بهتر است گورتان را گم کنيد!

 

فواد عبداللهي

 

حسن روحاني در افاضات اخيرش هنگام ديدار با روحانيون در تهران فرمود: ”دولت من در زندگي خصوصي مردم دخالت نميکند“. روشن است که اين اراجيف، تف کردن به روي حقيقت و بي حرمتي به شخصيت و شعور ميليونها مردمي است که هر روز تحت حاکميت دولت اعتدال ايشان زندگي ميکنند. اين دولت بيشترين دار زدن انسان هاي بيگناه دودهه اخير است؛ دولت ادامه زندان و شکنجه و چماقداري است؛  دولت بازتوليد و اشاعه جهل و خرافه است؛ رژيم تحقير و اسارت زن و دولت آدمکشان حرفه اي است. اينها ضد انساني ترين سياست ها را در زرورق ”منافع مردم“ ميپيچند و کاسه کوزه اوضاع فجيع امروز را مثل همه جاي ديگر جوامع سرمايه داري، سر رقباي خود مي شکنند. اگر استثنايي در کار باشد اينست که جمهوري اسلامي قبيحترين اين نمونه هاست. فقط ريس کثيف ترين کثافات چنين دولتي ميتواند اينگونه دريده اعلام کند که ”در زندگي خصوصي مردم دخالت نميکند“! دولت ايشان و متخصصين اقتصادي قد و نيم قدشان با پلاتفرم مهندسي فلاکت مردم زحمتکش سر کار آمده اند؛ در دولت ايشان، طاعون بيکاري، ”زندگي خصوصي“ صدها هزار خانواده کارگري  را از هم پاشيده است؛ تن فروشي و فحشا بيداد ميکند؛ زير سايه دولت ايشان هفت ميليون کودک کار داريم؛  در دولت ايشان هر سرمايه دار و جوجه پولداري از تحميل استبداد سياسي به طبقه کارگر و تضمين کار مفت و ارزان از گرده اين طبقه، بر سفره خان يغما نشسته است.  اينها نمايندگان طبقه اي اند که بعد از  سي و شش سال از سرکوب انقلاب ٥٧، روزي تحت نام ”دولت سازندگي“ و ”اصلاحات“ به ريش جامعه خنديدند و امروز همگي با نام ”دولت اعتدال“، کارگر را به تبعيت و سکوت در برابر تورم کيف پول سرمايه دار مي کشانند!  

اينها در زندگي خصوصي طبقه اي دخالت نميکنند که پاسدار منافع آنند: طبقه بورژوا! همين و بس.

پرسيدني است اين چه دولتي است که ”گشايش اقتصادي و سياسي“اش اينچنين مورد حمايت و تشويق محافل بورژوايي ايران و دول غربي قرار گرفته است و چپ و راست هر ساله جايزه اي به اين و آن يکي از دوستان گرمابه گلستان اش اهدا ميکنند؟ دوران ”دولت اصلاحات“ خانم عبادي را در بوق کردند تا اسلام را با آزادي آشتي دهند، امسال هم مسيح علينژاد را از تنبان اجلاس حقوق بشر و ”دموکراسي“ بيرون آوردند!

شکي نيست که اين تغييرات از طرف مهره هاي ريز و درشت رژيم اسلامي، براي حفظ و بقاي تماميت منافع سرمايه و دولت آن در ايران صورت مي گيرد. وقتي فرماندهان سابق جوخه هاي اعدام، قضات دادگاه هاي مرگ رژيم، زندان بانان و شکنجه گران سابق، و مغزهاي سرکوب فکري و سانسورچيان گذشته، امروز در مدح ”دولت اعتدال“ داد سخن مي دهند، اينها همه فقط نشانگر اين ميتواند باشد، که اين جماعت هرچه مدعي باشند، اما دست نهاد دولت را تا حال در سرکيسه کردن طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه بسيار بازتر کرده اند. حرارتي که غرب و نهادهاي حقوق بشري اش از شخصيت ساختن بي شخصيت ترين آدمها و جريانات بورژوايي ايران در دفاع از جناح موسوم به اعتدال و اصلاحات به خرج مي دهند، در جوار دعواهاي حقوقي و ايدولوژيک بين مدافعين و مخالفين اعتدال و اصلاحات در ايران، روشن ميکند که جدال بين جناح هاي بورژوازي ايران، سرسوزني منافع طبقه کارگر، رهايي زنان و خوشبختي و رفاه اکثريت جامعه را در خود ندارد.

دولت در تمام مسائل زندگي طبقه کارگر و اکثريت جامعه دخالت ميکند؛ اين را به وضوح ميتوان ديد. از توليد و بازتوليد هر روزه فرهنگ طبقات حاکم در رسانه ها و در امر شکل دهي به فرهنگ، سياست و توقعات ميليونها انسان از خود و از دنياي پيرامونشان بگيريد تا با قانوگذاري در حمايت از مالکيت خصوصي و ملزم کردن جامعه به اجراي آن تحت زور ارتش، پليس و پاسبان و مزدور!

"دولت اعتدال“، چکيده کينه طبقه حاکمه اي است که تاريخا با اعدام هاى دهها هزار نفره کمونيستها و آزاديخواهان، با گورهاى جمعى و بدون نشانى که بجا گذاشته است، با غير قانونى کردن تمام احزاب چپ و کمونيست و ممنوع کردن تمام نشريات آزاد و سوسياليستى، با ممنوعيت و درهم کوبيدن تشکلهاى کارگرى و با لشگر کشى ها و آدم کشى هايش در کردستان امروز در لباس محترم ”تدبير و گشايش اقتصادي و سياسي“ سرمايه، عيان شده است. ماهيت سرکوبگرانه بورژوازي ايران از خلال ”دولت اعتدال“ با جهنمى که براى زنان وعده داده است، با ادامه تحکيم خرافات و جهالت مذهبى و ناسيوناليستي بر زندگى مردم، با قوانين قصاص و فرهنگ ارتجاعى اش، با بى حقوقى مطلق کارگر و تحقير تمام و کمال فرد به ظهور رسانده است. اين آن حقايقى است که امروز ”دولت اعتدال“ را دولت کرده است.

طبقه کارگر ايران بايد هوشيار باشد که کل بورژوازي ايران عصر طلايي انکشاف سرمايه اش را در قامت اين دولت ديده است. کل بورژوازي ايران - با عمامه و بي عمامه - در فردايي که حيات سرمايه داري ايران و دولتش به خطر افتاده باشد، بهمراه طبقه متوسط اش به عنوان يک قطب واحد در مقابل طبقه کارگر و خطر کمونيسم قرار خواهند گرفت. از اينرو طبقه کارگر و کمونيست هاي اين طبقه از الان بايد براي چنين آينده اي خود را آماده کنند.

جدال بر سر آينده سرمايه داري در ايران است و رهايي طبقه کارگر نه در گشايش و توسعه اقتصادي و سياسي سرمايه داري در ايران، بلکه در گرو فروپاشي کليت اين نظام استثمارگر و درهم شکستن ماشين دولتي آن است. طبقه کارگر تنها  و تنها با اعتراضات و سازماندهی مبارزات خود، بمثابه یک طبقه برای خود، قادر خواهد بود که توازن قواي دیگری را به بورژوازي و دولت آن تحمیل کند و کل ماشین سرکوب و اختناق آن را فلج کند. اين به نوبه خود دست کمونيست هاي طبقه کارگر را ميبوسد تا با دخالت فعال در جدالهاي اصلي طبقاتي پيش رو اين طبقه را براي نبرد نهايي آماده کنند.