مسله واقعا بيخ دارد!

 

فواد عبداللهي

 

     سرانجام خامنه اي طي نامه اي به روحاني سياستهاي برنامه ششم توسعه را ابلاغ کرد. کل چهارچوب اين سياست بر شعار ”اقتصاد مقاومتي“ بنا شده و بر ”ضرورت“ به اجرا گذاشتن آن تاکيد دارد.

     اين ”اقتصاد مقاومتي“ که هر از گاهي جامعه را با آن سورپرايز ميکنند و ميلرزانند به زبان آدميزاد يعني ”تلاش“ براي پاسخ دادن به بحران وخيم اقتصادي که سرتاپاي جامعه را در بر گرفته است و جوابي براي آن ندارند. معلوم شد که توافقات با عموسام، نه قرار است اقتصاد جر خورده جمهوري اسلامي را نجات دهد و نه قرار است شعاع ”گشايش سياسي“ بورژوازي ايران را از حزب دلقک ”اتحاد ملت ايران“  با سرکردگي شکوري رادها و جلايي پورها و خيل اصلاح طلبان حکومتي آنطرف تر بکشد. طولي نکشيد که معلوم شد اين توافقات براي جمهوري اسلامي چه در سطح منطقه و چه در داخل، هدفي جز توجيه شکست ايدولوژيک اش در برابر جامعه اي که هيچگاه به اسلام تن نداد و تبديل کردن اين هزيمت به صلحي آبرومندانه و ”پيروزي ملي“ براي کل بورژوازي ايران از طريق ديپلماتيک و مهتر از آن در بوق کردن ”گشايش اقتصادي“ و دامن زدن به فضاي صبر و انتظار در داخل در مقابل پاسخگويي به توقعات فزاينده طبقه کارگر و مردم محروم، در بر ندارد.

     ايدئولوژى اى که قرار بود بنياد فکرى حکومت اسلامى شود امروز حتي در ميان بنيانگزاران حکومت اسلامى هم بزحمت صاحب پيدا ميکند. تلاش لايه ها و جناحها و شخصيتهاى حکومت اسلامى و حاميانش در اپوزيسيون براى بدست دادن تعبيرات ”مدرن“ و ”متمدن“ قابل تحمل تر از اين ايدئولوژى و به طبع آن حکومت اسلامى، دير زماني است با شکست مواجه شده است. پس از توافقات، چشمک سازش با غرب و مقداري نمک ناسيوناليستي به آش جمهوري اسلامي، طعم مناسب روز را داد.  از ليبرالها، بوروکراتها، سلطنت طلبها، تا توده - اکثريتي ها، جبهه ملي ها، چپهاي مدل روسي هر يک به نحوي به خدمت گرفته شدند؛ شيره تمام شآن مکيده شد و تفاله شان بيرون ريخته شد.

بعلاوه اوضاع سياه خاورميانه و موش دواني دول مرتجع منطقه در صفوف رژيم و جناح هاي بورژوازي ايران به اين ناسيوناليسم حقانيت دوچندان داد. از مکلا و معمم تا کرواتي و عمامه بسر، از تريبون مجلس تا کمپين هاي متعدد طرفداران رژيم تحت عنوان ”حمايت از توافقات هسته اي و صلح“ در خارج کشور، درباره توفيقات دولت اعتدال ريسه رفتند. يک شو بى سابقه از حضور ناسيوناليسم و سايه روشن هاى گوناگون آن بود. يکى از آن لحظات کم نظير تاريخ که ديگ جامعه را هم ميزنند و هر آنچه در اعماق پنهان بود را بالا مى آورند تا همه ما آنرا ببينيم. ايرانى گرى و ”افتخار ايرانيان“ بايد چنان هياهو کند تا کارگر و جوان و زن ايرانى چند صباحي هم که شده تحت تاثير مخدر ”افتخار ايراني“، خفه شده متوجه نشود چه کلاه گشاد سياسى و اجتماعى دارد بواسطه همين توافقات سرش ميرود. اینهمه رفت و آمد و تبلیغات و نشست و برخاست و عکس یادگاری و تبریک و تشکر و ”وای جان و جواد، وای جان و جواد“ کردن‌های خبرنگاران و خبرتراشان بي بي سي برای همين بود.

اما اين ناسيوناليسم مرده به دنيا آمد. به اين دليل که در دوره ما بطور کلى آن ناسيوناليسم معينى که بخش عظيمي از بورژوازي ايران در دامنش پرورش يافته، ارتجاعى و سترون است. امر و افقى براى بهبود وضع بشريت ندارد. منفعت آن در حفظ وضع موجود است. بدتر از همه بند نافش به جمهورى اسلامى و جنبش ملى اسلامى بسته است. اگر ناسيوناليسم و ايرانى گرى چنين آشکارا به دفاع از اسلام و جمهورى اسلامى برخاسته، خوب خود را در مهلکه انداخته است. حالا ميشود نشان داد که چگونه براى به گور سپردن جمهورى اسلامى لازم است از ناسيوناليسم و الگوهاي متفاوت اقتصادي اش هم عبور کرد.

     توافقات هسته اي هرچه بود اما تنها ”راه نجات ملي“ بورژوازي ايران و دولت آن بود. اکنون پايان توافقات ناگزير توقعات فروکوفته و طلبکاري عمومي در برابر رژيم را به ميدان آورده است. وخامت اوضاع اقتصادي بر کسي پوشيده نيست. دورنماي ”گشايش“ هم ظاهرا که روشن نيست. تقاضا براي تغيير و رفع فشارهاي اقتصادي از همه سو شروع به جوشيدن کرده است. اشکال قبلي کنترل و سرکوب به تنهايي قادر به پاسخگويي به اين اعتراضات نيستند. بايد به اشکال ايدولوژيک سياسي ديگري مجهز شد. پناه آوردن به ناسيوناليسم و ”الگوي اقتصاد مقاومتي“ يگانه محصول توافقات است و تنها ”مفري“ است که صفوف حکومت پيش روي خود يافته است.

    با وصف تمامي اينها، پاسخ به اوضاع اقتصادي جامعه به شدت سياسي و در عين حال منطقه اي است. هر برنامه و طرحي پيش از آنکه يک جهت گيري اقتصادي جلوي بورژوازي و دولت غرق در فساد و فلج اقتصادي باشد، حربه اي است که قرار است با هر نيرويي که ”اقتدار“ دولت و طبقه حاکمه در ايران را به چالش کشد برخورد کند. خامنه اي مستقيما انگشت اش را به سمت خطر عروج مطالبات رفاهي طبقه کارگر و کمونيسم اين طبقه نشانه گرفته است. به سمت ميليونها زن و جواني که نه فقط شغل ميخواهند که به بيکاري، تبعيض، آپارتايد جنسي، و نا امني تنيده شده در تار و پود ”الگو“هاي سياسي و اقتصادي جمهوري اسلامي اعتراض دارند و در يک کلام در جستجوي يک دنياي بهتر اند. به اين اعتبار، شعار ”اقتصاد مقاومتي“ اعلام شرايط جنگي عليه کارگران و مردم محروم جامعه ايران است؛ طرح و پلاتفرم نجات جمهوري اسلامي از بن بست اقتصادي است؛ هراس از قد علم کردن طبقه کارگر عليه دولت و سرمايه است. اينجاست که مسله واقعا بيخ دارد.

    اما همه اينها به جاي خود، تحولات چندساله اخير ايران به سمتي رفته است که به ميدان آمدن طبقه کارگر متحزب و متشکل را مي طلبد. جامعه ايران به يک خانه تکاني اساسي دست زده است. سالهاست که آزادي، برابري، پايان دادن به ستمکشي زن، استثمار کارگر، بيکاري، فلاکت، استبداد، ليبراليسم، دموکراسي، کمونيسم و ... به بحث هر محله، کارخانه، دانشگاه، جمع و محفل و خانواده اي تبديل شده است. کمتر کسي است که در اعتصابي، حرکتي، تحصني و درگيري و کشمکشي شرکت نداشته يا شاهد آن نبوده باشد. هر فردي در اين سالها بارها و بارها در قبال حوادث گوناگون، خود را در بحثهاي سياسي داغ درباره اين و آن وجه حکومت، اين و آن نيروي سياسي اپوزيسيون يافته است. تا کنون از اين تحولات دو نتيجه مهم بدست آمده است: 

     اول اينکه توهمي به جمهوري اسلامي باقي نمانده و بايد برود. ترديدي نيست که اين بورژوازي ايران و دولت اش پاسخ اقتصادي و سياسي به اوضاع را ندارند. اينها با پروسه سريع تمکين به سياستهاي عمومي غرب و آرام گرفتن در يک هيرارشي جهاني و منطقه اي امکان بقاي خود را جستجو ميکنند. دست اينها در مقابل اکثريت مردم محروم ايران خالي تر از خالي است و در صحنه ماندنشان تنها مديون ساکت نگه داشتن مردم از لحاظ سياسي و فلج کردن طبقه کارگر از لحاظ اقتصادي است.

     دوم، و در همين رابطه، اينکه اپوزيسيون طرفدار رژيم، طيف وسيع کهنه پاسدارها و تازه مهندس و دکتر شده ها، مليون و مصدقيون و توده اي اکثريتي ها که ديروز زير بيرق دوم خرداد و امروز حول پرچم دولت اعتدال متحد شده اند، بايد جوابگو باشند و حساب پس دهند. اينها لشکر بي جيره مواجب رژيم و دوستان گرمابه گلستان اش براي به سکوت کشاندن مردم اند. اينها در کشمکش کارگران عليه سرمايه دار و دولت، در نزاع زنان براي رهايي، و در دعواي عظيم جامعه ايران براي تغيير اوضاع کنار جمهوري اسلامي ايستاده اند و شامل حکم ”بايد بروند“ شده اند.

براي مقابله با جمهوري اسلامي و پادوهاي آن، مداخله مستقيم کمونيست ها و طبقه کارگر ايران حول مطالبات رفاهي و يک برنامه راديکال می تواند تضمينی برای از ميان بدر کردن اينها و خاتمه دادن به اوضاع وخيم اقتصادي امروز و قربانی کردن آزادی در ايران بشود.  فرصتی است که نبايد آن را از دست داد.