گیت ها برای که باز می شوند؟

فواد عبدالهی

"سیاست و تاكید دكتر روحانی باز بودن درهای كشور روی همه ایرانیان خارج از كشور است."... "اپوزیسیون در شدیدترین حالت آن بین همه ایرانیان خارج از کشور تنها بین ٣ تا ٤ درصد هستند و حدود ٩٦ درصد ایرانیان خارج از کشور در سفارت خانه های ما پرونده کنسولی دارند و ٧٠ درصد آنها نیز به کشور رفت و آمد دارند"... "٤٠٠ میلیارد دلار سرمایه ایرانیان فقط در امریكا و كاناداست و سرمایه های فراوانی در دیگر نقاط جهان نیز وجود دارد. اینها باید به ایران بیاید و در سرزمین خودشان سرمایه گذاری شود" و بنابراین "ایرانیان خارج از کشور برگردند".

افاضات فوق از جناب حسن قشقاوی معاون کنسولی جمهوری اسلامی است. دامنه قلدری امروز ایشان نه تنها به مرزهای ایران محدود نمانده بلکه به لطف لبخندهای پیاپی غرب و غش کردن های بورژوازی "فراری" ایران به دنبال "گشایش سیاسی" دولت اعتدال، میرود که در خارج از مرزهای کشور به میلیاردرهای ایرانی که بتوانند به پیام های دولت ایشان لبیک بگویند، خوشامد گوید. دولت ایشان مشغول تدارک چنین مناسکی است؛ و کیست که نداند شرایط امروز جامعه ایران همراه با بافت نیروی کار ارزان، متخصص و مفت کارگر، مناسبترین فرصت را در اختیار دولت قرار داده تا با اتکا به شلاق سرکوب و استثمار این نیروی عظیم اردوی کار، سودآوری هر چه بیشتر سرمایه و امنیت سیاسی فراعنه خارجه نشین جهت بازگشت شان را تضمین کند.

جمهوری اسلامی کل اپوزیسیون بورژوایی خارج کشور، از جناح راست آن یعنی سلطنت طلبان تا حزب مشروطه، از اکثریتی ها و جمهوری خواهان تا جناح چپ آن مانند حزب کمونیست کارگری را از لحاظ سیاسی خلع سلاح و در خود هضم کرد. برای آنها که مفهوم آزادی و برابری، خلاصی فرهنگی و رفاه اقتصادی را با سیستم جوامع غرب و بویژه آمریکا تداعی می کردند و مبلغ افق بی بی سی، سی ان ان، وزارت خارجه آمریکا و انگلیس و کل ژورنالیسم نوکر در غرب بودند و با اتکا به هنر لس آنجلس و به نیروی لشگر شعرا، نویسندگان و ژورنالیست های خود، و با نشخوار چند باره مقولات انقلاب مشروطیت، این تصویر از آزادی را به خورد جامعه ایران داده بودند، بعد از ته کشیدن ماجرای بحران هسته ای و پایان تقابل های امریکا و ایران ناگهان آچمز شدند و لاجرم تمام افق و آرمان شان در یک شیفت بنیادی به داخل ایران و در قامت جنبش بورژوا لیبرال ایران عروج کرد. کل این اپوزیسیون بورژوایی و "٩٦ درصدی" در خارج، از خبرنگاران و خبرتراشان تا شرق شناسان، متخصصین دول غربى، احزاب ملى و میهنى، همگام با این شیفت و هلهله کنان در صف جنبش سبز دیروزی، با اشتیاق به این صحنه آشفته و این تصویر معوج خیره شدند و باور و نظر و الهام شان را از رفسنجانی ها، موسوی ها و کروبی ها به عاریه گرفتند. ناگهان معلوم شد که پرچم تغییر جمهوری اسلامی از درون و بدون سرنگون کردن آن با حفظ حیات نظام امکان پذیر است. اوباما و کل بورژوازی غرب هم بعنوان یکی از پایه های یک جناح از بورژوازی جهانی زیر همین پرچم رفت. امروز کل آرمانها و مطالبات این جناح بزیر عبای دولت اعتدال لیز خورده ذوب شده است و نمایندگان آن در خارج، دایره و دمبک دست گرفته اند و به مجیزگویان واقعی و بی پرده منافع "ملی" دولت بورژوایی امروز ایران تبدیل شده اند.

خطاب قشقاوی در واقع به این ٩٦ درصد از "اپوزیسیون" است. اگر دوره ای ابراز وجود سیاسی این رژیم و آبرو خریدن برای آن در خارج کشور بر دوش این "اپوزیسیون" بود امروز این جمهوری اسلامی است که ابراز وجود این جماعت را تضمین میکند و خیل میلیاردهای ایرانی را بسمت داخل می خرد. دولت اعتدال ایشان تصمیم گرفته ایران را برای اکثریت این طیف مشخص، امن کند. آری؛ این دهل ابراز وجود سیاسی کل بورژوازی ایران زیر شنل دولت اعتدال است. این تضمینی است که جناح داخل بالای جامعه به دوقلوی خود در خارج داده است. این دولت آنانی است که روزگاری نه چندان دور بر متن سرکوب انقلاب ٥٧ ایران کاشته شد تا برداشت امروز از سودآوری هر چه تمام تر سرمایه را به عرش اعلا برساند. صحبت ابدا و به هیچ وجه بر سر امنیت و آزاد بودن و اعمال اراده پایین چه در داخل و چه در خارج نیست. بحث اینها آزادی برای سرمایه، برای دست درازی به زندگی کارگر؛ و قدرت فائقه دولت و کارفرما بر فعالیت اکثریت جامعه است. واقعیت این است که کارگران آموختند که چگونه اپوزیسیون بورژوایی ایران در خارج کشور، به رهبری رضا پهلوی ها، فرخ نگهدارها، بهنود ها و گنجی ها و چلپی های ایرانی غلامان حلقه بگوش سرمایه و سرمایه داران اند. کارگران دیدند که چگونه این طیف در مبارزه بر سر ابتدایی ترین خواست بشری یعنی حق زنده ماندن، جانب دولت اعتدال سرمایه را میگیرند؛ و در خارج در کنار ریگان ها و تاچرها، بوش ها و اوباماها و کامرون ها و مرکل ها می ایستند. کارگران می بینند که شاخ و شانه کشیدن امروز دولت اعتدال و "گشایش اش" برای کارگران از روی قول و قراری است که جناب قشقاوی و سرمایه و سرمایه داران ایرانی در خارج با هم دارند. کارگران و جبهه آزادیخواهی آموخته اند که هر ادعایی را باور نکنند، به نیروی خود متکی باشند و از اپوزیسیون و دولت بورژوایی پشتیبانی نکنند. دوستان دروغین مردم معلوم و معرفه اند. این جنگ اقلیتی انگل و مفتخور، اقلیتی که تمام دستگاه سرکوب دولتی را قبضه کرده و در اختیار دارد علیه اکثریتی است که از عرق جبین اش نان میخورد. ایران برای سرمایه و سرمایه دار امن است؛ برای استثمار نیروی کار و استمرار مزدوری امن است. ایران برای تداوم صنعتی شدن، توسعه و گسترش سرمایه امن است. ایران برای جنبش کارگری، فعالین و رهبران این جنبش، کمونیست ها و پیشروان طبقه کارگر، برای زنان و جوانانی که زیر تیغ دولت سرمایه داران در جستجوی منفذی برای ابراز وجود سیاسی و اجتماعی اند امن نیست. ایران برای آنها که در دفاع از این طبقه و در دفاع از آزادیخواهی و برابری طلبی گریخته اند امن نیست. این "٤ درصد" امروز خارج، صدای اکثریت قریب به اتفاق جمعیت امروز ایران است. 

قشقاوی تصویر یک بورژوای کثیف از جامعه ایران را بلغور کرده است؛ کارگر و کمونیست ظاهرا نیرویی در صحنه سیاسی نیست و ظاهرا سرنوشت آینده ایران را قول و قرارهای دولت ایشان با سرمایه و سرمایه داران فراری از ایران رقم می زند. جامعه ایران می رود که برای سرمایه امن شود. این آن جمهوری دوم سرمایه است و این آن "جامعه مدنی" با "گشایش سیاسی" است که بزعم نگهدارها و قشقاوی ها مردم ایران بیش از یک قرن است آرزویش را دارند. 

اما آنجا که در کمین نشسته اید و فراتر را می نگرید تاریخ میتواند و باید مسیر دیگری را هم در پیش گیرد. صحبت بر سر مسیر تاریخ ما، تاریخ کارگران و جنبش کمونیستی این طبقه است. جدال امروز جدال کار و سرمایه در ایران است. جدال آزادیخواهی و برابری طلبی با استبداد و ارتجاع بورژوایی در همه اشکال آن است. در مقابل این جبهه ارتجاع، صف کمونیسم و آزادیخواهی و مساوات طلبی کارگری، صف رهایی بی چون چرای زن را خواهیم یافت. اینها تمایلات واقعی آن "٤ درصد" امروز اپوزیسیون خارج و آن اکثریت عظیم مردم ایران است که امروز سانسور و سرکوب می شود و فردا آینده سیاسی ایران را رقم می زند.