باز هم تراژدي در آبهاي مديترانه!

 

امان کفا

 

     بار دیگر یک کشتی در آبهاي مدیترانه، غرق شد. هنوز نیروهای نجات و دیدبان های متعدد نتوانسته اند تمامی  جسدهایي که بدنبال زندگی بهتر از خانه و کاشانه خود بسوی اروپا روانه شده بودند را پیدا کنند. بی نام و نشان، یکباره از روی زمین هفت صد نفر محو شدند. تنها در عرض کمتر از چهار ماه اول سال ميلادي، نزدیک به ۱۵۰۰ نفر در مدیترانه غرق شده اند. ارقام اعلام شده، البته تنها حدس و گمان  پناهندگانی است که از این سفر پر مخاطره جان سالم بدر برده اند و کسي از تعداد واقعی خبر ندارد.

دلایل و پاسخ ها به اندازه کافی گویا هستند. در یکی از کشتی ها، بدنبال نزاع های موجود، تعدادی از مسلمانان، جمعی از مسیحیان را در طی سفر به دریا پرت کرده اند. بر همین اساس، یک سری از فاشیست ها و احزابشان، از فرصت استفاده کرده و به تبلیغات راسیستی خود پرداختند و ایراد را در خود این مردم معرفی کردند و ابراز داشتند که  اگر این جمعیت امکان ورود به اروپا را پیدا کنند، اروپا خود به مرکز کشمکش جریانات ”تروریسیت“بدل خواهد شد. و اينها درجا حامي سیاست های ضد پناهندگي دولت هاي اروپايي شده اند. حقیقت اينست که همین سیاست بود که سال گذشته توسط اتحادیه اروپا به اجرا در آمد و به حذف نیرویهای نجات در دریا و دیدبانها انجامید.

     ابعاد این تراژدی آنقدر وسیع است که حتی راست ترین نمایندگان سرمایه و دولت هایشان نمی توانند آنرا سرپوشی  کنند. هر کدام دیگری را مقصر اعلام می کند.  برخی ایراد را در دیر رسیدن نیروهای نجات در دریا می دانند و اتحادیه اروپا و سیاست سال گذشته اش در حذف دیدبان های نجات را مشکل اصلی معرفی می کنند. 

     چپ تر ها،  سیاست های اخیر دول اروپا را باعث این تراژدی دانستند.  البته شکی نیست که جنگ در لیبی و یا ادامه جنگ در سوریه، وجود نیروها و دستجات تروریستی و افراطی، همگی بر ابعاد این فرار افزوده اند. این امری است که حتی میدیای سرمایه نمی تواند کتمان کند و خواهان کمک رسانی دیگر کشورهای اروپا شدند. اعلام کمک های مالی و غیر انتفاعی دولت آلمان، که بمثابه ”کمکهای انسان دوستانه“ معرفی شده اند، بر همین اساس است، چه بسا که  این بار فرانسه و انگلیس به دلیل نقش شان در جنگ لیبی، به نسبت بیشتری از آلمان و ایتالیا، با فشار بیشتری برای کمک رسانی مواجه هستند. برخی خواهان دخالت بیشتر دولت های مصر و مالتا برای نجات پناهندگان در دریا شدند، و برخی خواهان دستگیری دلالان هستند.

     اما آنچه که کماکان در این میان مسکوت گذاشته ميشود همان دلیلی است که از ابتدا باعث و بانی فرار این موج وسیع مردم است. جنگ، نابودی و فقر و نا امیدی میلیون ها انسانی که بنا به سیاست های سرمایه و دولت های ریز و درشت آن، در کل شمال آفریقا با آن دست و پنجه نرم می کنند، کاملا فراموش شده است. شرایطی که این انسانها از آن فرار می کنند آنقدر طاقت فرساست که حاضرند ریسک مرگ را قبول کنند و از هر فرصتی برای راه یابی به حداقل زندگی استفاده کنند. هر اندازه سخت گیری های بیشتر، و عدم پذیرش و قبولی پناهندگی درخواست کنندگان را افزایش دهند، باز در جلوگیری از این فرار بیهوده است و تنها بازار دلالان را گرم تر می کند.

    امروز دیگر نمی توان  تنها با بازبینی سیاست پناهندگی و پناهندگی پذیری جلوی بروز این چنین تراژدی هايي را گرفت. ارجاع به پایان جنگ سرد، و بی ربط شدن امر پناهندگی بطور سراسری و بین المللی، دیگر امروز بیانگر راه حل نیست. از بین رفتن جمعیت های مردم به این شکل،  بیش از همیشه،  یادآور دورانی است که کشتی های حامل برده ها در دریا غرق میشدند. به همان ترتیب، امروز نیز نمی توان از طریق مجازات صاحبان کشتی ها که بدنبال درآمد بیشتر، همچون خط تولید به حمل انسان ها نگاه می کنند، و یا با مجازات دلالان به پاسخ مناسبی رسید.

     امروز دیگر باید به مجازات دولت ها و سران آنها نگریست که سیاست هایشان و حکومت هایشان باعث و بانی این فجایع است. امروز بیش از هر زمان دیگری باید به زندگی بخش وسیعی از مردم دنیا نگریست که از پایه ای ترین شرایط زندگی برای یک انسان قرن ۲۱ محروم هستند. این مردم به دنبال کار، به دنبال تحصیل، بدنبال خانه و مسکن، به دنبال امکان دست یابی به حداقل امنیت جانی، دست به فرار می زنند. راه حل این مشکل میلیونی و این مشکل اجتماعی را باید در پاسخ هایی به همان اندازه بزرگ و اجتماعی جستجو کرد. پاسخ نیازهای واقعی و انسانی مردم شمال آفریقا، در واقع در حل همان دلایل فرارشان است. اگر مهاجرت وسیع از کشورهای تحت سلطه امپریالیسم به کشورهای متروپل، بخشی از دم و بازدم این رابطه بورژوا امپریالیستی است، هر گونه محدودتر کردن آن مهاجرت، امکان گسترش این فجایع را بیشتر می کند. خواست فرار بطوری کاملا ارگانیک با شرایط زندگی و عدم امید مردم به آینده ای بهتر در این کشورها، مرتبط است. برای پایان دادن به این نوع تراژدی ها، بایستی همان زنجیر دست و پا گیر سرمایه داری را در هم شکست. 

     در واقع، هدف جنگ در لیبی، هدف جنگ در سوریه، هدف رشد و اشاعه تمامی دستجات تروریستی در کل این منطقه، تنها و تنها برای دامن زدن به همان  بی امیدی، دامن زدن به ناامنی، و دامن زدن به هر گونه امکان فراغت کارگر و مردم زحمتکش این منطقه از یوغ سرمایه بود. به همین دلیل نیز، پاسخ مناسب برای جلوگیری از این نوع  تراژدی ها را بایستی در پایین کشیدن حکومت سرمایه یافت.

     اگر کارگر در این کشورها و در اروپا، از همین زاویه به این تراژدی ها نگاه نکند و اگر مستقیما و بلاواسطه برای شکستن زنجیرها اقدام نکند، اگر کماکان دنبال دولت های موجود و سیاست مدارانش بماند، کم کم این غرق شدن ها هم عادی شده و از خاطره ها محو می شود.