انتخابات؛ رژه امنیت "ال کاپون"ها

 

 

فواد عبداللهي

 

هاشمي: ”اسفندماه ميآيم... اين انتخابات يکي از سرنوشت سازترين انتخاباتهاي انقلاب اسلامي است“.

 

١- نه بدين خاطر که هاشمي عزم خود را جزم کرده که بقول خود ”تاخير و تعلل در مسير توسعه“ را در دور آتي جبران کند، يا بر ”معضل بيکاري“ و نابرابري و فلاکت دستي بکشد. بلکه بدين خاطر که امنيت و حفظ نظام مسله است. تمام جناح هاي بورژوازي ايران و دولتشان بار ديگر و از قضا بر سر تامين همين مسله ”امنيت“ به سمت انتخابات اسفندماه ميروند.

دوران برجام است؛ دوراني است که دست تک تک شان در مقابل ميليونها انسان رو شده است. نه بحران مزمن اقتصادي حل شد، نه ناني به سفره کارگر اضافه شد، نه ابراز عقيده و بيان آزاد شد، نه احزاب سياسي و تشکل هاي غير دولتي اجازه فعاليت يافتند، نه برابري طلبي جايي براي عرض اندام يافت، نه سرکوب و جنايت و فلاکت و مهندسي بردگي فروکش کرد، نه بيمه بيکاري مکفي به موج رو به افزايش کارگران بيکار داده شد، نه دست مذهب از زندگي مردم کوتاه شد، نه زن از رده احشام خارج شد، نه آپارتايد جنسي کاهش يافت، نه کارگران حق تشکل و تحزب و اعتصاب پيدا کردند، نه کار کودک ممنوع شد، نه اخراجها و تهديدها و بيکارسازي ها متوقف شد، نه بساط لفت و ليس سران اين رژيم برچيده شد، نه ريالي از ميليونها ميليون از پولهاي بلوکه شده قبلي و آزاد شده فعلي اين رژيم که از قضا ثروتي است که با خون طبقه کارگر توليد شده صرف خدمات اجتماعي و امکانات رفاه شد، نه فحشا و اعتياد و زندان کاهش يافت، نه اعدام از سيستم و فلسفه قضايي اين جامعه  برداشته شد، نه اميد به خوشبختي و آينده  اوج گرفت، نه نقد مذهب و مبارزه با قساوت ديني و دفاع از هويت انساني حق ابراز وجود يافت و نه مردم به اعمال اراده مستقيم در تمام سطوح سياسي و آينده جامعه خود دست يافتند و نه قرار بود هيچکدام از اين مطالبات متحقق شوند. اما انصافا تا دلتان بخواهد بازار سرکوب و  اختناق و تزوير و تحقير و به جيب زدن سودهاي کلان، داغ و داغتر شد. به زندگي تحت برکات دولت اعتدال خوش آمديد! 

 ٢- نتایج سرعقل آمدن ولی فقیه در آشتی با آمریکا و گرم شدن بازار تبلیغات در مورد ”اهمیت ایران در خاورمیانه“ از همان اول معلوم بود که چيزي جز بازار فقر و بي حقوقي کامل اقتصادی و سیاسی براي طبقه کارگر و اکثريت مردم محروم ايران در بر ندارد. این یک روی واقعیت است. روی دیگر اما تلاش یک صف ملون و متحد از حاکمیت و اپوزیسیون دستگاهی آن است که  به بهانه انتخابات برای حفظ این مناسبات گندیده و پوسیده، باز شال و کلاه کرده اند. هاشمي، روحاني، عبدلله نوري، نوه خميني، لاريجاني، فائزه رفسنجاني، قوچاني، ليلاز، بسيج و سپاه، بي بي سي، نگهدار، بهنود، حزب توده، جبهه ملي، جمهوري خواهان لاييک، همه و همه در يک جبهه واحد با سايه روشن هاي نازک تاکتيکي با هم، براي انتخابات پيش رو آماده ميشوند تا امنيت سرمايه و نظامشان را تامين و تضمين کنند. خامنه اي در راس هرم اين جبهه وسيع و بي افق از حاکميت و اپوزيسيون پرو دولتي آن است. بدون وي اساسا اموراتشان نميگذرد؛ قهرمانشان است. چه کسي بهتر از ”آقا“ اوضاع را تحت کنترل دارد؟! چه کسي بهتر از شخص شخيص ايشان ميتواند اتحاد، يکپارچگي، همدلي و تداوم حاکميت جناح هاي بورژوازي ايران را تامين و تضمين کند؟! کدام نهاد امنيتي در ايران بهتر از ارتش و سپاه و بسيج و حراست ميتواند سيادت طبقاتي و نقش سرکوب دولتي را براي  بورژوازي ايفا کند؟! چه کسي ميتواند همزمان هم بعنوان يکي از مرتجعترين دول موجود در منطقه در جرگه عربستان و ترکيه و قطر که همگي باني ناامني و نفاق مذهبي - قومي اند ظاهر شود و در عين حال ”داخل“ را نيز کنترل و سرکوب کند؟! چه کسي ميتوانست در يک ”نرمش قهرمانانه“ هم شکست ايدولوژيک جمهوري اسلامي را در مقابل نسل امروز جامعه ايران رفو کند و هم پاي معامله با غرب امضا بگذارد؟!

اپوزیسیون ضدولایت فقیه، مدتها است در مقابل نقش کليدي مقام معظم، سرتعظیم فرود آورده است و دست به سینه در خدمت ”آقا“ است. آنروزها که جامعه شاهد بازار داغ و برو بياي اين اپوزیسیون جناجی بود،  ما گفتیم که جمهوری اسلامی ایران، از اين به بعد فقط و فقط یک اپوزیسیون، و آنهم اپوزیسیون طبقاتی خود را در مقابل دارد. اين حقيقت امروز، و پس از تسلیم، انحطاط و تباهي تمام و کمال اپوزیسیونهای نیم بند درونی از جنس دوخرداد و توده – اکثریت و ملی مذهبی ها، کاملا آشکار شده است که جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت بورژوایی در ایران منافع همه اقشار و لایه های بورژوازي را در مقابل اپوزيسيون طبقاتي خود يعني طبقه کارگر و کمونيسم اين طبقه نمایندگی میکند؛ يگانه دشمن طبقاتي که کماکان در صحنه مانده و حاکمیت را به چالش میکشد. توده اي - اکثريتي ها،”اصلاح طلبان“، و مبلغين فعاليت در چهارچوب قانون اساسي، کساني که در نقش صدا و سيما پا به پاي بلندگوهاي حکومت به کمونيستها انگ ”مخرب“ و ”بي منطق“ ميزدند، امروز بعد از توافق جمهوري اسلامي با غرب، همه زير عباي خامنه اي و به سر ايشان قسم ميخورند. اينها فعالين و نخبگان چنين تحولي اند!

کسى که روندهاى اساسى جامعه ايران تحت حاکميت جمهوري اسلامى را نشناسد، کسى که شکست روبناى ايدئولوژيک اسلامى رژيم در برابر بافت اجتماعى جامعه ايران، و تقابل طبقاتي عميق تر گرايشات فرهنگى، فکرى و اجتماعى آنرا از دير باز، از مقطع انقلاب مشروطه و تا پروسه سرمايه دارى شدن ايران و تا تحول و نقطه عطف سال ٥٧ که پروسه اى پيوسته در تقابل با مذهب و سرمايه داري بوده است، از معادلات خود حذف کند، کسي که نداند که چرا بورژوازي ايران و جهان نيازمند حاکميت استبداد و اختناق و خونريزي است، خود را چپ بداند یا راست، عملا ناچار میشود که یا در رکاب یکی از بخش های بورژوازی در قدرت یا در اپوزیسیون پا بزند، یا اشفته و سردرگم هر روز بدنبال نسخه اي نجات بخش، پاندول وار نوسان کند.  

٣- نیاز به اختناق و سرکوب و اتکا به بی حقوقی مطلق شهروندان، ويژگي حاکميت سرمايه در ايران (چه تحت حاکميت شاه و چه تحت حاکميت خامنه اي) است. اين خصيصه، نه از سر انتخاب شخصي مقامات است، نه از سر بي سوادي و بي ريشگي و نه از سر ”خونخواری“ ذاتی  اين و آن. بلکه تنها راه برای بقا سيستمي است که در تقسيم کار جهاني سرمايه در حوزه کار ارزان به حيات خود ادامه ميدهد. تنها راه برای بقا اين نظام  تحميل استبداد است، و اين تحميل تنها از طريق قدرت میتواند متحقق شود. به اين اعتبار، امروز بورژوازي ايران به مراتب يکدست تر از هميشه نيازمند خامنه اي است؛ محتاج غريزه سرکوب و ادامه بقا که در ريشه های کاپيتاليسم معنايی جز قدرت ندارد (قدرت مالی و قدرت  نظامی). از نقطه نظر منافع بورژوازي ايران، هيچکس بهتر از ”آقا“ بعد از اتمام مذاکرات هسته اي و در دوران برجام نميتواند در دفاع و پاسداري از حاکميت بورژوازي ايران و منافعش در مقابل مطالبات رفاهي فروکوفته طبقه کارگر ايران و اکثريت مردم محروم در کمال آرامش شانه بالا بياندازد. تمام تبلیغات در مورد انتخابات مجلس پیش رو، از کمپین مجلس پنجاه پنجاه زنانه مردانه تا سایر بالماسکه های مشابه،  قرار است این وضعیت را رنگ کند و بنام انتخابات و دموکراسي به جامعه بفروشد. جناح هاي بورژوازي ايران، روحاني و دولت اعتدالش تنها يک نيروی سياسی دروغگو در اين راستا نيستند. احزاب بورژوازی همگی ناچار از خلف وعده هستند، زيرا مطالبات اکثريت جامعه هميشه با اهداف طبقه شان در تناقض است. اين دولت اما جلوه ای تازه از سطحيگری و بازی با کلمات و شو سياسی را به نمايش گذاشت که در تاريخ سياست دنيا بی مانند است؛ مقولاتی مانند امنيت، توسعه، دموکراسي، رفاه و خوشبختي، را آنچنان مسخ و تحريف کرد که حيرت آور است؛ لطماتی که اين دولت - علاوه بر هر چيز ديگر- به شعور عمومی و فرهنگ سياسی جامعه ايران زد، جبران ناپذيراست و بايد هر چه زود تر با خودشان و اعوان و انصار بيرون حکومت شان جارو شوند. 

٤- با اين اوصاف تامين امنيت سرمايه و حفظ نظام تنها چشم انداز کل بورژوازي ايران در انتخابات مجلس اسلامي و خبرگان پيش رو است. تنها بر متن بي افقي کامل جمهوري اسلامي و بورژوازي ايران، در فقدان پاسخ به نيازهاي اساسي رفاهي، سياسي و اقتصادي جامعه است که هاشمي هم شال و کلاه کرده، مي آيد.  هرچه اوضاع پيشتر ميرود اين جمهوري در مقابل جامعه و مطالبات رفاهي آن بى افق تر و بي پاسخ تر ميشود و به اين اعتبار کل بورژوازي ايران را يکدست تر و متحدتر در يک جبهه واحد عليه طبقه کارگر و اکثريت مردم محروم جامعه بخط ميکند.      

٥- ما کمونيست ها و طبقه کارگر چقدر اين دوران را جدى ميگيريم!؟ آيا دنياي سياست را کماکان به دست بورژوازي، ”ال کاپون“ هاي کله خر و بالماسکه انتخاباتشان خواهيم سپرد؟! آيا سوسياليسم کارگري را از حاشيه به متن سياست در ايران و به اين اعتبار در جهان تبديل خواهيم کرد؟! زمان حدس و گمان در باره آینده نیست؛ وقت ساختن آنست. دور آتي دور کمونيست هاي طبقه کارگر بايد باشد که جدال نهايي کار و سرمايه را به تقابل اصلي جامعه و متحزب کردن طبقه کارگر تبديل ميکنند. و اين تلاشي سترگ و هر روزه  است؛ عظمتي به عظيمي يک انقلاب کارگري در ايران.