دستمزدهای ۱۳۹۳: ارض موعود، عهد جدید!

مصطفی اسد پور

ساعت سه بعدازظهر روز جمعه ۲۴ اسفند فرمان طبقه سرمایه و حکومتشان برای تعیین چشم انداز زندگی ۴۰ میلیون نفر کارگر و اعضای خانواده آنها صادر گردید. دستمزد اعلام شده، فرمان شکمهای گرسنه، سگ دو زدن بیشتر دنبال یک لقمه نان، تنه زدن به رفیق همکارت بر سر اضافه کاری، زانو زدن  در مقابل تامین سرپناه، فرمان فروخوردن ارزشها و آرزوها، سپردن کودک به کار و به تن مالیدن خفت خود فروشی،  و برای بسیاری کوبیدن روزمره سر به دیوار  استیصال است.  این فرمان غیر منتظره نبود. اما با این حال با اعلام خبر دهها میلیون کارگر به همسایه، به همکار، به رفیق خود فکر کردند که چگونه گلیم خود را از آب بیرون خواهد کشید.؟ این مصوبه و مصائب مستقیم آن  تاشی از زلزله و فجایع طبیعی نبود. فرمانی در قالب آیات پیچیده الهی نبود. این مصوبه و حملات بسیار روشنش، طراحین و مسببین آنرا کارگران و مردم میشناسند.   خود حکومت  بیش از هر  کس دیگر در انتظار واکنش و انفجار خشم مردم زحمتکش بود. راستی مگر چقدر میشود میلیونها انسان را گرسنگی داد، تحقیر کرد؟  در خیابانها اتفاقی نیافتاد، خبری نشد. هیج کس باندازه این حکومت از سکوت مردم و کارگران ناخشنود نبود. راستی این دریای خشم و نارضایتی کی، کجا و چگونه سرباز خواهد کرد؟ این سوال کابوسی بمراتب بزرگتر از همیشه برای  ژنرالهای رژیم گشته  و دلمشغولی  عاجل و سمج تری را در مقابل رهبران کارگری قرار داده است. 

ارکان نظام سیاسی – اقتصادی در ایران از ابتدا بر مبانی سرمایه داری استوار بوده است. نه کارگر و نه استثمار مزدی در آن جامعه تازگی ندارد. یک طبقه سرمایه دار بشدت آگاه به منافع خود و یک حکومت معطوف به شکل دادن یک حکومت دست راستی  قدرتمند و پایدار سرمایه دارانه  بر دوش طبقه کارگر بیحقوق و پراکنده جزو داده های رژیم حاکم بر ایران است. همین جامعه در آستانه تحولات مهمی قرار گرفته است. امروز وقت آن رسیده استکه کل جامعه بر اساس منافع سرمایه از نو شخم زده شود. در دل تحولاتی پرشتاب همه مقدسات، صف بندیها، سنگربندیهای سیاسی – اجتماعی تا فرهنگ و معیارهای اخلاقی حاکم دستخوش تغییر است.  کار و کارگر محور این تحولات است و  دستمزدهای سال ۱۳۹۳ بار بزرگی از این کشمشها را با خود حمل کرد.  کشمشهای دستمزدهای امسال  تکرار نمایش سالانه شورای عالی دستمزد نبود، تکرار خر مرد رندی در محاسبات تورم نبود، تکرار چسباندن پستان ترحم به تنور کارگران "مظلوم"  نبود؛ میدان داری دستمزدهای سال ۱۳۹۳ را یک دولت دست راستی گستاخ بعهده داشت که در معیت کل بورژوازی دو قورت و نیمشان از کارگر باقی بود. در یک بسیج اجتماعی بزرگ  پرچم نجات وطن را  بگرده خرده بورژوای وامانده آن جامعه کوبیدند تا دق دل خود از ناکامیهایش را با دهن کجی به کارگر و حقوقش خالی کند. دستمزدهای سال تعیین تکلیف با کارگر در طول یک نسل را نشانه گرفته بود.

 حکومت ایران از وزرا و وکلا و ژنرالها و دیپلماتها تا آیات عظام خود؛ همه اسبهایش را به یک درشکه بسته است: تولید! همه جا، هر جا که میشده میخی بدیواری کوبید، تابلویی بدیوار آویزان است: کارگران ایران ، ارزانتر از کارگران چینی در خدمت شماست! خیره کننده است که چگونه همه نیروها و قابلیتها در طبقه سرمایه دار و حکومتش متحد شده و ارمغان عهد جدیدی در ایران را جار میزنند. خیلی ساده مساله اینستکه کارگر ارزان و خاموش  در  ایران بتواند سرمایه جهانی را بسمت ایران جلب کند. مجادلات مربوط به  دستمزدهای سال ۱۳۹۳ از یک طرف رو به کارگران ایران و از طرف دیگر رو به سرمایه جهانی مشخصات بازار کار برای نسل بعدی را بدقت ترسیم کرده است.

معرکه گیری سالانه بر سر تعیین سطح حداقل دستمزدها در ایران به همه چیز شباهت دارد بجز مساله اصلی که دخالت کارگران در اساسی ترین امر حیاتشان یعنی دستمزدها است. بچه خانواده کارگری با افتادن اولین دندان شیری آنقدر از این دنیا آموخته  که استدلال کند رای و اراده مستقیم کارگران در شورای  عالی دستمزد نمایندگی نمیشود، نرخ تورم واقعی مبنا قرار نمیگیرد، دستمزدها مصوبه با ادعای تامین زندگی یک خانوار پنج نفره فاصله نجومی دارد ... نیاز به هوش فراوانی نیست که فریب کاری این معرکه گیری را تشخیص داد. راستی مگر وزارت کار و دولت و کارفرماها و نوکران شورای اسلامیشان مرض دارند برای چندرقازی که  از قبل تصمیمش  گرفته شده؛ چند ماه نمایش پوچ و مسخره "مذاکرات طرفین بازار کار" را برپا میکنند؟  سی چهل درصد کارگران که بیکارند و رنگ دستمزد را نمیبینند، بیشتر از نصف شاغلین که در کارگاهها زیر ده نفر از بیخ مشمول قانون کار نیستند، قراردادهای موقت را هم کنار بگذاریم مگر قرار است چه میزان از کارگران مشمول مصوبات شورای عالی دستمزدها بشوند؟  از همه چیز گذشته در آن مملکت که کافرما میتواند دستمزد کارگران را به دلخواه قسطی پرداخت  و  یا اصلا پرداخت نکند؛  پس این خیمه شب بازی برای چیست؟

خاصیت صحنه چینی پایان سال تعیین دستمزدها برای سرمایه داران و حکومتش در این بوده است که آنچه به گارگر تعلق نمیگیرد را اعلام کنند؛ تصمیماتشان را به آزمایش بگذارند و سال تازه تری از حمله به کارگر را در پیش بگیرند. در میان شاخصهای کشمکش دستمزدهای امسال باید به دو محور اصلی اشاره  کرد.

اول: کاهش سهم کارگران ایران در هزینه  تولید

در گرماگرم مجادلات مربوط به دستمزدها  مدیر کل اداره کار وزارت تعاون اعلام کرد که سهم دستمزد کارگران در کل هزینه تولید کالا از ۱۳.۲ درصد در سال ۱۳۷۶ به ۵.۷ درصد در سال ۱۳۹۰ تقلیل یافته است. با این رکورد، یکی از آرزوهای دیرینه سرمایه داران و دولت تحقق یافت. به این ترتیب کارگر ایرانی از کارگر چینی هم ارزانتر است و قرار است که بعنوان رقیب کشورهایی مثل کامبوج به جلب سرمایه منجر گردد. اطمینان خاطر حکومت ایران برای کارگران ارزان به همین جا ختم نمیشود. از سرگیری پرداختهای جنسی و از جمله سبدهای اهدایی و بن کارگری برای اینستکه فشار دستمزد کافی برای زندگی را از روی صاحب کار برداشته و کارگر را با دولت طرف حساب کند. اقتصاد دانان که اتفاقا بسیاری از آنها از  مراکز تولیدی چین از نزدیک دیدار داشته اند از این فراتر رفته در رابطه برای مجذوبیت کارگر ایرانی متفق القولند که باید روزهای تعطیل کاهش یافته و بعلاوه  دستمزد اضافی به کارگران در هنگام اضافه کاری حذف گردد. باید دقت کرد که در این محاسبات بحث بر سر کاهش سهم کارگران، به معنای کل هزینه ها نه فقط دستمزدهاست و بعنوان نمونه لباس، ایمنی و سرویس ایاب و ذهاب و استراحتگاهها برای کارگران را  هم شامل میگردد. به زبان آدمیزاد  کشتار کارگران در محلهای کار جزو افتخارات تولیدات صنعتی ایران باقی خواهد ماند!

آیا واقعا هجوم مراکز تولیدی امثال نساجی های بنگلادش، کارخانه های مونتاژ کامبوجیا و مراکز تولیده برده وارانه (نه تنها امروز بلکه) ده سال پیش چین را باید مایه "امید و تدبیر" برای بهبود کارگر دانست؟ واقعا افزایش تعداد عسلویه های قتلگاه کارگری مایه زندگی بهتری برای کارگران خواهد شد؟  این کینه نسبت به کارگر در میان واعظین صبر طبقه کارگر از کجا آب میخورد؟  افسوس از یک جو انسانیت! چرا یک سر سوزن دلسوزی و انساندوستی در میان این جماعت نسبت به کارگران چینی بروز پیدا نمیکند؟ اوج فرومایگی مواجب بگیر "اقتصاد دان" ما بعد از بازدید از نزدیک از کارخانه تولیدی در چین تماشایی است که سهم ناچیز کارگران چینی بیست سال پس از معجزه پیشرفت صنعتی را تشخیص نمیدهد و در عوض از کارگر ایرانی میخواهد به اوج توحش و استثمار اولیه آنها تن بدهد! شم طبقاتی و شرط اولیه برادری بین المللی کارگری حکم میکند که با ابراز همبستگی با کارگران چینی نه فقط نان آنها را نقاپد بلکه هرگونه امکان فشار به کارگران چینی بر اساس حفظ کارخانجات در آنجا را خنثی کند.

دوم: معیار تعیین حداقل دستمزدها

در مجادلات دستمزد امسال از همه اپوزسیون و منتقدان رفع زحمت شد. نیازی نبود. بیش از هرکس خود رژیم و تشکلهای کارگری دولتی  و کارفرمایی مشغول محاسبه  میزان تورم، نیازهای مبنای محاسبه نیازهای یک خانواده پنج نفره، میزان خط فقر، قدرت خرید اسمی و حقیقی دستمزدها و مولفه های دیگر بودند. نقطه مشترک همگی اینها محاسبات نسبتا واقعی و افشاگرانه آنهاست. انجمنهای صنفی کارگران دستمزد حداقل برای کارگران را یک میلیون و هفتصد هزار تومان  اعلام نمود. دفتر انجمن اسلامی کارگران رقم دو میلیون تومان را مبنای نیازهای یک خانواده کارگری موجه دانست. روزنامه شوراهای اسلامی کار در محاسبات مفصل خود ادعای دروغ رابطه میان افزایش دستمزدها و تورم را افشا کرد. از طرف نمایندگان مجلس تاثیر ویرانگر حذف یارانه ها و بی تاثیری کمکهای غیر نقدی اظهارات شدید و تندی بیرون داده شد.

در مقابل فضای "افشاگرایانه" دولت بطرز روشن و قاطعانه بگوش کارگر و جامعه رساندند که دولت خود را در مقابل انتظارات کارگران، تامین سطح فقر معیشت کارگران، دستمزدی معادل تامین یک خانواده کارگری  پاسخگو نمیداند. وزیر کار اعلام نمود که تععین دستمزد را به مکانیسم بازار سپرده  و شورای عالی دستمزد  از دور خارج خواهد گردید.

به این ترتیب رسما  همان "چتر حمایتی قانونی"   نسبت به کارگران برچیده شد. نیازی به استدلال نیست و وضعیت خود کارگران گواه است که قانون اساسی  و  وظیفه دولت در تامین معاش خانواده کارگری یک ادعای چرند و بی پایه است.  دستمزدهای مصوبه شان هر سال پس از دیگری گواه است که دست دولت در گرسنگی و محرومیت کارگران تا آستین به خون آغشته است. اینها نه حامیان کارگر بلکه جانیان قانونی و باندسیاهی ضد کارگری هستند.  در این میان دولت تصمیم دارد  کارگران را حتی از یک سنگر اسمی بی بهره سازد. در فضای سرکوب و عدم امکان ایجاد تشکلهای کارگری در اینصورت کارگران در بهترین حالت به مذاکرات محلی  حواله داده میشوند و یا سرنوشت دستمزدهایشان به قراردادهای موقت گره خواهد خورد.

کارگران: اتحاد، اتحاد!

هیج کس باندازه خود کارگران به ابعاد حمله بورژوازی واقف نیست. هر لحظه زندگی برای او نهیب تازه تری است که چاره ای علیه این تباهی جستجو کند. موقعیت کارگر در تولید، واقعیت استثمار سرمایه داری اینکه با کار او  ثروت بیشتری خلق شده و هر روز بجای خود کارگر این سرمایه دار است که فربه تر و قدرتمندتر میگردد را در سلولهای بدنش حک میکند. خشم و نارضایتی و اعتراض کارگران در مقابل توحش سرمایه داران جزو بدیهیات طبیعی طبقه کارگر است. در این میان هیچ کس باندازه خود سرمایه داران و عمله و اکره دولتی شان به این واقف نیست که طبقه کارگر پشیزی برای مصوبات و قوانین او ارزش قایل نیست. خوب میدانند به ازای هر تک بند مصوبات و  تعرضشان به کارگران، به ازای هرکارگر،  هر روز مصافی تازه تر در مقابل آنهاست. خوب میدانند که هیج قانون و مصوبه ای نمیتواند انسانها را به مرگ تدریجی وادار کند. خوب میدانند که فقر و نیاز کارگر را به فردگرایی میکشاند اما صد برابر حس برادری طبقاتی و همبستگی، گوش شنوا برای تشکل یابی را در میان آنها دامن میزند. طبقه سرمایه دار بیشتر از هر کس میداند که کارگران با شبکه و علقه های متعددی بهم بافته اند، رهبر و سنت و تجربه تاریخی غتی پشتوانه آنهاست؛ هر تجمع و اعتراض  تمایل به  خودآ آگاهی و سازمان یابی در کارگران را بطرز حیرت آوری تقویت میکند. این دوره ایست که باید طبقه کارگر را در مقابل مخاطرات پیش رویش مصون داشت. این دوره ایست که رهبران کارگری میتوانند در دل  سد مقاومت، یک طبقه کارگر آگاه و قدرتمند را بیرون بیاورند.

نارضایتی عمیق چند ساله، فشار گرانی و سیاستهای آشکارا ضد کارگری طبقه کارگر را آبستن انفجار، طغیانها و آکسیونها و درگیریهای ناگهانی کرده است.  این فضا رهبران کارگری را میطلبد که بتوانند حرکات پرشور و انقلابی را هدایت کنند. اما نفس یک طغیان و یا یک اعتصاب بخودی خود  شیفتگی رهبران آگاه و کمونیست را جلب نمیکند. اعتصاب یک حرکت طبیعی کارگران کارخانه به حساب میاید. برای یک رهبر آگاه بستر یک اعتصاب بهترین امکان تقویت آگاهی و همبستگی میان اعتصابیون است. اما برای همین رهبر کارگری اعتصاب باید تکلیف روشنی برای سازش و برای ناکامی احتمالی با خود داشته باشد. یک اعتصاب – بخصوص اگر خودبخود و بدون نقشه باشد - رهبران و سخنگویان و سازمان درونی کارگران را در دسترس دشمنانش قرار میدهد. در پیچ و خم تحولات کارگری مقدسترین هدف رهبران کارگری ایجاد و تقویت اتحاد و بطریق اولی ایجاد انواع تشکلهای کارگری است. 

دستمزدهای سال ۱۳۹۳ و کشمکشهای حاشیه آن نشانه تلاشها و افق و پلاتفرم طبقه بورژا در ایران، طبقه ای آگاه و سازمانیافته است. آیا طبقه کارگر در ایران میتواند آلترناتیو خود را در مقابل بورژوازی قرار دهد؟ آیا بزودی شاهد بمیدان آمدند رهبران کارگری خواهیم بود که  طبقه خود را  در مقابل سیاستهای ضد کارگری رژیم و در مقابل توسل اپوزسیون سرنگونی طلب و کل پرچمهای ناسیونالیستی  مصون نگه دارند؟

پدیده ای بنام میهن مشترک یک دروغ نفرت انگیز بیش نیست. کارگر وظیفه آباد کردن مملکت به نفع سودجویی طبقه حاکم و به قیمت تباهی بیشتر خود را ندارد.

مصطفی اسدپور

۱۷مارس ۲۰۱۴