٣٠ خرداد ٦٠: ٣٤ سال گذشت!

 

فواد عبداللهي

 

٣٠ خرداد٦٠، مقطع تثبيت جمهوري اسلامي، سرآغاز کودتاي خونين اين حکومت عليه انقلاب ٥٧ و مردمي بود که اين انقلاب را ممکن کردند. بدون يک نسل کشي تمام عيار و برنامه ريزي شده در اين مقطع تاريخي، جمهوري اسلامي امروز موجود نبود. از اين دوره مشخص به بعد بيش از صدهزار انسان را به جرم آزاديخواهي و مساوات طلبي، به جرم مخالفت و تسليم نشدن به قوانين ارتجاع اسلامي، به جرم اعتصاب براي بهبود شرايط زندگي، به جرم دفاع از تداوم انقلاب و مبارزه براي رفاه، با قساوت به جوخه هاي اعدام سپردند و بيش از سه دهه فقر و فلاکت و بي حقوقي را به ميليونها انسان تحميل کردند.  

رفسنجاني ها و خامنه اي ها در کنار نبوي ها و محتشمي ها و گنجي ها، لاجوردي ها و صفوي ها در جوار محسن رضايي ها و خلخالي ها و حجاريان ها، گيلاني ها و ري شهري ها در کنار خاتمي ها و موسوي ها و روحاني ها، همه زير بيرق خميني، يکي از عظيم ترين کشتارهاي تاريخ بشري را سازمان دادند. نصف اين صف، شخصيتها و مهره هاي ”اصلاح طلبي“ و اعتداليون امروز صحنه سياست در ايرانند؛ به اين ليست ننگين صدها جنايتکار ديگر را نيز بايد اضافه کرد که امروز در کابينه روحاني اند، در مجلس لم داده اند، در سپاه و ارتش اند، بازجو - ژورناليست و کارآفرين شده اند. و اين تازه همه داستان نيست. اينها پادوهايي هم داشتند که در مقطع ٣٠ خرداد ٦٠، کمونيستها، رهبران اعتصابات کارگري و فعالين سياسي را به سپاه و ساواما لو ميدادند و امروز زور ميزنند که آن سابقه ”درخشان“شان را از اذهان جامعه پاک کنند. 

     جمهوري اسلامي با حمايت همه جانبه دول غربي، در کنار ارتش و بانکها و ذخاير پولي، با در اختيار گرفتن راديو تلويزيون و مطبوعات دولتي که از رژيم سلطنت تحويل گرفته بود، گُرگرفته آمد تا آنچه را حکومت شاه به همراه موکلين مستاصل اش نتوانست به سرانجام رساند، يعني سرکوب، مصادره و توقف انقلابي که براي آزادي، رفاه و برابري بود، به فرجام رساند. اين جريان با کمک بورژوازي بين المللي و روى دوش سنت ملى و باصطلاح ليبرالى جبهه ملى و حزب توده عليه انقلاب و انقلابيون ٥٧ پا گرفت؛ سنتي که بيش از همه از کارگر و کمونيست هراس داشت و هنوز هم دارد. سنتي که در طول حياتش جز دولا شدن در محضر شاه و  عشقي جاودانه به مذهب و آخوند چيزي در چنته نداشت.        

  ٣٠ خرداد ٦٠  مقطعي است که بلاخره بعد از دو سال از شروع انقلاب ٥٧، بعد از دو سال مقاومت طبقه کارگر و کمونیستها در دفاع از دستاوردهای انقلاب، با کودتایی خونین و کشتاری وسیع، استبداد اسلامي را جايگزين استبداد شاهنشاهي کردند. در فاصله اين دو سال جريان اسلامي عليرغم فالانژيسم، چاقوکشي و چماقداري اش، با وصف لشکرشي به کردستان و مقابله با طبقه کارگر، اما از سرکوب انقلاب و تثبيت خود ناتوان بود؛ قدرت دوگانه هنوز در جامعه حاکم بود؛ مردمي که قيام کرده بودند و پادگانها و ارگانهاي مسلح شاهنشاهي را خلع سلاح کرده بودند محال بود توسط جريان اسلامي درجا سرکوب شوند؛ در فاصله اين دو سال فضاي سياسي نسبتا باز شکل گرفت؛ دهها سازمان چپ و آزاديخواه و صدها روزنامه متولد شد؛ کارگران خواهان شرکت در دولت بودند؛ بيکاران عليه بيکاري متشکل ميشدند؛ زنان زير بار حجاب نميرفتند؛ اقشار تحت ستم در کردستان و ترکمن صحرا، همگام با مردم ايران، پرچم تداوم مبارزه را بلند کرده بودند؛ معلمين، وکلا، پزشکان، دانشجويان، و حتي گروه هاي حاشيه اي متشکل شده بودند و مطالبات خود را مطرح ميکردند؛ فعل و انفعال سياسي جامعه، جنبشها، طبقات و گرايشات مختلف، با رفتن سلطنت تمام نشده بود، تازه داشت شروع ميشد. با همان سرعتي که غرب و بي بي سي و بخش اعظم بورژوازي ايران آلترناتيو حکومت اسلامي را مرتب تبليغ ميکرد و جلو ميگذاشت، مردم از آن مي بريدند، متشکل ميشدند، به خيابان مي ريختند، تظاهرات ميکردند و در جستجوي آلترناتيويي بودند که به انگيزه ها و نيازهاي بنيادي انقلاب عظيم شان عليه استبداد و فلاکت شاهنشاهي پاسخ دهد و آزادي و رفاه را به کرسي بنشاند. براي بورژوازي ايران و جريان اسلامي آلترناتيو اش، زمان  بشدت ميگذشت؛ روز به روز بر قدرت کارگران، زنان و کمونيست ها افزوده ميشد. ٧٠ سال ميشد که بزرگترين انقلاب تاريخ بشري، انقلاب اکتبر، راه آينده و خوشبختي بشر را ترسيم کرده بود. هر جنبش سياسي، اجتماعي، فرهنگي و هنري که ميخواست ترقي خواهي را به هويت اش تبديل کند، خود را به چپ منتسب ميکرد. نيروي اجتماعي چپ ايران، با تمام فترت سازماني و ضعف ذهني آن، نيرويي عظيم بود که ميتوانست خيلي سريع به زير روشن ترين سياست هاي کمونيستي جمع شود و پرچم آزادي و برابري را پرچم جامعه کند.  

     به آن جريان ارتجاع اسلامي که از اعماق جهالت هاي قرون بيرون کشيده بودند تنها يک وظيفه دادند: سرکوب و درهم کوبيدن چپ، و مرعوب کردن مردمي که براي آزادي و برابري بپا خواسته بودند. جمهوري اسلامي وظيفه اش را به نحو احسن انجام داد. ٣٠ خرداد ٦٠ مقطع به سرانجام رساندن اين وظيفه بود.  

بايد به صورت کساني که ميخواهند انسانها، جامعه ايران و مردم جهان، اين سالها را فراموش کنند و حقايق را همچون گورهاي بي نام و نشان قهرمانان آزادي و شرافت بشري، پنهان کنند، تف کرد. ٣٤ سال پيش بود که جمهوري اسلامي به نمايندگي از جانب بخش اعظم بورژوازي ايران و جهان تمام قوايش را جمع کرد و تهاجم آخر را به سازمانها و کل مردم شروع کرد. حکومت اسلامي پرچم اش را بر تلي دهها ميليوني از جنازه ها و گريختگان و وحشت زده ها کاشته است. ٣٤ سال پيش بود؛ انگار ثانيه اي بوده است. اما، در اعماق ذهن و روان ميليون ها نفر تا ابد، مغاک هايي به سياهي تاريخ رنج هاي بشر و عمق آرمانهاي شريف انسان، حفر شده است. اجراي عدالت، تنها تسکيني کوچک براي دردي عظيم است که هيچگاه از حافظه ها محو نخواهد شد. به اين اعتبار،  ٣٠ خرداد ٦٠ شاخص شاخص هاست؛ نقطه تلاقي همه جریاناتی است که برای خمینی هلهله کشیدند، خواهان حمله به کردستان و مسلح کردن سپاه به اسلحه های سنگن شدند تا سنگر دفاع از انقلاب را سرکوب کنند؛ جریاناتی که زیر پرچم خمینی رژه رفتند و بالاخره در تصفیه های درونی رژیم با اردنگی به اپوزیسیون رانده شدند. اينها همان لبیک گویان دیروز اند که امروز همراه و در کنار جلادان دهه ٦٠، معتدل گشته اند و مدرس تمدن و اعتدال شده اند. اينها سه دهه است که تلاش ميکنند سیاهی خرداد ٦٠، سیاهی به خون کشیده شدن راديکاليسم يک انقلاب و سیاهی سرکوب بورژوازی را بعنوان ”خشونت انقلاب“ در ذهن و فکر مردم و طبقه کارگر بکارند و جامعه را به تمکين به اين رژيم بکشانند.  

     و اما آن دلايل پايه اي که به انقلاب عليه بساط سلطنت منجر شد دهها برابر نيرومندتر در جامعه امروز ايران وجود دارد. دهها ميليون نفر زير خط فقر قرار دارند؛ بيکاري و فلاکت رمقي براي آدم ها باقي نگذاشته است؛ آنها که شاغلند بايد چند شغل داشته باشند و بسياري از آنها دستمزد خود را دريافت نميکنند. جمعيت عظيم چند ده ميليوني جوان تحصيلکرده روز به روز با بازاري خالي از کار روبرو است. هيچ چشم اندازي براي خروج از اين وضعيت وجود ندارد. به اين اعتبار، دولت اعتدال، دولت ”ناراضيان“ در ايران نيست. روحاني ريس قوه مجريه رژيم اسلامي در ايران است. ريس کابينه است. ريس مافوق ساواما و وزارت اطلاعات و وزارت کشور حکومتي است که آدمکشي وجه مشخصه اصلي اش است. اين آدم ريس مافوق سازمان زندانهاست. زندانيان در ايران رسما زنداني ايشانند. اعداميان در ايران رسما اعداميان دولت ايشانند. اختيار دريافت و خرج کردن درآمد نفت و ماليات هاي مردم، پرداختن يا بالاکشيدن مزد کارگران، تعيين سهم يا ابعاد محروميت مردم از بهداشت و مسکن و سوادآموزي، با ايشان است. ايشان است که بودجه سپاه و بسيج را تعيين ميکند و ميپردازد. ايشان است که اسلحه ميخرد و در منطقه موش ميدواند. ايشان بزور حجاب سر زنان ميکند. در حکومت ايشان است که احزاب سياسي اجازه فعاليت ندارند، که کارگران اجازه تشکل و اعتصاب و انعقاد قرارداد جمعي ندارند، که زنان اجازه زندگي ندارند، که مطبوعات آزاد وجود ندارد، که مردم را به جرم عقايدشان ميگيرند و ميزنند. تعريف شغلي ايشان پاسداري و اجراي کل قوانين و احکام رژيم اسلامي است. به اين عنوان حقوق ميگيرد. قانون را همين ها مي نويسند و ابقايش ميکنند.  جاي هيچ نوع پرده پوشي و ماست مالي وجود ندارد. ايشان و دولتشان همان شان و منزلتي را دارند که روساي گشتاپو در آلمان هيتلري داشتند. 

    اينها همان ٣٠ خردادي هاي سابق اند که امروز در مقابل نيروي عظيم و پر انرژي نسل حاضر، که در مقابل کارگران و جبهه آزاديخواهي به تملق گويي و نجات سرمايه داري و نظامشان کشيده شده اند. اينها همان ”خودي“ ها و مدافعين نظامند که نهايتا بايد توسط انقلاب کارگري از سر راه خوشبختي انسانها جارو شوند. اينبار ما نميگذاريم ٣٠ خردادي ديگر تکرار شود! کمونیسم امروز، بدون سر سوزني توهم و تخفيف به عنتر بازی بورژوازی، طبقه کارگر را برای جدال نهایی علیه طبقه حاکمه آماده میکند. ما حکمتیستها اینرا تضمین میکنیم.