دست مذهب و مردسالاري از زندگي زنان کوتاه!

 

 مونا شاد

 

در قرن بیست و یکم هنوز بساط خدا و خرافات مذهبى پهن است و پوچ ترین احکام و احادیث مذهبى، سیاست و قانون حاکم بر زندگى بخشهاى وسیعى از مردم شده است. از یک طرف نقشه ژنتیک بدن انسان و تکثیر ژنتیکی موجودات زنده را ميبينيم و از سوى دیگر دارند زن را آتش مي زنند.

قاعدتا با این همه پیشرفت باید دست درازى مذهب به زندگى زنان قطع مى شد اما برعکس زنان زیر لگد قوانین وحشیانه اسلامى پایمال مى شوند. تاخت و تاز لمپنهاى اسلامى از ایران و افغانستان تا عراق و سوريه و ترکيه و نیجریه بیداد ميکند. طبقه بورژوازى حاکم براى سرپا نگه داشتن این دنیاى وارونه، براي تحکیم سلطه و نفوذ سیاسى و اقتصادى اش، براى جلوگیرى از اعتراض کارگر و مردم محروم در جهان به مذهب و زن ستيزي احتیاج دارد و آن را در اشکال متنوع بازتوليد ميکند. در افغانستان غرب طالبان ها را سرکار آورد، در ایران براى سرکوب انقلاب ۵٧ جریان خمینى را جلوى صحنه آورد. امروز هم داعش و بوکوحرام را به جان مردم خاورميانه و آفريقا انداخته اند.بورژوازى که ٢٠٠ سال پیش براى تامین منافعش مذهب را بطرز قاطعى کنار زد، در نیمه دوم قرن بیستم براى حفظ همان منافع از آن استفاده کرد و تقویتش نمود.         

     چند روز پيش، فرخنده، زن ٣٢ ساله‌ای در کابل به اتهام آتش زدن قرآن و به فتوای یک روحانی به آتش کشیده شد. فیلم‌های ویدئویی منتشر شده در اینترنت نشان می‌دهد که چگونه عده‌ای از مردان "زن خاطی" را لگدمال می‌کنند، عده‌ای هم "الله اکبر" گویان به وي حمله می کنند و به سوی رودخانه کابل در نزدیکی مسجد می‌کشانند و در جلو چشمان پليس در حالی‌‌که شاهد و ناظر این ماجراست و دست به کوچکترين اقدامی برای نجات این زن نميزند، نهايتا وي را به قسمت خشکي رودخانه میبرند و به آتش مي کشند.

    فرخنده آگاهانه در جلوی مسجد، قرآن را به آتش کشید تا به همگان بگوید که مسبب بخش زيادي از بدبختی‌ها و قوانین زن‌ستیز، مردسالاری، کشتار و خون‌ریزی در آن مملکت، قوانين مذهبي و مردسالار است. فرخنده  با تمام دردی که کشيد گویا در نگاهش برای حماقت کسانی که زیر مشت و لگدش گرفته‌اند دل می‌سوزاند که دین، پيامي جز توحش برای بشريت ندارد و انسان‌ها را در جهالت و تاریکی مطلق نگه میدارد. اگر دانه‌ ارزنی وجدان و شرافت و انسانیت در وجود کسی باشد با دیدن تصوير سلاخي کردن اين زن، شک نخواهد کرد که مذهب و دین چقدر متعفن است.

     اما و قبل از هر چيز، بايد تصاوير خاکستر شدن اين زن را جلو هيئت حاکمه آمريکا گرفت. براي آنها که يک جامعه را قرباني منفعتهاي غرب در دوران جنگ سرد و حفظ کمربند سبز عليه خطر کمونيسم و چپگرايي در منطقه  خاورميانه کردند. اين آن نقطه اي است که زنان افغانستان را سالها قبل به زير چکمه توحش طالبانها و روساي عشاير انداخت و سالهاست به آن شرايط دارد وجاهت قانوني مي دهد. اين آن پسمانده هاي غرب تحت نام اسلام سياسي در سالهاي پس از جنگ سرد است که زنان افغانستان و کل خاورميانه را چنين قرباني ارتجاع عنان گسيخته اسلامي و مردسالاري و نظم سياسي و اقتصادي حاکم کرده است. اوضاع امروز زنان در افغانستان و کشورهاي اسلام زده، عارضه جانبى دوران بى اطمینانى، تردید، سیاهى و ارتجاع و به عقب راندن جوامع انسانى توسط بورژوازى جهانى بودند. اينها از بربريت ١٤٠٠ سال پيش نمي آمدند بلکه محصول دهه ٨٠ ميلادي، دوران عروج کنسرواتیسم، حملات اقتصاد بازار آزاد سرمایه دارى، در هنگامه فروپاشى بلوک شرق و اعلام پایان کمونیسم اند.

     فوج فوج تئوری پست مدرنيستي و فمينيستي شکل گرفت. گفتند که حقوق زنان، خواست شان براي برابري اقتصادي، سياسي و اجتماعي در کشورهاي موسوم به جهان سوم و خاورميانه مشروط و محدود به فرهنگ و مذهب خودي است و بايد طبق ارزشهاي سنتي و مذهبي تعريف شوند. سياست "نسبيت فرهنگي" بحث داغ کانون هاي روشنفکري و فرهنگي و دانشگاهي در غرب شد، پوششي براى ایجاد یک آپارتاید همه جانبه اجتماعى، قانونى، فرهنگى، بر اساس تمایزات قومى، مذهبى و جنسى شد. این آپارتاید کامل، تا به امروز ابتدايي ترين حقوق و آزادیهاى زنان را پایمال کرده و توحش رژیمها و جنبشهاى اسلامى را توجیه و تئوریزه کرده است. زير پوشش اجتناب از اورينتاليسم، راسيسم و اروپا- محوري، حملات وحشيانه اسلام و فرهنگ سنتي و مردسالار به حقوق زنان را توجيه و مشروع کردند. با محدود و مشروط کردن حقوق زنان به سنت و مذهب، بیحقوقى زنان در جوامع غیر غربى توجیه شد. در حالیکه همان سنن و قوانین مذهبى در جوامع غربى، بربریت محسوب مى شوند. در تبیین خواستها و تلاش زنان براى کسب حقوق خود در جوامع موسوم به جهان سوم و خاورمیانه تلاشها کردند مفاهیم رهایى و برابرى زنان را بعنوان "غربى" و وصله ناجورى در زندگى زنان در جوامع شرقى جا بزنند. و در اين ميان خفت و سکوت فمینیستهاى غربى در مواجهه با لگدمال شدن وحشیانه حقوق زنان در کشورهاى اسلام زده طى سه دهه گذشته ديدني است.

     گویى آنچه که بر سر زنان و دختران در این جوامع و یا در خانواده هاى اسلامى مى آید، حق آنهاست. چرا باید مرزهاى جغرافیایى و ارزشهاى ارتجاعى فرهنگى حاکم حقوق انسانها را تعیین کند؟ چرا چیزى که در فرهنگ غربى ستمگرانه و بربریت است، در جامعه غیر غربى باید بعنوان ارزش پذیرفته شده و قابل اطاعت تلقى شود؟ مگر چند جور انسان و چند نوع حقوق انسانى وجود دارد؟

     باید به این توحش افسار زد؛  تنها یک راه وجود دارد. متحد کردن مردم در قالبی که بر زندگی روزمره خود حاکمشان کند و دست دارودسته های اسلامی و قومی را از زندگیشان کوتاه کند. این تباهی و این ارتجاع تعمیم یافته را تنها با پاکسازی آن و با قدرت میتوان پاسخ داد. تنها کمونیسمی دخالتگر و در صحنه و زنده و پویا می تواند زندگی زنان را از زیر چکمه های خونین ارتجاع محلي و منطقه اي در جوامع خاورميانه نجات دهد.