همايش اصلاح طلبان؟! پووف!!!

 

فواد عبداللهی

 

پنجشنبه گذشته در تهران، "گردهمايي برادران کوچک اصلاح طلب در غياب برادر بزرگ" بود. همايشي که در آن چهره هاي شاخص احزاب اصلي اصلاح طلب نظير جبهه مشارکت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، و عاليجنابان رفسنجاني و خاتمي غايب بودند. اين جلسه از چند جهت قابل توجه بود:

١- "برادر بزرگ" رشد کرده؛ آنهم بعد از هزيمت تاريخي نهضت اصلاحات و بو کردن نعش آن در سردخانه دو خرداد، بعد از سالها چپاندن يک جمهوري اسلامي "تعديل" شده در کرست قانون که شالوده آن بر "کار ارزان" و استثمار شديد طبقه کارگر بنا شده است. اينها در غياب يک طبقه کارگر متشکل و متحزب، در غياب افق سوسياليستي در جامعه، در دوره اي که افسار سياه ترين نيروهاي تاريخ بشر در خاورميانه ول شده، باز آمده اند تا راه برون رفت اوضاع اقتصادي – سياسي جمهوري اسلامي را در استحاله همين رژيم به پيش برند. چه پلاتفرم و ژست جديدي!!! اما اين نهضت هر چند از دوره رفسنجاني تا خاتمي نشان داده بود که بي يال و کوپال تر از آن است که حتي پلاتفرم متفاوتي از کل سياست هاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي رژيم اسلامي را به پيش برد و با اين همه سال فرجه، آلترناتيويي جهت انسجام صفوف بورژوازي را ماديت بخشد اما بعد از تحولات خرداد ٨٨ و با سر کار آمدن دولت "اعتدال" روحاني، مي رود که فوتي دوباره در آستين اش کند.

٢- جمهوري اسلامي پس از به شکست کشاندن انقلاب ٥٧، مجبور شد به اقتصاد بپردازد و قوانيني براي کارکرد سياسي و اجتماعي جامعه وضع کند، صنايع را راه اندازي کرده و بلاخره بعنوان دولت عمل کند و ظاهر شود. اين نياز و ضرورتي است که به غير متعارف ترين رژيم ها جهت ماندن بر سر کار تحميل مي شود. در اين چهارچوب است که دولت و نهادهاي مختلف آن به محل انعکاس سياست هاي متفاوت اين پروسه تبديل شده اند. امروز مجلس و جوارح مختلف رژيم اسلامي به محل واقعي اختلافات و نزاع هاي سياسي تبديل شده است. اين اختلافات و دعواها و همايش ها، عليرغم اينکه با توسل به آسمان تبيين مي شوند نه تنها فرمايشي نيستند بلکه بازتاب روندهاي مادي و منافعي زميني اند. "خصوصي سازي ها"، "اتکا به قانون"، "رابطه با غرب"، "سياست تعديل" و ... که از جانب بخش هاي اصلي بورژوازي ايران و دولت آن طرح و در ادامه فراکسيون هاي بيشتري را با خود به همراه دارند، بازتاب منفعت بخش اساسي از بورژوازي قدرتمندي است که عرصه هاي متفاوت اقتصادي و اهرم هاي سياسي قابل توجهي در کشور را در اختيار خود دارد. اين بخش با تکيه بر اينکه آرمان هاي گذشته تاريخ مصرف خود را از دست داده و نه تنها به صرفه نيستند بلکه مضر به حال سودآوري و مانع پيشرفت طرح هاي "توسعه" اقتصادي و سياسي اند، پرچمدار عبور جامعه ايران از اوضاع نابسمان امروز است. عليرغم اينکه در ميان اين طيف اختلافاتي حول ارجاع به اسلام ارتدکس از ديرباز وجود داشته، اما کل اين جنبش بورژوا – ليبرال، زماني حول پلاتفرم خاتمي، دوره اي حول آلترناتيو موسوي – کروبي، و امروز پشت دولت اعتدال روحاني و اساسا در مقابله با جناح اصولگرايان در ميان رژيم شکل گرفته است. چرخش و همراهي بخش عمده روشنفکران ناسيوناليست و ايدولوگ هاي ديروز اسلامي و امروز وطني، از دو خرداد به سمت تحولات خرداد ٨٨ و بعد از آن به سوي سياست دولت "اعتدال" و "تدبير"، اين جريان را به بستر اصلي تحولات در بالا تبديل نموده است.

٣- اين بخش از بورژوازي ايران با سرکردگي "برادر بزرگ"، رسالت ايجاد رژيمي منطبق با نيازهاي بورژوازي ايران را بعهده دارد؛ امري که بلاخره امروز، قدم به قدم تحت سيادت دولت روحاني و با برنامه ريزي "معتدل" آقا، در حال شدن است. پشتيباني بخش اعظم اپوزيسيون بورژوايي ايران از اين امر بي خود نيست. اين جنبش، جنبش بورژوازي ايران براي اعاده قدرت از رژيم اسلامي، که ماموريت اش – سرکوب انقلاب ٥٧ - را سالهاست به فرجام رسانده و جنبش ايجاد شرايط متعارف سياسي و دولتي در آن جامعه جهت توسعه سودآوري و انباشت بيشتر سرمايه در ايران است. بسيج توده اي مردم هر از گاهي به بهانه نزاع هاي اين جنبش عليه جناح اصولگرا يا حول پديده انتخابات، چيزي از واقعيت طبقاتي و اهداف پايه اي اين جنبش کم نمي کند. اساس اين جنبش ايجاد شرايط متعارف حکومتي براي طبقه سرمايه دار ايران است. اينکه در پايان اين پروسه "آقا است که سلطنت مي کند و نه حکومت" يا "قدرت اصلي را بايد نمايندگان منتخب مردم در مجلس اسلامي داشته باشند"، امري فرعي است. قطبنماي اين جنبش و اين جناح حکومتي در ايران چيزي نيست جز اينکه طبقه به مثابه طبقه بايد حکومت کند. اين جنبش بلحاظ سياست اقتصادي، پلاتفرم راست ترين بخش هاي بورژوازي جهان را در آستين دارد. خصوصي سازي ها، بيکارسازي هاي وسيع، شناور کردن ارزش پولي و قطع سوبسيد، تسهيل امکانات سرمايه گزاري و ... از اهم پلاتفرم اين جنبش است. تا جايي که به مطالبات طبقه کارگر ايران بر مي گردد اين جنبش اساسا حتي وعده اي به "آزادي اعتصاب و تشکل"، خواسته هاي پايه اي جنبش زنان، جدايي کامل دين از دولت، لغو مجازات اعدام و ... نمي دهد. چهارچوب "جامعه مدني" و "گشايش اقتصادي و سياسي" اين جنبش قرار نيست به روي توده مردم و کارگران گشوده شود. در اين چهارچوب، همايش ها و بند بازي هاي اصلاح طلبان قرار است از الان مجلس آتي را به محل واقعي دعواي فراکسيون هاي مختلف بوژوازي (با عمامه و بي عمامه) تبديل کند. اين نهضت اگرچه در موازات اعتراضات و حرکات جنبش کارگري، جنبش زنان، جنبش آزادي هاي سياسي و ... شکل گرفته اما اساسا جنبشي مغاير و دشمن آگاه آنهاست.

٤- در دل اين تحولات و اين نوع همايش ها، تجربه و تاريخ و منطق حکم مي کند که آبي براي مطالبات انساني طبقه کارگر و بخش اعظم مردم ايران گرم نخواهد شد. بورژوازي ايران نه فقط با استناد به "مجاهدت هاي تاريخي"اش بلکه با ارجاع به همه آن چيزهايي که امروز وسط ميدان با صداي بلند اعلام کرده و عمل مي کند، ظرفيت تحقق ابتدايي ترين خواسته هاي برحق و انساني مردم ستمديده را ندارد. عليرغم اينکه تحقق پلاتفرم بورژوازي ايران با چه موانعي از "بالا" و "پايين" روبرو است، فوت کردن در آستين اين پلاتفرم و جنبش بورژوايي، و همايش ها و نمايش هاي حول آن، قرار نيست به نياز رفاهي و معيشتي کارگران، زنان، بيکاران و جوانان پاسخ گويد. فقط يک امکان واقعي در مقابل اين روند موجود است. به ميدان آمدن طبقه کارگر با مطالبات و ابراز وجود مستقل طبقاتي اش، تنها آلترناتيويي است که ميتواند جامعه را از شبح بن بست سياسي، استيصال و سردرگمي نجات دهد. تنها در اين صورت است که ميتوان به گسترش يک جنبش مستقل از جنبش بورژوا – ليبرال ايران و در تقابل با آن اميد بست. کليد پيشروي در دست طبقه کارگر است. بايد نگرش مسلط جنبش بورژوا – ليبرال بر اوضاع سياسي ايران را به چالش کشيد. بايد جنبشي در تقابل با جنبش اصلاح طلبي رژيم اسلامي سرمايه بنا کرد. بر بستر اين روند بزودي معلوم خواهد شد چه کساني بطور واقعي براي جدايي دين از دولت، براي کسب حقوق برابر ميان زن و مرد، لغو مجازات اعدام، آزادي بي قيد و شرط سياسي، رفع تبعيض بر حسب جنسيت، مليت، مذهب و تابعيت، مبارزه عليه بيکاري و فلاکت، براي آزادي تشکل و اعتصاب و براي رفاه و زندگي شايسته انسان مبارزه مي کنند. نبايد اجازه داد که ايدولوگهاي بورژوازي در داخل، بر بستر فضاي راست بين المللي و بر متن خفقان و سرکوب رژيم، نقد سوسياليستي و کمونيستي از اوضاع را به حاشيه برانند. ميتوان بطور جدي براي انواع نهادها و تشکل هايي که همين امروز بهبود شرايط معيشتي، عليه بيکاري و مبارزه سراسري براي کسب بيمه بيکاري مکفي، بالا بردن سطح دستمزدها و ... را ميخواهند، دست بکار شد. بايد بر متن اين نوع مبارزات سراسري دست فعالين کارگري عرصه هاي مختلف را در دست هم گذاشت. در کشوري که ابتدايي ترين تشکل کارگري در آن موجود نيست، در کشوري که کارگر بنا به تعريف از ابتدايي ترين حقوق خود بي بهره است و دعواهاي "گرايشي" به يک پديده اجتماعي و شکل گرفته تبديل نشده، اين همه گسست در صفوف کمونيستهاي طبقه کارگر معني ندارد.

٥- و بلاخره، سالهاست مسله بر سر نجات رژيم سرمايه داري در ايران است و نه بر سر رهايي و آزادي مردم. براي اينکار بورژوازي ايران هر از گاهي آماده است که هر کدام از جوارح و اندامهاي رژيم اسلامي را قرباني کند و اين امر، به يک نرم عادي سياست در ايران تبديل شده است. در اين سناريوي بورژوازي، فرض بر اين است که توده عظيم مردم صرفا نظاره گراني اند که هر وقت آنها بخواهند در صحنه همايشات شان حضور خواهند يافت، تا براي مدتي توازن قوا را عليه جناح در قدرت تقويت کنند. اما براي طبقه کارگر و توده عظيم مردم که فقر و فلاکت و محروميت هاي اجتماعي را بيش از سه دهه تحمل کرده اند، صبر چنداني براي برخورداري از مواهبي که بورژوازي ايران و جناح هاي رنگارنگ آن به آنها وعده مي دهد، نمانده است. اين را خود بورژوازي هم به خوبي ميداند. علاوه بر این، در طول بيش از سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، کل جناح های بورژوازی ایران چه آنها که در حاکمیت اند و چه آنها که در اپوزیسیون٬ کوچکترین توهمی به استثمار و به بردگي  کشاندن مطلق طبقه کارگر بقصد رشد و توسعه سرمايه و توليد فوق سود نداشته اند؛ و بدين منظور روبناي ديکتاتوري عريان و سلاح سرکوب عليه اين طبقه در خدمت انباشت بيشتر سود سرمايه، هر روز بايد از نو و در اشکال جديدي صيقل بخورد. شعاع آزاديخواهي و "دموکراسي" خواهي اين طيف را بايد بر مبناي برخوردشان به طبقه کارگر ديد. جمهوری اسلامی با اصول گرا و اصلاح طلب٬ با خط امامی ها،  با سبز و بنفش و سیاه آن و با هر اختلافی که بر سر افق رشد سرمايه داري و حفظ اقتدار دولت بورژوايي دارند٬ در دشمنی با طبقه کارگر و آزادي تحزب اين طبقه٬ با جنبش رهايي زن، با آزادی هاي سیاسی و ... از آگاهترين دشمنان طبقاتی کمونيسم و طبقه کارگر اند. يک بخش جدی از جدال این صف بر سر چگونگی چاپيدن بیشترین سود از گرده طبقه کارگر و نقشه جدالهای آتی بورژوازی ایران جهت تحمیل بردگی مدرن به زندگي طبقه کارگر در خدمت اهداف و امنيت سرمايه است. سياست و اقتصاد بورژوازي ايران بهمراه جناح ها و رويکردهاي موجود و متنوع راجع به آن، چيزي نيست جز آرمان هاي طبقه اي واحد که بدون به بردگی کشاندن کامل طبقه کارگر٬ بدون خيل عظيم بيکاران اين طبقه، بدون تحميل استبداد سیاسی مورد نیاز سرمایه در قالب های عامه پسند و به نام منافع عمومی جامعه، نمي تاند يک روز دوام آورد. پيش شرط هر نوع اتحاد و آگاهی در میان طبقه کارگر، آگاهي عمیق از این تنوع و گوناگوني پرچم هاي بورژوازي و ضدیت آن با منافع کل طبقه کارگر، و همزمان مسلح شدن صف وسیعتری از کارگران کمونيست حول افق سوسیالیستی در مقابل کل بورژوازي است. کارگر و زحمتکش جامعه ايران به همان اندازه که در شرايط کنوني بايد از هر فرصت و روزنه اي که درگيري هاي جاري بورژوازي  براي آن پديد آورده، حداکثر استفاده را براي بالا بردن قدرت تشکل و آگاهي خود بکند، در عين حال بايد هوشيار باشد که کل بورژوازي ايران در فردايي که حيات سرمايه داري ايران به خطر افتاده باشد، بعنوان يک قطب واحد در مقابلش قرار خواهد گرفت. طبقه کارگر بايد براي چنين آينده اي از الان خود را آماده کند. جدال بر سر آينده سرمايه داري در ايران است و رهايي واقعي کارگر ايراني نه در دنباله روي از افق و راه حل هاي جناح هاي سرمايه در ايران، بلکه در سرنگوني کليت اين نظام استثمارگر است. در اين هدف، طبقه کارگر ايران اساسا متحدي به جز محرومان و زحمتکشان جامعه نخواهد داشت.