موعد تعرض طبقاتي ما

 

فواد عبداللهي

 

اين روزها، از رئيس جمهور و وزير وزرا، از فلان عضو کابينه دولت تا برو و بچه هاي قديم سپاه و اتاق بازرگاني، بانک دارها، سفته بازها و پول شورها، از قپه و چفيه به دوش ها تا هنرمندان شال آويزان کرده، از ”کميته تبليغات و بررسي“ دولت، تا سردبيران و مجريان وراج رسانه هاي داخلي و خارجي، از طنزنویسان چاپلوس، تا توده - اکثريتي و جبهه ملي چي ها و هر کس که به عالی‌ترین مقامات رسمی اسائه ادب کرده، با قامتي برافراشته اما دلي پر از نهيب اينجا و آنجا از ”له شدن اهداف توسعه دولت تدبير“ و کابوس ”بازگشت دوباره رکود“ حرف ميزنند. اينروزها ”اقتدار ملي“ يا به زبان آدميزاد، اقتدار دولت اعتدال و آبروي کل بورژوازي ايران، در برابر جامعه زياد که نميشود کاهش هم ميابد. نامه اخير چهار وزير کابينه دولت و به دنبال آن سخنراني روحاني در همايش صنعت و تجارت پيرامون ”بازگشت دوباره رکود“ حکايت از زوار در رفتگي اقتصاد مملکت و عطش به طغيانهاي اجتماعي دارد.

     اما بحران در جمهوري اسلامي تازگي ندارد؛ به قدمت حيات خود اين رژيم است. فلسفه وجودي حکومتي است که در متن يک ضد انقلاب اسلامي براي بقا و پاسداري از شرايط حيات سرمايه و قدرتگيري کارگر و کمونيسم روي کار آمده است. بنابراين،  وجود بحران و متعاقب با آن، سرکوب آزاديخواهي و برابري طلبي امر سيستماتيک و هر روزه اين حاکميت و هر دولتي است  که به فکر تامين امنيت سرمايه بحران زده است. به اين اعتبار، ٣٧ سال تاريخ جمهوري اسلامي چيزي جز دخیل بستن به تغییر توازن قوا بین جناح بنديهاي بورژوازي ايران نبوده است. ٣٧ سال مردم و طبقه کارگر را روزي با پرچم”سازندگي“، روز ديگر با افق”اصلاحات“ و ”جنبش سبز“ و امروز با بيرق”اعتدال و تدبير“ در انتظار سرنوشت جدال در صفوف ”خودي ها“ به ويراني و بيراهه کشانده است. در صبر و انتظار نگاه داشتن، پدیده ای است که با جمهوری اسلامی متولد شده است. این پدیده در انقلاب ٥٧  به صفی از احزاب و سازمانهاي طرفدار اصلاح رژیم، از حزب توده و اکثریت، تا مجاهد و رنجبران، شکل داده بود. صفی که در روز خود خدمات بيشماري به جمهوری اسلامی در مقابل جنبش انقلابی مقاومت در مقابل رژیم، کرد. اينها با شکست انقلاب ۵۷ ، موقتا و تا باز شدن مجدد فضای اعتراضی در جامعه، از گود سیاست ایران بيرون رفته بودند. با بالا گرفتن مجدد فضای اعتراضی و ظهور پدیده دو خرداد که با عروج اسلام سبز و نهايتا يکدستي کل بورژوازي ايران زير عباي دولت اعتدال روحاني به اوج خود رسید، بار دیگر این صف را به میدان آورد. به میدان آورد تا در راس دور دیگری از تحرک برای نجات نظام و ”منافع ملي“، اينبار تحت ضرورت ديرينه بازگشت به آغوش ”جامعه جهاني“، در رکاب مقام گنده رهبري و ”نرمش قهرمانانه“اش جامعه را بدنبال خود بکشانند! و ریاکارانه نياز به بازگشت به دامن سرمايه داري جهاني و سهم خواهي شآن از قدرت و ثروت را بنام ”آزادی مردم“ قالب کنند! اکنون دود شدن ”اميد“ به توهم گشايش اقتصادي و سياسي دولت اعتدال و لينچ شدن بيش از پيش اکثريت مردم محروم در این مسیر، باید سوت پایان وقاحت طیفی از کسانی باشد که رفاه، آزادي و خوشبختي مردم را به آینده سرنوشت مذاکرات ايران با آمريکا، گره زدند و در انتظار نگاه داشتتند. وقت آن است که سوختن ققنوس دولت ”اعتدال و تدبير“ با بر افراشتن پرچم مطالبات رفاهي طبقه کارگر و تعرض کمونيسم اين طبقه روبرو شود. اکنون زمان علم کردن مطالبات پايه اي و اتحاد محکم طبقاتي حول آنهاست. کارگران کمونیست ناچار اند یکبار دیگر به صف پراکنده خود بنگرند؛ در محيط کار و زيست خود، حول مطالبات رفاهي طبقه کارگر و اکثريت مردم محروم، متحد و بسيج کنند. نقشه به هم نزدیک کردن محافل کمونیستی را بریزند و برای ایجاد پایه های تحزب اقدامات لازم را ردیف کنند. به جز این، تقي به توقي بخورد يا نخورد، عصياني صورت بگيرد يا نگيرد، اعتراضي بشود يا نشود، جمهوري اسلامي بماند يا نماند، هیچ راهی برای ایجاد سنگری جهت دفاع از حتی همین زندگی جهنمی امروز متصور نیست. عدم دخالت کمونيستي و آگاهانه در امر سياست و جدا نکردن افق، صف اعتراض، و مطالبات اساسي و پايه اي طبقه کارگر از بورژوازي و نهايتا دنباله روي از اوضاع و سپردن سکان سياست بدست جناح هاي سرمايه داري، خودکشي است. تاريخ از اين شکستها و ناکامي ها کم به خود نديده است. صف پرشمار کارگران کمونیست و کمونیست های روشن بین جایز نیست بیش از این، آغاز یک کار جدی در این مسير را به تعویق اندازند. قرار نیست دهه ها عمر جمهوری اسلامی را، تلف شدن زندگی را و تيره تر شدن آینده نسل های پي در پي را دید. باید به دخالت جناح ها و جنبش هاي بورژوايي در میدان سیاست نقطه پایانی گذاشت. جمهوری اسلامی، که بر اختناق و بی حقوقی و استثمار متکی است، تنها به نیروی جنبش انقلابی طبقه کارگر و جنبش کمونیستی اين طبقه میتواند تماما برچیده شود. و این تازه چیزی جز آغازي نو نيست: ”گل همينجاست! همينجا برقص!