کابوس رفسنجاني:

"جامعه اي که آگاه شد سياسي ميشود"

 

فواد عبداللهي

  

هراس و دلشوره هاي رفسنجاني در سفر اخيرش به استان همدان  و در آستانه ماه عسل برجام را ملاحظه ميفرماييد:  

”مردم آگاه تمام حرف ها را می شنوند و دیگر نمی توان با ظاهرسازی های سیاسی آنان را فریب داد... بخواهیم یا نخواهیم جامعه ایران آگاه شده، جامعه ای که آگاه شد، سیاسی می شود...  تعاملات بین المللی شرط رونق اقتصادی و برگشت کشور به مسیر کارهای اساسی و زیربنایی است. موقعيت بين المللي ما بهتر شده و تا همين حد هم ايراني ها عزتي در دنيا پيدا کردند.. همه باید مواظب باشیم و کسی که ایران، انقلاب امام و آرمان های شهدا را دوست دارد، نباید کارهای تندی کند که مردم نا امید شوند... مردم همه چيز را ميدانند...“.  

رفسنجاني پس از برجام دو پيام دارد:  

١- تعفن حکومت اسلامي در جامعه و شکست قوانين آن در زندگي اجتماعي مردم همه جا را در برگرفته است. ايدولوژي و هويت اسلامي هرگونه پايه جدي سياسي را از دست داده و بجاي قدرت بسيج، تنها توان برانگيختن قدرت تحقير و انزجار عمومي عليه خود را دارد. ”جامعه اي که آگاه شد، سياسي ميشود“. پيچيدگى اوضاع ايران هم دقيقا در همين جاست. رژيم بورژوايي ايران مجبور شده دست به جراحي لاشه بزند. حال که هويت اسلامي نشد، نوبت دميدن در شيپور ناسيوناليسم و ”عزت ملي“ است. پا گرفتن ناسيوناليسم چشم دوخته به غرب در جمهوري اسلامي با سرکردگي محور خامنه اي - رفسنجاني - روحاني،  مضمون همين برجام و بالماسکه هسته اي است. شروع و بستر تحول اجتناب ناپذيري است که بورژوازي ايران بعد از يک وقفه طولاني به دليل انقلاب ٥٧ و سرکوب اسلامي آن، بايد از سر ميگذراند. دولت اعتدال و قصه برجام، قصد ادامه آن روند را دارد. حال عده اي از قبيل سحابي، مسعود بهنود و فرخ نگهدار  و حزب توده فكر ميكنند كه  با حمايت از اين روند به ايران خدمت مي كنند. بازگشت شاه به قدرت را در  ٢٨  مرداد عده اي قيام و نجات ايران و عده اي هم كودتا و خيانت به ايران ميدانند. همه شان هم "ديار و زبان"شان يكيست و خون مقدس ايراني(!) در رگهايشان جريان دارد. 

اما اين تغيير چهره، مثل هميشه حربه اي براي دفاع، سرکوب و تداوم تحميل رسمي و علني فقر، بيکاري و بي حقوقي از جانب دولت کل بورژوازي ايران است. اينها چه با هويت اسلامي و چه با هويت ناسيوناليستي يک هدف را تعقيب ميکنند: امکان تحرک و ابراز وجود طبقه کارگر و کمونيسم را سلب کنند. توقع و انتظار عمومي براي بهبود اوضاع و خشم از بي جواب ماندن آنرا در هم بکوبند و انتظار رواني براي پذيرش وخامت باز هم بيشتر اوضاع اقتصادي و اجتماعي را ايجاد کنند. چرا که پتانسيلي در اعماق اين جامعه ذخيره شده است که اگر تکاني بخورد کل محاسبات اين حضرات را بهم ميزند. اين پتانسيل چيزى جز طبقه کارگر و محرومان جامعه که از استبداد و تبعيض و فقر و بيکارى عاصى شده اند نيست. به اين اعتبار رفسنجاني درست ميگويد: ”دیگر نمی توان با ظاهرسازی های سیاسی مردم را فریب داد، جامعه اي که آگاه شود، سياسي ميشود...“ اين مردم در تجربه نيم قرن حاکميت سلطنت شاه و بيش از سه دهه حکومت جمهوري اسلامي ميداند که بورژوازي ايران و طبقه حاکمه آن، با کروات يا با عمامه در رابطه با مطالبات کارگران، انتظارات نسل جوان و امر برابرى طلبى زنان و حقوق کودک حرفى بيشتر و فراتر از رهنمودهاى شاه و آخوند نداشته است. به اين اعتبار، جمهوري اسلامي، کمونيسم و طبقه کارگري را در مقابل خود دارد که با دعوا و نزاع خانوادگى جناحها و مناسبات ديپلوماتيک از بنيان بيگانه است و مترصد فرصتى براى بپا کردن يک سنگر طبقاتي محکم و فراهم کردن شرايط اتحاد براي اعلام مطالبات اساسي و رفاهي کل جامعه در مقابل بورژوازي و دولت آن است. اينجاست که ديگر بحث بر سر انتخاب از سر استيصال، يا انتخاب ميان گزينه هاي بد و بدتر نيست. مسئله کمونيسم و تحزب مطرح ميشود و اين جنبش و حزب ما اجازه نخواهد داد که آينده ايران توسط جنبشهاي ارتجاعي و امتحان شده بورژوازي که همگي سر و ته کرباس اختناق و تضمين قانون ”کار ارزان کارگر خاموش“ اند، تباه گردد. 

هر گونه تحول جدی در ایران، نه فقط مطالبات صرفآ اقتصادی دهها میلیون کارگر را به صف اول مطالبات جامعه خواهد راند، بلکه همچنین و بویژه کسب و تحمیل حرمت اجتماعی آنان را نیز در صدر توقعات و مجادلات اجتماعی – فرهنگی و بالمآل سیاسی خواهد نشاند. رفسنجاني فاصله زیادی با درک این مسائل دارد و با سورپریزهای زیادی در صحنه سیاست ایران مواجه خواهد شد. این فاصله، هوشی نیست، ایشان به اندازه کافی تیز هوش هستند. این یک فاصله طبقاتی است: تفاوت  دید یک خانواده هفت نفره که بدون درآمد کافي در یک اتاق گذران می کند و یک خانواده سه نفره که بدون احتیاج به کار کردن در یک ویلای شانزده اتاقه زندگي می کند. 

٢- از طرف ديگر بر خلاف فکاهيات رفسنجاني که گويا ”تعاملات بین المللی شرط رونق اقتصادی و برگشت کشور به مسیر کارهای اساسی و زیربنایی است“، معلوم شد که سياست جمهوري اسلامي در بحث ”سرمايه گزاري، رونق و بازسازي اقتصاد“، ”توسعه و اشتغال“ با توجه به فاکتورهاي متعدد سياسي، منطقه اي و بين المللي مهمي که بر سر راه آن وجود دارد عملا روي کاغذ مانده است و به تخت سينه  مسئله امنيت برخورده است. به چند دليل: 

الف: جمهوري اسلامي متعلق به خاورميانه است. منطقه اي که مکان حل و فصل تناقضات بورژوازي جهاني است. عوض امنيت، رفاه و آزادي، مهندسی هرچه بیشتر خاورمیانه قومی و مذهبی تنها نوشداروي بورژوازی گندیده بين المللي از آمریکا و بریتانیا و فرانسه تا ایران و عربستان و ترکیه است. مهندسی منجلابی که زمین حاصل خیزی برای رشد و گسترش انواع سناريوهاي قومی- مذهبی است، طرح هايي که هر کدام به تنهايي به اندازه کافی قادر اند به جامعه خون بپاشاند، و ايران بخشي از اين سناريو است. جايي که مسئله اعراب و اسرايل از ريشه حل نشده است. سياست جمهوري اسلامي هرچقدر هم که معطوف به جلب اطمينان غرب و سرمايه غربي باشد، به معبر ابهامات و تناقضات جهاني سرمايه داري در مورد آينده و سرنوشت خاورميانه برخورد ميکند.  

ب: ايران تاريخا کانون تناقضات حل نشده و کشمکشهاي سياسي و اجتماعي عميقي است که نه فقط در اقتصاد سياسي امروز ايران ريشه دارد بلکه از کل تاريخ انکشاف سرمايه داري در ايران مايه ميگيرد. شديدترين تقابلها و کشمکشهاي سياسي - طبقاتي در جامعه ايران در هر دوره اي در جريان است. به اين اعتبار سرمايه گزاري صنعتي با افق درازمدت در اين کشور براي سرمايه هاي بزرگ صنعتي معقول به نظر نميرسد.   

پ: و خلاصه براي جمهوري اسلامي که تازه ميخواهد قدم در راه سياست اقتصادي درهاي باز بگذارد، مصادف شدن اتخاذ اين سياست با بحران عميق سرمايه و رکود اقتصاد غرب و احتمال سياست هاي حمايتي دولت هاي مربوطه، يک عامل منفي است.  

برجام و جمهوري اسلامي با رسميت بخشيدن به ورشکستگي ايدولوژيک و سياسي رژيم در مقابل مردم و در تمام جوانب زندگي اجتماعي و اقتصادي، با عريان کردن کامل افلاس دولت بورژوايي، حقانيت اجتماعي همه آن مطالبات کارگري را که از همان بدو روي کار امدن جمهوري اسلامي کارگران کمونيست در برابرش اعلام کرده بودند، اشکار ميکند و نيروي بمراتب عظيم پرولتارياي جوان و صنعتي امروز ايران را براي دنبال کردن آنها گرد هم مياورد. امروز طرح فوري مطالبات رفاهي طبقه کارگر، از بيمه بيکاري تا کاهش زمان کار و افزايش دستمزد تا دفاع از وسيعترين آزادي هاي اجتماعي و ساير مواد مطرح شده در ”منشور رفاه، آزادي و امنيت مردم ايران“، سنگر طبقاتي و فرجه مناسبي براي کمونيستها و رهبران عملي کارگري در سطح مبارزه علني فراهم ميکند. در شرايط امروز جمهوري اسلامي در مقابله با طبقه کارگر و مطالبات اساسي آن نميتواند به هيچ توجيه عوامفريبانه ملي و اسلامي متوسل شود. دست اينها در مواجه با اين خواست ها خالي است. قدرتنمايي صرف در مقابل طبقه کارگري که راهي براي عقب نشستن ندارد تنها بر شدت اعتراضات آتي ميافزايد. لازم است بار ديگر بر اهميت جنبش مجامع عمومي بعنوان ظرف سازماندهي مطالبات و اعتراضات کارگري تاکيد کنيم. تنها اين شکل سازماندهي توده اي اعتراض کارگري ميتواند خلا تشکلهاي کارگري جا افتاده را در کوتاه ترين زمان پر کند و در برابر رژيمي که حذف، ترور و سر به نيست کردن رهبران کارگري پيشه و تخصص شوم آن است، توده متشکل و متحد کارگران را قرار دهد. اين فرصت را نبايد از دست داد.