ترور پاریس و حلقه گمشده

 

حکمتیست: ترور در پاریس مباحثی را در مورد آزادی بیان دامن زده است. نویسندگان و هنرمندان ترور پاریس را تعرض به خود و آزادی بیان خود میدانند. صفی از مدافعین بی قید و شرط آزادی بیان و کسانیکه معتقدند باید به عقاید و مقدسات مردم ( بویژه مسلمانان) احترام گذاشت، کسانیکه در دفاع از آزادی بیان اعلام میکنند "من شارلی هستم" تا کسانیکه در نقد توهین به مقدسات مردم و یا ضدیت با دول غربی بعنوان مدافعین دروغین آزادی بیان اعلام میکنند "من شارلی نیستم"، در مقابل هم صف کشیده اند. از این تا تحلیل ها و ارزیابی هایی در مورد نحوه رفتار دول غربی با مهاجرین از کشورهای اسلامی، ضرورت همزیستی مسالمت آمیز ادیان و فرهنگها و .... را در میدیا میتوان مشاهده کرد. شما مسئله را چگونه میبینید؟ 

آذر مدرسی: نگاه کردن به ترور پاریس از زاویه تعرض به آزادی بیان، به تقابل عقاید، مذهب و فرهنگ غرب و شرق، به جدال "تمدن غربی" با "توحش شرقی"، و محدود کردن آن به عکس العمل عده ای فاندامنتالیست متعصب و کور اسلامی که از انتشار  به کاریکاتور محمد احساساتشان جریحه دار شده است، بخشی از پروپاگاند دول غربی است. این منتالیته وارونه ای است، که بخشی از جریانات سیاسی و روشنفکران "چپ" هم آنرا از آن خود کرده و حب آن را قورت داده اند و خود آن را  تکرار میکنند.  

حول این تبین سطحی، صف بندی کاذب "من شارلی هستم" یا "شارلی نیستم" هم شکل گرفته است که  نتانیاهو، سارکوزی، اوباما، کامرون و مرکل در کنار کاریکاتوریستهای منتقد و چپ شارلی ابدو، یعنی کسانی که خود از جمله منتقدین سیاست های این دولت ها بودند، همه با هم ریاکارانه شارلی شده اند.  پروپاگاندی که بیش از هرچیز واقعیت عظیمتری را لاپوشانی میکند. واقعیت دنیای سیاه پس از پیروزی غرب در جنگ سرد، پیروزی بازار آزاد و دمکراسی و پایان دنیای دوقطبی! این واقعیت که امروز به یمن سیاستهای دست راستی و ارتجاعی دول غربی و در راس آن دولت آمریکا، به یمن سازمان دادن و راه انداختن انواع جریانات تروریستی اسلامی از طرف دول غربی و ارتجاع محلی در خاورمیانه، تروریسم به بخشی از زندگی روزمره مردم نه فقط در خاورمیانه که در قلب اروپا تبدیل شده است.

برخلاف پروپاگاند دول غربی و میدیای آن، ترور پاریس نه "جنگ متمدنها غیر متمدنها" است و نه نتیجه عدم تحمل نقد از طرف مشتی "فاندامنتالیست اسلامی" و "اسلامگرایان افراطی". این عملیات تروریستی، نتیجه مستقیم رقابتها و تقابل قدرتهای جهانی، و متحدین تا مغز استخوان مرتجع آنها در منطقه، است. ترور پاریس مستقیما به تروریسم لجام گسیخته اسلامی در سوریه و عراق و لبنان و کل خاورمیانه مربوط و بخشی از این تروریسم است.

حمله به شارلی ابدو و ترور وحشیانه ١٢ ژورنالیست همانقدر علیه آزای بیان است که کشتارها و ترورها در ايران و افغانستان، سر بريدن ها و دست بريدنهاى شرعى در عربستان، کشتارهای بوکوحرام در نیجریه، کشتار داعش در شنگال و موصل و کوبانی، فتوای قتل سلمان رشدی، ترور در سیدنی، ١١ سپتامبر نیویورک، بمبگذاریهای هر روزه در بغداد، کابل، پیشاور و دهها و دهها جنایت تروریستی در خاورمیانه و آفریقا بودند.

ترورپاریس نمادی از دوران سیاه "پس از داعش"، دوره قتل و ترور و تباهی، دوره میدانداری سیاه ترین جنبشها، جریانات و باندهای تروریستی اسلامی است. جنبشی که در دوره جنگ سرد ابزار سازمان دادن ارتجاع محلی علیه چپ و کمونیسم در خاورمیانه بود و مدتها است که به یک قدرت بین المللی تروریستی و یک پای جنگ قدرت بورژوازی در خاورمیانه تبدیل شده است. تک تک این باندهای تروریستی اهرم فشار و ابزار دول ارتجاعی در منطقه مانند ایران و عربستان و ترکیه در جنگ قدرت بر سر نقش شان در خاورمیانه اند. جریاناتی که قرار است وظیفه ارتش و حملات نظامی دولتها را در حل و فصل کشمکشها به عهده بگیرند.  

قرار بود دامنه تحرک این جریانات به عراق و سوریه و لبنان و ... محدود بماند. قرار بود داعش اهرم فشار ترکیه و عربستان علیه سوریه و ایران باشد! قرار بود سر بريدن ها، بمبگذارى در اتوبوسها و مدارس و کشتارهای دسته جمعی  به کشورهای خاورمیانه محدود شود، و قرار بود پای جنگ قدرت بورژوازی در خاورمیانه به اروپا کشیده نشود. ترور در پاریس یکبار دیگر نشان داد برای تروریسم اسلامی دیوار چین خاورمیانه را از اروپا جدا نمیکند. ترور پاریس، دنیای سیاه "پس از داعش" را نه روی صفحه تلویزیون که در زندگی روزمره به مردم در اروپا نشان داد. هراس دول غربی از ترور پاریس، لجام گسیختگی و "نافرمانی" این تروریسم دست پرورده خودشان است.   

پروپاگاند دول غربی مبنی بر "ترور آزادی بیان"، برای لاپوشانی کردن این واقعیت بزرگتر و دهشتناک تر است. در این میان برنده اتفاقا نه مدافعین بی قید و شرط آزادی بیان که جریانات اسلامی و دولتهای مرتجعی چون جمهوری اسلامی اند. زمانیکه کشتار ژورنالیستها در پاریس به کانال به اصطلاح دفاع از آزادی بیان و حد و میزان آن و جدال یا تفاهم میان فرهنگها و مذاهب کشیده شود، به جای تمرکز بر روی مبارزه علیه این تروریسم و سازندگان آن بعنوان تنها راه مقابله با این تروریسم، بخش های محروم تر مردم در خود کشورهای غربی و در خاورمیانه مورد تعرض قرار میگیرند. مبارزه به ناکجا آبادی حواله داده میشود که هیچ کس جز دول غربی و دول اسلامی چون جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و قطر و ترکیه از آن نفع نمی برند! و صد البته بیش از هر چیز سر آزادی عقیده و بیان بریده خواهد شد.   

صف بندی کاذب جدال موافقین و مخالفین آزادی عقیده و بیان، مشروعیت دادن به ترور بعنوان بروز طبیعی خشم و عصبانیت در مقابل "توهین به مقدسات" است. برنده این میدان از طرفی مرتجعینی چون روحانی و خامنه ای و شیخ و شیوخ عربستان اند که به جای اینکه مورد تعرض قرار بگیرند از سر "دفاع از مقدسات اسلامی" و با اهرم "تحریک نکنید"، "مردم مسلمان تحمل نمیکنند"  و اراجیفی از این نوع، که صدالبته آقای اوباما و نتانیایو و سازمان ملل هم آن را درک میکنند، به هر تحرک اولترا ارتجاعی و تروریستی خود مشروعیت دهند.  

و از طرف دیگر سران دول غربی هستند، که بعنوان مدافعین آزادی بیان و طرفدار تفاهم و همزیستی فرهنگها و مذاهب، امتیاز دادن به جریانات و دولتهای متحد خود در منطقه را مشروعیت میدهند. پوشاندن ترور در پاریس در بسته بندی  "تعرض به آزادی بیان"، محمل امتیاز دادن به تروریسم اسلامی "خوش خیم" و دوستدار غرب در منطقه است. بیخود نیست بلافاصله کمپین تطهیر ارتجاع اسلامی تحت عنوان "فرهنگ مردم مسلمان" از طرف دول غربی و روشنفکران و سیاستمداران شان شروع شد. میدانداران این بازی نیروهای ارتجاعی اسلامی و راسیستها و ارتجاع بین المللی است. یکی با پرچم "دفاع از مقدسات مردم" و دیگری با پرچم "تضاد فرهنگ متوحش شرق و تمدن غربی"، پرچم "جنگ مردم مسلمان با تمدن غرب".  

حکمتيست: تا جائیکه به مباحث حول آزادی بیان برمیگردد مباحث جدی در اروپا براه افتاده است. بحث آزادی نقد مذهب، احترام به عقاید و مقدسات مردم، همزیستی فرهنگها و .... . در مورد این مباحث چه فکر میکنید؟ 

آذر مدرسی: تا جائیکه به نفس آزادی بیان برمیگردد، ما مدافع آزای بی قید و شرط بیان هستیم. مردم آزادند هر عقیده، مرام و مذهبی را نه فقط نقد که به سخره بگیرند. دولتها، مساجد و کلیساها و کنیساها شب و روز نه فقط در بلندگوهای تبلیغاتی خود که در مدراس، عهد عتیق ترین خزئبلات را به نام اسلام و مسیحیت و یهودیت و .... به خورد مردم میدهند. این توهین به شعور مردم است و کسی نه فقط جلوی آنرا نمیگیرد که  نقد همین ترهات و لاطائلات را "توهین به مقدسات مردم" و آنرا ممنوع اعلام میکنند.

دول غربی که با پز دفاع از آزادی بیان موجود در غرب به میدان آمده اند فراموش کرده اند که در هیچکدام از این جوامع آزادی بی قید و شرط بیان موجود نیست. انتقاد و "متلک"، یا به سخره گرفتن یهودیت به بهانه آنتی سمیتیسم ممنوع است. در فرانسه مادر آزادی بیان "توهین به پرچم و سرود ملی" مستوجب مجازات زندان و جریمه است، همین سال گذشته در فرانسه تظاهرات علیه کشتار فلسطینی ها توسط دولت اسرائیل به بهانه آنتی سمیتیسم ممنوع اعلام شد، در آلمان احزاب کمونیستی بعنوان "چپ افراطی" ممنوع اند و .....

اما مباحثی که میان روشنفکران چپ به بهانه آزادی بیان، احترام به مقدسات و باروهای مردم، جنگ علیه فرهنگ غرب و ضروت دفاع از آزادی بیان بعنوان سمبل آزادی در غرب براه افتاده است، به شدت تاسف آور است. 

مباحث کشافی در مورد "تاریخ آزادی بیان در غرب"، "شرق شناسی"، "آسیب شناسی جامعه"، "روابط بین اقلیت های مسلمان با کشورهای میزبان"، "رابطه حقوق اقلیت های مهاجر و دموکراسی"، "تحقیر اقلیتی تحت سلطه" و تلاش برای پیدا کردن دلایل اجتماعی و "قابل فهم خشم و تحقیر" تروریستهای پاریس، براه افتاده است که مشمئزکننده است.  

"چپ ترین" و "ضد امپریالیست ترین" هایشان، میگویند تحقیر اسلام یعنی تحقیر میلیونها "کارگر مسلمان" که در کشورهای اروپایی کار و زندگی میکنند و اعلام میکنند " زمانی که سرکوب شدگان آگاهانه مورد توهین قرار می گیرند، به من هم توهین شده است". ستاره این طیف "آنجلا مرکل" است که در دفاع از آزادی بیان و همزیستی تمدنها و فرهنگها به تظاهرات "اقلیت ها و مسلمانان" می پیوندد. اینها "روشنفکران غیر مسئول" را که درد و رنج مسلمانان ستمدیده را نمیبینند، آتشبیاران معرکه تروریسم در پاریس میدانند و خواهان درک "مسلمانان تحقیر شده در غرب" میشوند. ورژن ایرانی این روشنفکران در الفاظی "ضد امپریالیستی" و "چپ" یا گفته های "شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی جمهوری اسلامی" در دفاع از "مقدسات مردم مسلمان، حساسیت توهین به مقدسات، درک مسلمان تحقیر شده و به خشم آمده" را تکرار میکنند. و یا مانند نویسندگان مدرسه فمینیستی در کنار گنجی در مقام "نو اندیش دینی" بعنوان مدافعین اصلاح و لیبرالیزه کردن اسلام، وظیفه پیشبرد جنبش اصلاح دینی را به عهده میگیرند. این ارکستر مهوع، میلیون ها نفر از مردم  جهان را که اعتقادات اسلامی دارند، انسان اند و عواطف انسانی دارند، و بخصوص از این تروریسم کثیف منزجرند را تماما هم ردیف و هم جنس تروریست های پاریس کرده اند و یک گناه جمعی برای همه آنها ساخته اند.  وارونگی قضیه این جا  است که بنام دفاع از آنها همگی را به تروریست بودن و آدم کش بودن متهم کرده اند.   

مقابله با تررویسم و ارتجاع اسلامی از کانال بحث و فحص اندر فواید دفاع از آزادی بیان یا پیدا کردن فرمول مناسب برای محدود کردن آن، در دفاع از همزیستی مذاهب و فرهنگها، در تحویل دادن طبقه کارگر و مردم جوامع اسلام زده تماما به دست ارتجاع اسلامی حاکم در این کشورها، نمی گذرد. مبارزه با آن نه کار خالقین آن در میان دول غربی است و نه روی دوش طرفدران اسلام اصلاح شده و پاستوریزه در ایران و عربستان سعودی، قرار گرفته است.  

 پایان دادن به این تروریسم امروز به عهده بشریت آزادیخواه و انساندوست است. یک رکن این کار، بیرون کشیدن واقعیات پشت این ترورها و مبارزه با عوامفریبی و صف بندی های کاذبی است که مانع هدف قرار دادن سرمنشا تروریسم در جهان امروز است.