افقهای بورژوازی ایران و طبقه کارگر مصاحبه کمونیست با آذر مدرسی
کمونیست: با پیشرفت مذاکرات جمهوری اسلامی با غرب و خوش بینی دو طرف به موفقیت این مذاکرات جدال جناح های درونی جمهوری اسلامی بالا گرفته. جبهه پایداری بعنوان نماینده منسجم "اصولگرایان تندرو" در راس این جدال و اعتراض به دولت روحانی قرار دارد. از افشاگری ها بر ادعای دولت روحانی در مورد وضعیت نابسامان اقتصادی به ارث رسیده از دولت احمدی نژاد تا اعتراض به "بدحجابی" و بالاخره برگزاری سمینار "دلواپسیم" و ….. امروز این بخش تندرو اصولگریان را بعنوان دلواپسی ها میشناسند. دعوا بر سر چیست؟ آیا دلواپسی ها مخالف توافق و کم کردن تشنج یا آشتی با غرب هستند؟ کل بورژوازی ایران و جناحهای جمهوری اسلامی، از شخص ولی فقیه تا رفسنجانی و خاتمی و شخصیتهای جنبش سبز، دور حکومت روحانی و افزایش خصوصی سازیها، بهبود رابطه باغرب و دفاع از سرمایه داخلی و تلاش برای رشد بخش صنعت و... متحدند. همه بحث از یکدست شدن جمهوری اسلامی و اتحادی اعلام نشده حول پروژه های دولت روحانی داشتند. با این وصف چرا باز هم اختلافات در میان آنها سر باز کرده است؟ آ یا کل این دعواها برای سرگرم کردن مردم است و جنگ زرگری نیست و به مردم و بویژه طبقه کارگر و کمونیستها ربطی ندارد؟
آذر مدرسی: اجازه بدهید از بخش آخر سؤالتان شروع کنم. قطعاً این دعوا یک جنگ زرگزی و یا ساختگی نیست. اما تلاش برای اینکه مردم را به این دعوا ها مشغول کنند و جامعه را حول آن بسیج کنند، بخصوص از طرف دولت روحانی، حتمی است. جناح های جمهوری اسلامی همیشه سعی کردهاند برای تسویه حسابهای درونی و برای برد در این جدالها، مردم را بسیج کنند. ایندوره هم بخصوص دولت روحانی تلاش میکند مخالفت "دلواپسی ها" و" تندروی" آنها در فشار فرهنگی به جامعه، "زیادی اسلامی" بودن آنها را، اولاً دستمایه تسویه حساب با جناح مخالف کنند و ثانیاً و مهمتر اعتراض مردم را در چارچوب دعواهای خود محدود کنند و مردم را پشت سر خود بسیج کنند، آنها را به بهبود اوضاع اقتصادی و سیاسی تحت حاکمیت دولت "اعتدال" امیدوار نگه دارند ودر یک کلام مانع حضور مستقل مردم با خواستهای رادیکال و آزادیخواهانه در جامعه و سياست شوند. اتفاقات دوره سبز نشان داد که خطر اینکه مردم بازيچه دست بخشهای مختلف طبقه حاکم شوند تا چه حد جدی است. از این زاویه توجه به این جدالها و پرداختن به آنها، دیدن افقهایی که هر یک از جناح های جمهوری اسلامی در مقابل جامعه قرار میدهد، پرچمهای سیاسی که هر یک بلند میکنند تا مردم را حول آن بسیج کنند و …. مهم است. تأکید میکنم توجه به آن و نه شرکت در این جدالها و یا امید بستن به آنها! احزاب کمونیستی موظفند حقایق پشت این دعواها را توضیح دهند، افقهایی که بورژوازی در مقابل جامعه قرار میدهد را نقد کنند و مانع دخیل بستن مردم و بویژه طبقه کارگر و بخش اعظم مردم زحمتکش در جامعه به بخشی از بورژوازی حاکم شوند، و تلاش کنند در دل هر شرایطی صف خود را تقویت کنند و متحد نگاه دارند.
با این مقدمه به سؤال شما برگردم. ظاهرا مسئله و دعوا بر سر توافقات ژنو، ضعف نشان دادن دولت روحانی در مقابل دول غربی بخصوص آمریکا و اعتراض "اصولگرايان تندرو"، به این موقعیت ضعیف است. اما اين فقط ظاهر قضیه است. طرفین دعوا هم به خوبی میدانند که دعوا بر سر توافقات ژنو و نتایج آن نيست. همانطور که خود شما اشاره کردید کل بورژوازی ایران، در قدرت یا خارج آن، بر سر راه حل اقتصادی متفق القول اند. بعد از دولت سازندگی رفسنجانی و شکست سیاستهای اقتصادی او، تلاش برای متحد شدن جناح های جمهوری اسلامی شروع شد. این تلاش در مجمع تشخیص مصلحت از سال ۱۳۷۸ شروع شد و بالاخره خود را در سند "چشم انداز بیست ساله"، که سال ۱۳۸۲ به تصویب ولی فقیه هم رسید، نشان داد. سندی که کل جناح های جمهوری اسلامی، همه دولتهای ایندوره، رئیس جمهور ها و مجلس ها و ولی فقیه خود را متعهد به آن میدانند. از این نظر دعوایی بر سر راه حل اقتصادی نیست. دعوا بر سر پروسه متحقق کردن این راه حل، ابعاد و بازتاب سیاسی این راه حل، تأثیرات آن بر هویت سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی و سهم و نقش سیاسی بخشهای مختلف بورژوازی و جناح های جمهوری اسلامی در این پروسه است. مسائلی مانند رو کردن پرونده های اختلاسها از همدیگر، که ظاهراً امروز مطرح است،… اساساً چاشنی این دعوا است. درست مثل دعوای احزاب در جوامع غربی که یکدفعه وسط یک دعوای سیاسی پرونده اختلاس و رشوه بگیری یا فساد اخلاقی همدیگر را رو میکنند. اما یکی از فاکتورهای مؤثر در تشدید یا تضعیف این جدالها وجود یا عدم وجود یک جنبش اعتراضی قوی و رادیکال علیه جمهوری اسلامی و نتیجتا بالانس قدرت میان جمهوری اسلامی و مردم بویژه طبقه کارگر در ابعاد سیاسی است.
اما متحقق کردن سیاست اقتصادی که سی سال است همه شان برسرش توافق دارند، نیازمند تغییراتی در ساختار جمهوری اسلامی است. به بیان دیگر تحقق این سیاست برای بخشی از بورژوازی در قدرت مابه ازا سیاسی و اقتصادی دارد. از یک طرف باز کردن فضا برای بخشهای "غیرخودی"، سهیم کردن آنها در قدرت اقتصادی و سیاسی، امن کردن فضای سیاسی و اجتماعی برای جذب سرمایه به معنی کم کردن نقش دستگاه روحانیت در حیات سیاسی و اجتماعی و بویژه در قدرت است. مولفه دیگر تأثیرات این تغییرات ساختاری بر رابطه جمهوری اسلامی و مردم است.
جواب جناحی از جمهوری اسلامی از سالهای ۷۶ این بوده که میتوان با این تغییرات ساختاری، به یک ولایت فقیه مشروطه و جمهوری مشروطه اسلامی، شکل داد. مثلا تلاش کنند که با درجهای از گشایش سیاسی و فرهنگی در جامعه، فشار بخشی از جامعه را روی جمهوری اسلامی کم کنند و ساکت کنند. ادعا می کردند که سرکوب و خفقان بویژه خفقان فرهنگی راه حل نیست. روحانی و "دولت اعتدال" امروز کماکان این سیاست را تعقییب میکنند و "اصولگرایان تندرو" کماکان هشدار میدهند که این توهم است! و هر ذره عقب نشستن از مختصات اسلامی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی و تضعیف تصویر جمهوری اسلامی مقتدر و سرکوبگر و "شل کردن" میتواند تعادل بین مردم و جمهوری اسلامی را به ضرر جمهوری اسلامی به هم بریزد. این جناح نگران عکس العمل طبقه کارگر، زنان و جوانان به پز اعتدال دولت روحانی و خطر تکرار تجربه دوره دو خرداد است. نگرانی از کنار گذاشته شدن شعار مرگ بر امریکا، تظاهرات بسیجی ها علیه "بدحجابی" و ... بیانگر این نگرانی ها است. امید بستن مردم به موسوی و سبز اگر از طرفی نشانه توهم، امکان گرایی و بی آلترناتیوی مردم برای بهبود در زندگی و نتیجتا دخیل بستن به یکی از جناح های درونی جمهوری اسلامی بود، اما در عین حال عمق نفرت مردم از جمهوری اسلامی و استفاده از هر امکانی برای مقابله با آن را نشان میداد. نگرانی جناح "اصولگرایان" و بیت رهبری از این پتانسیل است.
دست بدست شدن قدرت میان جناح های مختلف جمهوری اسلامی اساساً بر سر جوابهای سیاسی بخشهای مختلف به این مسأله و شکلگیری جناح بندی های "اصلاح طلبان"، "دو خردادی ها"، "اصولگرایان"، "سبز" و" سیاه" و "بنفش" و شاخه های راست و چپ و معتدل های آنها است.
اتفاقی که سال ۹۲ افتاد اتحاد و نیاز بخش وسیعی از بورژوازی ایران به خاتمه دادن به این پروسه دردناک و قطعیت دادن به آن را نشان داد. روحانی نماینده این نیاز و منتخب بخش وسیعی از بورژوازی، منجمله شخص ولی فقیه، شد. اینکه خامنه ای امروز بعنوان رهبر این سیاست ظاهر میشود ناشی از این واقعیت است. مذاکرات هسته ای، دولت اعتدال، آشتی با غرب، و …. همگی راههای متحقق کردن این پروسه اند. به نطر میرسد "اصولگرایان تندرو" امروز به سیاست رفسنجانی در سالهای ۷۶ یعنی حفظ هویت اسلامى جمهوری اسلامی در تمام ابعاد آن، بویژه در رابطه با مردم و طبقه کارگر، تمکین کرده اند. و بر کم نکردن فشار سیاسی و فرهنگی، در کنار انعطاف پذيرى کامل در قلمرو اقتصادى و دیپلماتیک و رابطه با دول غربی، توافق کامل دارند. امروز موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه، امکانات برای مانور دادن میان قدرتهای اقتصادی و سیاسی و بالاخره نیازهای بورژوازی ایران و بورژوازی جهانی به درجه زیادی امکان بهبود رابطه اقتصادی و روابط دیپلماتیک با غرب را ممکن کرده است. ما در بیانیه های حزبی به تفصیل در مورد این شرایط صحبت کرده ایم.
در دنیای واقعی بهبود رابطه اقتصادی ایران با دول غربی مدتها است مستقل از پروسه مذاکرات ژنو شروع شده و ظاهراً خوب هم پیش میرود. این پروسه را هیچ بخشی از بورژوازی ایران نمیتواند و نمی خواهد متوقف یا به عقب برگرداند. تا جائیکه به راه حل اقتصادی برمیگردد برای بورژوازی ایران راه برگشتی وجود ندارد. اینرا همه جناح های جمهوری اسلامی میدانند. بحث و دعوا بر سر بارتاب سیاسی این سیاست، بر ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و بویژه بر رابطه آن با مردم است.
کمونیست: در مورد خصوصی سازیهای و جهتی که دولت روحانی اعلام کرده است، خصوصا در صف بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی از مدتها قبل بحثی راه افتاده است که این نئولیبرالیزم است، و این جهت گیری را بانی مصائب جامعه و طبقه کارگر معرفی میکنند. بحث از اقتصاد رانتی و کالاهای بنجل چینی و... از سالها پیش در جریان بوده که امروز دوباره سر باز کرده است. سوال این است که اعتراض به خصوصی سازی بیان اعتراض کدام قشر و طبقه در جامعه است؟ طبقه کارگر رابطه اش با مسئله ای به نام خصوصی سازی و اقتصاد بازار چه است و کجا باید ایستاد، علیه خصوصی سازی و یا در دفاع از آن و کلا این عرصه و این مشکل به ما و طبقه کارگر مربوط است؟
آذر مدرسی: این بیان اعتراض بخشی از بورژوازی است، به چگونگی تقسیم سرمایه در آن جامعه و سهم لایه های مختلف بورژوازی در اقتصاد ایران. اینکه آیا اقتصاد در ایران میتواند مانند غرب متکی به بازار آزاد باشد بحث مفصلی است. اما به نظر من سیستم بازار آزاد مدل غربی در جوامعی مانند ایران ممکن نیست. بورژوازی ایران قدرت اقتصادی و مالی چنین چیزی را ندارد و از این نظر به یک دولت مقتدر از نظر سیاسی و اقتصادی، نیاز دارد. دولتی که هم بخش زیربنایی اقتصاد را در دست دارد، و هم از نظرسیاسی نیروی کار ارزان و کارگر بیحقوق و خاموش را تأمین و تضمین میکند. در جوامعی مانند ایران دولت نقش تعیین کننده ای در اقتصاد دارد. از این رو است که ما معتقدیم که طبقه کارگر در ایران، در هر مطالبه ای، و از جمله علیه بیکاری و برای بیمه بیکاری و برای رفاه و دستمزد و ... تنها رو به کارفرمای منفرد ندارد، مهمتر از همه باید همیشه دولت را مسئول تامین آن بداند.
به سؤال شما برگردم. همانطور که گفتم این اعتراض بخشی و لایههایی از بورژوازی است که یک سرش در حاکمیت است و در مجلس نشسته اند و سر دیگرش اپوزیسیون بورژوایی است که بعنوان منتقد برون حکومتی و اپوزیسیون حرف میزند. از این نظر، این دعوای واقعی لایههای مختلف بورژوازی است که تلاش میکنند آنرا به اعتراض و نقد مردم و وبویژه به طبقه کارگر به وضعیت اقتصادی نابسامان به گرانی، تورم، فقر و وضعیت مشقت بار معیشتی آن تبدیل کنند.
متأسفانه بخشی از این جریانات به نام چپ، به نام دفاع از سوسیالیسم، همین نقد به اقتصاد "رانت خوار"، و به پروسه خصوصی سازی ها را، بعنوان بانی بیکاری، فقر، گرانی و... قلمداد میکنند. این اعتراض و نقد طبیعتاً صرفاً در سطح تئوریک نمیماند بلکه تصویری از سرمایه داری و سوسیالیسم و راه حل رسیدن به آن را در مقابل طبقه کارگر قرار میدهد. مطالباتی را بعنوان مطالبه طبقه کارگر طرح میکند و جدالهایی را بعنوان جدال اصلی طبقه کارگر تعریف میکند. از این نظر پرداختن به آن، و نشان دادن محدود بودن این نقد در چارچوب مناسبات تولیدی حاکم، گمراه کنندگی آن و نتایج ضدکارگری آن، مهم است.
انتخاب بین سرمایه دولتی یا خصوصی سؤال و مسأله طبقه کارگر نیست. انتخاب طبقه کارگر نابودی سرمایه داری در هر شکل و شمایلی است. برای کارگری که باید ده و دوازده ساعت کار کند تا معاش خانواده را به سختی تامین کند، چه فرقی میکند که کارفرمایش دولت باشد یا حاج برخوردار یا مهندس فلان یا سپاه یا بسیج، کرد باشد یا فارس یا آمریکایی یا .... طبقه کارگر و کمونیستها و سوسیالیستهای این طبقه به کل این سیستم و پایههای آن معترض اند. ریشه مصائب اقتصادی در ایران مانند هر جامعه بورژوایی دیگری، نه نحوه تقسیم سرمایه بین لایه ها و بخشهای مختلف بورژوازی، که اساساً وجود نظام و سیستم مبتی بر استثمار کار مزدی است. اعتراض به اینکه طبقه کارگر، که تولید کننده اصلی در جامعه است، مجبور است نیری کارش را بفروشد، از ماحصل تولیدش محروم است و باید محصول کارش را، در بازار از بورژوازی، صاحب سرمایه و وسائل تولید، بخرد، یک اعتراض کارگری است. اینکه صاحب وسائل تولید و استثمار کننده دولت است یا یک سرمایه دار تغییری در ماجرا نمیدهد. بورژوازی در قالب و قامت دولت و بعنوان سرمایه داری دولتی باشد یا خصوصی، در قامت کنسرن و کارتلهای بزرگ یا تک سرمایه، سرمایه دار خودی یا "بیگانه"، تفاوتی در ماهیت استثمارگرانه این رابطه، رابطه طبقه کارگر و بورژوازی، نمیدهد. اعتراض کارگر و کمونیستها به موجودیت و پایههای این سیستم است. کارگر باید در هر لحظه رفاه، آسایش، حق برخورداری از امکانات درمانی، تفریحی، مسکن و آموزش و ... را در بالا ترین سطح جامعه داشته باشد و آن را بخواهد، کارفرما هر که هست و هر شکلی به خود میگیرد، مسئله خودشان است. نباید اجازه بدهد که انتخاب میان بخش های مختلف سرمایه بر سر نحوه مدیریت بهره کشی، به مطالبه کارگران تبدیل شود.
نتجیتا دعوای بخش خصوصی و دولتی ربطی به طبقه کارگر ندارد. فراخوان به کارگر و دعوت از او برای شرکت در این جدال، دفاع از یکی از این مدلها، و انتخاب مدل دولتی، مالکيت بورژوايى دولتى متمرکز شده در دست دولت، به نام سوسیالیسم و دفاع از عدالت اجتماعی، فریب محض است. این یک ترند فکری در تاریخ معاصر جنبش سوسیالیستی است، و تاریخی طولانی دارد. جنبشی شناخته شده است. این سوسیالیسم اردوگاهی است که سرمایه داری دولتی را بعنوان سوسیالیسم تحویل طبقه کارگر میداد. در این "سوسیالیسم" بخش خصوصی بانی و مسبب همه مصائب جامعه است، و طبقه کارگر باید در این جدال از سرمایه دولتی بعنوان نماینده عدالت اجتماعی و رفاه و بهبود دفاع کند. تجربه شکست این مدل را ما در تجربه شکست انقلاب اکتبر و تجربه شکست همه جنبش های مشابه آن در سراسر جهان، و تجربه جایگزینی سرمایه داری دولتی به جای اقتصاد سوسیالیستی را داریم.
دفاع از "تولیدات داخلی"، اسم رمز دفاع از بورژوازی خودی، ضدیت با تولیدات" بنجل چینی" و …. هم پرچم بخشی از بورژوازی است. پرچم ناسیونالیسم ایرانی و دفاع از "تولید ملی" و بورژوازی خودی است، که امروز خامنه ای و اقتصاد مقاومتی او در راس آن است. جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران امروز نیاز جدی دارد که همان سرمایه چینی و روسی و امریکایی در ایران سرمایه گذاری کنند، و نام این نیاز را دفاع ار تولیدات داخلی گذاشته اند.
باز اینرا معضل طبقه کارگر نشان دادن، بردن طبقه کارگر به جنگ و رقابت بین بورژوازی ایران و بورژوازی چین یا روس و …. است. همه شان، از بورژوازی چین تا روسیه و اروپا و آمریکا و ایران، بر سر بهره کشی از کار کارگر، توافق دارند و متحد اند. اختلاف شان نحوه آن و سهم هریک از محصول کار کارگر است. اختلاف شان بر سر میزان تضمینی است که دولت ایران، و بورژوازی ایران، میتواند برای ساکت نگاه داشتن طبقه کارگر ارزان ایران، بدهد. تبدیل این اختلافات به میدان جدال طبقه کارگر، فقط باعث تفرقه در صف جهانی طبقه کارگر و گمراه کردن طبقه کارگر در مورد ریشه مسائل و مشکلات اش است. نشانی غلط دادن از مسبب بیکاری و فقر و …. است. گویا تقصیر کارگر چینی است که کارگر ایرانی بیکار است. گویا بیکاری و تعرض به معیشت کارگر اندونزی و چینی مایه اشتغال و رفاه کارگر ایرانی میشود. گویا بورژوازی خودی، یا سرمایه دولتی یا خصوصی، قرار است دستمزد عادلانه و حق تشکل و ….. را به کارگر در ایران بدهد. گویا زیر سایه رشد تولید ملی و رشد اقتصادی در ایران بورژوازی و کارگر مساوی نفع میبرند.
این عوامفریبی سنتی بورژوازی است که امروز در ایران به نام ضدیت با جمهوری اسلامی و به نام دفاع از کارگر و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی در آن جامعه طرح میشود و متأسفانه به ذهنیت بخشی از جامعه و طبقه کارگر تبدیل شده است. این مختص ایران نیست و در جنبش کارگری در کشورهای اروپایی هم نفوذ این نوع از سوسیالیسم بورژوایی و رقابت کارگر آلمانی با کارگر چینی یا امریکایی، خواست بستن کارخانه ها در کشورهای دیگر به نفع "کشور خودی" متأسفانه وجود دارد. این به بیراه بردن مبارزه طبقه کارگر است. در ایران این نوع نقد با اضافه کرده درجهای از چاشنی ضدیت سیاسی علیه جمهوری اسلامی و حاکمیت آن به عنوان مطالبه طبقه کارگر و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی، تحویل طبقه کارگر داده میشود.
از زاویه طبقه کارگر، مهم نیست اقتصاد جامعه دست بخش خصوصی است یا دولت، دست سپاه است یا فلان بورژوازی فکل کراواتی. طبقه کارگر در مقابل بورژوازی و دولتش مطالبات معینی دارد مانند۳۰ ساعت کار در هفته، دستمزد شایسته زندگی در قرن بیست و یک، بالارفتن اتوماتیک دستمزد متناسب با تورم، بیمه بیکاری برابر با حداقل دستمزد، دستمزد برابر در ازاء کار برابر برای زن و مرد، حق تشکل و اعتصاب. اینها از جمله ابتدایی ترین مطالبات رفاهی طبقه کارگر از بورژوازی و دولت نماینده آن است.
کمونیست: امروز شاهد تحرکات و اعتراضاتی در سطوح مختلف در جامعه هستیم. از کمپین فیس بوکی آزادیهای یواشکی زنان، تحرکاتی فرهنگی در فضای اینترنتی تا اعتراض در دانشگاه تبریز علیه حضور صفار هرندی با شعار آزادی برابری و دانشگاه پادگان نیست و …. تا چه حد میشود این تحرکات و اعتراضات را شروع یکدوره جدید دانست؟
آذر مدرسی: ببینید جامعه ایران تشنه آزادیهای سیاسی، رفاه و آزادیهای فرهنگی است و از هر امکان و فرصتی برای طرح این مطالبات و تا جائیکه امکانش را داشته باشد از مقاومت تا سر باز زدن از قوانین ارتجاعی حاکم را عملی میکند. ادعاها و وعدههای جناحی از جمهوری اسلامی در لیبرالیزه کردن سیاسی – فرهنگی جمهوری اسلامی و اصلاح و معتدل کردن آن، مستقل از ممکن بودن یا نبودن آن و کشمکش جناح ها بر سر این مسئله همیشه تیغ دولبه ای است که از طرفی و در دوره هایی، امید به تغییر از بالا را در بین مردم دامن میزند اما در همان حال امکانی به جامعه و مردم میدهد که بر متن چنین وعدههایی و بر متن باز شدن فضا و کم شدن فشار و باز شدن شکاف بین جناح های ارتجاع حاکم، میدانی برای اعتراض باز کنند. راه های جدیدی برای نه گفتن و تحمیل آزادیهایی، هرچند موقت، پیدا کنند. ایندوره هم تلاش روحانی برای بوجود آوردن امید به گشایش اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برمتن آشتی جمهوری اسلامی و غرب، شعارهای دهن پر کن و بی محتوای آزادیهای فرهنگی و فشار را کم کنید و …. حالا فرصت بدهید که آرام آرام آزادیهایی را اعطا کنیم، بازتاب خود را داشته است! اگر برای مدتی کوتاه باعث امید بستن به دولت روحانی شد، اما به سرعت پوچی این توهم و اینکه هیچ کدام از جناح های جمهوری اسلامی نمیتوانند آزادیهای فرهنگی و سیاسی را بدهند، روشن شد. از طرف دیگر همیشه وقتی شکاف در بالا باز میشود، امکان و فرصتی برای مردم برای عقب زدن قوانینی یا تغییری در توازن قوا و رابطه با جمهوری اسلامی پیدا میشود. مردم با برنامه و سازمانیافته یا خودبخودی و خود جوش از این فرصتها استفاده میکنند. نمونههایی که شما اشاره کردید به نظر من گوشه هایی از این ابراز وجود و تلاش مردم برای گسترش امکانات و موقعیت خودشان علیه جمهوری اسلامی، برای فشار از پایین برای باز کردن فضای سیاسی و تحمیل آن به جمهوری اسلامی است.
مردم بطور واقعی قاعده و قوانین بازی را که روحانی و کل جبهه اصلاح طلبان، که مردم را به آرامش، سکوت و کنار آمدن با "دولت اعتدال" دعوت میکنند، شکسته و از آن فراتر رفته اند. اینکه بیان این اعتراض به چه شکلی است، ظاهرا آرام است، "مدنی" است یا با چه بیان و شعاری بیان میشود، تغییری در این واقعیت نمیدهد که مردم افق گشایش از بالا، شعارها، تصویر از آزادی سیاسی و فرهنگی، که توسط روحانی و کل بورژوازی درون و بیرون حکومت تبلیغ میشود، را پشت سر گذاشتهاند. مردم با زبان و روش خودشان، در جایی با برداشتن حجاب و جایی با شعار آزادی، برابری، جایی با تحرکی اجتماعی علیه اعدام و قصاص و …. اعلام میکنند که آتش بس با دولت اعتدال و جمهوری اسلامی، که سناریوی ماه عسل بورژوازی ایران و بورژوازی غرب، یعنی وعده های بالا در مورد اعطا آزادی سیاسی و فرهنگی و رفاه برای آنها، را قبول ندارند. اعلام میکنند که مردم خود این آزادی ها را عملا تحمیل میکنند، و منتظر جلب رضایت ولی فقیه و تغییر قوانین هم نیستند.
مجموعه این شواهد از لغو عملی حجاب، نه یواشکی که در خیابانها، تا اتفاقات دانشگاه تبریز و گسترش اعتراضات کارگری حاکی از یک روحیه عمومی و اعتماد به نفس در اعلام صریح و علنی مخالفت با خفقان فرهنگی وسیاسی حاکم در جامعه است. فراتر رفتن از خواست جمهوری اسلامی مشروطه بورژوازی است.امروز از اینکه وضعیت حجاب و بدحجابی هر روز بد و بدتر میشود حرف میزنند و حتی ولی فقیه از بحران زن حرف میزند.
از این نظر شاید بتوان گفت ایندوره دوره بیداری عملی و پراتیکی عمومی جامعه است. قطعا جریانات مختلف منجمله "اصلاح طلبان" درون و بیرون حکومتی تلاش میکنند افق خودشان را به این بیداری بزنند. تلاش میکنند آنرا به روحانی و "دولت اعتدال" وصل و محدود کنند و از این طرق آن را کنترل کنند. کمونیسم و رادیکالیسم ما هم در ایندوره شانسی برای ابراز وجود دارد. باید این امکان را دید و به استقبال آن رفت.
کمونیست: به عنوان آخرین سوال، اگر کمونیستی در ایران باشید در این اوضاع چه اولویتی را برای خود میگذارید. چه باید کرد تا جنبش اعتراضی در میان طبقه کارگر قدمی به جلو بردارد؟ کلا پیشروی مبارزه طبقه کارگر در این دوره که بحث آن رفت در گرو چیست و از کجا باید شروع کرد.
آذر مدرسی: همانطور که گفتم پرچمی که روحانی، که حتی اصلاح طلب هم نیست، به نمایندگی از طرف بورژوازی ایران بلند کرده تیغ دولبه ای است. از طرفی امکان بالا رفتن خواستهها و مطالبات رفاهی، سیاسی و فرهنگی را در جامعه بوجود آورده، و از طرف دیگر به امید به تغییر از بالا دامن زده است. امید و توهم به اینکه گویا گشایش اقتصادی و سیاسی بورژوازی، همراه خود رفاه و آزادی را برای طبقه کارگر و محرومین جامعه، به ارمغان می آورد. تقابل با این امید و سخنگویان آن در جامعه، بخصوص کمونیسم بورژوایی که بعنوان چپ و دفاع از عدالت اجتماعی و سوسیالیسم ابراز وجود میکنند، در صدر کار کمونیستهای طبقه کارگر قرار میگیرد. باید در همه سطوح این تلاش را کرد. باید نشان دادن این واقعیت که جمهوری اسلامی متحد یا دوست غرب، سرازیر شدن سرمایه های خارجی در ایران ورشد اقتصادی بدون استثمار شدید طبقه کارگر، بدون بیحقوقی مطلق سیاسی این طبقه و بدون استبداد سیاسی عمومی در این جامعه ممکن نیست. این یکی از مهمترین کارهای هر کارگر کمونیستی است. حزب حکمتیست یکی از مهمترین وظایف خود را مقابله با این افق و ضدکارگری بودن آن قرار داده.
یک مشاهده کوچک عمق آزادیخواهی بورژوازی ایران را نشان میدهد. این ها هنوز می ترسند که رفقای خودشان، امثال کروبی و موسوی و رهنورد را از حصر خارج کنند. بورژوازی ایران، اسلامی یا سلطنتی، شرقی یا غربی، قادر نیست حتی برای طبقه خود آزادی سیاسی بیآورد. قادر نیست حتی آزادی احزاب سیاسی را برای خود ، تحمل کند. سرمایه در ایران برای کارکرد و بقا، به اعمال یک دیکتاتوری وسیع و اختناق سیاسی عمومی، نیاز دارد. این را علاوه بر تئوری، تجربه هفتاد سال گذشته هم به خوبی نشان میدهد. این واقعیت مسئله تلاش برای متحد و متشکل کردن طبقه کارگر، حق تشکل مستقل، حق اعتصاب و تضمین امنیت سیاسی رهبران عملی مبارزات کارگری، را بعنوان یکی از ارکان آزادی های سیاسیی در جامعه، در راس مطالبات کارگری قرار میگیرد.
به بعد اقتصادی این روند امروز برگردیم. امروز علیرغم پیشرفتها در رابطه دیپلماتیک جمهوری اسلامی با غرب و با وجود صف طویل سرمایه گذاران خارجی برای سرمایهگذاری در ایران و آزاد شدن سرمایه های بلوک شده جمهوری اسلامی خبری از رفاه، از کم شدن گرانی و تورم و … نیست. از این رو یکی از عرصه های اصلی جدال طبقاتی در ایران، میان کار و سرمایه، معیشت است. معیشت طبقه کارگر مسأله اصلی و محوری این طبقه است. امروز جنگ بر سر دستمزدها کماکان ادامه دارد و یکی از مهمترین مسائل طبقه کارگر است. تعیین دستمزد متناسب با نرخ تورم هنوز یکی از مهمترین خواستهها و مطالبات سراسری طبقه کارگر است. هنوز مسأله بیکاری میلیونی یقه طبقه کارگر و بخش اعظم مردم زحمتکش را گرفته، بیکاری و عدم امنیت شغلی کماکان یکی از میدانهای اصلی جنگ طبقه کارگر با بورژوازی حاکم است. از این نظر خواست بیمه بیکاری برای همه زنان و مردان آماده به کار، اتحاد کارگر شاغل و بیکار بر سر مسأله بیکاری امروز بیشتر از هر زمانی حیاتی است.
میتوان مسائلی مثل بیمه های اجتماعی و … را اضافه کرد. اما اینکه از کجا باید شروع کرد یا کمونیستهای طبقه کارگر از کجا باشد شروع کنند، اساسیترین مسئله است. طرح این مطالبات، بسیج توده هرچه وسیعتری از طبقه کارگر حول این مطالبات، سراسری کردن است مطالبه، سازمان دادن اعتراضی متحد و سراسری حول این مطالبات، بالاخره متحقق کردن آنها و عقب زدن تعرضی که بورژوازی در ایران در تدارک آن است، بدون حضور و ابراز وجود متحدانه کارگران کمونیست و شبکههای آنان ممکن نیست. هیچ مبارزهای منجمله مبارزه طبقه کارگر از پیشروان و رهبرانش جلو نمیزند. توقع اینکه طبقه کارگر بدون رهبری کمونیستهای متشکل طبقه خودشان بتوانند مبارزاتشان را سازمان بدهند، بسیج شوند و اعتراضی سراسری راه بیندازند پوچ است. مانع پیشروی طبقه کارگر در ایران و هر جای دیگری در متحقق کردن حتی مطالبات رفاهی و در مبارزات اقتصادی اش را نمیتوان در ناآکاهی یا عدم آمادگی توده کارگر جستجو کرد. عدم آمادگی کمونیستهای این طبقه، از حزب آن تا عدم آمادگی رهبران و کارگران کمونیست، است که امکان پیشروی طبقه کارگر در مبارزاتش را محدود میکند. و امکان میدهد هر گرایش دیگری، از رفرمیسم تا کمونیسم بورژوایی تا بورژوازی حاکم، این اعتراض و مبارزه را به ذخیره جدالهای دیگری تبدیل کنند.
از این نظر باز هم مهمترین اولویت کمونیستها و رهبران عملی کارگری متحد و متحزب شدن است. بدون این اتحاد طبقه کارگر نه فقط برای پیروزی انقلاب کارگری که حتی شانسی در مبارزه برای تحقق خواستههای رفاهی خود ندارد.
|