پروژه های اقتصادی جمهوری اسلامی

مصاحبه کمونیست با امان کفا

 

کمونیست: مسئله آینده اقتصاد ایران و حل معضلات اقتصادی یکی از مسائل مورد بحث دولت ایران و محافل مختلف دانشگاهی در ایران است. خامنه ای و سخنرانیهای دوره اخیر او و طرح "اقتصاد مقاومتی و ایجاد حماسه اقتصادی" و صادر کردن دستور العمهای اجرایی به قوای سه گانه و رفع موانع قانونی و اجرایی این طرح توسط شخص خامنه ای٬ نه تنها به سر تیتر روزنامه های ایران بلکه بحث داغ در محافل سیاسی٬ در مجلس و دولت و کل ارگانهای سیاسی و اجرایی ایران است. در این زمینه طرحها و برنامه هایی برای جلب سرمایه خارجی و تامین امنیت آن در دستور دارند. بحث رشد بخش صنعتی و تولیدات صنعتی و عدم اتکا به فروش نفت بار دیگر روی میز بورژوازی ایران و دولت و شخص ولی فقیه قرار گرفته است. در ادامه این جهت همین مدت اخیر شاهد خصوصی سازیهای نسبتا وسیع در ایران بوده ایم. اولین سوال این است که مضمون و محتوای این جهت گیری چه است؟

 

امان کفا: شما به نکات متعددی اشاره کرده اید که در محافل گوناگون مطرح هستند، که می شود هر کدام را جداگانه بررسی کرد. اما تا آنجا که به چهارچوب عمومی آنها مربوط است، می توان این گونه پاسخ داد که با وجود نزاع ها و اختلاف نظرهایی که در میان جناح های بورژوازی وجود دارد، مضمون و جهتگیری اصلی که این بحث ها تعقیب می کنند همانا تعیین  آن  برنامه ها و روش های پیشبردی است  که سرمایه گزاری درایران افزایش یافته  و گردش علی العموم آن  بتواند بی دردسر ادامه یابد.

 

درابتدا باید گفت که  بحث های مطرح شده تا به امروز در مورد آینده اقتصاد ایران در محافل  دولتی،   وقتیکه در دسترس عموم قرار داده می شود آنقدر پیچیده و بغرنج  نشان داده  می شود که سردر آوردن از آنها کار ساده ای به نظر  نمی رسد. چنین وانمود می کنند که فهمیدن آن ها  نیازمند سطح بالای دانش، مدارک و آمار هایی است که خارج از حیطه درک و شعور آدم های معمولی جامعه و مشخصا کارگر است. در صورتیکه بخش قابل توجهی از آن ها، نه جدید است و نه به آن پیچیدگی که عموما بیان می کنند. باید در وهله اول، این پرده تیره ای که روی آن پهن کرده اند را کنار زد  تا کارگر هم  بتواند به روشنی و با شفافیت نه تنها مطلع شود که آگاهانه  در این بحث دخالت کند و رابطه خود را با این پدیده تعریف کند. محتوا و مضمون جهت گیری هایی که شما گفتید بر چند فاکتور اصلی استوار است، که برای ما بر اساس فرض های معینی قابل بررسی است.

 

اول اینکه جامعه ایران، جامعه سرمایه داری است. بی شک همچون تمامی جوامع سرمایه داری، در ایران نیزسیاست این و یا آن جناح سرمایه نیست که برنامه اقتصادی را تعیین می کند، بلکه سیاست و برنامه های ارائه شده، خود بازتاب و بیان همان اقتصاد و زیر بنای  سرمایه داری است. مسلما منظور این نیست که سیاست مهم نیست، بلکه تاکید بر این است که حتی استثنا در این امر، برای نمونه در دوره های انقلابی که سیاست بر اقتصاد پیشی می گیرد، خود دال بر صحت همان اصل پایه ای است.

 

دوم اینکه سرمایه داری در ایران، نه همچون سرمایه داری در کشورهای متروپول، بلکه همانند سرمایه داری در در حوزه کشورهایی است که سرمایه به آن  صادر می شود.  کارتل های جهانی،  سرمایه های کلان خود را  به کشورهایی صادر می کنند که بیشترین سودآوری و امنیت لازم برای تضمین آن سودآوری را برایشان داشته باشد. به این ترتیب  سرمایه امپریالیستی بدنبال سود بیشتر است که سرمایه اش را صادر می کند، یعنی با این هدف که بتواند ارزش اضافه ای که بابت هر واحد سرمایه به جیب میزند، بمراتب بالاتراز و یا مافوق  آنچه باشد که برایش در کشور متروپل ممکن است . تصاحب مافوق سود تولید شده در کشوری که به آن سرمایه صادر می شود، هدف اصلی صدورسرمایه برای سرمایه جهانی است. فراتر از این، چنین  صدور سرمایه ای تنها در صورتی برای سرمایه امپریالیستی مطرح است که  مافوق سود تولید شده از کشوری باشد که در آن  نه تنها  کار ارزان وجود دارد، بلکه تضمین ارزان نگه داشتن آن را نیز وجود داشته باشد.

وجود دیکتاتوری و سرکوب وسیع و عریان در کشورهایی نظیر ایران، به این اعتبار، نه از بد طینتی این یا آخوند و یا آقازاده، بلکه از آنجاست که کل روبنای سیاسی و دولت در این کشورها می بایستی دیکتاتوری عریان و لجام گسیخته ای داشته باشد که هر اعتراض به این رابطه و استثمار شدید را در نطفه خفه کند. در یک کلام، دیکتاتوری موجود در ایران، نه زاده و معجون مربوط به جمهوری اسلامی و یا جناح هایش، بلکه خصلت داده شده و مفروض کلیه دولت ها و روبنای سیاسی تمامی کشورهایی است که در حوزه صدور سرمایه امپریالیستی قرار دارند.

 

در عین حال و به همین  اعتبار،  درجه  رشد و گردش وسیعترسرمایه  در ایران  نیز خود در گرو فراهم   آوردن شرایطی است  که بتوان در دل آن حجم هرچه  بیشتری از این سرمایه «خارجی» را به خود جلب کرد. این نیاز، همچون نیاز دهقان است  به باران تا بتواند بهره برداری از زمین را،  نه برای فصلی که در آن تولید میکند، بلکه برای دوره ای طولانی تر، ممکن و تضمین کند. بدین معنی آنچه که تحت عنوان  نیاز به وصل شدن به بازار جهانی، در این محافلی که شما نام بردید مطرح است، در حقیقت نه بیانی جناحی،  وزارتخانه ای، و این یا آن دولت و هیئت های کابینه ای، و حتی روسای گوناگون دولتی و غیر دولتی، بلکه داده و پیش فرض تمامی اقشار بورژوازی در ایران است. قطع شدن این شریان رابطه با سرمایه جهانی، به معنی تیشه به ریشه  زدن کل درجه بالای سودآوری سرمایه در ایران است.  کافی است به گفتمان هایشان توجه کنید. برای نمونه، هر جناحی، چه سبز، سیاه، معتدل و ... وقتی که به جناح بغل دستی اش ایراد می گیرد، با همین معیاررابطه با سرمایه جهانی است که به مجادله می پردازد. آیا توانسته است  این و یا آن قرارداد را با فلان شرکت کارتلی ببندد؟ کدام در «خارج» مورد قبول تر است. فخر فروشی و افاده هایشان نسبت به همدیگر  این است که کدامی شان قادر به نزدیکی و یا اتصال به بازارهای اصلی «غربی» و نه «چینی» شده است. آن جناحی را  نالایق می دانند که مثلا رابطه با آمریکا را خراب کرده است. احمدی نژاد بی کفایت بوده، ولی مثلا روحانی  معتبر است چونکه توانسته نظرشان راجلب  کند!

 

فراتر از این، کل بورژوازی در ایران، مستقل از اقشار و جناح هایش، همواره سعی کرده است که این نیازطبقاتی اش را به نیاز جامعه بدل  کند. در حقیقت این امر، یکی از اهداف ورکن های اصلی کل تبلیغات بورژوازی در ایران است تا این  نیاز سرمایه را به افق و داده کارگر و کل جامعه مبدل سازد، تا هر کارگری هم قبول کند که هر آنکه خدشه ای به این شریان اصلی وارد سازد،  کل جامعه ایران و هفتاد و چند میلیون انسان در آن نیز با ورشکستگی، بیکاری ، بدبختی و هزاران  بلای اسمانی مواجه خواهد کرد. امروز دولت روحانی را تماما با این "خاصیت جادویی" به جامعه معرفی کرده اند و برای  قبولاندن آن به همگان روزانه کلی خرج می کنند که تنها راه نجات هر تک نفر در ایران از کریدور سجده کردن پشت سر آقا می گذرد. چه بسا که ایشان، هدف والایی چون «بازگرداندن» ایران به بازار جهانی را در دستور خویش دارد و می خواهد عملی کند!  و گویا در مقابل آن "بی سر و پاهای" ناوارد و خودی ایستاده و شرایطی را فراهم ساخته تا حضرات  سرمایه های امپریالیستی هم نتوانند قدم رنجه کنند و به ایران سرازیر شوند و بهشت برین در کشور گل و بلبل عملی شود.

 

قبول چنین افقی، عملا کارگر را "کت بسته" در مقابل بورژوا قرار می دهد. همین تصویراست که هر روزه کل میدیایشان پمپاژ می کند تا به کارگر بقبولانند که اوست که  به سرمایه نیازمند است و نه برعکس. گویی این سرمایه دارانند که  کارآفرینانند و آنهم نه فقط اشتغال بلکه اصلا زنده ماندن و زندگی کردن را برای کارگر خلق می کنند و هر عملکرد و اعتراض به آن، کفر است و به سیاهی آینده او و کل جامعه می انجامد.

 

 

کمونیست: بحث خصوصی سازی و سپردن سرنوشت اقتصاد ایران به قوانین بازار در کل تاریخ جمهوری اسلامی مطرح بوده است. ما غیر از دوره جنگ با عراق که دوره ویژه ای بود و اقتصاد ایران تابع قوانین جنگ و شرایط آن بود٬ به اعتباری شاهد اقتصاد دولتی در ایران نیستیم. دولت رفسنجانی و طرحهای سازندگی او و پروژه چشم انداز ٢٠ ساله جمهوری اسلامی٬ خصوصی سازیها در دوره احمدی نژاد و حذف سوبسیدها و.. همگی در این جهت بود. لذا سوال این است که آیا آنچه امروز شخص خامنه ای طرح میکند٬ یا آنچه دولت روحانی در جلب سرمایه و راه اندازی اقتصاد ایران طرح میکنند٬ چیزی متفاوت است؟

 

 

امان کفا: اگر از آن منظری که قبلا اشاره شد  سراغ بحث داغ خصوصی کردن ها برویم ، آنوقت دوری ها  و نزدیکی های طبقاتی و جناحی کاملا آشکار می شود. مسلما سرمایه جهانی صدور سرمایه را به طرق متفاوتی انجام می دهد. در ایران یکی از راه های سنتی آن، از طریق فروش نفت بوده است. این یکی از دریچه هایی است که سرمایه های به اندازه کافی حجیمی در اختیار دولت قرار می گیرد تا بتواند زیربنای مناسب را بسازد و آنوقت سرمایه جهانی بتوانند با هر سرمایه گذاری مستقیم خود در ایران، از صرف هزینه های زیر بنایی صرفه جویی کنند. چنین عملکردی، در تمامی کشورهایی که سرمایه به آنها صادر می شود ، مستقیما دولت را بمثابه کارفرمای عظیمی در جامعه قرار می دهد. در ایران هم، چه در دوره پهلوی و چه امروز، همینگونه بوده است.  سرمایه خصوصی در ایران در تمامی دوره حضورش، هیچوقت آن حجم مورد نیازبرای سرمایه گذاری های عظیم ساختاری، مثل صنایع پتروشیمی، فولاد، ‌ذوب آهن، اتمی و پروژه های عمرانی پایه ای و غیره را نداشته است. سرمایه خصوصی بومی، به معنای واقعی کلمه، با وجود اینکه از نطر تعداد بنگاه ها و شرکت ها بسیار است، ولیکن عموما به مراکز تولیدی  کوچک تردر ایران محدود بوده است. علاه براین، بخش زیادی از آنچه  در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد خصوصی شد، طبق اظهارات خودشان، عموما در سطح تحویل دادن کنترل قطعه قطعه شده پروژه های نیمه بزرگ و بزرگ، انجام گرفت که بدست آشنایان خودی داده شد، و پروژه های نسبتا بزرگتر هم که به ارگان های وابسته ، نظیر سپاه و بنیادهای مستضعفین وغیره داده شد. حتی بانک های خصوصی و بازار بورسی هم که براه افتاد، در دست همین ها بود. دولت بخشی را تحویل بورس می داد و یکی از همین شرکت های ساخته شده سهام آنرا، آنهم به قیمت ارزان تر از حد ارائه شده،  می خرید.

 

کل بحث خصوصی سازی، اما، به معنی انجام پروسه ای بود که طی آن، ‌دولت امکاناتی فراهم کند که بازار گشایشی پیدا کند و سرمایه های بزرگتری به ایران صادر شود. یکی از ملزومات اصلی این امر، اما، فراهم آوردن شرایطی بود که طبق آن  بورژوازی و دولتش در ایران بتواند بخشی از امکانات و تسهیلاتی که در اختیار کارگر هست، را در جامعه کاهش دهد،  کارگر را بطور کلی  در موقعیت اقتصادی نسبتا ضعیف تری قرار دهد و یا بدین ترتیب کل میزان دستمزد را کاهش دهد.

 

در این راستا از جمله  اجرای طرح یارانه ها، به مثابه طرحی که چندین دهه سرمایه در ایران قادر به اجرایش نشده بود، است. طرحی که از ستون های پایه ای بود که توانست درجه سودآوری در ایران را بمراتب افزایش دهد. اجرای این طرح بطور عینی، صفوف بورژواری در ایران را پشت سرکل هیئت حاکمه جمهوری اسلامی،  بمثابه نیروی واقعی  و مجری اصلی پیشبرنده کل سیاست توانمند کردن طبقاتی بورژوازی بود، به صف کرد.

امری که بانک جهانی اجرایش را جزو یکی از بزرگترین و جسورانه ترین عملکردهای جمهوری اسلامی  نامید. این ملزومات و اقدامات توانست  با کاهش عمومی دستمزد کارگر به این ترتیب،  ایران را برای جلب سرمایه مقبول تر و جذاب تر کند. برای پیشبرد چنین سیاستی، تهاجمی همه جانبه به طبقه کارگر انجام گرفت، تهاجمی که توافق کلیه جناح های بورژوازی ایران، منجمله ولایت فقیه و شرکت ها و موسسات متعلق به بیت رهبری را شامل می شد. رهبری این پروژه را در آن دوره، "گلوله مذاب" جمهوری اسلامی در قالب خامنه ای ـ-احمدی نژاد، بعهده داشت.

 

مسلما مهمترین فاکتور در اجرای چنین طرحی همان تحمیل خفقان سیاسی و لجام گسیخته ای بود که جمهوری اسلامی سازمان داده بود.

 

علیرغم شباهت هایی، خصوصی کردن ها ی ایندوره  با خصوصی کردن ها در مثلا انگلیس دوره تاچر متفاوت بود.  جالب اینکه،  در این میان جناح سبز هیئت حاکمه،  که در کل این تصویر از کار کرد اقتصاد با دولت وقت هم نظر بود، تنها  بدنبال سهم خواهی بیشتر بود. سهم خواهی که  تحت نام دمکراسی به نزاع با دولت وقت رفت. سخنواران لیبرال دو آتشه به عشق رویای سرمایه داری آزاد،  به این انتقاد داشتند که «اختصاصی سازی» و نه «خصوصی سازی» صورت گرفته است! و منتقدان حاشیه ای تر دانشگاهی،  ایرادشان این بود که  این خصوصی سازی ها،  تاراج «سرمایه های مردمی» است. البته همه شان هم از فشاری که  به کارگر در این پروسه آمده ابراز ناراضایتی و یا حتی انزجار می کردند، تا به مقاصدی دیگر برسند. یکی کارگر را برای سیاه لشگر شدن جهت گرفتن سهم سیاسی بیشتر برای خودش فرامیخواند، و دیگری برای جلوگیری ازحراج سرمایه وطنی.

 

آنچه که بایستی توجه داشت این است که طرح های خصوصی سازی که در دوره فعلی مطرح شده است،  بمراتب فراتر از طرح های قبلی است. این طرح ها، هدفشان به میزان زیادی پاسخ به شرط و شروطی است که در مذاکرات فعلی با دول غربی در جریان است واینکه یکی از آنها  کاهش سهم نیروهایی نظیر سپاه و غیره  در اقتصاد ایران است.

 

کمونیست: جلب سرمایه خارجی و سرمایه گذاری در ایران یک پای جدی مباحثات تئوری سنهای جمهوری اسلامی و دانشگاهیان و اقتصاد دانان آنها است. جلب سرمایه خارجی و رشد بخش صنعتی و تولید برای صادرات در صنعت که شعار بسیار قدیمی و آزوی دیرینه بورژوازی ایران است٬ در گرو چه است؟ چه موانعی در مقابل آن است و چقدر با توجه به فاکتورهای جهانی و منطقه ای و موقعیت خود جمهوری اسلامی ممکن است؟

 

 

امان کفا: پیشرفت از نظر بورژوازی در ایران، در گرو وجود حی و حاضر کارگر ارزان،‌ و همانطور که اشاره شد، ارزان نگه داشتن آن است. مسلما، همچون هر نقطه دیگر دنیا، سرمایه در ایران نیز برای سودآوری بیشتر و بیشتر و رشد اقتصادی نشان داده می شود، تنها با حضور کارگر ارزان میسر نمی شود ونیازمند دسترسی به وسایل تولید مدرن و سرمایه گذاری های گسترده و روز افزون است.

 

در دوره رژیم پهلوی، رابطه ای که با بازار جهانی برقرار بود  به شکلی بود که صدور سرمایه با مشکلات متعددی که امروز وجود دارد، مواجه نبود. انقلاب  ۵۷ در این میان وقفه ای ایجاد کرد. کارگر به میدان آمد ونقشه ها و روابط داده شده را زیر و رو کرد.  بورژوازی جهانی، هم پیمان با بورژوازی ایران، خواهان شرایطی و استفاده از هر ابزاری بودند که، جلوی طبقه کارگر قیام کرده بایستند، جلوی ضرر دراز مدت را بگیرند، و برای عقب راندن هر دستآورد طبقه کارگر در ایران و تثبیت سیطره سیاسی و حکومتی سرمایه،  اسلام را بکار گیرند.

 

در این دوره نیازتضمین عقب راندن طبقه کارگر، نیازی عاجل و دوره ای را تحمیل کرد.  خمنیی دربیان همین نیاز دوره ای بورژوازی نه فقط در ایران بلکه در راستان منافع بلند مدت کل سرمایه جهانی،  ابراز کرد که  «اقتصاد مال خر است»، تثبیت حکومت اصل مقدم روز است و «همه کارگرند». تا سرکوبی بی سابقه و سراسری را سازمان دهد و انتقام بورژوازی از هر کارگر و آزادیخواهی که علیه حکومت سرمایه قیام کرده بود را بگیرد.

 

 با شکست انقلاب ، اما کار جمهوری اسلامی و مقبولیت دوره ای آن هم به پایان رسید و باری دیگر مسئله اصلی اقتصاد و برنامه ریزی حول همان سیاست مقبول بودن ایران برای جلب سرمایه، مطرح گردید. جمهوری اسلامی، به این اعتبار بهترین آلترناتیو دولتی و قابل قبول و بلامنازع سرمایه در ایران نبود،  و از نظر ساختاری و سیاسی هم بند نافش به  انقلاب ۵۷ وصل بود.  ولیکن از یکطرف بی اعتباری و عدم توانایی سیاسی جناح مقبول سرمایه در ایران، و از طرف دیگر ریسک هرگونه تغییری از پایین در ایران، به این وصله نامناسب سرمایه امکان بقای بیشتری داد.

 

کل سیاست جمهوری اسلامی در بیان اسلام سیاسی و روابطی که جمهوری اسلامی در منطقه دنبال می کرد،  کارت هایی بود که جمهوری اسلامی جهت قبولاندن خود به بورژوازی غرب در جیب داشت. ادامه حیات، تقابل های منطقه ای، بحران درونی آن، و غیره را در پرتو همین جایگاه بی ثبات ریشه ای جمهوری اسلامی باید در نظر گرفت. علاوه بر این  در نیمه دوم  دهه ۶۰، و مشخصا با پایان جنگ ایران و عراق،  دنیای ۲ قطبی و جنگ سرد هم به پایان رسیده بود و دنیای بیرون مرزهای ایران تغییری جدی کرد. سرمایه جهانی در غرب، و قلدرمنشی آمریکا، و اعلام «نظم نوین جهانی» شکل و رابطه دیگری در سطح بین المللی را مطرح کرده بود.

 

بازارهای عظیم آسیای جنوب شرقی، کل اروپای شرقی و ... نیاز سرمایه در ایران جهت جلب سرمایه های امپریالیستی را بیش از پیش تشدید کرد. بی افقی  جمهوری اسلامی در آندوره در اجرای هرگونه سیاست جدی   برای ایجاد تغییری در اوضاع،  موجب گسترش اعتراضات وسیع اجتماعی و عروج خواست تغییر شد. این شرایط نیاز به دولت های "اصلاح طلب" را بوجود آورد. 

 

در همان دوره هم، روی کار آوردن  خاتمی لبخند بر لب، و اسم رمز  «تبادل نظر تمدن ها»،  با این تبلیغات همراه بود  که او مورد استقبال «جامعه بین المللی» قرار گرفته است، و قرار است که طی ریاست ایشان رابطه با آمریکا و جاری شدن شریان صدور سرمایه بی دردسر برقرار شود. همان زمان هم هر اعتراض کارگری و هر ابراز وجود آزادیخواهانه ای، چون خاتون آبادها، با سرکوب پاسخ گرفت. در تمام دوره دولت احمدی تژاد در کنار خامنه ای،  نیز همین گونه است. از یک سوحمله لجام گسیخته برای جلوگیری از هرگونه  «خطر» تحرک از پایین، جهت پایین نگه داشتن ارزش نیروی کار را سازمان می دادند، و از سوی دیگر، شرایط گردش سرمایه در ایران را از بالا تامین میکردند و سازمان میداند. جناح خامنه ای ـ احمدی نژاد بطور واقعی همین هدف را در برنامه سیاسی و اقتصادی خود مسجل کرد و به تصویب رساند و سعی بر این داشت تا بتواند با استفاده از شرایط بین المللی،  (عروج چین و اروپا و چند قطبی شدن دنیای امپریالیستی)  امتیاز گیری کند مقبولیت  خود را بیشتر نشان دهد.  

 

با  وجود هم جهتی های بسیارسیاست های جمهوری اسلامی با سرمایه های جهانی از نظر اقتصادی، و اجرای سیاست های تام و کمال تحمیل دیکتاتوری لجام گسیخته، دولت جمهوری اسلامی کماکان از پشتوانه امنیتی ـ سیاسی کافی در مقایسه با بسیاری آلترناتیوهایی که در دنیا برای صدور سرمایه جهانی  موجود است، برخوردار نیست. و حتی با وجود نزاع های گوناگون درونی جهت سازمان دادن به قانون، عقب راندن فتوا دهندگان در بسیاری از مجاری،  نه  غرب اطمینان خاطر کامل به  قبول آن  در بازار غرب را دارد،  و نه جمهوری اسلامی از بازار جهانی مطمئن است. به همین دلیل  سیاست امتیازگیری جمهوری اسلامی، و ساختارش، بخشی از هویت جمهوری اسلامی است.

 

در عین حال بورژوازی در ایران، سنتأ گسترش صنعت را به مثابه معیار تضمین پیشرفت پایدار و دراز مدت خود دانسته است. کل جناح های سرمایه در ایران در این مورد توافق کامل دارند. اگر درآمد حاصله از مثلا فروش نفت، به سرمایه گزاری در این عرصه تخصیص داده شود (همچون که چند دهه پیش با خرید ذوب آهن اصفهان در دوره رژیم پهلوی صورت گرفت) همه شان احساس شعف می کنند. به همان اندازه، هر دوره ای که این سرمایه گزاری انجام نگیرد، دولت را "رانت خوار"  و بی برنامه می نامند!  در دوره قبلی حتی اعلام سرمایه گزاری در نیروگاه های اتمی، کل این جناح ها را فورأ به هم نزدیکتر کرد. خواست داشتن صنایع مدرن و تولیدات صنعتی، همچون کشورهای آسیای جنوب شرقی، حسرت سنتی بورژوازی ایران است، و یکی از محورهای پایه ای طرح صنعتی شدن روحانی است.

 

 تا دوره ای جمهوری اسلامی توانست پاسخی کوتاه مدت به این امر بدهد. آهنگ تولید در ایران افزایش یافت. جمعیت کمی و همچنین کیفی طبقه کارگر بمراتب افزایش یافت. ولیکن تحریم ها به مراتب به این افق سرمایه در ایران برای تولید و ارسال به بازارهای دیگر کشورها، لطمات جدی زد. و در این رابطه یک بی افقی کامل را  در مقابل کل بورژوازی در ایران قرار داد.

 

با بروی کار آمدن روحانی، بمثابه یکی از کارگزاران قابل اعتماد و با سابقه جمهوری اسلامی، کل بورژوازی در ایران امیدوار است که بتواند در شرایط امروز بین المللی، به توافقاتی با غرب برسد. تحریم ها منتفی شود، و صدور سرمایه به ایران گسترش یابد. اما این نتیجه گیری محتوم و یا مسلم نیست. طرح صنعتی شدن مورد ارجاع روحانی، و طرح مقاومتی خامنه ای، هر دو یک هدف را در نظر دارند، تصمیم به گسترش تولیدات، و پایین نگه داشتن ارزش نیروی کار. یکی کارگر را به شکیبایی و صبر دعوت می کند تا بهبود شرایطی در آینده میسر شود، و دیگری از کارگر می خواهد که از همین امروز به سفت کردن کمربندهایش بیاندیشد و بهبود شرایط کار و معیشتی را نخواهد چون امید کافی به امکان نتیجه مورد توافق مذاکرات در کوتاه مدت را ندارد. به این ترتیب،  هر دو خواهان خاموش ماندن کارگرهستند و کل طبقه را به درک شرایط امروز، و به نیاز نگاه کردن به بالا و امید به هیئت حاکمه  ترغیب می کنند.

 

بهرحال امروز هم کل شواهد نشانگر این مسئله است که جمهوری اسلامی کماکان برای جلب سرمایه به ایران در ابعاد وسیع، نیازمند تغییرات جدی ساختاری است. تغییراتی که ما بازای آن در حال حاضر برای جامعه ای که کارگر در آن انقلاب کرده است، برای بورژوازی غیرقابل پیش بینی است. وجود نق و نوق های جناح های بورژوازی برای گشایش سیاسی، تنها نشانه ای از کودنی سیاسی شان است. این برای هیئت حاکمه جمهوری اسلامی که حدود ۳۵ سال در قدرت و حاکمیت بوده است، و نیاز به اختناق سیاسی برای خفه کردن هر اعتراضی در نطفه را تجربه کرده است،‌ پوچ است. برای این بورژوازی حاکم، مسلم است که هرگونه گشایش سیاسی در جامعه ای که انقلاب کرده، مترداف با خطر مرگ است. به همین دلیل حتی حاضر نیست که حزب و تشکل را برای  نیروهای خودی اش ممکن سازد. هرگونه انتظار چنین گشایشی آن هم از روحانی با سابقه خدمتش در جمهوری اسلامی توهمی بیش نیست. از طرف دیگر، انتظار گشایش اقتصادی صرف هم در این کشور، بی عارضه نخواهد بود. جمهوری اسلامی، به همین دلیل کاملا پراگماتیستی عمل خواهد کرد. نیاز به اسلام، و انقیاد جامعه از یک طرف و همچنین وجود قدرت اقتصادی که در دست این حاکمان جامعه است، امکان هر تغییری را محدود می کند. روحانی نیز هنور یک سال از ریاست اش نگذشته است،  به پایان ماه عسل دوره انتخاباتی خود رسیده است. وسخنوری هایش مدتی است که حتی با  بی اعتنایی  بسیاری از آنان که به تغییر از بالا متوهم بودند، مواجه شده است.

 

کمونیست: بازتاب این جهت گیری و عوارض آن بر جامعه و بر طبقه کارگر چیست؟ آیا بهبودی اقتصادی در چشم انداز است ؟ تاثیرات این جهت گیری بر زندگی طبقه کارگر ایران بر امنیت شغلی و کاری و معیشت این طبقه چه است؟ کارگر کمونیست در مقابل این مباحثات جوابش چه است و چگونه میتوان در مقابل تعرض به معیشت آن سد بست؟

 

امان کفا: اینکه واقعا تغییری، بهبود اقتصادی در راه است یا نه را نمی توان با قاطعیت تایید و یا تکذیب کرد.  صدور چنین حکمی به چگونگی عمکرد فاکتورهای داخلی، محلی و بین المللی بسیاری گره خورده است.  اما آنچه مسلم است این است که جامعه ای که سایه تاریک جنگ، و امکان (و واقعا فقط امکان) تخفیف تحریم ها را می بیند، به همان اندازه به اینده و بهبود، با نگاه مثبت تری می نگرد . چنین نظر مثبتی، در طی تقریبا یک سال اخیر، انتظار و جو دیگری را در مقابل جامعه قرار می دهد و به الطبع امکان بیشتری برای اعتراض کارگری برا ی گرفتن مطالبات خود فراهم می کند. از یکطرف جوی که به توهمات دامن می زد که  روحانی که انتخاب شود،  بیکاری را کاهش می دهد، تورم را کنترل کند، و غیره، همگی نقش بر آب شده اند. اعتراضات کارگری در طی همین تقریبا یکسال اخیر، شکل و شمایل دیگری به خود گرفته است و در بخش هایی به شیوه های تعرضی و نه تدافعی ظاهر شده است.

 

امروز که طرح های  اجرایی خصوصی سازی ها، ارائه شده است، یکبار دیگر، موقعیت شغلی و امکانات اشتغال کارگر زیر ضرب رفته است. ارتعاشات این موج از حمله به کارگران این بخش ها، خصوصی سازی ها  را به یکی از محورهای مبارزات کارگری را بدل می کند. بر خلاف مبلغین طرفدار دولتی شدن ها، برای کارگر شاغل در محیط کار، صاحب کار خصوصی و یا دولتی تغییری در ماهیت رابطه اش با کارگر نمی دهد. ولیکن از آنجا که با این طرح ها،  صاحب کار اجازه می یابد  که باری دیگر، خواست باز استخدام کارگران را کند و یکدوره دیگر، کارگر را با عدم اطمینان خاطر در مورد اشتغالش مواجه کند، نیاز به برخورد متحدانه کارگران برجسته می شود. به همین دلیل خطاب قرار دادن و مسئول دانستن دولت  ونه هر تک کارفرما، درقبال  وضعیت معیشتی و بیمه های اجتماعی و بیکاری مکفی برای هر کسی که در ایران زندگی می کند باید همچنان قطب نما باشد.

 

مسئله محوری دیگر امروز این است که  کماکان انتظار بهبود و نگاه به بالا برای تغییر در وضعیت طبقه کارگر برجسته است. یکی از افق هایی که کارگر آگاه و مبارز کمونیست بایستی در نظر داشته باشد این است که برای بوجود آوردن یک گرایش اعتراضی قوی و کاربر، لازم است که افق کارگر برای بهبودی وضعیت این طبقه را از افق بهبودی که بورژوازی تفکیک کند. افق بورژوازیی شامل: جلب کردن سرمایه خارجی، و قبول بازگشت ایران به بازار جهانی،  و گشایش اقتصادی که در مقابل جامعه قرار داده اند را از افق کارگری جدا کند. کارگری که قبول کند هرگونه بهبود در شرایط طبقه اش، ناشی و از راه  رابطه بین سرمایه و دولتش در ایران با سرمایه جهانی می گذرد، ناچار است که برای فراهم شدن آن شرایط منتظر بماند! چشم هایش به بالا و نگاه اش رو به این و یا آن جناح در هیئت حاکمه باشد،  و این دقیقا همان زمینی است که بورژوازی برای طبقه کارگر اراسته است.

 

جدایی این افق برای اینکه طبقه  کارگر در ایران بتواند عرض اندام کند، نیاز مبرم جنبش ماست. این توهم که اگر رابطه ها حسنه شود و در نتیجه آن وضع معیشت کارگر هم بهبود می یابد، تنها سرابی است که سرمایه داران برای ساکت و منتظر نگاه داشتن کارگر ترسیم کرده اند. کافی است نگاهی بیاندازیم به وضع کارگر در  هندوستان و بنگلادش و تایلند و.... که با این مشکل رابطه  با بازار جهانی مواجه نیستند. ایران نسخه بهتری از آنها بدست نخواهد داد. ایران متفاوت است و در آن سرمایه خارجی معجزه میکند و  سوئد و المان میسازد، توهماتی است که طبقات دیگر مرتبا تبلیغ می کنند.

 

بهبود شرایط کارگر همین امروز توسط نیروی خود طبقه کارگر در ایران ممکن و عملی است. مگر آنزمانی که تحریم ها به این شکل نبود، قبل از تحریم ها، وضع کارگر ایرانی خوب بود؟ مگر بهبود رابطه با آمریکا، از مخارج دوا درمان، کم میکند و حقوق بازنشستگی را افزایش میدهد و خرج، تحصیل و مسکن و کرایه را کاهش می دهد؟ این مشکلات همین امروز، با همین وضعییت اقتصادی در ایران، قابل حل است. کافی است که طبقه کارگر ایران اراده کند و تشکلات طبقاتی خود را بوجود آورد و متحدانه عمل کند.