.  .

جمهوری  ” افشاگری“، جمهوری لاطعالات!

مصطفی اسدپور

 

در طول هفته، رئیس جمهور سابق و فعلی مستقیما سر شاخ شدند. این دو در اثبات حقانیت و برتری خود بر رقیب، حاشیه گویی سیاسی را کنار گذاشته و مستقیا سر اصل رفتند: یکی، از اسکله های غیر قانونی برادران قاچاقچی سپاه پرده برداشت و دیگری مچ کسانی که به اسم مبارزه با استکبار، بیت المال غارت کرده اند را باز کرد ... 

بسیار خوب، حرف مفت و رسانه های مشتری این حرفها زیادند، شما میتوانید پیچ رادیو و یا صفحه تلوزیون را ببندید، دنبال کار خود بروید. کاش به این سادگی بود. در ادامه صحنه محمود احمدي نژاد و سید حسن روحانی با سماجت هنوز  پای میکروفون ایستاده اند و با نیشهای تا بناگوش باز، بخاطر این ”افشاگری“ و شجاعت و تدبیر نهفته در آن، بر سر ملت و دمکراسی و عدالت و حقیقت منت میگذارند! و در حالیکه از غرور باد کرده اند از شما و همه شهروندان جامعه حمایت و رای مطالبه میکنند، صبر و انتظار و امید را پیش پایتان قرار میدهند! با دیدن این صحنه پوزخند میزنید،  به جوش میایید، زمین و زمان را به ناسزا میگیرید؟ هر چه هست اما اجازه ندارید خسته شوید و حساسیت سیاسی خود را بکنار بگذارید. در مقابل چشمان ناباورتان بدنبال سالها از این نمایشات، هنوز هم رسانه و خبرنگاران بجای خود؛  جریانات سیاسی  پیدا میشوند که در زیر و رو کردن  این جدلها برای خود بازار گرمی میکنند.

در دنیای سیاست پدیده کشمکش میان جناحهای حکومتی،  دروغ به مردم، جنگ زرگری میان احزاب و جناحها، ادعاهای دروغین، ادعاها و وعده های سراپا فریبکارانه، استفاده از مردم در تصفیه حسابهای بالاییها، سیاستمداران دزد و کلاشی و امثال آن کم نیست. کل مبنای نظام سرمایه داری حتی در آبرومندترین نمونه های خود چیزی جز محدود کردن دامنه دخالت مردم در سرنوشت خود نیست. مردمی که همه دخالتشان در اداره جامعه به یک کارناوال انتخاباتی نزول میکند که در آن از طرف احزاب و رسانه های هر چه محدودتر،  دیکته میشود؛ مردم به چه چیزهایی و چگونه باید فکر کنند و  از میان راه حلهای آنها یکی را بیشتر بپسندند.

این سیستم مبنای تغدیه یک ماشین پرکار ریاکاری و فریب سیستماتیک اکثریت زحمتکش جامعه، ابزار تداوم نابرابری و ابزار توجیه ماشیني  است که این اکثریت را به رضایت و تسلیم وادار کند. هر چه بود اما در مقابل حکومتهای سرکوبگر همینقدر از تظاهر به حفظ احترام به رای شهروندان یک درجه ارزشمند بحساب میامد. امروز از دوران طلایی دمکراسی چیز زیادی باقی نمانده است. الان دوره ای است که جرج بوش  و شرکا پدرخوانده دمکراسی جهانی از آب در آمده اند. به همت  این پدر خوانده ها برای حکومتهای اسراییل و عربستان و عراق مشروعیت و احترام دست و پا میشود؛ و حالا نوبت جمهوری اسلامی است تا از این برکات بهره مند گردد. مسخره آنجاست که میخواهند یک حکومت سرمایه داری و سودپرستی زمخت ضربدر ماشین سرکوب وحشی و سراسر عفونت مذهبی را مستقیما به قربانیان این حکومت، مردم زحمتکش در زرورق دمکراسی و حکومت پارلمانی بفروشند!

سوال ساده اینستکه ”برادران قاچاقچی“ دیگر چه مقوله ای است؟ گیریم خرج و دخل سپاه پاسداران با حساب و کتاب دلخواه ایشان باشد، چه گلی به سر کارگر زده میشود؟ چه به مردم میرسد؟ مثلا آنقدر که زیر نظر رئیس جمهور خرج زندان اوین و دستگاه تعقیب و شکنجه مخالفین میگردد خیلی برای عامه برکت بهمراه داشته است؟  سودهایی که سرمایه دار بخاظر مصوبات وکلای محترم مجلس بالا میکشد قاچاق نیست پس چیست؟ در دوره خود ایشان سردسته شکنجه گران، وزیر امور بیمه های اجتماعی شد و در یک قاصله کوتاه دویست میلیارد را بالا کشید، خود احمد نژاد سرکرده جماعتی شد که این جناب محاکمه نشود. در دوره ایشان یارانه های مردم از سفره ها حذف شد، ایشان قاچاقچی نیست پس چیست؟ در قاموس اینها تازه باید مردم راه بیافتند چند سالی دنبال اینها تا شاید انشا الله محارج سپاه از اسکله ها علنی باشد و قانونی باشد، تازه همه میدانند که خود ایشان از دهها سال پیش شریک و مطلع از اسرار همان فافله بوده است. به غیر از این میشود پرسید تکلیف و سرانجام افشاگری ها و  کشمکشهایش با خامنه ای و شرکا به کجا رسید؟ همه چیز بکنار آیا واقعا در کشورهای درست و حسابی تر بورژوایی قاعده بازی خیلی بهتر از جمهوری اسلامی است؟ آیا مردم ایران باید آب از دهانشان راه بیافتد که به آنجا برسند؟

نکبت این حکومت و سرمایه تاوان سختی را از مردم در ایران گرفته است. ظرفیتهای این حکومت برای تحمیل بیحقوقی های بیشتر بر کارگر و مردم زحمتکش هنوز به ته دیگ نرسیده است. اما،  شاید بعنوان یک دلخوشی،  ابزار ”دمکراسی“ در دست اینها کارساز نیست.

اینها بی جربزه تر از آنند که سر سوزنی را به ریسک بسپارند. اینها زمانی به افشای دزدی و قاچاق افتاده اند که مملکت در منجلاب آقازاده ها، نورچشمی ها، باندها، بنیادهای ریز و درشت، قاچاق رسمی ویسکی تا داروی سرطان غرق شده بود. اینها بیشتر از آنکه بگویند مخفی میکنند، بیشتر از آنکه طرف مقابل را بزنند، زیر بغلش را میگیرند. اینها روی سر هم داد میزنند تا دو ساعت بعدتر زیر عبای امام جمع شوند و نماز اتحاد بخوانند. اینها یکشبه طرفدار آزادی اجتماعی، طرفدار برابری زن و مرد، طرفدار حق تشکل کارگری میشوند تا دو روز بعدتر قانون اساسی شان را برگرده سرکوب محکم تر کنند. اینها آنقدری زبانشان را دراز میکنند که در استفسار مشترک شب قبل از جانب اداره امنیت ملی چراغ سبز داده شده باشد. پز قانون و مردمسالاری اینها تا آنجا قد میدهد که ”بچه های حزب الله“ در سایه، قلاده شده اند. اختلاف دارند، میخواهند از ابزار مردم در خدمت تصفیه حسابهایشان بهره ببرند، اما  بیش از هر چیز از مردم میترسند و بیزارند. حقوق مردم و حقیقت و شرافت  برای اینها بیشتر از یک بازیچه، یک سرگرمی، یک تفرج یک بازیگوشی، یک قایم باشک بازی علنی و رسمی نیست. خاتمی و سپس احمدنژاد و سپس جریان سبز هر یک به سهم خود عمر بیشتری برای این حکومت خریدند. لابد هستند از اپوزسیون که مایل باشند (مصلحت و افقشان ایجاب کند) که با طناب رئیس جمهور جدید هم بخت خود را در چاه دمکراسی  بیازمایند. مژده به این اپوزسیون و رسانه ها که بازار گرمی پیش رو خواهند داشت.

اما  کارگر و زحمتکش چاره ای ندارد جز اینکه  خود را نه برای اصلاح جمهوری اسلامی، بلکه برای نابودی کل حکومت و مناسبات سرمایه داری بستر آن، آماده کند.