از گوادولوپ تا برجام

 

مصطفی اسدپور

 

نطفه جمهوری اسلامی در کنفرانس گوادولوپ بسته شد. میگویند والدین فرزندان خود را خلق میکنند، اما انتخاب نمیکنند. والدین در تربیت فرزندان خود از دست باز برخوردارند، اما این فرزندان راه خویش در پیش میگیرند. در نهایت تحقق سرنوشت مطلوب هر فرزند برای والدین شرکت در یک قمار است. قماری که میتواند تا چند نسل بطول بیانجامد. بدون لزوم تعمق در میزان جوهر حکیمانه این گفته، میتوان در قیاسی مشابه، نتیجه "قمار" گوادولوپ را در برجام جستجو کرد. در طول هفته انعقاد پیمان همکاری تجاری میان امریکا و ایران، توافق پایه ای برای افتتاح مجدد سفارت انگلیس در تهران و امضاء قراردادهای صنعتی چند صد میلیاردی با ایتالیا در راس رویدادها قرار گرفت. هر کدام از این موارد با تاریخچه ای از سالها کشمکش، یک گره کور سیاست بین المللی شناخته میشدند. از هر دو طرف بیشتر از هر چیز در مورد تحولات و توافقات استراتژیک را میتوان شنید و مشاهده کرد.

تا تحقق عملی این توافقنامه هنوز راه زیادی باقی است، سنجش برد و باخت، و اندازه گیری درجه صداقت و پایبندی طرفین به توافقنامه شان؛ به طریق اولی نمیتواند امر طبقه کارگر باشد. اما یک واقعیت مهم غیر قابل انکار است: این روح گوادولوپ است که امروز در قالب برجام میرقصد. قایق جمهوری اسلامی با پرچم اسلام و با قطب نمای طبقاتی روشن، از جانب پدرخواندگان آنروز  با نیت نجات بورژوازی از تلاطم یک انقلاب به آب انداخته شد. تامین کارگر ارزان و خاموش  در یک حکومت مناسب  چهارچوب تقسیم بندی جهانی سرمایه در دستور قرار داشت و پیکره اسلامی تنها و بهترین آلترناتیو موجود آن زمان برای چنین هدفی بود.  بیرون جهیدن غول طبقه کارگر از بطری در قیام بهمن و بروز بحران های اقتصادی و سیاسی شدید بین المللی نقشه های اولیه برنامه ریزان گوادولوپ را در دنیای واقعی با موانع، تشتت و تجدید نظرهای متعدد مواجه ساخته است.

لحن و استدلالات دولت امریکا از یک طرف و مقامات اصلی جمهوری اسلامی   از طرف دیگر در دفاع از توافقنامه برجام تکرار طنزآلودی از مثال ذکر شده در سطور بالاست. شباهت ها خیره کننده است. هر دو طرف بر بلندی مشرف بر سی و هفت سال از کشمکش حاد به شجره مشترک خویش در گوادولوپ نقب میزنند. دشمنی ها به تیرگی  درون خانوادگی و ناشی از سوء تفاهم تقلیل مییابد. تاکید اوباما بر "ثبات سیاسی" جمهوری اسلامی و قابل اعتماد بودن آن در روابط بین المللی؛ با ندای برسمیت شناخته شدن از جانب قدرقدرت جهانی با استقبال خامنه ای پاسخ میگیرد. مبنای این توافقات برای هر دو طرف  بهره کشی از نیروی کار ارزان کارگر ایرانی قرار میگیرد. اینجا یکباره هر دو به اندازه صاحب خانه از آب در می آیند. از منظر منافع سرمایه و رویاهای سود آن  در کشوری مثل ایران، صد البته که مناطق ویژه صنعتی با نسخه ویژه ای از قانون کار ضد کارگری، و منطبق با قوانین بین المللی حفظ امنیت و سودآوری سرمایه، آن اکسیر صلح آمیزی است که پرونده پدیده های پرطمطراق  استکبار و کودتا و تروریسم و جنگ و محاصره و اشغال سفارت و  رژیم چنج را یکباره  به بایگانی می سپارد. کسی میداند توپخانه های دمکراسی و حقوق بشر از کی، کجا و چرا خفه خون گرفت؟ اینها سر نخ هایی است که شجره برجام را به گوادولوپ وصل میکند.

از منظر طبقه کارگر فاصله گوادولوپ تا برجام، سی هفت سال از تاریخ معاصر است که با فقر و فلاکت و فرودستی نوشته میشود. ضیافت بزرگ "صلح" برجام محل تلاقی اعضای خانواده بزرگ سرمایه است که در متن همه دشمنی ها در سرکوب و گلوله بستن اعتراضات کارگری، در عقب راندن زندگی کارگر و در بردگی این طبقه زیر بغل یکدیگر را گرفتند. در این میان ابراز وجود ناسیونالیسم ایرانی نمیتواند چیزی جز یک نمایش مسخره باشد. دیدنی است که چگونه با پیدا شدن سر و کله هیئت های تجاری در یک چشم بهم زدن دشمنی با امریکا  دود شد و هوا رفت. بجای آن از هر سوراخ و سنبه آن جامعه صد اقتصاددان متخصص رشد اقتصاد ملی سر برآورده است. مسخره آنجاست که بر تل فلاکت عمومی ایستاده و منت این شرایط را بعنوان "وطن" سر کارگر میگذارند. معماران این بردگی بعنوان قهرمانان جلوی صحنه میایند تا برای کارگر درس "فداکاری برای وطن" نشخوار نمایند. مسخره اینجاست که نسخه همگی این متخصصان بر سالهای بی انتها از کار بیشتر و توقع کمتر استوار است. ناسیونالیسم پرچم تحمیق کارگر و احساسات کاذب حول سربلندی وطن است.  اما ناسیونالیست ایرانی در جمهوری اسلامی رو به کارگر اصراری بر کذب و فریب و ظاهر سازی ندارد. در این مملکت قرار نیست جز بردگی و فقر چیزی به کارگر برسد و ناسیونالیست ایرانی سر بر بالین نمیگذارد تا آخرین قطره خون کارگر در راه سود سرمایه به هدر نرود!

ادعای برد و باخت میان جمهوری اسلامی و امریکا هر چه که باشد تا آنجا که به  طبقه کارگر مربوط باشد بازگشت امنیت و سود آوری سرمایه ها  در ایران، (اگر و  به هر درجه که صورت بگیرد) سی و هفت سال بعدتر، بیشتر از هر چیز دلالت بر قدرت طبقه کارگر در ایران دارد. بعد از فرجام، در فردای پایان محاصره اقتصادی، براه افتادن کارخانه ها و بهبود معیشت از یک طرف و از بین رفتن زمینه بهانه جنگ و محاصره اقتصادی؛ طبقه کارگری در ایران خیمه زده است که با خشنودی  در انتظار هر فرج است تا  صفوف مبارزه خود را تقویت کند. کشمکشهای این دوره زمینه ساز تولد یک جنبش کارگری بمراتب قوی تر گشته است. آنچه که مطلوبیت جمهوری اسلامی نزد سرمایه جهانی و امریکا در راس آن شده است، پاشنه آشیل او در مقابل جنبش کارگری عمل میکند. در فرای همه هیاهو و تشریفات جاری تازه در کشمکش با این صف کارگری است که ارزیابی از گوادولوپ و فرجام، هر دو به محک گذاشته خواهد شد.