چاره ای جز پیروزی جلوی روی ما نیست!

 

 

مصطفي اسدپور

 

     سالهای جاری به عنوان سالهای سیاه در تاریخ معاصر ایران ثبت خواهد شد. دستمزد کارگران چقدر باید باشد؟ آیندگان در مطالعه این سوال آرشیو روزنامه ها در سال ۱۳۹۴ را ورق خواهند زد، بایگانی مجلس و ادارات و نهادها را بررسی میکنند، رویدادها و کشمکشهای سیاسی را کنار هم قرار خواهند داد. پاسخ این سوال آنها را به یک لجنزار ازحیات انسانی  رهنمون خواهد شد. هیچ چیز پوچ تر از سخن راندن در مورد سرنوشت مشترک یک ملت، یا در مورد سرنوشت مشترک مردم یک سرزمین نیست. جامعه طبقاتی است.  نیروی  محرک بورژوازی را فقط سود تشکیل میدهد. وارونگی این جامعه  مرزهای عقل و ترحم و شرافت را بهم میریزد. ناسیونالیسم جنون میافریند، مالیخولیای مذهبی چشم بصیرت را کور میکند. اما در عین حال آنچه در چهارچوب تعیین دستمزد پایه کارگران در سال آینده میگذرد تمام این مرزها را پشت سر میگذارد.

     تمام مقامات و نهادها از هر میکروفن و هر چهارپایه و هر نشریه در  یک جهاد مشترک تمام فضای جامعه را در قرق خود درآورده اند. مضمون این جهاد در یک جمله خلاصه میشود:

هر گونه انتظار برای افزایش دستمزدها موقوف!‌ اگر تا کنون فصل دستمزدها مجالی برای وقت خریدن بورژوازی برای یک سال دیگر بود، اگر بازی با اعداد و محاسبه کذایی خط فقر و نرخ تورم با نمایش دلسوزی و کارگر پناهی توام بود؛ دیگر نیازی به این چوب شقه ها نیست. بورژوازی در ایران چشم اندازهای یک دوره بازسازی سرمایه نه تنها در ایران بلکه در سراسر منطقه را  پیش روی خود قرار داده است. در این افق کارگر ایرانی باید جایگزین ارزانترین های بازار کار منطقه، از چین تا بنگلادش گردد. تاکنون قراردادهای موقت زیر پای حقوق قانونی کارگر را خالی کرده است. در این مملکت رسما قانون کار بعنوان چهارچوب حداقل حفاظت از ایمنی و جان و حرمت کارگر در وحشی ترین فرم روابط کاپیتالیستی به یک قاب دستمال بی ارزش نزول یافت. کل دولت و قوه قضایی داوطلبانه و با کمال میل به قره نوکرهای مجیزگوی سود و سرمایه تبدیل شده و امروز در پله های نهایی این فرومایگی و پستی رجز میخوانند.

     از تک تک تصاویر این صحنه مباحثات مقامات دولتی و کارفرمایی در مورد دستمزدها، در فرای مرز پدیده  های فقر و نابرابری، جنایت میبارد. با مباحثات خود و با نقشه تداوم دستمزدهای زیر خط فقر و تا مدت نامعلوم در موازات افسارهای گسیخته از تورم و گرانی و آزادی قیمت ارز و رفع هر گونه مسولیت دولت؛ سیاه بر سفید مینویسند از راديو و تلويزیون جار میزنند که حق کارگر همین قدر است. ابدا نیازی به دردسر من و شما برای محاسبه و مقایسه قیمتها و اقلام ضروری زندگی روزمره و غیره  نیست. مقامات مربوطه بدقت و  خوب میدانند،  اندازه گرفته اند که این به مایحتاج گوشت و ویتامین  نمیرسد، به مسکن نمیرسد.  با این رقم دارند میگویند که کارگر در این حکومت حق تفریح ندارد، حق آسایش ندارد. میگویند کارگر لایق لباس و امکانات خوب نیست. عالیجنابان شورای عالی دستمزد آدمند، شعور دادند و میدانند که یا  این رقم دستمزد سر و ته زندگی به هم نمیاید. دارند میگویند بدرک که کارگر جماعت  بدلیل نداشتن پس انداز، با اولین نارسایی قلب و کلیه باید با کابوس مرگ هم بستر شوند.

   دستمزد اعلام شده  بطرز جنایتکارانه ای  زیر خط فقر است اما دایره احاطه آن از کارگران شاغل و صرف تولید فراتر است. شورای عالی دستمزد سطح بازنشستگی، سطح انواع دریافتی های کارگران از بیمه تا  پاداشها را نیز رقم زده است. این رقم مستقیما دامن کارگران بیکار را نیز میگیرد. با این مصوبه بار دیگر هم اعلام شده اگر کارگران حتی  زمانی که از سعادت برخوردارند اگر نمیخواهد از گرسنگی بمیرد باید بیشتر کار کند، قدر اشتغال خویش را بداند و برای حفظ آن به هر خفتی تن بدهد.

      این تصویر تکان دهنده است.  دستمزد کارگر شریان اصلی تامین زندگی یک خانواده است و در امتداد همان مناسبات دارند تکلیف نسل بعدی کارگر را هم کف دستش میگذارند. حاکمان جامعه رو به ١٥ میلیون  کودک جامعه خط و نشان میکشند که چقدر میتوانند قد بکشند، چه غذایی میتوانند بخورند، مرز تحصیلاتشان تا کجا میتواند برود، با تلنبار حسرت خیلی چیزهایی که در دور برشان در جامعه هست باید بسوزند و بسازند. طبقه بورژوا از هم اکنون دارد برای کودکانی که سالها بعد چشم بدنیا خواهند گشود تعیین تکلیف میکند  به جرم اینکه والدینش کارگرند، او هم سرنوشتش با فرودستی و بردگی و کار و جان کندن عجین خواهد بود. و بلاخره سخنان امروز حضرات رو به  من و شما رسما اعلام میکند در تصویر از آن جامعه تا سالهای متمادی حلبی آبادها، فقر، کارتن خوابها، کار کودک، فرسودگی طاقت فرسای انسانها، خودکشی کارگر در مرکز تولیدی جاده ساوه، فروش کلیه، تباهی و اعتیاد ناشی از این مناسبات، فحشا و سقوط و منجلاب و ... همچنان ادامه خواهد داشت.

     آنچه در مقابل چشم ما در ایران ۱۳۹۴ میگذرد یک جنگ تمام عیار علیه طبقه کارگر، علیه یک جمعیت میلیونی، جمعیتی تشنه سازندگی؛ جنگی علیه شرافت و نفس انسانیت در آن جامعه است. در این جنگ دارند مفاهیم حق و حقوق انسانی و شهروندی در جامعه را شخم میزنند. در این جنگ شعور انسانها در یک نتیجه گیری ساده از حقایق ساده تجربه زندگی انسانها را مورد تجاوز قرار میدهند.

     کارگر در ایران باید بداند دوره رونقی در کار نیست. در ادامه این حکومت و مناسبات سهم او تغییری نخواهد کرد. تبلیغات در مورد سرمایه داری بدون بحران و با اشتغال کامل، سرمایه انساندوست یک فریب قدیمی و حساب پس داده بیش نیست.

     در مقابل این توحش باید ایستاد. بدون هیچ تردیدی شجاعت، از خودگذشتگی و استقامت در میان این کارگران و همه انسانهای زحمتکش و شرافتمند ضروری است. اما طبقه کارگر و جبهه کارگری  چاره ای ندارند بجز اینکه خواستهای خود را به پیش ببرند. باید پیروز شوند. نمیتوان غرور و حق طلبی و همبستگی را بیکباره بکناری نهاد و بگور سپرد.