در حاشيه رويدادهای هفته

فواد عبداللهی

 

ايستگاه بعد: عراق!

بيش از دو دهه حملات نظامي آمريکا به عراق تحت نام ”جنگ خليج“ نه تنها به موقعيت آمريکا کمکي نکرد بلکه همراه با گسست کامل شيرازه زندگى مدنى آن جامعه از هم، سياه ترين نيروهاى دست ساز مذهبى و قومى تاريخ بشر را بجان مردم عراق و منطقه انداخت و بدين ترتيب آغازگر بربريت هاي عظيم قرن ٢١ در منطقه خاورميانه شد. گفتند که می ریزند عراق را می گیرند، و بر کل مناطق نفتی خاورمیانه سلطه کامل پیدا میکنند، و ضربه شستی به دنیا نشان میدهند که بيا و ببين چه کسی رئیس است. سالهاست که میلیون‌ها عراقی با آهنگ انفجار بمب، و با آواز جنون گشت‌هاي مسلح اسلامي و قومي در شهرها زندگی می‌کنند. عراق امروز در سايه نظم نوين بوش ها، بلرها، دک چني ها، رامسفلد ها، اوباماها و کلينتون ها، تحت نظارت مستقيم حضراتي که تمام دوران زندگي شان را پشت کليدهاي فرمان پرتاب موشک و يا در اتاقهاي جنگ و آدمکشي ساختمان مرکزي پنتاگون گذرانده اند، به يک سياهچال اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى تبديل شده است. در اين ميان آنچه نمی‌تواند پرده پوشي شود، این واقعيت است که هزاران هزار از عادي ترين مردم عادي در این ماجرا به دست ارتش آمریکا در جوار لجن ترين باندهاي سياه مذهبي و قومي کشته شده اند. انگار که بلدرچين شکار مي کنند؛ و این همه تحت نام ”دمکراسی“ و ”حقوق بشر“ صورت گرفته است. نامی که با آغاز دنياي بعد از جنگ سرد با کشتار جمعي و چپاول سيستماتيک تداعي مي شود. کمتر کسي هست که امروز ديگر نداند ”بازسازی“ عراق، جزوه پاره پاره شده‌ای است در کنج یک قفسه متروک.  

شکست استراتژي نظم نوين جهاني آمريکا و پادوهايش قابل پيشبيني بود. با خزيدن مجدد اسد به تخت رياست، روياي سوريه متحد غرب، عملا دود شد؛ استراتژي ”انقلاب“ القاعده اي – سلفي آمريکا توسط اوباما و عربستان در تحولات منطقه به گل نشست؛ سوريه، تقاطع خونين تقسيم مجدد جهان بين دول امپرياليستي اعلام شد.

اما اين تقسيم بندي نه در صلح و صفا بلکه بر متن بربريت هاي عظيم آغاز شده است. سوريه تنها يکي از اين ايستگاها بود. زين پس راه سرمايه ميبايست با خون بيشتر آدم گشوده شود؛ یا باید بمیرد یا تا آنجا که جان دارد مردم را می‌درد. کشتار مردم عادي در غرب عراق توسط القاعده اي – سلفي هاي ”داعش“ وابسته به تأمین مالی و لجستيکي عربستان و متحدين بعثي شان نمونه آشکار همين بربريت است. عراقي که سيزده سال است منشاء بي ثباتي سياسي و اقتصادي است و مدتهاست از نفس افتاده، مناسبترين جايي است که يک عمامه و يک تفنگ ميتواند تمام آن چيزى شود که براى شروع جهاد کثيف مذهبي و قومي عليه انسانيت کفايت کند.

در مقابل اين بربريت، تنها یک راه وجود دارد. متحد کردن مردم در قالبی که بر زندگی روزمره خود حاکمشان کند و دست دارودسته های اسلامی و قومی را از زندگیشان کوتاه کند. این تباهی و این ارتجاع تعمیم یافته را تنها با پاکسازی آن و با قدرت میتوان پاسخ داد. عراق جائی است که قدرت تماما از لوله تفنگ مي گذرد. باید قدرت داشت و این طویله اوژیاس را به زور پاک کرد. و اين قبل از همه کس و هر جرياني، دست کمونيست ها و سوسياليست هاي آن خطه را مي بوسد. کسی که در اين امر علیه کمونيست ها و آنها را تضعیف کند دارد به مردم عراق و به انسانیت خيانت میکند؛ دنیای امروز با بیست سال پیش تفاوتي فاحش دارد. دنیای امروز با دنیای قرن نوزده يکي نيست؛ دنیای امروز دنیای رواندا است؛ دنیای جرج بوش و بن لادن است. دهه ٧٠ میلادی اصلاً قابل تصور نبود در جایی مانند رواندا نصف جمعیت کله یک میلیون نفر از بقیه را با ساطور بزند و یا در مقابل دوربین تلویزیون سر انسان را برید، يا هواپیمای مسافربری را تبدیل به موشک کرد و با آن ساختمان ها را فرو ريخت. در آنزمان بغداد امروز براي هيچکس قابل تصور نبود.

امروز اوضاع عراق، به هر کجا که می‌رود تنها نخواهد رفت؛ با سلاخي دوباره عراق، روند تخريب زندگاني بشر قرن ٢١، بار ديگر جرقه ميخورد. عراق و تجربه هولناکی که انسانیت امروز در برابر آن ایستاده از آن همه ماست، سرنوشتي که به دست کثيف ترين نظام جهان يعني سرمايه داري رقم خورده است.

 

ماريکانا زنده است

بيش از ٨٠ هزار نفر از کارگران معادن آفريقاي جنوبي که برای شرکت‌های انگلیسی - آمریکایی ”آمپلاتس“، ”امیپلا پلاتین“ و ”لومین“  در منطقه ماريکانا کار می کنند از ۲۳ ژانویه امسال تا امروز دست به اعتصاب زده اند. راجر باکستر از اعضای اتاق معادن آفریقای جنوبی مي گويد که اين اعتصاب روزانه حدود ۳۶ میلیون دلار به سود شرکت ها لطمه می‌زند. معدنچيان حداقل دستمزد ماهانه‌ای ١٢٠٠ دلار را برای کارگران مبتدی خواستار شده اند. این رقم  دو برابر رقمی است که  در حال حاضر کارگران دریافت می‌کنند. کارفرمایان اين مطالبه را ”غیر واقعی“ دانسته و مي فرمايند که شرکت نمی‌تواند چنین رقمی را به کارگران پرداخت کند و تنها به ١٠ درصد افزايش دستمزد اشاره کرده اند. آخرين مذاکره وزير معدن با تشکل اعتصابيون يعني ”اتحاديه معدن و کارگران ساختمان“ روز دوشنبه گذشته به جايي نرسيد و تصميم گرفته اند بجاي مذاکره با اتحاديه، ضمن دور زدن آن، از اين به بعد مستقيما با معدنچيان وارد گفتگو و معامله شوند. هدف، روشن است؛ در هم کوبيدن اعتصاب توسط وزير معادن و کارفرمايان شرکت ها، از طريق دامن زدن به تفرقه و دو دستگي در صفوف کارگران؛ با تقسيم کردن آنها به کارگران يقه سفيد و يقه آبي؛ نيمه وقت و تمام وقت؛ بومي و مهاجر؛ و کارگر و فعال کارگري که متوجه مهمترين خاصيت اين ترفند بورژوازي، يعني حفظ و تضمين تفرقه و ما به ازاي آن يعني شکست اعتصاب بر سر افزايش حداقل دستمزد پيشنهادي کارگران نباشد، کلاهش پس معرکه است و دو دستي مبارزه را واگزار کرده است. تا الان سازماندهندگان و رهبران اين اعتصاب بر امر اتحاد دروني طبقه کارگر و مبارزه عليه پراکندگي در صفوف شان پاي فشرده اند و با اعلام اينکه مذاکره تنها از کانال تشکل ما رسميت خواهد داشت عملا دست رد به سينه وزير معادن و ترفند مذاکره مستقيم با کارگران اعتصابي زده اند.  

معدنچيان شش ماه است چرخ توليد و استخراج را خوابانده اند. ”کار نميکنيم تا حقوقمان را دو برابر نکنيد“، ادامه همان مطالبه اي است که بيش از ٣٥ تن از همرزمان و هم طبقه اي هاي آنان را دو سال پيش توسط نقشه دولت و پليس در هماهنگي کامل با صاحبان سرمايه در مقابل درب آهنين معدن ”لومين“ به رگبار گلوله بستند؛ کارگراني که بنا به تعریف، ارکان سود دهی سرمایه را به خطر انداختند و با عکس‌العمل دولت روبرو شدند؛ امروز اما بازتاب آن نبرد جانانه و نابرابر را در قامت صف متحد هزاران هزار معدنچي اعتصابي مي بينيم؛ نبردي که نه تنها به دشمن طبقاتي واگزار نشد بلکه امروز نشان داده که هیچ درجه‌ای از سرکوب و اختناق، مبارزه گاه آشکار و گاه پنهان کارگران بر سر دستمزد و ساعت کار را از میان نمی برد. کشاکشي که همزاد سرمايه است و تنها با از ميان رفتن سرمايه داري پايان مي يابد. درس هاي آن تجربه تلخ و آن دستاورد پر افتخار چيزي نيست جز اينکه دولت در هر رنگ و لعابي چيزي نيست جز ابزار سرکوب؛ نيروي قهريه اي است جهت دفاع از ساحت مقدس سرمايه؛ قانون در تمام دنیا همين است: مالکیت فردی بر ابزار تولید مقدس است، استثمار و بهره کشی از کارگر قانونی است، سرمایه دار حق دارد مطابق نرم موجود در جامعه سود ببرد. هر فعالیتی که این قوانین را نفی کند یا آنها را مورد تعرض قرار دهد جرم است، پيگرد قانوني دارد و نهايتا با قدرت سرکوب دولت روبرو است.

بنا به اعتراف وزير معادن، آفريقاي جنوبي طولاني ترين اعتصاب تاريخ خود را از سر مي گذراند. آفريقايي که دير زماني است به صف قتل عام های نفرت انگیز انباشت سرمایه و سود کلان در جهان معاصر پيوسته است.

 

آخور دولت "اميد"

سخنراني روحاني در مراسم سالگرد تاجگزاري ”دولت اميد و اعتدال“، مستقل از نعره هاي دين فروشي اش اما پيام قابل ”تعمقي“ دارد: ”دولت همه مردم“؛ ”کشور از آن مردم است“؛ ”جشن اميد همه ما“؛ ”ما منتظر هستيم“؛ ”ما براي صلح و آشتي و برادري در کنار هم جمع شديم“؛ ”امروز، روز اتفاق و وحدت است“؛ ”فرهنگ از آن مردم است“ و ... و گویا ایشان همین امروز از قله دماوند با یک کوله‌پشتی به تهران رسیده‌اند و از آنجا که خیلی ”مردم“ دوست‌شان داشتند، ”رئیس جمهور“ هم شده‌اند.

از ياوه هاي آسيد که بگذريم، داده‌هائی که بر اساس آن و بر پایه آن‌ها حاکميت سرمايه در ايران (چه با ساختار غير مذهبي ديروز و چه با روبناي مذهبي امروز) شکل گرفته، به عوامل آن اجازه نخواهد داد که آب خوش از گلو پائین برند. نمی‌توان یک رژیم فاشیست، سرکوبگر، تا دندان مسلح و مستبد را با یک نمایش ”دولت اميد“ و ”دولت همه مردم“ به رژیم مقبول منتسکیو و ولتر تبدیل کرد؛ چه حسن آقا سخنرانی بکند و چه نکند! بايد جايي اقتصاد آن مملکت بچرخد؛ بايد جايي دولت، ضامن مالکيت مالک و انباشت بيشتر سرمايه باشد؛ دولتي که تعرض به ساحت مقدس سرمايه را سرکوب کند و در عين حال ضامن سودآوري سرمايه زير شلاق استبداد و تامين نيروي ارزان و خاموش براي اين امر باشد. اين، ماهيت و خصلت دولت در حوزه کار ارزان کشوري مانند ايران، ترکيه ، آفريقاي جنوبي و ... است. در جامعه طبقاتي، چپاندن منفعت همه در پديده اي بنام ”دولت همگاني“ اتوپي و خيال است. حاج حسن و ایادی‌اش تا اطلاع ثانوي، منتخبين و ياوه گويان قابل بورژوازي داخل و خارج ايران در راستاي اين امر مقدس اند. روحاني هر که هست و هر که نیست، نه می‌تواند داده‌های پایه‌ای و طبقاتي دولت را تغییر دهد،‌ و نه اینکه طبقات اجتماعي در موقعیتی قرار گرفته اند که در برابر معضلات سیاسی بتوانند از خود سعه صدر و شناخت فلسفی و تعامل نشان دهند. اين واقعيات قرار است پشت ياوه گويي هاي ناسيوناليستي جناب ريس جمهور تحت عنوان ”همه با هم برادريم“ در کيسه آشتي کار و سرمايه قائم شوند.

در کشوری که حقوق ماهانه یک کارگر به سختی کفاف یک سفره نان را می‌دهد، جمعیت مالکان و نو‌مالکان خانه‌های ”شمال شهر“ تهران که بهای ملک‌شان از صدها میلیون تومان فراتر می‌رود، نمی‌توانند با مسئله دولت برخوردی بی‌طرفانه داشته باشند. واقعیت این است که چنین برخورد بی‌طرفانه‌ای نیز وجود ندارد؛  اینان هر چند ظاهراً دم از مخالفت با دولت بزنند،   زندگی‌شان، درآمدشان، امنیت صدها میلیون تومان ثروت‌شان و حتی مسافرت‌ها و عیاشی‌های داخل و خارج از کشورشان نیز مدیون همین دولتي است که سر خیابان‌ها عربده می‌کشد: ”خواهر! حجابت رو رعایت کن". ...

این‌ها با تمام غرولندشان به این دولت و روحانی نیاز دارند. براي طبقه کارگر اما، معناي کمترین بهبود در زندگی‌چيزي نيست جز جارو کردن بساط این حاکمیت.

میدان سیاست در ايران را در این مقطع نمی‌باید به دست هیاهوي دولت طبقه حاکمه سپرد. براي طبقه کارگر، جنبش رهايي زن و آزاديخواهي و برابري طلبي در جامعه ايران، انتظار از دولت و سرمايه باختی است سیاسی و غیرقابل جبران؛ باختي که ميدان را تا همين الان در اختيار بورژوازي قرار داده است. فرصتي است که صف طبقاتي و مستقل خود را در برابر بورژوازي آرايش دهيم.