بیانیه حزب حکمتیست (خط رسمی) اوکراین در منگنه رویای "اروپایی" شدن
مقدمه بحران اوکراین، برخلاف آنچه که ژورنالیسم و میدیای ضدکمونیست علاقه دارد آن را جدالی بین شرق و غرب جلوه دهد، فازی از جدالی تاریخی بر سر شکل گیری بلوک بندی های جدید سیاسی- اقتصادی در جهان است. نتایج این رویدادها بیش از همه بر غرب و پیکره اصلی جهان سرمایه داری، تاثیر خواهد گذاشت. نزاع اوج گیرنده چند ده ساله اقتصادی میان سرکردگان اصلی سرمایه داری جهانی، جنگی که برای شکل دادن به بلوک بندیهای جدید اقتصادی پسا جنگ سردی در جریان است، با تحولات اوکراین وارد فاز دیگری میشود. جدالی که میان دول غربی و در راس آنها دولت آمریکا، از بوش تا اوباما، برای شکل دادن به یک موازنه جدید اساسا میان قطب های بزرگ اقتصاد جهان، در تمام طول دهه های پس از پایان جنگ سرد در جریان بود، همچنان ادامه دارد. جدالی که برای حل آن در خارج از "جهان متمدن" چندین و چند محور شر تراشیدند، چند جامعه انسانی را از عراق و لیبی تا افغانستان و سوریه و ایران یا به خاک و خون کشیدند و یا با تحریم اقتصادی و قلدری رسمی تهدید کردند، تا بلکه تناقضات میان قدرت های بزرگ اقتصادی در خود "جهان متمدن" را حل کنند. این نزاع با تحولات اوکراین ابعاد دیگری به خود میگیرد. حفظ ثبات سياسى و اجتناب از اصطکاک نظامى در غرب و در جهان صنعتى، عليرغم جنگ اوج گيرنده تجارى میان قطب های اقتصادی، توافق همگی شان بود و هنوز هم هست. همگی دشمنان استراتژیک خود را، چون جنگ با تروریسم و صدام و قزافی و مسئله اتمی و ...، که دو دهه است یکی پس از دیگری به صحنه آورده شده و بی حاصل رها شده اند، معلوم کرده بودند. کیس ایران و خطر ایران اتمی، آخرین نمونه آن بود. بی تردید آمريکا و غرب نه قصد سرنگونى یانکویچ را داشتند و نه فساد مالی و نقض حقوق بشر و برقرار "دمکراسی" در اوکراین و روسیه، دغدغه شان است. قرار نبود که هیچ کشور اروپایی، غربی، کاندید بعدی پست امپراطوری شر و آنتی تز مدنیت غربی و دشمن استراتژیک دول غربی و در راس آنها آمریکا ، که با سقوط شوروی خالی مانده بود، باشد. نزاعی که قرار نبود در اشکال نظامی و سیاسی فراتر از خاورمیانه و آفریقا و گوشه های پرتی در جهان که می بایست به خاطر "ریخت و قیافه" مردمان محرومش جنگ و مرگ و بمباران جزئی از زندگی نسل های پی در پی آنها باشد، با تحولات اوکراین سرانجام به اروپا کشیده شد و وارد خانه "جهان متمدن" شد. در پس رویدادهای اوکراین، این واقعیت خوابیده است. واقعیتی که از آمریکا تا اروپا و آسیا را دچار نگرانی های جدی کرده است. معضلات دو سوی این جدال در راس دو قطب جدال در اوکراین (اروپایی شدن یا روسی ماندن)، دو جبهه دست راستی ارتجاع بورژوایی، بی پاسخ، در مقابل هم صف کشیده اند. این جنگ بین دو بلوک شرق و غرب قدیم و جدال بین اقتصاد دولتی و بازار آزاد، که خود را در سیاست به شکل جدال توتالیتاریسم و دمکراسی بیان میکرد، و جدالی در صفوف بورژوازی جهانی برسر دو الگوی رشد اقتصادی نیست. این جنگی در صف بازندگان است. جدال بین دو جبهه بی افق بدون الگوی رشد اقتصادی است. یک سوی آن روسیه است بعنوان نماینده یک کمپ شکست خورده و با تاخیر و سرکوب به لیبرالیزاسیون اقتصادی پیوسته، و سوی دیگر، اروپا و آمریکایی نماینده کمپ "پیروز" اقتصاد بازار است که خود مغلوب الگوی رشد اقتصاد چینی با روبنای رسما مختنق شده است! سایه سنگین معضلات و بن بست اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک کمپ پیروز بعد از جنگ سرد، معضلات بورژوازی غرب، بر سر هردوطرف این جدال سنگینی میکند. الف- با پایان جنگ سرد، اقتصاد دولتی با تمام حشر و زوائدش تمام شد! نوبت مشکلات اقتصاد بازار آزاد و روبنای ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی آن از همان فردای پیروزی غرب، رسیده بود. انسجام اقتصادی، سیاسی ایدئولوژیگ راست حاکم بر جهان، مدتها است از بین رفته است. "رویای اروپایی" شدنی که بعنوان تنها انتخاب در مقابل قربانیان محرومیت های اقتصادی در اوکراین قرار گرفت، سال گذشته سرکوب شد. این رویا که توسط شوک درمانی کور اقتصادی که صندوق بین المللی پول و کشورهای اتحادیه اروپا تشویق میشود، چند ماه بعد و در فوریه امسال بلافاصله رهبران مناسب خود را در هیئت جریانات فاشیست و نتونازیست، وارد بازار سیاست در اوکراین کرد. جنبش پیوستن به اتحادیه اروپا به رهبری دست راستی ترین جریانات ضدکمونیست، مجددا عروج کرد. و این بار موفق شد که رئیس جمهور را به زیر بکشد. "رویای اروپایی شدن"، تحت رهبری دست راستی ترین نیروهای فاشیستی اوکراین، موقتا به واقعیت پیوست و در اولین قدم، محیط زندگی یهودیان، روس زبانها و خارجی ها را به مخاطره انداخت. اگر در دوران جنگ سرد "رویای آمریکایی" شدن برای کشورهای اقمار شوروی، نوید یک گشایش اقتصادی برای بورژوازی این کشورها را میداد، رویای اروپایی شدن امروز اوکراین، برای اروپایی که آرزوی چینی شدن در سر میپروراند، سرابی بیش نیست. اقتصاد ورشکسته یونان، بی حقوقی و موقعیت تحقیرآمیز کارگر و کارکن اروپای شرقی در غرب، برای انسان کارکن، نه رویا که کابوسی بیش نیست. دورنمای لیبرالیزاسیون اقتصادی و دمکراسی غربی نه در روسیه، نه در اوکراین، و نه در ایران، مترادف با لیبرالیزه شدن فضای سیاسی در این جوامع نیست. این را بیش از همه خود روسیه به نمایش گذاشته است. هم در اوکرائین و هم در ایران و هم در مصر و .. ، تنها و تنها قبضه شدن قدرت در دست یک مرکز متمرکز، قادر است شرایط حرکت امن سرمایه را فراهم کند. مهر این واقعیت را نه فقط تئوری که تاریخ تحولات سرمایه در کشورهای خارج از مدار بورژوازی غرب، بورژوازیی که روبنای نیم بند دمکراتیک آن حاصل پروسه تاریخی متفاوتی است، بر پیشانی سرمایه در این کشور ها زده است. امروز این واقعیت که در مهد دمکراسی های غربی، تحمل کمترین بارقه ای از آزادی های مدنی و حقوق بشر طبقه حاکمه، مستقما به میزان رونق کسب و کار سود سرمایه بستگی مستقیم دارد، نه تئوری که تجربه زنده بشریت است. دهه ها است که دنیای دمکراسی غربی، دنیای رسانه های ریاکار و دستگاهی، دنیای حکومت سازیهای امنیتی و نظامی، دنیای انتخابات های فرمایشی، و دنیای شهروندان محبوس در انزوا، مستاصل و تحقیر شده است. باید به یونان، بریتانیای کبیر، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و خود آمریکا، نگاه کرد و نتایج اجتماعی - سیاسی رکود اقتصادی چند ساله اخیر در این کشور ها را، که در آن انسان کارکن چون برده بی مصرف بدنبال کار ناچار است به هر تحقیری تن دهد، را دید. ب- روسیه بازنده جنگ سرد، از نظر اقتصادی ورشکسته، که تقلای مینیاتوری برای ایفای نقش بعنوان عنصری در شکل دادن به یک بلوک در اقتصاد جهان را داشت، یک طرف این جدال است. بلوک اقتصادی از پیش شکست خورده ای که اساسا متکی به اقتصادهای جمهوریهای سابق و عناصر رانده شده از غرب، چون ایران، قرار بود با اقتصاد غرب وارد معامله شود. بحران اوکراین، به روسیه امکانی داد تا علاوه بر تقلاهای سیاسی، تلاش کند که به اتکا فشار نظامی و با اعتماد به موقعیت سیاسی که در حل مشکلات غرب در خاورمیانه دارد، خود را به کلوپ سرکردگان جهان تحمیل کند. پوتین که شرط پذیرفته شدن در کلوپ قلدرهای نظامی جهانی را احراز کرده است، به میدان آمد و روسیه در اولین قدم نیروهای نظامی خود را به بهانه حفاظت از جمعیت روس زبان کریمه، به این شبه جزیره فرستاده است. همانگونه که دول غربی در افعانستان و عراق و لیبی، با بمب و موشک و خمپاره به "نجات" جان مردم شتافتند! تقلاهای دست راستی ترین رسانه های غربی برای دمیدن در پروپاگاند سوخته جنگ سردی ضد کمونیستی و ضد سوسیالیستی، و رها کردن افسار دستجات فاشیست و ضد کمونیست در این میدان، نمی تواند دوام چندانی داشته باشد. از طرف دیگر تقلاهای بازمانده های جریانات شبه مارکسیست طبقات بالا، که تعرض به دولت اوکراین را تعرض به طبقه کارگر و عروج جریانات فاشسیت اوکرائین را تعرضی به انترناسیونالیسم قلمداد میکنند، هم به اندازه عمر همان بازماندگان ضد کمونیست دست راستی و فاشیستی در غرب است. طبقه کارگر روسیه و اوکراین، طبقه کارگر جهانی، دولت اوکراین متعلق به روسیه یا اروپا، و دولت روسیه حاکم را، خوب می شناسند. هردو این کمپ امتحان پس داده اند. تا آنجا که به طبقه کارگر اوکراین برمیگردد، کشمکش امروز ربطی به اعتراضات مردم اوکراین علیه فقر و فساد مالی ندارد. هیچ یک از دوسوی این جدال ارتجاعی، منافع بشریت محروم، طبقه کارگر، در اوکراین، در اروپا و در هیچ کجای جهان را نمایندگی نمی کنند. پیروزی و شکست هیچکدام از این دو قطب پیروزی یا شکست طبقه کارگر و مردم محروم اوکراین نیست. باید در پس هیاهوی پروپاگاند و تبلیغات ضدکمونیستی، میلیتاریستی و فاشیستی، در پس توهم به نجات به شیوه اروپایی یا آسیایی، و در بن بست های ساختگی انتخاب بین یکی از جناح های ارتجاع بورژوازی جهانی، واقعیت پشت این تحولات را، و تلاش بخشهای مختلف بورژوازی محلی و جهانی برای سهم بری خود از قدرت بر دوش بی حقوقی کامل طبقه کارگر را باز گو کرد. باید در مقابل پروپاگاند میلیتاریستی امروز روسیه و فردا ناتو، تحرکات و تبلیغاتی که بیش از آنکه معنی عملی فوری داشته باشد، فضایی از رعب و وحشت میلیتاریستی بر اروپا و جهان، بر محیط کار و زندگی میلیونها نفر حاکم میکند، قاطعانه ایستاد. این حقایق بار دیگر نشان میدهد که جواب به معضلات دنیای ما و الگوهای رشد اقتصادی که در سایه آن بشریت از شر بورژوازی و جنگ و جنایت و بی حقوقی آن رها شود سوسیالیسم است. نشان میدهد که هیچ تحول انقلابی بدون حاکم شدن یک افق کارگری و سوسیالیستی٬ و بدون دخالت مستقیم طبقه کارگر و کمونیستهای متحزب این طبقه٬ اتفاق نخواهد افتاد. دنیا امروز بیش از هر زمان به دخالت نقشه مند کمونیستها، به دخالت آگاهانه و متحد طبقه کارگر با افق و نیروی مستقل خود، با حزب خود نیاز دارد.
حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست (خط رسمی) ٤ مارس ٢٠١٤
|