کار در محلات و سنت کمونیستی

مصاحبه کمونیست با محمد فتاحی

 کمونیست: حزب حکمتیست همیشه بر اهمیت کار در محلات تاکید داشته است. زمانی که کورش مدرسی بحث گارد آزادی طرح کرد٬ از آن به عنوان کاری اینتگره با کار محلات نام برد. در مباحثات اخیر دفتر کردستان حزب باز بر اهمیت کار در محلات اشاره شده است. اولین سوال این است٬ چرا محلات و کار در محلات تا این اندازه مورد تاکید قرار میگیرد. 

محمد فتاحی:  تاکید بر کار در محلات بر واقعیت های مختلفی متکی است؛ اولا طبقه کارگر تنها در محل کار در کنار همدیگر نیست، در محلات کارگری هم در همسایگی هم زندگی میکنند و حلقه های متعدد زندگی آنها را در روابط فشرده ای با هم قرار میدهد. محلات کارگری محل نشست و برخاست ها و مهمانی ها و روابط پیچیده زندگی است، جایی است که تمام مسائل زندگی نه فقط بحث میشود بلکه در سوخت و ساز فعال شبانه روزی قرار دارد. مرگ و زندگی، از جشن تولد و ازدواج بگیرید تا مراسم و جشن و مجالس متعدد دیگر، تا مسئله آب و برق و تلفن و امکانات شهری محله، تا آموزش و پرورش و مسئله خانواده ها و مشکلات ویژه زنان و کودکان و جوانان، از مسائل فرهنگی گرفته تا معضلات متعدد اجتماعی، از بیکاری گرفته تا اعتیاد و فحشا و مصائب متعدد دیگر همه به موازات همدیگر در متن زندگی مردم در محله جریان دارند. کار کمونیستی در میان طبقه کارگر باید تمامی این مسائل مطرح در زندگی محله را در دستور خود قرار دهد. از این زاویه، کار کمونیستی در محل کار را کار کمونیستی در محل زندگی تکمیل میکند. زنده یاد یدالله خسروشاهی در تاریخ شفاهی نفت نقل میکند که کمونیست های جوان در تابستان برای بچه های خانواده های کارگری در تابستان کلاس های تقویتی برگزار میکنند و از این مسیر وارد خانواده های کارگری شده و کمونیسم را در محافل فعالین و رهبران کارگری رشد و گسترش میدهند. این نمونه را ذکر کردم تا بگویم که محلات کارگری میدان دخالت بسیار وسیعی در اختیار کمونیست ها قرار میدهد تا کمونیسم را رشد و گسترش دهند. 

برای کار کمونیستی در مناطقی که به نسبت مراکز مهم صنعتی کارگر کمتر در محل کار متمرکز است، یک جنبه دیگر کار در محله اهمیت پیدا میکند؛ این جنبه مربوط به تمرکز خانواده های کارگری در محلات کارگری است که در زبان عامیانه اغلب به غلط مناطق فقیرنشین نام برده میشوند. در چنین مناطقی،  اگر کارگران در مراکز کوچک شهری پراکنده اند، و یا بیکاری را در شکل شغل های کاذب تجربه میکنند و بلحاظی پراکنده اند، در عوض در محلات کارگری در همسایگی هم زندگی به هم مرتبط و به هم فشرده ای دارند. در چنین جاهایی، کار کمونیستی در میان طبقه کارگر بیش از هر جایی در عمق زندگی محله امکان پذیر و موثر است. اینجا برعکس محل کار پراکنده آنها، خانواده های کارگری بطور عجیبی در یک رابطه پیچیده و به هم فشرده به سر می برند.

فاکتور سوم که اساسا ویژه جایی مانند کردستان است؛ تاریخی جنگ و مقابله سیاسی نظامی در ابعاد توده ای با جمهوری اسلامی را پشت سر دارد. دشمنی با جمهوری اسلامی در میان مردمان محروم و ستمدیده یک احساس مشترک در ابعاد میلیونی است. در چنین مناطقی، صرفنظر از محل کار هر کس، مردم در محلات رابطه سیاسی نزدیک تر و قابل اعتمادتری با هم دارند. تجربیات مشترک بیشتری با هم دارند و اغلب مقاومت ها و سنگربندی ها در مقابل زور و تبعیض حکومتی در فضای محلات شروع شده و جریان داشته و دارد. کار کمونیستی در چنین مناطقی مستقیما به سیاست کشیده میشود و سازماندهی ایستادگی در مقابل جمهوری اسلامی از سهولت بیشتری برخوردار است. 

کمونیست: همچنانکه اشاره کردید محلات امتداد کارخانه و فابریک و مراکز کارگری است. طبقه کارگر علاوه بر محل کار در محلات کارگری متمرکز است و همزمان با اقشار دیگری از پایین جامعه در رابطه ای تنگاتنگ زندگی و معاشرت دارد. در ضمن بخش وسیعی از کارگران که بیکارند در محلات زندگی میکنند. خلاصه محلات مرکز هزار نوع کار است. اما سوال من بیشتر بر کنترل محلات متمرکز است. حزب حکمتیست به کرات بر اهمیت کنترول محلات تاکید کرده است٬ بر اعمال فضای آزادیخواهانه٬ بر تنگ کردن فضای محلات بر هر نوع ارتجاعی که علیه زن٬ علیه جوان و فضای متمدن در تلاشند. سوال این است که از کجا باید شروع کرد و چگونه میشود چنین امری را تامین کرد؟ 

محمد فتاحی:  حقیقت این است که کار در محله جوانب بسیار بیشتری را شامل میشود؛ از کار مستقیما کمونیستی در میان محافل و خانواده های کارگری برای گسترش کمونیسم و ایجاد تحزب و کمیته های کمونیستی در میان رهبران و فعالین با اتوریته تا سازماندهی گروههای جوانان مبارز در اشکال مختلف تا ایجاد نهادهای علنی دفاع از حقوق زنان و یا مقاومت در مقابل تبعیضات رنگارنگ، تا سازماندهی مقاومت در مقابل زور حکومتی تا نهادهای علنی کار کمک به خانواده های کم درآمد، کمک به خانواده های زندانی تا کمک به جارو کردن مصیبت اعتیاد و فحشا و...، سازماندهی فعالیت های هنری و ورزشی و تفریحی و آموزشی هم باز در کاتاگوری کار و فعالیت در محله می گنجد. در متن تمام این فعالیت ها، گسترش سنت مبارزه کمونیستی و بالا بردن آگاهی طبقاتی جایگاه اول دارد. اگر ناسیونالیست ها و اسلامی ها در متن هر فعالیتی، رشد و گسترش آگاهی کاذب ملی و قومی و مذهبی و شستشوی مغزی مردم الویت شان است، برای کمونیست ها جارو کردن این هویت های کاذب و دادن آگاهی طبقاتی و روشنگری در مورد ریشه های مادی ستم و تبعیض و استثمار الویت درجه اول است.

به زبان دیگر کار در محله نتیجه تعهد مشترک کمونیست ها و نتیجه اول آن به هم بافتن مردم کارگر و زحمتکش به دور مبارزه حول منافع زمینی و تقویت سنت کمونیستی در متن مبارزه شان است.

از کجا باید شروع کرد؟

شروع کار از جمع شدن کمونیست ها به دور هم برای سازماندهی همه این فعالیت ها و تقلاها آغاز میشود. جمع این کمونیست ها لازم نیست یک جمع الزاما هم فکر باشند. جمع این کمونیست ها برمبنای تعهدات مشترک برای انجام کارهای مختلف با هم توافق میکنند و سراغ عملی کردن نقشه عمل های خود میروند. هر جمع کمونیستی اما باید بداند که کارشان بخشا علنی و بخشا مخفی است. درک روشن از تلفیق کار مخفی و علنی هنری است که بدون آن کاری از پیش نمیرود؛ روابط و قرار و مدارها مخفی و بقیه فعالیت ها علنی و در متن زندگی اجتماعی است.

اولین نتیجه کار موفق در محله بوجود آمدن یک فضای امن برای فعالیت سیاسی، یک فضای باز نفس کشیدن برای همه و یک احساس وحدت در میان همگان بر مبنای منافع مشترک در متن زندگی روزانه است. در چنین فضایی خرافات مذهبی و قومی و ملی و مردسالاری و زن ستیزی و ناموس پرستی و... جایش را به آگاهی داده و جای تفرقه را اتحاد گرفته و آثار سیاسی فرهنگی جمهوری اسلامی هم از محله جارو شده است. در کنار این مقدمه برای پاسخ شما علاقمندم بخشی از نوشته طولانی تر " نگاهی دیگر به تاریخ کمونیسم در کردستان" که مربوط به کار در محله است را اینجا بیاورم که پاسخ شما را روشن تر و از زاویه دیگری داده است؛

 اعمال قدرت کمونیستی در محله،

تغییر موقعیت از اپوزیسیون به پوزیسیون

 وقتی از حاکمیت و نیاز به دخالت در امور مربوط به زندگی اجتماعی بحث میشود، همه نگاهها متوجه دولت و سازمان اداری رژیم سیاسی حاکم است. گویا چون دولتی حاکم است، قضایای مربوط به زندگی و حل مشکلات اجتماعی اتوماتیک به دولت ارجاع میشود. این تصویر هم اشتباه است و هم نتایج منفعل کننده ای برای سازمانده کمونیست دارد. چرا؟

دشمنی عمومی با رژیم سیاسی حاکم موجب شده تا امور زیادی در سطح محله با مراجعه به معتمدین محل صورت بگیرد. فساد اداری، تحقیر و توهین و بی حرمتی و در راس همه اینها یک خصومت تاریخی در کردستان علیه رژیم اسلامی موجب میشود که مراجعه به ارگانهای دولتی برای حل مسائل و تصمیم گیری ها و رفع و رجوع قضایا نوعی شرم و عدم مقبولیت اجتماعی پیدا کند. اینجاست که مشکلات متعددی به همسایگان مورد اعتماد رجوع داده میشود. این همسایگان مورد اعتماد، در غیبت کمونیست ها و شخصیت های برابری طلب، اغلب معتمدین سنتی در محله اند.

کمونیسم میتواند به جای افشاگری صرف علیه عدم رسیدگی دولت به نیازهای متعدد مردم، روی بازوی دخالتگر خود به عنوان نیروی در پوزیسیون و مسئول حساب کند. وقتی امور به معتمد سنتی محله رجوع داده میشود، سنت کهنه دخالت برای حل مشکلات مردم بدترین نوع است، به این دلیل که سنن و ارزشها و اخلاقیات و آداب و رسوم کهنه از این طریق بازتولید میشوند. نتیجتا مذهب و سنن ناسیونالیستی و مردسالار و پدرسالار راهی مقبول می یابند تا در زندگی ومناسبات خانوادگی و اجتماعی و فردی جریان داشته باشند. برعکس وقتی کمونیسم امکان دخالت در این عرصه ها را پیدا میکند، برابری طلبی و آزادگی را وارد خون فرهنگ و مناسبات خانوادگی و اجتماعی میکند و  ارزش ها و سنن و معیارهای اخلاقی کهنه را جارو میکند. این یکی از راههای تسخیر و کنترل محله توسط کمونیست هاست. 

بعلاوه از این طریق کمونیسم از یک جریان حاشیه ای افشاگر به جریانی دخالتگر و تغییر ایجادکن تبدیل میشود. نمیتوان پشت سر هم دخالت دولت در زندگی خصوصی مردم را به اصطلاح افشا کرد و موضع قربانی گرفت، بدون اینکه از خود پرسید اگر آنها دخالت میکنند، آیا ما برای ممانعت از این دخالت، مردمی را سازمان داده ایم یا فقط داد میزنیم؟ اگر دولت دخالت میکند، ما چرا علیه این دخالت، دخالت نمیکنیم؟ اگر کسی در محله دستگیر میشود کار ما کمونیست ها فقط صدور اطلاعیه و داد و فریاد از موضع ناتوانی است یا سازماندهی مقاومت در مقابل دستگیری و بگیر و ببند؟ اگر مامورین منکرات جلوی این و آن سبز میشوند و مزاحمت ایجاد میکنند کار کمونیست ها افشاگری بی دست و پاست یا سازماندهی مقاومت و فراری دادن این جانوران از محل زندگی؟ اگر در محله به زنی زور گفته میشود، اگر زنی زیر زور له میشود و خودکشی میکند، اگر کسی از گرسنگی خود را حلق آویز میکند، کار کمونیست ها فقط افشاگری و داد زدن و گله از وضع موجود است؟ کسی از خود پرسیده قبل از پایان زندگی کسی در این ماجراها، قبل از وقوع واقعه چه کاری کرده، چه تاثیری گذاشته و چه اراده ای سازمان داده است؟ یا مثل مردمان بی قدرت و بی اختیار فقط ابراز تاسف کافی است؟ با دوستی صحبت میکردم، گفت که افشاگری هم مهم است. در دنیای واقعی افشاگری نه فقط مثبت نیست، در خیلی مواقع میتواند نتیجه عکس هم بدهد. در این جامعه کدام عضوی پخمه و از دنیا بی خبر جامعه به افشاگری از سیاست و عملکرد رژیم اسلامی نیازمند است؟ کدام افشاگری لازم است؟ آیا در کردستان مردمان زحمتکش اندر تعریف فواید رژیم اسلامی صف بسته اند و به آن متوهم اند و برای روشنی کمبود افشاگری دارند؟ اگر این حقیقت دارد، سمپاتی وسیع به نیروی نظامی اپوزیسیونی که دو تیر علیه رژیم در میکند از کجاست؟ حقیقت این است که این جامعه تشنه دیدن روزیست که اینها رفته و گور گم کرده اند. کسی ممکن است بگوید اگر چنین است، رای وسیع در انتخابات نشانه تمکین مردم به این رژیم نیست؟ شخصا میتوانم با کمال اعتماد به نفس و با صدای بلند بگویم که رای وسیع به روحانی نشانه هیچ سمپاتی به او و این رژیم نیست. مسئله این است که مردم همزمان که زیر سلطه این حاکمیت ناچار به زندگی اند، تا جایی که امکانش را دارند، از طرفی سعی در قابل تحمل کردنش را دارند، سعی در ایجاد تغییر در سازمان اداری و سیستم قضایی و اجرایی اش را دارند، در همان حال تا جایی هم که برایشان ممکن است، سعی در عقب راندنش، شکست دادنش و کنار زدنش از متن زندگی را دارند. 

مردم نمیتوانند تا روز سرنگونی فقط به امید سرنگونی نفس بکشند. مردم همزمان که برای بهبود شرایط زندگی زیر سلطه اینها تقلا میکنند، با دست دیگرشان، بسته به امکانات و توان، از بیرون کشیدن خشت این دیوار زشت مانع زندگی تقلا میکنند. همه این صحبت ها برای این است بگویم افشاگری لازم نیست، سازماندهی اراده توده ای لازم است، دخالت لازم است و اعتماد به نفس کار. نیروهای میلیتانت، چه ناسیونالیست و چه اسلامی نشان داده اند که عنصر دخالت مستقیم و بلاواسطه قادر به ایجاد تغییر است. در نگاه به فعالیت های اینها، نه مضمون جنایتکارانه دخالت شان، نه عرصه های ضد انسانی فعالیت شان، و نه شیوه و روش و منش برخوردشان، بلکه در تجریدی ترین حالت، نفس عنصر دخالت مستقیم، نفس اعمال اراده فوق العاده مهم است. همه از تجربه دیگران و منجمله از تجربه، علم و دانش دشمن هم می آموزند. ما کمونیست ها هم باید از تجربه جانی ترین دشمنان انسان و انسانیت، از تجربه نیروهای رنگارنگ طبقاتی، از بورژوازی دمکرات و لیبرال گرفته تا ناسیونالیست و فاشیست و اسلامی و بقیه، هم در جنگ و سازماندهی و هم در دانش سیاسی و تجربه، یاد بگیریم. اعمال اراده و دخالت مستقیم و گرفتن موضع پوزیسیون و نه قربانی، از عناصر مهم تجربه دخالت های هارترین های اینهاست. در نبرد طبقاتی، پاسخ "استبداد مانع است"، پاسخ سیاست انتظار تا مقطع طلوع خودبخودی خورشید آزادی است. چنین آرزویی برآورده شدنی نیست. سازماندهی کمونیستی برای تغییر در تناسب قوا تنها کلید برآورده کردن این آرزوست. سازماندهی کمونیستی هم به اراده گره خورده است، به تصمیم گره خورده است، و به دخالت فعال در هر عرصه ای از زندگی اجتماعی که قادر به تقویت صف کمونیستی است. برای این کار، گروه کمونیستی و کمیته محله در محل باید موقعیت خود را از گروه مبلغ و مروج و افشاگر اپوزیسیونی به موقعیت پوزیسیون در شکل یک دولت کوچک در محل ارتقا دهد. به شکلی که دقیقا مانند دولت پاسخ های خود را در عرصه دخالت در زندگی و مبارزه مردم در محل دارد؛ برای مسائل مردم پاسخ دارد، راه نشان میدهد، قوانین و موازینی بر عمل و دخالتش جاری است، مناسبات معینی را در محله میخواهد شکل دهد. این دولت کوچک دقیقا نطفه یک نظم متفاوت، نظم نوین، یک نظم و نظام سوسیالیستی در محله است که در تناسب قوای محل اعمال قدرت میکند و با کنار زدن تدریجی قوانین و موازین حاکم اسلامی، پاسخ های خود و قوانین خود را جاری میکند. میداند با مسئله اعتیاد و تن فروشی و تبعیض علیه زن و بیکاری و امنیت و زندگی و مرگ و شادی و دکتر و درمان و فرهنگ و در یک کلمه کل مسائل مردم چگونه برخورد میکند. اگر نمونه یک دولت هنوز رسما شکل نگرفته سوسیالیستی را در حال حاضر در دسترس نداریم، نمونه دولت های جنبش های دیگر اما حاضر و آماده جلوی چشمان همه ماست؛ همه ما میدانیم که وقتی اسلامی ها یک منطقه را زیر پوشش فعالیت خود دارند، سعی میکنند قدرت خود را در شکل یک "دولت اسلامی" در سایه گسترش دهند. در این دولت غیر رسمی اینها، در راس مردم محله، موازین و قوانین و مناسبات تعریف شده ای بر زندگی مردم محله تحمیل میشود، که در کنار دولت و قوانین رسمی و مکتوب حاکم بر جامعه، آنها هم دولت و قوانین غیر رسمی و غیر مکتوب خودشان را در عمل و در تناسب قوای محل اعمال میکنند و به سرعت رنگ خود را به محله و زندگی مردم میزنند. کسی که این محله را می بیند، میداند در کنار دولت مرکزی، اینجا دولت کوچک دیگری هم هست که برای خود و در تناسب قوای محل، قاضی و پاسبان و زندان و رئیس و معاون و کابینه و راه و روش زندگی و اداره جامعه به شکل مد نظر خودشان را دارد. 

کمونیست ها میتوانند به ابتکارات مختلف فکر کنند که دولت محلی آنها در محله چگونه رنگ جامعه را تغییر داده و شرایط را انسانی تر، قابل تحمل تر،سالم تر، زیباتر و امن تر کنند. حذف جمهوری اسلامی حاکم بر جامعه را به تدریج میشود عملی کرد. میتوان موقعیت حاکم این رژیم را به موقعیت ضعیف سال های اول اشغال کردستان تبدیل کرد که به جز مراکز شهر و جاده ها حاکم حقیقی نقطه ای از زندگی مردم نبود. بخشی از این جارو کردن جمهوری اسلامی از جامعه، با جارو کردن آن از زندگی مردم در محله ممکن است. از محله و خانواده ها میشود شروع کرد و منطقه اشغالی قوانین آن را تنگ و تنگ تر کرد. چنین اراده ای است که ریشه های نظم حاکم را خشک و جوانه های نظم سوسیالیستی را میکارد. اولین قدم شکل گیری این اراده سازماندهی کمونیست ها و سوسیالیست ها و مردمان و بویژه جوانان مبارز و حق طلبی است که در هر محله جمع های خود را دارند. نمیشود شاهد شکل گیری گروه اسلامی سلفی و آن دیگری بود که در کنار کار سیاسی آرام شان، تهدید و ارعاب راه می اندازند. باید کمونیست ها و سوسیالیست ها و انقلابیون هم گروههای خود را در محله شکل دهند، خود را منسجم کنند و با ایفای نقش جدی حضور خود را ملموس و قابل دسترس کنند. این گروهها عینا مانند اسلامی ها و ناسیونال فاشیست ها اسلحه در دسترس داشته باشند. باید قادر به عکس العمل سریع در مقابل دشمنان رنگارنگ باشند. کار جدی سیاسی در دل جامعه ای که هزار و یک سگ و گرگ درنده در لباس های رنگارنگ حاکم و اپوزیسیون حضور دارند، بدون امکان عکس العمل نظامی به شوخی شبیه است. این ابدا به معنی شکل دادن به گروههای مسلح نیست، به معنی سازماندهی واحد مسلح نیست. بلکه به معنی داشتن ظرفیت و امکان دسترسی به اسلحه هم هست. جواب تهدید مسلحانه عنصر سلفی علیه زنان و مردان آزاده و فعالین سرشناس کمونیست در محله را نمیشود با افشاگری داد. نمیشود با توضیح سیاسی داد. نمیشود با بردن شکایت نزد سپاه پاسداران هم داد.

نتیجتا علیرغم هر نیت خیر فعال کمونیست و انقلابی، هیچ راهی جز دسترسی به اسلحه و اقدام متقابل نیست. کسی که برای ایفای نقش در بعد اجتماعی آماده میشود، ناچار است از هر لحاظ آماده پاسخ متقابل به دشمنان باشد. "انشاالله نمیشود" هم پاسخ نیست. مگر اینکه فعالیت کمونیستی کماکان صدور اطلاعیه های افشاگرانه و اتخاذ موضع قربانی و امضا جمع کردن های صرف و نوعی کار سیاسی و بی تاثیر و دور از ایجاد تغییر در ابعاد اجتماعی تعریف شود. که نه برای جمهوری اسلامی خطر ایجاد میکند و نه برای بقیه جانیان در اپوزیسیون مزاحمتی فراهم میآورد. فعالیت کمونیستی بی ضرر به حال دشمنان رنگارنگ را همه میتوانند نادیده گرفته و یا به نوعی کنترل و تحمل کنند. اما کار کمونیستی از نوع دیگر که کردستان را از دست ناسیونالیست ها و اسلامیون در آورد، بدون مزاحمت و کشمکش جدی و پیچیده نخواهد بود. 

یک نکته را باید تذکر دهم که هر رهبر شایسته کمونیستی هم میداند؛ رهبر و سازمانده توده ای و علنی کار نباید نه تنها اسلحه بلکه هیچ ورق پاره ای که مشکل امنیتی ایجاد کند را همراه و یا در رابطه مستقیم خود داشته باشد. این الفبای تلفیق کار علنی و مخفی است. اما همین شخصیت رهبر و اجتماعی را باید گروههای جوانان مبارزی احاطه کرده باشند که در شرایط مورد نیاز وظیفه شان را ازبرند. در جمع گروههای کمونیست و چپ و مبارز محله و یا جمع های همبسته به دور کمیته محله، باید برای همه جا باشد. و در میان این همه، از جمله جوانان پرشوری که وسط روز مانند جوانان فلسطینی عوامل رژیم را سنگ باران میکنند هستند تا جوانان و اشخاصی که به دلایل متعدد به اسلحه دسترسی دارند.

عنصر اراده و پراتیک، نه در تجربه جنبش های متعدد سیاسی، بلکه در تئوری مارکسیستی هم یک پای اصلی تغییر در زندگی و مناسبات حاکم بر جهان مادی است. انقلاب کارگری بدون نقش اعمال اراده کمونیستی، چیزی بیش از رؤیایی در دوردست نیست. 

کمونیست: بحث از کار مستقیما کمونیستی میکنی٬ منظورتان چیست؟ همه احزاب سیاسی چپ چه در ایران و چه در کردستان مدعی اند که کار کمونیستی میکنند و در دنیای واقع نقش و تاثیر کارشان تا جایی که به زندگی واقعی طبقه کارگر برگردد مربوط نیست. احساس نمی کنی این سنت سیاسی به زندگی واقعی کارگر چه در محیط کار و چه در محله مربوط است و به همین دلیل از جانب آدمی که دردی دارد و دنبال راهی برای علاج آن است پذیرفته نشده است. فرق آنچه شما میگوئید با این سنت چیست؟ 

سوال بعدی این است که اسلامی ها در دنیا از عراق و فلسطین تا ایران و... هر جا هستند و در هر محله ای بوده اند بعد از مدتی شاهد نمایان شدن تاثیرات آنها بوده ایم٬ از تحقیر زن و فضای مرد سالارانه٬ تا تهدید و اعمال محدودیتها برای جوان و آزادیخواهی تا سر و قیافه آدمها و نوع لباس و.... در کردستان در همین چند سال گذشته سلفی ها چنین کار کرده اند. کمونیستها چگونه میتوانند چنین نقشی بازی کنند٬ چگونه میتوانند رنگ محل٬ فضای محل را تغیر بدهند٬ که مثلا آدم ضد زن٬ دسته جات اسلامی و قومی که موی دماغ تمدن و آسایش و امنیت زنان و جوانان متمدن هستند فضا برایشان تنگ شود٬آنچه که ما کنترول محلش نام گذاشته ایم؟ 

محمد فتاحی:   در پاسخ به سوال اول تان بگویم که یک شرط پیشروی در کار کمونیستی نه فقط در محله بلکه در هر جایی یک مرزبندی روشن با سنت های غالب بر چپ و به اصطلاح کمونیسم امروز است. سنت غالب امروز سربازگیری از کارگر و زحمتکش به نفع سنت ضدرژیمی گری در جامعه است. در این سنت ضدرژیمی گری، ابراز مخالفت سیاسی با رژیم سیاسی جای کار کمونیستی برای سازماندهی کارگر و زحمتکش در محل کار و زندگی را گرفته است. به دلیل بیربطی این سنت به زندگی اجتماعی، کارگر در ابعاد اجتماعی به آن نمی پیوندد. جذب بعضی از فعالین هم فکر و هم عقیده از اقشار مختلف جای سازماندهی وسیع توده ای را میگیرد. نتیجتا کل فعالیت این جمع ها آکسیون های نمایشی چند نفره و یا در شکل گروههای کوچک است که جای مبارزه اجتماعی را اشغال میکند. در یک مقایسه شما میتوانید ببینید که چگونه رهبران و سازماندهندگان کارگری در بافق به قدرت متحد کارگران آزاد میشوند و استقبال از آزادی شان با شرکت وسیع همکاران و هم طبقه ای هایشان همراه است، در حالیکه دستگیری فعالین سنت ضد رژیمی فقط با اعتراض خانواده ها و تعداد انگشت شماری همراه است و از حضور وسیع کارگران در تقلا برای آزادی شان ابدا خبری نیست. دستگیری چهار نفر از فعالین و رهبران معدن بافق با اعتصاب هزاران کارگر و اعتراض کل مردمان یک شهر برای آزادی شان منجر میشود، ودر مقابل دستگیری دهها نفر عضو کمیته هماهنگی در کرج با بی تفاوتی محض کارگران و بی خبری و بی تفاوتی مردم شهر محل کار و زندگی شان روبرو میشود. اولی ها اعتراض شان در متن اعتراض هم طبقه ای هایشان است و دومی ها اعتراض شان به زندگی بنی بشری مربوط نیست. اولی ها رهبران واقعی طبقه اند و سوخت و ساز دومی ها در دیوار محدود گروه شان محصور است و در دنیای واقعی رهبر و فعال هیچ بخش طبقه کارگر نیستند. وقتی از کار کمونیستی بحث به میان می آید، منظور ما کار در میان طبقه به هدف سازماندهی رهبران کارگری در متن زندگی و کار طبقه است، نه جذب فعالین و رهبران به محفل و گروه فرقه ای خود. در سنت رایج گسترش اعضای گروه و سربازگیری از میان هم فکران شان هدف است، اما در سنت مد نظر ما سازماندهی فعالین و رهبران کارگری برای رهبری حرکت هم طبقه ای هایشان هدف است. در سنت اولی آکسیون و حرکت گروهی جدا از طبقه نشان موفقیت است، در دومی اتحاد وسیع کارگری در محل کار و زندگی و تقلای متحد و جمعی برای تغییر هدف است. در اولی نمایش ضد رژیمی هدف است، در دومی تحرک متحد و عمومی برای دستیابی به خواسته های زمینی هدف است. اولی از شعارهای دهن پرکن در درون گروه شروع میشود و از مقطع شروع همه اعضای گروه برای رسیدن به آن شعارها هم عقیده اند. دومی از گسترش آگاهی و اتحاد کمونیستی در متن کار و زندگی شروع میشود، و مطالبات واقعی و زمینی برای بهبود همین امروز زندگی و شرایط کار هدف است. در اولی همه هم عقیده و هم فکراند، در دومی اتحاد حول مطالبات شرط است و نه اعتقادات مشترک ایدئولوژیک. در دومی همه کارگران صرفنظر از تعلقات مذهبی و ملی و سیاسی در کنار هم اند، اما در اولی اعتقادات مشترک ایدئولوژیک و سیاسی شرط اتحاد است. به همین دلیل یک تفاوت ایدئولوژیک اعضای اولی به انشعاب شان می انجامد، در حالیکه تفاوت های ایدئولوژیک و سیاسی و عقیدتی در حرکت اصیل کارگری یک فرض شروع کار است. اتحاد اولی ها بر منافع عقیدتی و ایدئولوژیک استوار است، در حالیکه اتحاد دومی ها بر منافع زمینی و عینی هم طبقه ای ها در کار و زندگی متکی است. شکست و موفقیت اولی ها به تاثیر در جایی در جامعه نمی انجامد، در حالیکه هر حرکت دومی ها کل محیط زندگی اجتماعی و شهرشان را اتوماتیک وارد فضای حرکت میکند و فورا در متن زندگی شهری به مسئله همه تبدیل میشود. به همین دلیل موفقیت دومی ها به سرعت به تغییر در تناسب قوا و فضای سیاسی اجتماعی منتهی میشود و شکست شان هم فضای بخشی از جامعه را وارد دپرسیون سیاسی میکند.

اشکال دیگر گروههای چپ به اصطلاح کارگری بی تفاوتی به مسائل اجتماعی توده های وسیع مردم از جمله جوانان و زنان و اقشار به حاشیه رانده توده کارگران است. سنت کمونیستی مد نظر ما نمیتواند برای مثال نسبت به ابعاد وسیع ختنه زنان و دختران در مناطق محروم شهرها بی تفاوت باشد و یا در مقابل وسعت مردسالاری و تبعیضات رنگارنگ علیه زنان و زن ستیزی نهفته در سنن عهدبوقی خرافات مذهبی و ناسیونالیستی، به بهانه موضوعات به اصطلاح غیرکارگری شانه بالا اندازد. نمیتواند نسبت به شمار وسیع زنان تن فروش و مصائب آنان سکوت کند. در سنت کمونیسم مد نظر ما انسان تن فروش همان درجه جای احترام و عزت و شرافت و موضوع کار کمونیستی است که هر کارگر دیگری در گوشه دیگر شهر. معتادان و کارتون خوابان و تکدی گران شهر بخش های به حاشیه رانده شده لشکر بیکاران اند که توسط سیستم اقتصادی حاکم به این روز افتاده و موضوع کار کمونیستی مثل بقیه اند. در سنت کمونیسم مد نظر ما صنفی گری جایی ندارد و کل اجتماع ستمدیده و تحت استثمار موضوع کار است. کمیته های کمونیستی مد نظر ما میتواند تن فروش کمونیست، دانشجوی کمونیست و رهبر کارگری کمونیست را در بربگیرد و میدان عمل خود را از کارخانه تا دانشگاه و تا محله را شامل شود. کل این فعالیت کمونیستی در محله به بهترین وجه عملی شدنی است. اولین محصول سیاسی چنین فعالیتی کنترل محله توسط کمونیست هاست، رهبر شدن کمونیست ها در میان ساکنان محله است. اینجاست که دفاع از امنیت فعالیت کمونیستی هم امر توده وسیع هم محله ای ها میشود. کنترل محله به معنی ریشه دواندن کمونیست ها در تمام اجرا زندگی اجتماعی خانواده های مردم کارگر و زحمتکش با هر عقیده و مرام و مسلکی است که تغییر در شرایط زندگی را زیر رهبری کمونیست ها شاهدند. 

در پاسخ به رشد اسلامی ها در محلات بویژه در جاهایی مانند کردستان، لازم میدانم در حاشیه سوال شما به نکاتی دور از ارزیابی های رایج اشاره ای کنم؛ رشد اسلامی ها در محلات محروم شهرهایی مانند سنندج نه محصول بذل و بخشش عربستان سعودی و سلفی هاست و نه عقب افتادگی سیاسی فرهنگی در میان محرومان جامعه. همین محلات روزی از روزها امیدشان کمونیسم و چپ در کردستان بود و وسیعا خود را کومه له ای میدانستند. دقیقا مانند فلسطینی هایی که در لبنان و فلسطین دورانی تحت هژمونی چپ بودند و روی آوری به حزب الله و حماس نه از بذل و بخشش جمهوری اسلامی و نه از عقب ماندگی مردم ستمدیده و کارد به استخوان رسیده است. در هر دو منطقه چپ و کمونیسم از جوابگویی به معضلات سیاسی و اجتماعی ناتوان ماند. ناسیونالیسم سکولار هم که هیچی برای محرومان و مردمان گرسنه و فقرزده نداشت. چیزی تقریبا شبیه مصر و پیشروی اخوان المسلمین به دنبال ناکارایی ناسیونالیسم و سوسیالیسم ناصری. ناکارایی این چپ و این کمونیسم و بی ربطی ناسیونالیسم سکولار با ابتدایی ترین مطالبات مردم  روی آوری به اسلامگرایی و یا ناسیونالیسم اسلامی را به دنبال داشته است. چپ و کمونیستی که چنین ارزیابی ندارد و رشد سلفی گری در شهرهای کردستان را خارج از تاثیرات نوع فعالیت بی ربط خود ارزیابی میکند، در بهترین حالت منتظر قطع کمک های مال عربستان به سلفی ها میماند و بس. 

سوال کرده اید چگونه کمونیست ها میتوانند مهر خود را بر تمام ابعاد زندگی اجتماعی بزنند؟

اگر از من می پرسید باید مثل اسلامی ها وارد تمام عرصه های زندگی اجتماعی شد و در هر عرصه ای تغییر ایجاد کرد. اما اگر آنها هویت کاذب مذهبی را به تن جامعه می پوشانند، کمونیسم باید آگاهی طبقاتی به منافع همین امروز را مبنای کار خود بگیرد و با زدودن گرد و غبار مذهبی و ملی و قومی از تن جامعه، کارگر و زحمتکش را در مسیر تقلا برای رهایی هدایت و سازماندهی کند. در این مسیر، قد علم کردن در مقابل ارتجاع مذهبی و ملی و قومی شرط پیشروی و پیروزیست. در مقابل دست درازی همه اینها به حقوق و حرمت مردم باید سد بست، و این سد بستن بر بستر مبارزه علیه تبعیضات رنگارنگ دینی و ملی و جنسی ممکن است، بر بستر تقابل با روز و ستم حاکمین ممکن است، بر بستر یک جنگ و تقلای شبانه روزی ممکن است. نه فقط در کردستان بلکه در جاهایی مانند بلوچستان هم در صورت حضور کمونیست ها در مبارزه علیه زور و ستم و فقر و بی حقوقی، کسی سراغ هواداری از جانورانی مانند جندالله نمیرود. حضور کمونیست ها در کشمکش های اجتماعی علیه کلیه نابرابری های موجود، اولین محصول سیاسی فرهنگی اش جارو شدن جریانات خرافی ملی و مذهبی است.

در چنین مناطقی، کارد به استخوان انسان محروم رسیده و هر نیرویی میتواند ابزار اعتراض مردم کارگر و زحمتکش شود. مردم خواسته یا نخواسته در یک جنگ دائم برای ارتقا سطح زندگی درگیرند. این جنگ سازمان میخواهد و در غیبت کمونیست ها، جریانات ارتجاعی سازمان و لولای اتحاد مردم در جنگ شان میشوند و  مبارزات و فداکاری های شان ناخواسته سوخت چرخه سازمان های ضد انسانی میشود. می پرسید از کجا باید شروع کرد؟ میگویم از هر جایی که دست مان میرسد، هر جایی که امکانش را داریم؛ در محل کار، در محله، در دانشگاه و هر جایی که میشود کاری کرد و تاثیر گذاشت. مشکل سنت غالب امروزی محل شروع نیست، بلکه خود شروع است، خود تصمیم است، تصمیم نقطه پایانی بر بی خاصیتی سنت کمونیسم موجود و شروع کار از جنس دیگری که تاثیرگذار است. سنت کمونیسم امروز پدیده ای مربوط به عقیده و ایدئولوژی و باور است، و سنت مد نظر ما پدیده ای مربوط به دخالت و ایجاد تغییر در زندگی مادی انسان در ابعاد اجتماعی است. اولی یک دستگاه فکری اساسا ویژه انسان های هم عقیده و طبعا شکم سیر و برای تحلیل و تفسیر و بحث و فحص است، و دومی یک ابزاراعتراض، یک وسیله برای اتحاد و برای ایجاد تغییر در زندگی کارگر و انسان محروم است. اولی کارگر را ابزار و وسیله ای برای هدف دیگری میخواهد و دومی خود ابزاری در خدمت رهایی کارگر و انسان است. برای اولی کارگر وسیله ای برای رسیدن به هدف است و برای دومی کارگر خود هدف است. از نظر خواننده این سطور، ظاهرا بحث کار در محله با سنت کار کمونیستی مخلوط شده است. اما حقیقت این است که بدون تصمیم به رهایی از سنت غالب، در هیچ جایی کار به جایی نمیرسد و در بر همان پاشنه می چرخد.

در غیبت چنین نقدی به سنت غالب، یک شعارنویسی یکی دو جوان به عنوان کنترل محله گزارش میشود، یک پرچم سوزاندن داعش جلوی دوربین تلفن نام عملیات به خود میگیرد، و هر نمایش سیاسی بی خاصیتی کار کمونیستی تعریف میشود. 

کمونیست ها باید از تجارب بورژوازی در عرصه سیاست و دخالت درس بگیرند؛ این بورژوازی در هر لباسی باشد، چه ملی و قومی، چه مذهبی و چه لیبرال و محافظه کار، برای عرصه های مختلف زندگی پاسخ های خود را دارند، برای سازماندهی مردمان جامعه سازمان و تشکیلات دارند، فرهنگ و سنت و آداب و رسوم ویژه خود را دارند و همه اینها را به تن جامعه میکنند. کمونیسم باید پاسخ های آلترناتیو خود را در متن اعتراض اجتماعی وارد کند. 

کمونیست:  بعضی ها فکر میکنند مبارزه برای اصلاحات و رفاهیات حال در کارخانه یا در محله، کمونیستی و رادیکال نیست. به همین دلیل فکر میکنند اگر عده ای جمع شدند و شعار زنده باد سوسیالیستی سر دادند این کمبود کار را برطرف میکنند. سوال این است که شما این سنت از کار برای اصلاحات و انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟ 

محمد فتاحی:  اولا چنین گروههایی، علیرغم ادعاهای ظاهری، با مبارزه برای اصلاحات و رفاهیات بیگانه اند. جامعه هیچ جایی شاهد فعالیت این سنت برای اصلاحات نبوده است. به این دلیل ساده که هدف این سنت نه تغییر در زندگی مادی مردم که مخالفت صرف سیاسی با رژیم حاکم از طریق نمایش و آکسیون و تحرک سیاسی و موضعگیری های ظاهرا رادیکال فرقه ای خویش است. اینها در کنار هزاران بار مرگ بر سرمایه داری در حرف، یک گام طبقه کارگر را در عمل روزانه برای پایان دادن به سرمایه داری یاری نمی کنند. کارگر در مبارزه روزانه برای خواست های زمینی اش صف خود را متحد میکند و در متن آن به آگاهی سوسیالیستی و تشکل و تحزب دست می یابد. اما سنت مد نظر شما به مبارزه روزانه کارگر و به مرگ و زندگی اش بیگانه است. در ادعای ظاهری اینها، تغییرات مادی در زندگی کارگر و رهایی نهایی تنها با ریشه کن کردن سیستم سرمایه داری ممکن است. مثلا میگویند تا جمهوری اسلامی هست، زندگی همین است که هست. نتیجتا از دخالت در مبارزه کارگر برای رفاهیات و اصلاحات خود را معاف میکنند. همین غیبت در مبارزه روزانه کارگر آنها را از کمک به اتحاد کارگری محروم کرده، و در قدم نهایی، جایی که کارگر با اینها همراهی نمیکند، به همان شعارهای گروهی و فرقه ای خود پناه می برند. برای یک کمونیست، مبارزه برای اصلاحات و انقلاب سوسیالیستی همزمان و در یک رابطه با هم پیش میرود. مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی به همان درجه سازمان می یابد که سوسیالیسم و کمونیسم در متن اعتراض دائمی کارگر تقویت و منسجم و متشکل و متحزب میشود. سنتی که کمونیسم را در هر قدم از زندگی کارگر تقویت نمی کند، صف انقلاب کمونیستی را هم نمی سازد. این یعنی انقلابیون مد نظر شما همیشه تنها خودشان میمانند و شعار و نمایش "انقلابی" فرقه ای شان.

کمونیست:  با این وصف کار کمونیستی در محل جدا از تلاش برای بهبود زندگی و ایجاد آگاهی و اتحاد در میان کارگر و بخش محروم در محل و زن و جوان آن محل برای بهبودی در زندگی آنها نیست. مبارزه برای بهبود زندگی در محل بخشی جدی از کار کمونیست ها است و در دل این مبارزه کمونیسم اجتماعی و زمینی رشد میکند و محمل اتحاد وسیع مبارزاتی مردم محل میشود. اما این کار کاملا علنی است و مخفی و دور از چشم جمهوری اسلامی نیست. همزمان پایه اتحاد کمونیستها و جمع فعالین آن باید قالبی سازمانی به خود بگیرد که شما کمیته کمونیستی در محل نام گذاشته اید. چنین کمیته و جمعی که پایه اتحاد در محل است کاملا مخفی است. سوال این است این دو بخش از کار چگونه به هم وصل میشوند؟ کار اجتماعی و تلاش روزانه برای اتحاد وسیع مردم محل و برای بهبودی در زندگی٬ و تلاش برای  رشد جمع و محافل و کمیته و شبکه کمونیستهای محل که اهدافی به مراتب فراتر و درازمدت تر از مطالبات روز و اصلاحاتی در زندگی دارند. 

محمد فتاحی: آژیتاسیون و تبلیغات کمونیستی کاری علنی است. تبلیغ برای عدالت و برابری، تبلیغ علیه تبعیض، علیه زن ستیزی، علیه استثمار، علیه سیستم اقتصادی حاکم، علیه بی حقوقی انسان ستمدیده، علیه زندگی مملو از فقر و بیکاری، و تقریبا تمام عرصه های تبلیغات کمونیستی علنی است. بحث مبلغ و آژیتاتور کمونیست در کلیه این موارد حتی بدون اشاره به رژیم سیاسی حاکم ممکن است. میگویم بدون اشاره به رژیم سیاسی، به این دلیل که اولا در تبلیغات کمونیستی و نقد کمونیستی به وضع موجود، اشاره ای به رژیم سیاسی ویژه ای نیست. این تبلیغات در جایی مانند ترکیه و امریکا و فیلیپین و ایران با هم مضمون یکسانی دارند. در نقد مارکس به سرمایه داری تقریبا هیچ جایی اشاره ویژه به یک حکومت و دولت بخصوصی لازم نیامده است. در کل کتاب وضع طبقه کارگر در انگلیس اثر فردریک انگلس، تقریبا جایی بحثی در مورد دولت و رژیم سیاسی حاکم نیست. فعال کمونیست برای افشاگری رابطه کارگر و کارفرما و چگونگی پروسه استثمار نیازی به بحث در مورد رژیم سیاسی ویژه ای ندارد. مشکل در کار تبلیغاتی کمونیست ها امروز آنجا پیش می آید که تبلیغات کمونیستی در سنت غالب امروز اساسا تبلیغاتی ضد رژیمی و از سر سیاست و نیاز به نمایش سیاسی است. کمونیسم قبل از هر چیزی رگه ای در اعتراض کارگر به استثمار طبقاتی است. تقویت این رگه از سر سیاست و کارزار و افشاگری ضد رژیمی نیست، از سر تعمیق آگاهی کمونیستی و نقد کمونیستی به سیستم سرمایه داری علی العموم است. بعلاوه، در ایران امروز تحت تاثیر انقلاب عدالتخواهانه سال ٥٧، خود دولتی ها و حکومتی ها هم بظاهر موضع ضد سرمایه داری و هواداری از عدالت و "مستضعف" میگیرند. چنین شرایطی کار تبلیغات کمونیستی را سهل تر و کم مشکل تر هم میکند. بخشی از تبلیغات کمونیستی هم که به دلیل دخالت دولت در ایران در هر عرصه ای، رنگ سیاسی میگیرد و متوجه سیستم سیاسی میشود، بخشا با استفاده از تبلیغات جناح های مختلف حکومتی علیه هم، برای فعال کمونیست هم بی خطرتر میشود. فاکتور دیگری که به بی خطر یا کم خطر بودن تبلیغات کمونیستی کمک میکند، شرایط سیاسی اجتماعی است؛ اگر مخاطبین مبلغ کمونیست مردمانی پیرامون و دوست و آشنا و همکار و همسایه اند، بطور طبیعی دست مبلغ بازتر است. اگر در فضایی است که مخالفت با حاکمیت عمومی است، زبان مبلغ بطور طبیعی درازتر میشود. و اگر تناسب قوا به نفع است، مشکل کم تر میشود. 

اینها همه در مورد تبلیغات و آژیتاسیون است. اما جایی که به سازماندهی کمونیستی میرسد، این کار در حلقه های به هم نزدیکتر و خودی تر جاری میشود. آنجا هم که به سازماندهی مثلا کمیته کمونیستی مربوط است، رعایت شدیدترین مخفی کاری شرط ادامه کاری فعالیت است. در عرصه سازماندهی هم اگر کاری علنی صورت میگیرد، مثلا مجمع عمومی در محل کار یا زندگی، هم مباحث علنی است و هم انتخاب هیات نمیاندگی و رئیس و معاون و بقیه مقامات مربوطه. 

البته مسائل اجتماعی بسیاری در جامعه هست که برای فعالیت و اقدام عملی، از سازماندهی تا تبلیغات و کمپین، نیازی به مخفی کاری نیست، چون جوهر اینها بشدت غیرامنیتی و اجتماعا مقبول اند. مثلا دایر کردن هفته ای مثلا یک روز مطب دکتر و دندانپزشک خیر و انساندوستی در یک محله کارگری برای ویزیت های رایگان. کمپین علیه کشتار و اذیت و آزار زنان، علیه ختنه کودکان و زنان، ایجاد صندوق کمک به خانواده های نیازمند در محله، صندق همبستگی در محله، کمپین برای کمک به کارتن خوابان و بی خانمان ها در محله و سطح شهر، صندوق کمک به اعتصاب کارگران، مجمع عمومی همسایگان برای کمک به حل مشکلات مشترک، سمینار بررسی مشکلات جوانان و یا مثلا کودکان در محله با شرکت متخصصین و هزار و یک نمونه از چنین کارهایی که اولا جامعه پذیرا و نیازمند آنهاست، در ثانی کسی نمیتواند اینها را در ردیف کودتا و توطئه علیه امنیت خدا مستند کند. پلیس بطور طبیعی به تمام فعالین چنین اقداماتی مشکوک و تمام تقلاهایشان را اگر با سکوت هم برگزار کند، زیر نظر و کنترل کامل دارد. پلیس هم مثل همه ما سر و ریخت سلفی هایی که برای کمک به کسی در محله پول جمع میکنند  را از فعالین مدرن و سوسیالیستی که مشابه همین کارراانجام میدهند از هم تشخیص میدهد وهویت سیاسی دو طرف را هم می شناسد. این اصلا مهم نیست. مهم زمانی است که گیر میدهند و بهانه میگیرند و چنین کاری را ممنوع میکنند. اینجا دیگر هنر سازماندهی فعالین کمونیست میتواند از سد معبر عبورشان دهد. تعیین فرد مناسب برای این کار، زمان مناسب، شرایط مناسب و محل مناسب، همه فاکتورهای موثر در پیشبرد موفق امر مربوطه اند. برای نمونه تعیین یک فرد معتمد محله برای گرفتن کمک مالی در صحن مسجد، مثلا برای کمک به خانواده های نیازمند در محله، کاری بسیار معقول، غیرامنیتی و اجتماعی و برای همه هم قابل دفاع است و بطور قطع هم موفق. برعکس این نمونه؛ جوان کم تجربه و ناشناسی را مامور هیمن کار کنید که در به در میگردد و کمک مالی برای همان خانواده تقاضا میکند. اولا کارش برای خیلی مشکوک به نظر میرسد. در ثانی به آسانی به پلیس گزارش شدنی است. ثالثا امکان موفقیتش هم بسیار کم است، چون خیلی ها اصلا کمکی نمیکنند. آخر کار وقتی پلیس امنیتی جلو می آید، هم توجیهات کم موجه اند و هم دستگیری  و اذیت پلیسی سهل. چنین نمونه های بدیهی را هر کمونیست کم تجربه ای میداند. قصد از این مثال های ساده نشان دادن اهمیت کاربرد هنر سازماندهی کار و فعالیتی با رعایت تمام فاکتورهای سیاسی و اجتماعی و امنیتی و فرهنگی و...است. 

(اینجا جای بحث نیست و به همین دلیل در پرانتز میگویم که مشکل کمونیسم امروز در انجام ندادن چنین فعالیت های علنی و بسیار مهم، نه خطرات امنیتی، که ازعشق آن به کارهای سیاسی ممنوعه و ضدرژیمی است. تقریبا کسی نشنیده کمونیستی به اتهام انجام چنین فعالیت هایی دستگیر شده باشد. در چنین فعالیت هایی، نه شعاری هست، نه آکسیونی، نه تظاهراتی، نه اطلاعیه ای، نه نمایشی، نه روبرو شدن با پلیسی، نه منفعت گروهی، نه "سیاستی"، نه سینه سپرکردنی، نه پلاکاردی  و حتی نه عکسی!! به همین دلیل اینها مورد علاقه سنت غالب بر کمونیسم امروز نیست. سنت غالب بر کمونیسم امروز از این نظر حتی از یک انساندوستی متعارف هم تهی شده است.) 

به بحث اصلی برگردم؛ خارج از هر نمونه و مثالی، هر نوع فعالیت و اقدامی در دستور هست یا نیست، در هیچ شرایطی و به هیچ وجهی، هیچ اسناد و مدارکی که از چشم پلیس امنیتی خطرناک اند، نباید پیرامون فعال و سازمانده علنی کار کمونیست پیدا شود. وزارت اطلاعات نباید بتواند هیچ پرونده امنیتی مستند علیه فعال کمونیست تشکیل دهد. 

بعلاوه، تقسیم کار در یک کمیته کمونیستی باید کار مخفی و بلحاظ امنیتی خطرزا را از دستور رهبر و آژیتاتور علنی کار خارج و ممنوع کند. جلسات ترویجی، مطالعاتی، سازماندهی فعالیت ها و خیلی از کارهایی که دور از چشم پلیس جریان دارد، نباید با شرکت و نظارت رهبر علنی کار و مبلغ و آژیتاتور کمونیست باشد. در خیلی مواقع کار سازماندهی ها را کسانی و اعضایی از کمیته انجام میدهند که نقشی در کار علنی ندارند. به همین دلیل اعضای کمیته های کمونیستی را ترکیبی تشکیل میدهند که خاصیت ها، ظرفیت ها و توانایی های متفاوتی دارند؛ یکی وصل حلقه ها و محافل نزدیک به کمیته است، دیگری به انتشارات و امور مخفی دیگر وصل است و آن دیگری به جز نقش رهبر و مبلغ در عرصه علنی هیچ نقش دیگری ندارد. روابط درونی خودشان هم در متن روابط اجتماعی و طبیعی و با پوشش های کاملا موجه برقرار است. برای چنین فعالینی باید فرض باشد که تلفن و ای میل و روابط شان در شبکه های اجتماعی موجود در دنیای مجازی، بطور قطع زیر کنترل کامل وزارت اطلاعات و پلیس امنیتی است. کسی که در این عرصه ها مشغول پیشرد ارتباطات و فعالیت و...است، بطور بدیهی پیشبرد فعالیت جدی سیاسی در دستور ندارد. چنین کسانی و روابط اجتماعی شان برای پلیس امنیتی کاملا شناخته شده و بلحاظ امنیتی سوخته اند. چنین کسانی را پلیس اگر دستگیر نمیکند، بخشا به این دلیل اند که ضرری برای رژیم  و سیستم ندارند، بعلاوه به عنوان تله هم برای شناسایی دیگران توسط پلیس امنیتی مورد استفاده اند. به همین دلیل رعایت امنیت اکید در رابطه با این تیپ لازم و ضروری است. پخش و علنی کردن روابط سیاسی و اجتماعی در فضای مجازی، بسیار به نفع پلیس امنیتی بوده و آنها را از صرف هزینه برای شناسایی فعالین کمونیست معاف میکند. برعکس چنین سبک کاری، موضوع کار رهبر و فعال کمونیست انسان های زنده پیرامون اند، نه کسانی که از طریق انترنت تبادل نظر میکنند و رابطه میگیرند و نظرات و عقایدشان را به نسیم فضای باز و امواج لایتناهی دنیای مجازی می سپارند. 

مسائل و نکات متعدد و پیچیده ای در رابطه با کار مخفی و علنی لازم به بحث تخصصی نیازداراند. چنین مطالبی قبلا توسط کمیته سازمانده حزب منتشر شده و هنوز قابل استفاده و در سایت حزب در دسترس اند. تلفیق ماهرانه این دو عرصه به هنری ظریف میماند که رهبر و فعال کمونیست باید از بدو کار تحصیل و کسب کند.

کمونست: به عنوان آخرین سوال. جوانان در محلات مستقل از اینکه کجا کار میکنند٬ در محل در جمعها و پاتوقهای خود جمع میشوند. مسائل خاص خود را دارند و یک پای امنیت در محلات در مقابل نفرت پراکنی مذهبی٬ قومی٬ سنتهای عقب مانده و ضد زن و ضد مدرنسیم و.. هستند. آیا حرف ویژه ای خطاب به آنان دارید؟ کلا چه نقشی برای آنان قائل هستید؟

 محمد فتاحی:وقتی به بحث این جوانان میرسم اتوماتیک یاد جوانان فلسطینی می افتم که به محض حضور سربازان اشغالگر سنگ باران شان میکنند. در ایران، جمهوری اسلامی بویژه نزد جوانان شباهت زیادی به اشغالگرانی دارد که در زندگی خصوصی همه یک دخالتگر مزاحم است. نزد اینها جمهوری اسلامی با اسلام و فرهنگ مرده پرست و شرقی و عقب افتاده اش کاملا بیگانه با زندگی اجتماعی و فرهنگی است. به همین دلیل تنفر ویژه ای نسبت به آن قلب جوانان را فراگرفته است. چینین تنفری ظرفیت شکل گیری گروههای جوانان مترقی و آزاده ای را دارد که میتوانند تمام مظاهر ضد مدرن و امروزی جمهوری اسلامی و قوانین و موازینش را زیر پا نهند و عناصر چنین فرهنگ و سنتی را هم در محله منزوی و طرد کنند. مقابله با زور، با تبعیض، با زن ستیزی اسلامی و مردسالاری و سنت های عهد عتیقی میتواند سیبل تعرض هر گروهی از جوانان محله باشد. از این نظر جوانان محل و گروههای سازمان یافته شان میتواند کاری کند که حضور جمهوری اسلامی و قوانین و مظاهر اخلاقی و ارزش ها و سنت های فرهنگی و اجتماعی اش در محله جارو شود. با همه اینها، در غیبت کمونیست ها در چنین عرصه ای، اولا سنت لیبرالیسم غربی و از این زاویه هواداری از جناح غربگراتر حکومتی میتواند اینها را با خود ببرد و ثانیا در نهایت تقلای آزادیخواهانه شان هم به جایی نرسد. در محلات کارگری و محروم که مسئله جوانان مستقیما به وضعیت اقتصادی خانواده ها گره خورده است، گروههای جوانان عرصه مهمی برای کار کمونیستی و برای سازماندهی مقابله با فقر و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی و تمام صائب دیگر حاصل از حاکمیت رژیم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی سیستم موجود است. کار در محله اینجاست که برای جوانان هم معنی وسیعتری پیدا میکند و برای کمونیست ها هم جایگاه حیاتی تری دارد.