عقده هاي فروکوفته يک آريايي

 

فواد عبداللهي

 

      ”اگر جای سران مملکت بودم، یونان را از ورشکستگی نجات می‌دادم. یونان فقیرشده را به ایران ثروتمند مقروض و وابسته و متحد می‌کردم. به جای دور ریختن نفت و پول مملکت که در سوریه و لبنان و آفریقا و آمریکای لاتین حرام می‌شود، که انگار علف را می‌ریزند جلو خوک، به یونان وام می‌دادم که بلند شود، بایستد. ایران و یونان هردو از کشورهای بافرهنگ و قدیم جهانند...“. عباس معروفی

     این بيمايگي، این هذیانات دایی جان ناپلئونی، در نوع خود مضحک اما واقعی است. این صدای بی تعارف، واپسگرا و ابلهانه معروفی، چیزی نیست جز بیان صریح عقده هاي فروکوفته يک آريايي دست و پا چلفتي و عظمت طلب که با پذیرفته شدن ایران به پشت گيت بازار جهانی، از هول حليم در ديگ افتاده و خزعبلات ناسیونالیستی تولید میکند. میخواهد یونان را از مقروض بودن به اروپا، به مقروض بودن به ایران بکشاند. اسمش را هم گذاشته ”نجات يونان“! و هنگامی که ما کمونیست ها مدام میگوئیم که آرمان و آمال ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی گندیده است، به ما خرده میگیرند که احتمالا اغراق می کنیم؛ نمونه عباس معروفي به چه زباني بگويد که اغراقي در کار نيست. اما اين وفاداري، اطمينان دادني به توده پلاسيده مدافعين احيا سلطنت و ساواک در ايران نيست، بيش از هر چيز، در شرايط سياسي امروز ايران دم تکان دادن در برابر جمهوري اسلامي است.

     اين روزها تمام نيروهاي سياسي ظاهرا شناخته شده از سلطنت طلب تا مجاهد و جبهه ملي چي تا توده اي - اکثريتي تا استحاله چي تا صنف ”روشنفکر هنرمند“ به حاشيه رانده شده ايراني، همه مستقل از تفاوت هاي تاکتيکي با نظام، در يک نقطه تلاقي مهم حضور بهم رسانده اند. همه دارند در برابر ”ايران با فرهنگ و ثروتمند“ و ”افتخارات“ آن سجده مي برند و بدان قسم مي خورند. عباس معروفي از صنف ”روشنفکر هنرمند“ بازاري ضد چپي، در حاشيه رها شده اين اردو قرار دارد که در باز کردن سفره دل و راز درون، سنگ تمام گذاشته و يکجا تمام محاسن يک ”ايران مقتدر“ را بدون پرده پوشي بيان کرده است. ايشان که شرشان به خيرشان هميشه چربيده جز به شيوه کلاه برداري محال است در خدمت به هنر و آفرينش از مغزشان استفاده اي کرده باشند. کوس ناسيوناليسم، عظمت طلبي و شرق زدگي تاريخي امثال معروفي در هم آوايي با اختناق آريامهري ديروز و استبداد و ارتجاع سياسي امروز در ايران براستي نهايت ابتذالشان را به نمايش گذاشته است. معلوم نيست ايشان و برخي جماعت ”اهل ادب“ ضد کمونيست ايراني، چي دارند که هميشه خود را در جايگاه ناجيان و راهنمايان جامعه انگاشته اند.

     امروز که ديگر اسلام و زن ستيزي و سرکوب مستقيم براي ادامه حاکميت جمهوري اسلامي کفايت نميکند، امثال آقاي معروفي از زير لحاف کرسي خانه اش بيرون آمده، و باز  قباي ناجي به تن کرده است! اگر اسلام قادر نشد سرمایه داری در ایران را از گزند تعرض از پائین محفوظ بدارد، عشق به آرمان و عظمت آریایی شاید بتواند.  

     در حاليکه اسلام از منطقه منجلاب ساخته است و عفونت آن مشام همه را میآزارد،  در حاليکه سراسر جهان امروز اين ايدولوژي و جنبش کثيف را با ”داعش“ ميشناسد، قرار است ناسيوناليسم و ايران پرستي امثال معروفي راهگشاي ”سران مملکت“ باشد! کوبيدن بر طبل ناسيوناليسم عظمت طلب ايراني قرار است کاری را که اسلام نتوانست در ایران انجام دهد، به سرانجام رساند. قرار است این ادبیات و افتخارات  توجيه اصلي براي زن ستيزي و حمله به حقوق زنان باشد.

     اين ناسيوناليسم و ”ايران آباد“ که آقاي معروفي در حسرت ”شرکت در انتخابات“ رياست جمهوري آن و ”دخالت در سرنوشت مملکت“شان است، کارنامه قطوري از افغان کشي و عرب ستيزي زير بغل دارد.  اين ”فرهنگ ايراني“ ميتواند از پيش چماق بالاي سر کارگر جهت سرکوب مطالبه بيمه بيکاري، ٣٠ ساعت کار و آزادي تشکل و اعتصاب شود. وگرنه چگونه جناب معروفی یونان را به ”ایران ثروتمند“ مقروض کند؟!

     براستي لکنت انديشه این روشنفکران ارزان، شکل و شمايل کسالت بارشآن، خلقياتشآن، روحيه ها و مشغله هايشان چندش آور است. بيمايگي معروفی، تنها چنته خالی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را نشان میدهد. با این وجود، مونيتور کردن چنين بازاري که با تولید چنین خزعبلاتي برای بورژوازي و حکومت اش سودآوري به همراه دارد، حیاتی است.

     اين ناسيوناليسم که جناب معروفي بدليل ”حضور در غربت و پاسپورت پناهندگي اجازه ندارد به سفارت ايران“ تشريف ببرد و به دولت دلخواه راي دهد، همين امروز حربه اساسي در دست بورژواها و دولت اعتدال و اوباشان مسلح شان براي ايجاد جنگ رواني، دامن زدن به توهم و تفرقه در صفوف مردم و در يک کلام ممانعت از انقلاب کارگري و آزادي و برابري است. امروز ناسيوناليسم يک رکن حياتي رژيم اسلامي است. قرار است همان نقشي را که ناسيوناليسم جهان سومي در انقلاب ٥٧ در قالب کردن جمهوري اسلامي به مردم ايران ايفا کرد، اينبار ناسيوناليسم عظمت طلب ايراني و ليبرالي در انداختن يک حکومت نوع ترکيه اي به مردم به عهده گيرد.

     بايد جلو تکرار اين تاريخ را گرفت. جامعه اينده ايران ميتواند و بايد عاري از هر گونه تنگ نظري و ارتجاع، عاري از خرافه و مذهب، عاري از ميهن پرستي و شووينيسم، عاري از تبعيض و نابرابري باشد. ناسيوناليسم و مذهب هر دو بايد بروند؛ اين دوقلوها در ايران محصول استبداد اند؛ با آن زاده شده و با بزير کشيدن آن لگام زده ميشوند؛ در يک جامعه آزاد و برابر و انساني جايي براي اينها نيست.

     امید واقعی اکثريت مردم ايران، موش دواندن ”ايران با فرهنگ“، ايران با عمامه – بي عمامه در منطقه نیست که از صبح تا عصر، با حرکات فک و صورت روحانی و ظریف و بهنود و معروفي و دودمان پهلوي بالا و پایین برود. کسانى که تا آخرين لحظات در کنار برج ‌و‌ باروى فرو‌پاشيده ”ايران ثروتمند و مقتدر“ و سران آن بمانند، خيلى زود بايد پاسخگوى تک‌تک کلمات و حرکاتشان باشند. امروز ديگر، هيچ چيز، دودوزه‌بازى را توجيه نمى‌کند؛ تکليف خودتان را روشن کنيد. بجنبيد!