قدرت منطقه ای بورژوازی ایران و اول ماه می

محمد فتاحی

تا این لحظه نتیجه انتخابات پارلمانی در عراق و ریاست جمهوری در افغانستان اعلام نشده اند. انتخابات ریاست جمهوری در سوریه هم قرار است نیمه اول خردادماه امسال یعنی ۵ هفته دیگر برگزار شود.

مسیر تحولات در منطقه، همچنین به تبع، تحولات داخلی این کشورها پروسه شکل گیری یک قطب متحدتر منطقه ای در جریان است. عراق با رهبری بلوک "دولت قانون" به ریاست نوری مالکی نخست وزیر فعلی میرود تا ادامه صدارت دوباره دولت مالکی را برای یک دوره دیگرتثبیت کند. مالکی نزدیک ترین متحد جمهوری اسلامی در عراق است. از قراین در افغانستان عبدالله عبدالله هوادار جمهوری اسلامی ایران پیشتاز انتخابات این کشور است. و در سوریه ۵ هفته دیگر از قرار معلوم کسی که رهبر فاتح جنگ جاریست، باید از صندوق ها بیرون بیاید، که شخص شخیص بشار اسد است.

مالکی اولین متحد جمهوری اسلامی در منطقه، عبدالله عبدلله متحد دوم و بشار اسد نه متحد که محصول نظامی خود جمهوری اسلامی است!

با این روند قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی برای دوره ای نامعلوم تثبیت شده است.  بورژوازی ایران در طول تاریخ مدرن این کشور هیچگاه این اندازه بر منطقه سیطره نداشته است. قدرت اتمی دوفاکتو، یک اقتصاد قدرتمند رو به رشد و انباشت بیش از پیش سرمایه،  حمایت بورژوازی بین المللی و داخلی از دولت روحانی، همگی پایه های سیاسی، نظامی و اقتصادی این نظام را تکمیل میکنند.

اینها نیمی از یک حقیقتی اند که کل راست روشن بین بورژوازی ایران، علیرغم هر غرولند "حقوق بشری" لایه های حاشیه اش به آن می نازد.

نیمه دیگر حقیقت این است که در طول تاریخ مدرن ایران، هیچگاه به اندازه امروز، طبقه کارگر به یک دشمن بالقوه برای بورژوازی ایران به نظر نرسیده است. تهدید جنگی، تحریم اقتصادی و خصومت غرب و نگرانی های خارجی و از این طریق دشمن تراشی های جمهوری اسلامی کنار رفته است. اقتصاد بورژوازی بسوی نه فقط رو به رشد که جمهوری اسلامی با ابراز عشق به بالا رفتن زاد و ولد خواب رقابت با کشورهای با نیروی کار ارزان در منطقه کار ارزان قاره آسیا را می بیند. سوال ساده این است که اگر جمهوری اسلامی از هر لحاظ احساس قدرت دارد، این همه تقلای بسیار نقشه مند برای جلوگیری از یک مراسم "ساده" کارگری اول مه برای چیست؟

پاسخ ساده این است که ایران از خیلی لحاظ با اکثر کشورهای جهان امروز غیرقابل مقایسه است؛ مطالبات نیم قرن اخیر کارگری تلنبار شده است. تجارب تمام انقلابات و قیام ها و شورش های گذشته هم در ذهن ناخودآگاه و خودآگاه سیاست و فرهنگ و روانشناسی جامعه جاری است. اعتراضات و تحرکات کارگری صدر اخبار کشور اند. عدالتخواهی و آزادیخواهی جزو داده های فرهنگ عمومی اند. وقتی شخصیت های نظام، امثال خاتمی از حضور مارکسیسم در سیاست ایران به عنوان خطر یاد میکنند، نه یک رگه فکری و عقیدتی که یک داده تاریخا اجتماعی روح نازنین شان را نگران میکند. ادعای عدالتخواهی نظامی که تخصصش خصومت علیه عدالت است، بیش از اینکه عوامفریبی باشد، یک فشار عظیم اجتماعی برای عدالت را گواهی میدهد.

این حقایق به هر نماینده کم عقل طبقه حاکمه هم می فهماند که باز کردن فضا برای به میدان آمدن کارگر در روز اول مه، حتی با شعار درود بر ولایت فقیه خطرناک و بازی با مرگ است. اگر اول مه در تمام نقاط جهان برای طرح مطالبات اساسا صنفی است، در ایران فورا حضور یک افق سیاسی دیگر برای اداره جامعه و تغییر بنیادین نظام و سیستم را مژده میدهد. امروز که ابرهای سیاه تهدید نظامی و تحریم اقتصادی و فشار روانی  از آسمان سیاست جامعه کنار رفته اند، تشنگی برای یک افق رهایی بخش بیش از همیشه نمایان است. حضور فشار سیاسی اجتماعی از هزار و یک سوراخ بیرون میزند و چنین افقی را فرامیخواند. در سالن زندان اوین ملاقات کنندگان، شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد سر میدهند، کارگر کمونیست زندانی با دنیای بیرون مصاحبه میکند، برای دنیای بیرون و هم طبقه ای هایش مقاله می نویسد، فراخوان میدهد، صدایش را به رادیو و تلویزیون ها میرساند. نه فقط این، بقیه زندانیان سیاسی به نبود تلفن و مرخصی معترض اند، صدایشان در دنیا می پیچد. حضور تعداد تقریبا بی نهایت سایت های خبری، وبلاگ های فردی، تعداد روزنامه و کتاب و خطابه، تعداد چاپ کتب مارکسیستی، بنیادهای آموزشی و فرهنگی و.. این پدیده های به ظاهر ساده در دنیای استبداد شرق و بیرون مرزهای غرب غیرممکن اند. اینها محصولات لطف حاکمیتی نیست که روزانه اعدام می کند، سرریز فشاری است که قابل بند شدن نیست. فشار برای نفس کشیدن، برای هوای باز، و برای رهایی. خارج از این تصویر سیاسی، در سوخت و ساز درونی این جامعه پدیده های جدید و قابل ستایش زیادی رخ میدهد؛ پدیده شکستن تفنگ های شکاری و سوزاندن قفس و آزادی پرندگان توسط شکارچیان حتی در روستاهای دورافتاده کردستان پدیده های خارق العاده ای اند که مستقیما به بالاترین عشق به زندگی و به فرهنگ انسانی وصل اند. معلمی که در همدردی با شاگرد بیمارش موی سرش را مثل او از ته زده است و شهر به شهر به ملاقات دردمندان مشابه میرود و مورد استقبال قرار میگیرد، خانواده های مقتولینی که پشت سر هم قاتلین را آزاد و  دار اعدام را در ملا عام تعطیل و با این اقدام در جامعه نوعدوستی گسترش میدهند، پدیده های غیرقابل توصیف انسانی زیر فضای مسوم سطله جمهوری اسلامی اند. تشنگی این جامعه به یک تغییر بنیادین از هر گوشه ای پیداست. در حالیکه تشکل مستقل کارگری قدغن است،  کارگر همان تشکل های دست ساز طبقه حاکمه را به زور فشار از آن خود میکند و با همان تشکل صنفی هم به جنگ مطالباتش میرود. زن حق طلاق ندارد اما تعداد زنانی که امروزه در مقطع عقد حق طلاق یک طرفه را برای خود تضمین و قانونی به ثبت میرسانند، پدیده ای رو به گسترش است.

هزار و یک اتفاق کوچک و بزرگ انسانی در این جامعه به هر مغز بی مغزی حالی میکند که زیر لایه های ظاهری فرهنگ و سیاستی که توسط قدرت تولید میشود، یک لایه قوی تر، یک دنیاد دیگر، و یک زندگی سیاسی فرهنگی و اجتماعی متفاوت تر در جریان است. چنین پدیده ای نیازمند افق سیاسی برای رهایی است.

جمهوری اسلامی و دستگاه قدرتمند اطلاعات آن، این حقایق را بیش از تک تک ما و همه شهروندان میداند و از آن آگاهی کامل دارد. میداند جنس جامعه ای که آنها حاکم اش اند، ابدا از جنس آنها نیست، مثل آنها نفس نمی کشد، راه نمیرود، فکر نمی کند... میدانند این جامعه همه امکاناتش برای رهایی آماده است. و مهمتر از همه اینها، میداند که بکارگیری این امکانات تا روزی که افق سیاسی دیگری در جامعه طلوع نکند، فقط امکاناتی ذخیره شده اند و بالقوه اند و بس. در عین حال بیش از هر کارگر و کمونیستی میدانند که این افق تنها با حضور کارگر متحد ممکن میشود. کارگر متحد نه در انجمن صنفی و مجمع عمومی و سندیکا و تعاونی که در صورت امکان همه از نان شب واجب ترند، بلکه متحد در صف واحد سیاسی و در شکل تحزب؛ چیزی که فقط با اقدام آگاهانه رهبران و سازماندهندگان کمونیست ممکن است. مصاحبه شاهرخ زمانی پشت میله های زندان و انگشت گذاشتن روی این مهم ترین امر کارگر کمونیست، تنها یکی از نشانه های نطفه بندی جنین چنین موجود مقدسی است.

حقیقت این است که در ایران، با فضایی از عدالتخواهی که  موجود است، با تاریخی که پشت سر دارد، و با توقعی که انسان و بویژه انسان کارگر از زندگی امروزه دارد، هر تکان سراسری کارگری در فرصتی ممکن بلافاصله افق تحول کارگری را به افق اکثریت جامعه تبدیل میشود.

 جمهوری اسلامی  این حقیقت را از خود کمونیست ها و خود رهبران کارگری بیشتر درک میکند. به همین دلیل، نه اجازه تشکل و تحزب قانونی به کارگر میدهد،  نه اجازه به میدان آمدن سراسری به عنوان یک طبقه در روزی به اسم روز طبقاتی کارگر. کارگر کمونیستی که متوجه این واقعیت نیست، لازم دارد بیشتر فکر کند. دلیل پایه ای محرومیت بخش های مهمی از خود بورژوازی به خاطر جلوگیری از سرایت همین مطالبه تحزب توسط کارگر است. استبداد در ایران نه فقط به خاطر تامین کار ارزان یک ضرورت اقتصادی است، بلکه به خاطر ممانعت از طلوع افق کارگری هم یک ضرورت سیاسی است. بورژوازی ایران ناچار است مستبد باشد؛ چه سلطنت شاهی، چه سلطنت ولایت فقیهی و چه جمهوری خالص لیبرالی.

اقتصاد میتواند لیبرالیزه شود و شده است، فضای فرهنگی میتواند بازتر شود و شده است. فعالیت "جامعه مدنی" که سرزمین سرگرمی روشنفکران حاشیه سیستم حاکم است میتواند گسترش بیشتری هم بیابد. روشنفکران لیبرال چپ میتوانند بیش از این معترض ظاهر شده و خواهان "مردمی" شدن اقتصاد و مخالف ورود "بی رویه" کالاهای خارجی شوند.

جمهوری اسلامی جنبش های سیاسی متعدد بورژوایی در اپوزیسیون را با کمترین تلفات روی تشک نرم خیابانی زمین زده است؛ از غرولند لیبرال های اولیه تا رفراندم چی های امریکایی، تا شازده های هوادار اصلاح قانون اساسی، تا جنبش های هوادار رژیم چنج و تا جنبش و تحرک سبز، همه را کنار زده و جلو آمده است. این جمهوری که امروز در مقابل ما تمام قد ایستاده است، تجربه بازی با همه نوع جنبش پشت سر دارد. نه فقط این بلکه در دوران متحول امروز بیش از هر قدرت مشابه خود در منطقه تجربه دفاع از خود کسب کرده است. از این لحاظ واقعا قوی و مجرب است.

چنین ادعایی میتواند به ریشخند گرفته شود. میتواند غیرواقع بینانه، ذهنی و دور از حقیقت و مشتی رویای ممنوعه تبعیدیان ترجمه شود. حتما هم میشود. میدانم که قدرت فرهنگی و نتیجتا سیاسی دمکراسی و حقوق بشر و بقیه فراورده های جنگی "جهان آزاد"و هژمونی تمام عیارشان بر نه فقط ذهن محافل فکری طبقه متوسطه که بر شعور خیل "آزادیخواهان" سلطه بنامنازع دارد. میدانم که دهه هاست که دمکراسی خواهی رویای روشنفکر شرق زده جوامع استبدادی مانند ایران است. میدانم که بخش وسیعی از آن چپ "آرمان خواه" دیروز امروزه از سی آی ای "ضد استالین" تر، و برای دمکراسی مقبول "جامعه بین المللی" آماده بستن بمب به کمر است. میدانم که عاشقان بورژوازی پروغرب حاکم هم به این خیل اضافه شده اند. میدانم این صف طویل به قدرت امروز جمهوری بورژواها در ایران بیش از من واقف است. با اینهمه، چیزی که اینها نمیدانند این واقعیت است که اگر جمهوری سرمایه داران ایران امروز از هر لحاظ از همیشه قویتر است، در عین حال از همیشه هم در خطرتر است؛ خطری که در طول حیات تا به امروز با آن روبرو نبوده است. این خطر به هزار و یک دلیل تا به امروز در مقابل جمهوری اسلامی قد علم نکرده است. جمهوری اسلامی این را از خود رهبران این طبقه بسیار روشن تر میداند که زمینه های بالفعل شدن این خطر از همیشه مهیاتر است. دلیل اول و آخر ممنوعیت اول مه همین است.

تمرکز کار کمونیستی، تمرکز سازماندهی، تمرکز تبلیغ و بحث و فحث و تحلیل و بررسی در کار کمونیستی روی همین نقطه است. سازماندهی تحزب کارگری در محل که نه تنها ضامن برگزاری اول مه قدرتمند، نه فقط ضامن شکل گیری تشکل مستقل کارگری که ضامن یک انقلاب کارگری هم هست. بدون این تحزب، حتی در جمهوری لیبرال ترین بورژوازی ایران هم طبقه کارگر همین جا می ایستد که امروز ایستاده است.