فقط ما میتوانیم!

 

فواد عبداللهی

 

دولت اعتدال و تدبير، ديروز دوساله شد. دولتي که با رييس جمهور مشعوف و رهبر مخوفش به همراه تمام بازيگران پوزيسيون و اپوزيسيون بورژوايي آن، تحت پرچم لغو تحريم هاي اقتصادي و دفع خطر جنگ با آمريکا و اسراييل ”کليد“ خورد.

     اگر بخش اعظم اپوزيسيون بورژوايي اين رژيم در تمام آن سالها، عليرغم افاضاتشان در باب پرهيز از خشونت، مشغول چرتکه انداختن و چشمک زدن به دخالت غرب به شيوه ليبي  در  ايران و مدافع کاربست حمله نظامي بودند، اما بدنبال هزيمت سياست نظم نوين عموسام اينبار همه اين اپوزيسيون آويزان به عباي اعتدال روحاني، بازگشت به دامن غرب و ”جامعه جهاني“ را موس موس کردند و جملگي به مشروطه شان رسيدند.

     در اين مسير، کل حاکميت بر مدار خامنه اي - روحاني - رفسنجاني به خط شد تا از ريزشهاي بيشتر در صفوف طبقه حاکمه بکاهد و با پراگماتيسمي معقول، شرايط ”نرمش قهرمانانه“اي را مهيا کند که از مقطع سرکوب خونين انقلاب ٥٧ تا امروز، در آن وقفه ايجاد کرده بود. کل ”دستاورد“ اين رژيم به بهانه رفع خطر جنگ و تحريم در مذاکرات هسته اي را بايد بر بستر اين فاکتور ديد که جهت بقا، راهي جز پيوستن به کلوپ ”جهان متمدن“ نداشت. تمکین به این واقعیت را در کنار زدن شعارهای استراتژيک “مرگ بر آمریکا”، “فتح کربلا” و صدور انقلاب اسلامی باید مشاهده کرد.

     به اين اعتبار براي اين دولت و کل بورژوازي ايران، فرصتي ”قانوني“ و استثنايي براي لفت و ليس بيشتر فراهم آمده است. فرصتي که عاقبت در جوار آشتي و ساخت و پاخت با ”شيطان بزرگ“، دسته جمعي از مکلا و معمم، از قاتل و کارفرما، تا استاديار و فيلسوف و ”باسواد“ و روزنامه نگار و شومن هاي حقوق بشري، همديگر را بشکلي آشنا در آغوش کشيده اند، قربان صدقه هم ميروند و مرتب اسم شب را در گوش هم نجوا ميکنند: دولت قانون!   

     آري؛ اينها جليقه "قانون" و ”قهرمانان نجات جامعه“ به تن کردند و آمده اند دستي روي نظامشان بکشند. اين دولت دو سال است که آمده است جامعه ايران را بهشت سرمايه داران کند. جايي که تا چشم کار ميکند، ”عدالت“ و ”انصاف“ و اعتدال ديده ميشود: هرکس بيکار است، گرسنه است، فقير شده، مقصر خود اوست؛ بي استعداد و تنبل بوده و عرضه نداشته. آري، در اين بهشت، فقر هر کس فقر ”استعداد“اش است. دولت حامي ”زرنگ“هاست، همانها که ترکيبي از ”پول و چربي و خواست خدا“ هستند و در حق ”تنبل“ها مسوليتي ندارد؛ و اين يعني دولت پول اضافي ندارد که خرج بي استعدادها کند؛ برويد و از ”برادران“ اتاق بازرگاني ياد بگيريد و مثل کارآفرينان عزيز عرضه داشته باشيد در اين گشايش ايده آل اقتصادي، پول درآوريد.

تحميل بردگي به طبقه کارگر، تحميل سکوت و سياست اقناع و به تسليم کشاندن اين طبقه در ساحت مقدس سرمايه، وظيفه بي چون  و چراي دولت اعتدال است. اينها آمده اند تا چشم انداز اميد به بهبود زندگي در سايه سوددهي بيشتر سرمايه و شلاق سرمايه دار ايراني را به مطالبه و افق طبقه کارگر و اکثريت جامعه تبديل کنند.  گرو گرفتن نان خانواده کارگري، افزايش مدت زمان کار، انجماد و کاهش دستمزدها، تنزل سقف بيمه هاي اجتماعي، به کار گماشتن کودکان، ستمکشي زن و نرخ بالاي بيکاري در جامعه و در يک کلام، اعمال سياست کار ارزان و کارگر خاموش، ارکان پايه اي امنيت سرمايه و پرونده قطور دو سال حاکميت اين دولت است. "ارزان کردن کارگر" و تحميل استبداد بر گرده اين طبقه تنها ضامن دم و بازدم سرمايه و سودآوري آن در ايران است. و به اين اعتبار، هيچ دولت بورژوايي در اين خطه بدون پايبندي به عملي کردن اين حکم اساسي يکروز هم دوام نخواهد آورد. و همه اينها بدون کور کردن افق انقلاب کارگري غير ممکن است. بورژوازي ايران و دولت اش تنها با دفع خطر سوسياليسم ميتوانند به حال و آينده خود بنازند. دستگاه عظيم و طويل سرکوب دولتي، تهديد و زندان و اخراج و ارعاب کمونيست ها و رهبران آگاه طبقه کارگر، اولويت کليدي دولت در خدمت امنيت و شکوفايي سرمايه است.

ثانيا، در اين دو سال از عمر دولت اعتدال، به جرات ميتوان گفت که ايران تنها کشوري در جهان بوده است که قوه مجريه اش، شامل ريس جمهور و کابينه آن، پليس مخفي و وزارت اطلاعات و وزارت کشور و دارايي و سازمان زندانها و بانک مرکزي آن، به طرز محير العقولي خود را اينجا و آنجا ”اپوزيسيون“ قلمداد کرده است. ميگويند که: همه چيز بايد در چهارچوب قانون باشد؛ واقع بين باشيد! رومانتيک نباشيد! دولت بيرون از چهارچوب قانون کاري از دست اش ساخته نيست! اين تصوير که کل بورژوازي ايران و دولت اش از خارج تا داخل آگاهانه به آن پر و بال ميدهند يک تصوير رياکارانه و مزورانه است که مصارف سياسي مهمي براي جمهوري اسلامي دارد. اينها با اين تصوير خود را از مسوليت اقدامات سرکوبگرانه و فوق ارتجاعي دولت خويش مبرا جلوه مي دهند. اين تصوير اجازه ميدهد که اينها وعده تغيير بدهند بدون اينکه نيازي به اجراي آن باشد. در اين تصوير است که امثال عبادي ها، گنجي ها، زيباکلام ها، نگهدارها، سروش ها و بهنودها ناگهان گل مي کنند و چهره ”حقوقدان“ و ”دگرانديش“ و ”استاد“ و ”روزنامه نگار“ بخود ميگيرند. در اين تصوير است که دفاع اردوي اپوزيسيون بورژوايي ايران از قوه مجريه يک دولت آدمکش، در نهايت وقاحت دموکراسي طلبي قلمداد ميشود. اين تصوير اجازه ميدهد که فقر و فلاکت ساخته نظامشان را توجيه کنند؛ بي حقوقي کارگر، بيکاري، زن آزادي و حمله به حقوق و آزادي هاي سياسي در جامعه را تفسير کنند؛ تنور رقابت هاي انتخاباتي در صفوف جناحهايشآن را گرم نگه دارند و نهايتا مردم را پاي صندوقهاي راي به اين و آن شخصيت رژيم بکشانند. جنبه مافوق فکاهي اين پديده به کنار، اينها بخش اصلي و انتگره از آن چيزي اند که بعنوان جمهوري اسلامي زندگي مردم ايران را سياه کرده است. اين دولت بورژوازي ايران است که امروز بر سر کار است؛ لولو خورخوره راست و بهانه ”دلواپسان نميگذارند“ ديگر براي مردم کارايي ندارد. مردم ميخواهند که زن آزاري شنيع حاکم بر ايران همين امروز خاتمه يابد؛ برابري حقوقي زن و مرد اعلام شود؛ اعدام لغو شود؛ استثمار، انقياد و بردگي انسان ممنوع گردد؛ مردم ميخواهند بطور برابر از نعمات مادي و معنوي موجود در جامعه برخوردار گردند؛ حق مسکن مناسب، فراغت و تفريح و آسايش و امنيت داشته باشند؛ مردم ايران در قرن ٢١ آزادي تشکل و آزادي احزاب شان را مي خواهند؛ مردم حق اعتصاب و تحزب مي خواهند. مردم تفتيش عقايد و تحميل عقايد نميخواهند؛ مردم بيمه بيکاري مکفي ميخواهند. مردم اينها را براي خودشان ميخواهند و نه صرفا براي ”بچه هاي قديمي سپاه“، کارآفرينان ”مظلوم“ و بچه سردارها و نوکيسگان نوظهور در حکومت اسلامي، آنهم درست در دوراني که سقوط به زير خط فقر به يک تار مو وصل است؛ دولت اعتدال با اين مطالبات بيگانه است؛ ضد آنهاست؛ آنتي تز اين خواسته هاست؛ اين به سرعت در سطح جامعه در طول اين دو سال عيان و اثبات شده است.

به اين اعتبار، دولت اعتدال آخرين سنگر جمهوري اسلامي است؛ جشن پيروزي در اين سنگر تلخ و زودگذر است؛  آغشته به هراس و ترسي عميق در دل سران و سربازان اين دولت از طغيانهاي اجتماعي عظيم عليه فقر و استبداد است؛ هراس از طبقه کارگر متحدي است که کافي است در راس چنين جنبشي قرار گيرد! يکدست شدن بورژوازي ايران زير چتر اين دولت بيخود نيست؛ اعلام جنگ مستقيم اين اردوگاه عليه ما، عليه کمونيسم و طبقه کارگر ايران، عليه مساوات طلبي و آزاديخواهي است.

 در مملکتي که ليبرال و دموکرات و سوسيال دموکرات آن حياتشان تراژدي مضحکي از عشقي دوگانه و بيفرجام به آخوند و شاه بوده و هست، ”معتدل“ بودن رژيم اسلامي بيش از حد نامعقول است. مشکل دولت اعتدال، عمامه يا کروات نيست؛ رابطه با غرب، توسعه يا گشايش اقتصادي اش نيست، اين توجيهات بيش از حد مفنگي اند. مشکل حل ناشدني، مطالبات اقتصادي عاجل است. مطالباتي در پاسخگويي به نيازهاي اقتصادي و رفاهي توده هاي وسيع مردم و کاهش بي عدالتي هاي اجتماعي و اختلافات فاحش طبقاتي. معضل مستقيم و بلافاصله دولت اعتدال و بورژوازي ايران، کمونيستها و طبقه کارگري است که فقر و گراني و بيکاري کارد را به استخوانشان رسانده است. اين دولت به اتکاي استبداد و سرنيزه اي دها بار تيزتر و خونريزتر از سرکوب انقلاب ٥٧،  ميتواند امنيت سرمايه را حفظ کند. بورژوازی ایران با همه جوارحش، این وظیفه را در مقابل دولت خود گذاشته و اسم آن را "اعتدال" گذاشته است.

اگر روزنه امیدی به بهبود و رفاه در زندگی نسل حاضر وجود دارد، اگر فرصتي برای يک عرض اندام جدي و يک سدبستن سياسي - طبقاتي در برابر تعرض افسار گسيخته سرمایه هست، این فقط به متحزب شدن و سازمان يافتن پرولتاریای صنعتی ایران حول افق سوسیالیستی طبقه کارگر گره خورده است. اينبار طبقه کارگر و کمونيسمي هست که تاريخ را به روايت خويش رقم زند.