انقلاب ٥٧ برحق بود

محمد فتاحی

 

رادیوی زمانه گفتگوهای کوتاهی حول تاثیر انقلاب ٥٧ بر زندگی نسلهای بعدی با جوانانی از گوشه و کنار ایران کرده بود. جواب عمومی حاکی از تاثیر منفی آن تحول بر زندگی بود که کشتار و جنگ و آوارگی و حجاب و سنگسار و اسلام بدنبال خویش آورد. تصویری که اساسا ناشی از به شکست کشاندن و نهایتا سرکوب آن انقلاب توسط ضد انقلاب بورژوایی بود. این تصویر البته محصول کار فکری نمایندگان طبقات بالای جامعه است. محصول تبلیغات یک طبقه میلیونی در دوران شاه است که نعمات زندگی در اختیارش بود. محصول کار روشنفکران طبقه متوسطی است که چهار دست و پا به نظام و سیستم فعلی چسبیده اند. محصول فکری چپ سابقا انقلابی است که نه فقط به انقلاب ٥٧ بلکه به هر نوع انقلابیگری به نفع انسان پشت کرده است.  محصول کار بی بی سی و صدای امریکا و کل مدیای احزاب طبقه بالای جامعه است که تنها خواست شان اصلاح سیستم مطابق منافع طبقاتی خودشان است. با این تفکر باید فعلا روحانی را که جمهوری اسلامی را طبق میل آنها شکل میدهد، مچکریم باران کرد.

از نظر اینها ظاهرا باید به آنچه که حاکم است تسلیم شد. گویا زندگی همین است که هست، نباید خراب ترش کرد. نباید جنبید و اعتراض کرد. اعتراض قانونی البته بد نیست، اما شلوغش نکنید، بگذارید نفس راحتی بکشیم.

این تبلیغات و این تفکرات اما به مغز کسی که بدون جنگ رو در رو حتی دستمزد کار انجام شده اش را هم نمی پردازند و به فقر و نابودی مادی و روحی محکومش کرده اند، نمیرود. درگیری هر روزه کارگر با نیروهای رنگارنگ طبقه حاکمه حکم باطل چنین تفکرات و تبلیغات و چرندیاتی است.

کارگر هیچ راهی جز جنگ مداوم ندارد. هیچ راهی جز تقلای هر روزه برای حتی زنده ماندن ندارد. راهی جز شلوغ کردن و بر هم زدن وضع موجود ندارد.

نتیجتا رهبر کارگری حق طلب ناچار است به خود بگوید که باید علیه این وضع جهنمی انقلاب کرد. این طبیعی ترین احساسی است که حتی به کارگری دست دهد که قصد خودکشی دارد. خودکشی کارگر علیه شرایط غیرقابل تحمل زندگی یک اقدام علیه وضع موجود، در اعتراض به وضع موجود و اساسا یک نوع انقلاب است،  یک انقلاب فردی علیه وضع موجود ولی در جهت نابودی خویش است. اعتراض و اعتصاب و تظاهرات و شورش و انقلاب کارگری از سرناگریزی کارگر و برای تغییر در وضع موجود است، از سر غیرقابل تحمل بودن شرایط زندگیست، از سر بدبینی به هست و نیست نظام و سیستم حاکم است.

و حالا که دوران گرامیداشت خاطره انقلاب ٥٧ است، دوران نگاهی مجدد به آن است، رهبر کارگری حق دارد به خود بگوید که انقلاب می آید و هیچ قدرتی قادر به ممانعت از آن نیست. نتیجتا حق دارد از خود سوال کند که در انقلاب ٥٧ چه می بایست میکرد تا قدرت دست او می افتاد. حق دارد به طبقه خود و به رهبران وقت طبقه خود انتقاد بگیرد که چرا یک جنبش مستقل از قبل نساختند تا قدرت را بگیرند. حق دارد بگوید چرا اگر اسلامی ها برایش جنبش ساختند، رهبران کمونیست و سوسیالیست و آگاه کارگری خود را برای استقبال از بحران سال های ٥۶ و ٥٧ آماده نکردند.

اگر به موازات اسلامی ها رهبران کمونیست و آگاه کارگر هم سازماندهی جنبش مستقل طبقه خود را در دستور میگذاشتند، در مقطع بحران، شکل دهی به انقلاب خود را ممکن و رقبای کمپ دشمنان طبقاتی را ایزوله و از راه کنار میزدند. امروز جوان خرده بورژوایی که حب روشنفکران طبقه خود را قورت داده است، جوان طبقه کارگر نمیتواند از این اشتباهات بکند. نمیتواند سر خود را پائین انداخته در مقابل روشنفکران طبقات دشمن بله بله گویان سکوت کند. رهبر آگاه کارگری که هر روز ناچار است برای رهبری رفقایش در نبرد با دشمن مداوما رهنمود و مشاوره بدهد، نمیتواند نسبت به وظیفه ای که در قبال یک انقلاب کارگری دارد شانه خالی کند. انقلاب می آید. این دست کسی نیست و به هزار و یک فاکتور گره خورده است، اما شکل دهی به انقلاب و باز کردن مسیر پیشروی آن را نیروهای حاضر در آن انقلاب تعیین میکنند. نفس انقلاب ٥٧ خیلی هم برحق بود. امروز باید رفت و ضعف طبقه کارگر در آن روز را برطرف کرد. این یعنی تشکل حزبی، جنبش مستقل کمونیستی، تغییر تناسب قوا به تکیه به تحزب و جنبش خود و باز کردن مسیر برای انقلابی است که کارگر میخواهد؛ یک انقلاب کمونیستی. یک انقلاب کارگری. این چیزی است که همین امروز ممکن است، به شرطی که معماران و مهندسین آن از همین امروز با نقشه کار کنند و از محافل و شبکه های سیال به جمع های متعهد و با نقشه تغییر نقش دهند. بدون استقلال سیاسی و طبقاتی، بدون حزب کمونیستی نماینده این استقلال بورژوازی میتواند هر انقلابی را سرکوب یا به بیراهه بکشاند.