زوزه هاي پان ايرانيستي!

 

امان کفا

 

با اعلام خبر توافق هسته ای، و تصدیق آن توسط ولی فقیه و نیروهای پوزوسیون حاکم، ولوله ای در میان اپوزوسیون براه افتاد. چپ سنتی نظیر راه کارگر طی  بیانیه ای ابراز داشت که شکست جمهوری اسلامی عیان است و اینبار خامنه ای هم مجبورشده است تا  جام زهر“ را بنوشد، گرچه که شرایط امروز با دوره پایانی جنگ ایران و عراق متفاوت است. البته راه کارگر برای اینکه اشتباهی رخ ندهد، و تصورات ناسیونالیستی این جریان از یادها برود، همانجا مشخص کرد که ”در چنین شرایطی فراموش نباید کرد که شکست جمهوری اسلامی، شکست مردم ایران نیست.“ مسلما راه کارگر اینقدر ابله نیست که تصور کند که مردم تحت حاکمیت سی و چند ساله جمهوری اسلامی، در این شرایط زندگی مشقت بار در ایران، رژيم را با خودشان اشتباهی بگیرند، بلکه از این جهت است که راه کارگر می خواهد با هم خانواده های ناسیونالیست خود، خط و نشان بکشد. این خط و نشانی است که فرخ نگهدار، با تمامی سابقه سازمان معلوم حال اکثریت اش، در ۱۱ بند مشعشع به تقابل پرداخته است و ابراز می کند که امروز برخلاف دوره های گذشته، ”نگاه کشورـ محور“ است، نگاهی که ”خود نشانه بلوغ سیاسی جامعه ایرانی است“.

فرخ نگهدار برای عقب نیافتادن از قافله سخنواران بورژوایی، فورا به وجد آمده و به  تهنیت گویی به هیئت مذاکره کننده پرداخته است و اعلام میکند که امروز دیگر نه امپریالیسم و نه کشور تحت سلطه، اصلا نه سرمایه و کار، نه سرمایه جهانی، نه روابط اقتصادی پایه ای، نه دولت و طبقات،  بلکه دنیای امروز، دنیای توافقات و مذاکرات است! 

 

تمامی این اراجیف برای این است که فرخ نگهدار نشان دهد که دولت اعتدال، دولت تاریخ ساز، دولت  امید، دولت پیروزی عقل بر جهل، ...  است. اما آنچه که با وجود زبان ”انتقادی“ فرخ نگهدار و راه کارگر، عیان است، بند ناف مشترک کل این اپوزوسیون و پوزوسیون بورژوایی است.  اینها در میان صفی از سخنوران بورژوایی، کارشناسان تحصیل کرده، عمامه عقب زده های کت و شلواری و ...  هستند که همگی دست به دست هم داده اند و پرچم ناسیونالیسم ناب، ایران و ایرانی را بلند کرده اند. در پس این چهره گل و بلبل میهنی، بوی تعفن پان ایرانیسمی است که همه جا را گرفته است. آنچه که در این پرچم ”موافق و مخالف“ پیچیده شده است،  آنچه  که در زرورق شعارهای عشق به ایران و ایرانی پرستی بسته بندی و تزئین شده است، پان ایرانیسمی  است که امروز مظهر و مصداق اتحاد بورژوازی بزرگ و عظمت طلب ایران، جمهوری اسلامی، و بخش وسیعی از طبقات حاکم  است.

ناسیونالیسم یکی از تمرکزهای اصلی تبلیغات همگی نیروهای پوزوسیون و اپوزوسیون بورژوازی در این دوره است، و قرار است ارتعاش آن کل جامعه را بگيرد تا بتواند  هر صدای اعتراض به شرایط سخت زندگی و خواست های بهبود واقعی در زندگی مردم را خفه کند.

حال که دیگر بهانه های جنگ و تحریم برای به گروگان کشیدن زندگی مردم مقبولیت خود را از دست داده است، امروز قرار است با دود عشق به میهن بزرگ و با عظمت،‌ کارگر به خلسه رود و يک دور دیگر برای رشد و اقتدار اقتصاد سرمایه داری دندان روی جگر بگذارد. این همان سیاستی است که دوره جنگ ایران و عراق نیز، راه کارگر و اکثریت و بورژوازی عظمت طلب ایرانی را در کنار جمهوری اسلامی به دفاع از میهن کشاند. این همان پرچمی است که امروز روزنامه ها و میدیای بورژوایی در ایران همگی به خدمت گرفته اند. این فضایی است که چپ ناسیونالیستی نیز در آن احساس امنیت می کند. امروز قرار است که به بهانه ”میهن و قدرت میهنی“ هر صدایی که هرگونه سهمی از میلیارها دلار سرمایه های آزاد شده را به کناری زند، تحت نام ”پیروزی و توافق“ اول قرض های دولت پرداخت شود، اول سرمایه گزاری شود، اول شرایط حضور و ورود سرمایه های به ایران مهیا شود، ... تا طلب کار اصلی، يعني طبقه کارگر و مردمی که متحمل بیشترین و مشقت بار ترین شرایط زندگی شده اند به ته صف رانده شوند. تمامی ناله ها و زوزه های ناسیونالیستی هشدار علیه تصور ”اشتباه“ مردم با جمهوری اسلامی راه کارگر، و تهنیت گویی های پان ایرانیست ها و کل بورژوازی در ایران برای این است که سدی در مقابل خواست بهبود شرایط و خواست پایان دادن به فشار گرانی و افزایش سطح معیشت بسته شود. در مقابل این لاطایلات ناسیونالیستی، بیش از هر دوره دیگری، بایستی پرچم ”رفاه، آزادی و امنیت“، را برافراشت.