سیاست خارجی ستیزی ممنوع!

در حاشیه يک اقدام ضد پناهندگی

 

بختيار پيرخضري

 

اخیرا کشور کانادا و چند کشور اروپایی تصمیم گرفته اند که پناهندگی مهاجرینی را که با کیس پناهندگی سیاسی اقامت گرفته اند و در عین حال به کشورشان رفت و آمد دارند را لغو کند.

این سیاست و قانون جدیدی نیست، قبلا هم در کشورهای اروپایی اگر اداره مهاجرت متوجه میشد که پناهنده سیاسی  به کشورش سفر کرده را  مورد بازخواست و تهدید به دیپورت قرار می داد.              

فشار سازمانهای انسان دوست و مدافعین حق و حقوق پناهندگی بخصوص فشار احزاب چپ و کمونیست های ایرانی مانع اجرای این سیاست ضد انسانی حداقل در قبال پناهندگان ایرانی شده بود.

سیاست های ضد پناهندگی دولتهای بورژوایی در دوره های مختلف مطرح  و تا جایی که زورشان رسیده آنها را اجرا کرده اند و این چیز عجیب و غریبی نیست، مسئله درد آور و تاسف بار تر از این اقدام، این است که  گروهی از پناهندگان ایرانی در ترکیه، کمپین جمع آوری امضا در حمایت با این سیاست را علیه خودشان و همنوعانشان به بهانه برخورد با جاسوسان جمهوری اسلامی در خارج کشور  به راه انداخته اند.

     بعد از تحولات خاورمیانه و ظهور داعش و همچنین ترورهای شارلی ابدو در فرانسه و بلژیک و چند تحرک دیگر اسلامیون در اروپا، امریکا و استرالیا، دست دولتها و البته احزاب فاشیست و راسیست را در قبال پناهندگان و خارجی ها بخصوص پناهندگان از کشورهای به اصطلاح "مسلمان" را برای اعمال قوانین ضد پناهندگی باز کرد. کانادا  دانمارک و اتریش با کمال بی شرمی قدم جلو گذاشتند و علنا این قانون را می خواهند اعمال کنند، به همین منظور سازمانهای جاسوسی شان را با هزینه های میلیاردی برای تعقیب پناهندگان بیش از گذشته فعال کرده اند و  فضای مسموم و پلیسی را به بهانه "امنیت" در این کشورها و کلا در غرب را به راه انداخته اند.

    در طی دو هفته اخیر پلیس امریکا بدون هیچ دلیلی دو نفر سیاهپوست را به قتل رساند، اخیرا ویدئوهای های مختلفی از رفتار وحشیانه پلیس کشورهای اروپایی، استرالیایی و امریکایی نسبت به خارجی ها منتشر شده؛ حزب پکیدا در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی پرچمهایشان را علنا برافراشتند؛ دو روز پیش اعضای پکیدا به یکی از کمپ های پناهندگان در آلمان حمله بردند، در یونان اعضای حزب عقاب طلایی به دست فروشان خارجی حمله می کنند، رهبر حزب راسیست دانمارک اعلام میکند که اینجا اروپای متمدن است و شما مسلمانها برگردید کشور خودتان  بمب منفجر کنید و دهها مورد دیگر را که نشان از خارجی ستیزی به بهانه مقابله با اسلام و تروریسم و "امنیت شهروندان" میتوان مثال آورد.  

     اگر خیلی مختصر بخواهیم به مسئله پناهندگی ایرانیان در کشورهای پناهنده پذیر بپردازیم، باید قبل از هر چیز قبول کرده باشیم که  انتخاب قاره و کشور برای زندگی ۹۹ درصد ایرانیان همچون اکثریت متفاصیان پناهندگی، خارج از اراده خود آنها است و اکثریت متقاضیان پناهندگی حق انتخاب مکان زندگی را ندارند.

     اینکه جمهوری اسلامی با کارنامه بیش از صد هزار اعدام و تجاوز  و صدها قانون غیر انسانی و عصر حجری که با سرکوب و زور به شهروندان جامعه تحمیل کرده یا سعی در تحمیل آن را دارد، اینکه زن ایرانی نصف مرد به حساب میاد و حجاب اجباری را باید رعایت کند، اینکه کودک ایرانی هیچ حق و حقوقی از جانب حکومت دریافت نمیکند، اینکه آموزش و تحصیل رایگان نیست، اینکه سالمندان هیچ حق و حقوقی ندارند، اینکه بیکاری در جامعه بیداد میکند، اینکه همجنسگرایان باید تا آخر عمرشان مخفیانه زندگی کنند، اینکه جوان ایرانی توان و هزینه ازدواج را ندارد، اینکه رابطه دختر و پسر آزاد نیست، اینکه کارگران حق تجمع  و اعتراض ندارند و صدها مسائل دیگر از این قبیل که فقط یکی از اینها از جمله فقط و فقط اینکه شما زن باشید  در کشوری که زن بودن قانونا منشا تبعیض علیه شما است کافی است و حق دارید که پناهنده شوید و اقامت بگیرید. این مسائلی که بر شمردم را حتما خیلی از ماها بدان مطلع هستیم و باور داریم. همانطور که گفتم هر کدام از این دلائل به تنهایی  می تواند  کافی باشد که هر ایرانی یا شهروندان هر کشور دیگری مثل ایران اقامت شان را از کشورهای پناهنده پذیر بگیرند و در عین حال هم هر زمان  که دلشان خواست در صورتی که خطری تهدیشان نکند به کشورشان سفر کنند. 

     بورژوازی غرب و حامیان شرقی شان صدها قانون و تبصره ضد انسانی را پیش پای انسانها برای پناهندگی گذاشته اند. زنی که نمی خواهد حجاب داشته باشد و دوست دارد که مثل آدم زندگی کند لازم نیست هیچ دروغی بگوید که پناهندگی بگیرد، هیچ انسانی نباید و لازم نیست دروغ بگوید که پناهنده بشود، همه انسانها  روی کره خاکی از جمله شهروندان ایرانی حق دارند که محل زندگی شان را انتخاب کنند. اما متاسفانه دولت ها این حق را از شهروندان جامعه گرفته اند و  با مانع هایی که با قانون های ضد انسانی اعمال میکنند انسانها را مجبور به دروغ و اینکه ما سیاسی هستیم میکنند. بماند که تمام دلائلی که بالا اشاره کردم می توانند سیاسی باشند. اگر جوان ایرانی حق داشت که در اسکاندیناوی یا امریکا یا هر کشوری که دوست داشت زندگی کند بدون شک لازم نبود که جان خودش را کف دستش بگذارد و از چندین مرز زمینی و دریایی عبور کند و یا اگر هم قانونی وارد شده باشد لازم به دروغ پردازی و تهیه کیس سیاسی نبود.

     با توجه به این مسائل بسیار ساده و روشن که در بالا اشاره کردم و با توجه به این قانون ضد انسانی که اگر پناهندگانی  در صورت برگشت  به ایران که خطر جانی یا زندان تهدیدشان نمیکند حق ندارند که رفت و آمد داشته باشند یا در صورت شناسایی  پناهندگی آنها باید لغو شود  باید به این قانون ضد انسانی نه گفت و باید گفت که سیاست خارجی ستیزی ممنوع! 

     کنوانسیون جهانی پناهندگی میگوید که هرکس به خاطر مذهب، عقیده، گرایش جنسی و جنگ و هر علت سیاسی که از کشوری فرار میکیند حق دارد به کشوری امن برود و آنجا زندگی کند. این کنوانسیون که زمان بعد از پایان جنگ دوم و دوران جنگ سرد نوشته شده است آن روزها استفاده خود را علیه شوروی داشت و امروز در هر قدم توسط کشورهای امضا کننده نقض میشود.  سالهاست که  هزار هزار از کسانی که طبق همان قانون از  فقر و جنگی که دولت های غربی به کشورهای فقر زده و کل جهان تحمیل کرده اند فرار میکنند و در دریا ها با کودک و بزرگ قربانی و غرق میشوند. این ریاکاری دولت های پناهنده پذیر را باید افشا کرد و نباید اجازه داد که ترور شارلی هم وسیله حمله به پناهندگان بی حقوق شود و بیشتر آنها را مورد تعرض قرار دهد.

     و اما در پایان باید اشاره کنم که ما کمونیستها  معتقدیم همانطور که سرمایه و پول، مرز و بوم نمی شناسد و از آمریکا تا چین و ایران مانعی برای عبور و مرور و گردش کردن ندارد، مانعی هم برای سود آوری ندارد. همانطور که کار مرز و بوم نمی شناسد و آدم محتاج کار  نیروی کار  زن و مرد و کودک و بزرگ از فیلیپین و سومالی تا آمریکا و سوئد و انگلیس و ایران و سوریه از این سو به آن سوی جهان بدنبال تامین معاش و فروش نیروی کار در گردش اند و بخش عظیم آن اندک ناچیزی از محصول کار خود را دریافت میکنند، پس به همان طریق هم محل کار و زندگی انسانها با هر پیشینه سیاسی و فردی و خانوادگی  بدون اثبات هیچ چیزی مرز و بوم نمی شناسد. وطن هر کس جایی است که در آن کار یا زندگی میکند. این حداقلی است که باید تحمیل کرد.  پناهنده و مهاجر و خارجی  در هرکجا کار یا زندگی میکنند باید بعنوان شهروند متساوی الحقوق پذیرفته شوند. این را کوبا ، کوبایی که نه سوسیالیستی بود و نه کمونیستی بلکه کشوری که در آن فقط نسیم سوسیالیسم وزیده بود اجرا کرد. اجرای آن در جهانی که سرمایه و کار از هر زمان دیگری در تاریخ بشریت جهانی و بدون مرز و بوم در حرکت و در گردش است بیش از پیش ممکن است.