دمکراسی تعابیر و واقعیات

چکیده سخنرانی امان کفا به مناسبت هفته حکمت در لندن

امان کفا

دمکراسی، تعابیر و واقعیات یکی از اثر های منصورحکمت است که در سال های ۱۳۷۱-۷۲ بصورت چهار مصاحبه با نشریه انترناسیونال ارائه شد. در هفته حکمت، زمان مناسبی است که من یکبار دیگر، خواندن این  سه مصاحبه را به همه توصیه کنم. نکاتی که این جا اشاره میکنم اساسا دست گذاشتن بر نکات گرهی این بحث برای جلب توجه و ترغیب شنوندگان جهت خواندن این مطلب است. مسلما امروز هدف من از ارائه بحث، توضیح آن  و یا ارائه تعبیری که مثلا من از این بحث دارم، نمی باشد. هدف از این بحث تنها معرفی آن است. نکاتی که در این مصاحبه ها آمده، همچنان به درجه زیادی برای کمونیست های امروز نیز مطرح هستند. متدی که منصور حکمت در این مصاحبه ها دنبال می کند، مارکسیستی، و قابل استقاده هر کمونیست پراتیکی هست. باز هم، خواندن این مصاحبه ها را به شما توصیه می کنم.

 

ابتدا لازم است که خاطرنشان کنم که این مصاحبه ها  در چه زمانی ارائه شد. سال های ۱۳۶۹-۷۰ مترادف است با دوره ای که  دیگر دیوار برلین فروریخته بود٬  کشورهای اروپای شرقی، و آنچه که با نام کشورهای سوسیالیستی معروف بود،‌ دوره های اولیه تغییر خود را پشت سر گذاشته بودند.  دوره جنگ های داخلی یوگوسلاوی و دوره ای است که همه جا صدای ناهنجار پیروزی دمکراسی برای مدتی گوش ها را کر کرده بود. بهرحال، این مصاحبه ها در دوره ای انجام شده اند که همه جا صحبت از دمکراسی بود. شعارهای دمکراسی و دمکراسی طلبی، بیانگر و بعضا نشانگر، درجه آزادی و تمدن و غیره را داشت. این مصاحبه با انترناسیونال، کمی بعد تر در اواخر ۱۳۷۱ انجام گرفت و بطور کلی گرچه که جوهر و اساس  اش، همان برخوردی است که قبل تر هم منصور حکمت  ارائه کرده بود، ولیکن اینبار او این بحث را بصورتی جامع تر و همه جانبه تر بیان کرد.

 

اجازه بدهید این را هم بگویم که این مصاحبه ها، حول چند بخش یا محور اصلی می باشد. در بخش اول، منصور حکمت به خود مقوله دمکراسی و محتوای مشترک و ابژکتیو دمکراسی و دمکراسی طلبی می پردازد. به اینکه چگونه در عرض دو سه سال، رویدادهای روز به همه نشان داد که "عصر سقوط دیکتاتوری ها" و "پیروزی دمکراسی"  در دنیای پس از پایان جنگ سرد، مترادف است با نا امنی سیاسی و اجتماعی، و آنهم  نه فقط در محدوده کشوری بلکه در سطحی بین المللی. چگونه مثلا در ایران، آنان که مردم را به جشن در رکاب "پرزیدنت رفسنجانی" دعوت می کردند، در طی همین مدت کوتاه، بی اعتبار شده بودند. همینجا منصور حکمت مستدل می کند که برخلاف لیبرال های دوآتشه که برایشان دمکراسی امری و هدفی محوری است، برای مارکسیست ها دمکراسی مقوله ای کلیدی نیست و بحث اصلی شان مربوط به معنی تاریخی و پراتیکی دمکراسی و عملکرد اجتماعی آن است. اینکه دمکراسی محصول عروج سرمایه داری است، و اینکه تعبیر های ارائه شده از دمکراسی، بمثابه نوعی مراجعه با آرای مردم در امر تعیین دولت، به هر حال روابط مالکی، ساختار های اجتماعی و اقتصادی را مفروض می داند و خواست دمکراسی معادل مطالبه کردن "کاپیالیسم دمکراتیک" است. او تاکید می کند که جوهر مشترک دمکراسی همانا پذیرش بنیاد اقتصادی موجود و تنزل دادن مساله رهایی سیاسی به شرکت فرد یا "اقشار" در پروسه فرمال و حقوقی تشکیل دولت، و مکانیسمی است برای مشروعیت بخشیدن به حکومت طبقاتی و مافوق مردمی بورژوازی. علاوه بر این، دمکراسی تبیینی مستقل از جنبش و مکتبی که از دمکراسی حرف می زند، ندارد. بعبارتی دمکراسی لیبرالی، دمکراسی خلقی، دمکراسی غربی، دمکراسی صنعتی، و غیره، هرکدام مهر جنبش معینی را بر خود دارد.

 

در بخش دوم  منصور حکمت به جایگاه کلیدی دمکراسی لیبرالی و سیستم پارلمانی می پردازد. به تناقضات درونی دمکراسی لیبرالی  و دو رکن آن را، یعنی رکن دمکراسی بمثابه حکومت اکثریت مردم با  رکن دیگر، احکام مربوط به  رابطه سیاسی و حقوقی فرد و جامعه، اشاره می کند و نشان می دهد که تحت لوای "رای و حکومت مردم"، ابتدایی ترین حقوق انسان ها در مقیاس میلیونی نقض می شود.  و اینکه چگونه  قانون اساسی، و هر آنچه در ابتدا، و یا در یک دوره معین، نوشته شده و به لوحه ای تبدیل می شوند، که ده ها سال بعد و نسل های متمادی، نمیتوانند خواهان تغییر آن شوند. پارلمان و نمایندگان مجلس تعیین می شوند، و بجای همان ها که انتخابشان کرده اند، تصمیم می گیرند. وکلای مجلس دور هم جمع می شوند و هر آنچه خود می خواهند و نه بر اساس تصمیم و خواست مردمی که انتخابشان کرده اند، تصویب می کنند. آزادی فرد، از نظر لیبرالیسم کلاسیک، به مخالفت با مثلا تشکل کارگری می رسد به این دلیل که این تشکلات به تصمیم جمعی متکی است تا اختیار هر فرد کارگر. در عین حال، هرگونه دخالت دولت، ناقض آزادی سرمایه دار، و تهدید آزادی او تعریف میشود! و با همین شعار، مشخصا در اروپا، با استناد به رای خود مردم بود که ناقض آزادی واقعی مردم شدند و زندگی میلیونها نفر را به تباهی کشاندند. مردم هم قرار است که به یکی از همان احزاب اصلی هرچند سال یکبار رای دهند، در حالیکه نفس چنین انتخابی، در خود اسارت آوار است.  علاوه بر این منصور حکمت به دمکراسی غربی، و مفاهیم آن می پردازد به این ترتیب که دمکراسی غربی معرف نوع معینی از زندگی است نه رژیم سیاسی خاص.

 

در بخش سوم، منصور حکمت به اساس انتقاد مارکسیستی به دمکراسی لیبرالی و پارلمانی، و به مقوله آزادی بصورتی اثباتی می پردازد. در اینجا پس از بررسی ربط مستقیم فراغ خاطر و تحمل اقتصادی و سیاسی بورژوازی با حقوق پایه مردم، و همچنین محدود بودن انتخابات ها به دوره های متعارف و غیر بحرانی اشاره می کند. جایگاه انتقادات غیر ریشه ای، نظیر قابل عزل نبودن نمایندگان پارلمان، تعیین کرسی ها و مخارج و هزینه های لازم برای انتخاب شدن و غیره را کنار می زند تا به نیاز برخورد به افق ها و انچه که به افق کارگر بدل می کنند را نشان دهد که برای نمونه دلیل اصلی رای نیاوردن نمایندگان جریانات چپی در مدل پارلمانی است. منصور حکمت اینجا با اشاره به نوشته های اولیه مارکس و انگلس، شیوه برخورد لنین به دمکراسی، را نشان می دهد. به تبیین های انتقادها از زاویه دمکراسی به روسیه در دوران استالین می پردازد و سپس مستدل می کند که دیگر امروز دوران "رادیکالیزه کردن " و "کارگری کردن" دمکراسی به سر رسیده است .

 

در چهارمین و اخرین بخش مصاحبه، مشخصا در مورد ایران، به چهارچوب بحث ها در انقلاب ۵۷ را برمی شمرد و جایگاه دمکراسی لیبرالی در ایران، و امکان بازتولید آن را بررسی می کند. در این بخش منصور حکمت نشان می دهد که پارلمان و نظام پارلمانی ، نمی تواند ابزار و محمل پیروزی سوسیالیسم باشد، و انکه پارلمان در همه جا برای کارگر یک قلمرو کشمکش و یک جبهه مباره است و نه دروازه قدرت. و بالاخره در پایان به این سوال پاسخ می دهد که چگونه در دوره ای که دنیا دوقطبی تمام شده، انقلاب کارگری در ایران شانس دارد .