کار کودکان مسله طبقه کارگر است

امان کفا

".... بخش های آگاه تر طبقه کارگر کاملا واقفند که آینده طبقه شان، و در نتیجه آینده بشریت، کاملا به شکل دادن نسل کارگر در حال رشد بستگی دارد. آنها می دانند که، قبل از هر چیز دیگر، کودکان و نوجوانان کارگر، بایستی از تأثیرات خُرد کننده نظام ٨فعلی نجات داده شوند. و عملی شدن این امر تنها با تبدیل خِرَد اجتماعی به نیروی اجتماعی، که در شرایط فعلی، به جز از طریق قوانین عمومی که با قدرت دولت اعمال می شوند، راه دیگری موجود نیست. در اعمال این قوانین، طبقه کارگر توان دولت را تقویت نمی کند، بلکه کاملا برعکس، آنها [کارگران] آن توان را که علیه شان بکار برده می شود را به نیروی خود مبدل می سازند. آنها اقدامی عمومی را بعمل می آورند که فراتر از کوشش های پراکنده فردی شان است...." از اسناد انترناسیونال اول - مارکس ١٨۶۶

اگر کار و اشتغال مقوله ای ایرانی نیست،  کار کودک و کودکان کار هم مقوله هایی ایرانی نیستند. در نظامی که در آن کارگر، نه یک انسان، نه گوشت و پوست و جان، بلکه تنها و تنها بخشی از تولید، و آنهم تولید برای سود است، نجات کودکان و نوجوانان کارگر، بي شک نجات آینده بشریت است. مبارزات کارگران در طی تقریبا صد و پنجاه سال اخير، توانسته است به پدیده کار کودکان در جایی مثل اروپای غربی افسار زند و غير قانوني کردن آن را به دولت های سرمایه تحمیل کند. در ايران نيز شاهد بوديم که چگونه فشار و مبارزه کارگران آگاه، چه در دوره رژیم پهلوی و بالخص در دوره انقلاب ۵۷، حقوق کودکان منجمله حق تحصیل و بهداشت را به قانون تبدیل کرد. اما، یورش و حمله همه جانبه جمهوری اسلامی به طبقه کارگر و مشخصا سطح معیشت آن، بمراتب این دستآوردها را عقب زده است. امروز پديده کودکان کار، در ابعادی بیسابقه، استثمار این قشر از طبقه را به بخشي از مفروضات عادی در ایران تبدیل کرده است.

در مقایسه با اروپا که سن قانونی کار ١٨ سال است، اما رابطه کار و سرمايه در ايران طوري است که دست دولت بورژوايي را چنان باز گذاشته تا سن قانونی کار را به ١٠ ساله ها هم کاهش دهد. جمهوري اسلامي بدون آنکه "فشاری جدی" از جانب طبقه کارگر بر خود احساس کند بالای سن ١٠ سال را جزو نیروی کار فعال بحساب مي آورد. در نتیجه مستقل از آمارهای جمهوری اسلامی، درصد نیروی کار کودکان در ایران بسیار بالا است؛ میلیونی است.

دستگاه های تبلیغاتی بورژوازی ادعا می کنند که کودکان کار، نان آوران خانواده هایی هستند که به هر دلیلی والدین شان قادر به کار کردن نیستند. این تصویر سرمایه و جمهوری اسلامی است که هر روز در جامعه باز تولید میشود و به خورد مردم داده میشود؛ هدف از این دسته تبلیغات چيزي نيست جز اينکه تقصير را به گردن وضعيت والدين بندازند. با اين تصوير و از اين طريق، براحتي کارفرما و دولت را بعنوان عاملين به کار کشيدن کودکان مبري مي دانند.

گویی که این بورژواهای مدرن و مالک وسايل توليد در جامعه هستند که به فکر وضعيت کودکان اند، و در نتيجه مسببين بکار کشيدن کودکان کسي نيست جز والدين تنبل و بي فکر آنها! گویی این والدین کارگر هستند که برای کاهش هزینه تولید، و افزایش سود صاحبان مراکز تولیدی، کودکان و فقط کودکان را رسمی و یا بدون قرارداد استخدام می کنند. گویی این والدین کارگر هستند که فرزاندشان را به زور به کل سیستم حمل و نقل فردی، راهی بازار کار می کنند. گویی این کارگرانند که گرانی کمر شکن را براه انداخته اند تا در بازار کار، کودکان هم مجبور به کار کردن باشند. گویی این کارگرانند که پیشرفت های تکنولوژی را، نه برای رفاه، نه برای کاهش ساعات کار و فراغت بیشتر، بلکه برای جایگزین کردن بزرگسالان با نیروی کودکان دنبال می کنند. گویی این کارگرانند که دولت خودشان را دارند، و کودکان کار را در هیچ محیط دولتی (یا تحت نفوذ دولت) چه پنهان، چه آشکار، بکار نمی گمارند. گویی این والدین هستند که در اوقات مدرسه، حضور کودکان را در خارج از مدرسه تحت تحقیق و تعقیب قرار می دهند. گویی این والدین هستند که حتی کودکان را به جرم اینکه پدرشان متولد ایران نیست از شناسنامه و حتی شهروندی محروم می کنند. و برعکس کارفرمایان و دولتشان برای کودکان دل می سوزانند!

گویا این دولت نیست که کودکان کار و خیابانی را حتی در بسیاری از آمارها اصلا به حساب نمی آورد. در شرایط امروز که فقر و فلاکت و بیکاری دامن جامعه را گرفته جمعیت این کودکان کار در ایران به شدت بالا است، بعضا به دلیل ارزان بودن نیروی کارشان در مقایسه با بزرگسالان؛ و این در ایران به یک امر عادی، معمول و مقبول سرمایه و دولتش تبديل شده؛ کار به جایی رسیده که بخشی از طبقه کارگر هم پذیرفته که گویا برای دسترسی به امکانات بیشتر بچه اش را به کار بکشند. تبلیغات و فرهنگی که در جامعه در مورد مشروع بودن کار کودکان وجود دارد به حدی بالا است که بخش های زیادی از طبقه کارگر را به جای مبارزه علیه آن به تمکین کشانده است.

مسلما، تنها طبقه کارگر به حکم جایگاهش در پروسه تولید میتواند در مقابل این ابعاد وسیع از فاجعه کار کودکان و غیر قانونی کردن آن بایستد. هیچ مصلح و نهاد خیرخواهی نمیتواند پاسخ این فاجعه را در این ابعاد وسیع بدهد. نه تنها قدرتش را ندارد بلکه بدلیل عدم اشغال جایگاه کلیدی در پروسه تولید در جامعه، عملا فاقد فشار واقعی به دولت و کارفرما هستند و لذا براحتی فعالین این نهادها را جمهوری اسلامی دستگیر و سرکوب می کند. اینجاست که نقش طبقه کارگر مهم و برجسته می شود.

اگر امروز کارگران اگاه و بخش های پیشرفته این طبقه، به کار کودکان بعنوان مسله ای که باید جلوی آن را گرفت نگاه کند و مانند هر خواست دیگری مثل افزایش دستمزد، بیمه بیکاری و ... در صدر مطالبات خود قرار دهند، قاعدتا باید وضعیت امروز کودکان را تغییر ميداد. آیا امروز منتالیته جامعه ایران کار کودکان را جرم میداند؟ اگر جواب مثبت باشد باید نمودهای مبارزه علیه آن نیز نه تنها وجود داشته باشد بلکه مثل همه مطالبات دیگر در راس اعتراضات جامعه خودی نشان دهد. تا زمانی که این مسله به مسله طبقه کارگر تبدیل نشود و در مقابلش سنگر نبندد، بعید است تحول عجیبی در سرنوشت کودکان کار ایجاد شود.

امروز و در قرن ٢١ به راحتی و در جلو چشم مردم از آدم ١٠ ساله کار می کشند و اسمش را نیروی فعال کار مینامند. در حالیکه این جرم است؛ خیلی وقت است که سن قانونی کار را ١٨ سال تعریف کرده اند. قابل قبول بودن کار کودکان در ایران توسط سرمایه و دولتش باید زیر سوال رود. طبقه کارگر همانگونه که برای افزایش دستمزد، علیه بیکاری، بیمه بیکاری و تشکل و غیره مبارزه میکند باید علیه به کار کشیدن کودکان و قابل قبول کردن آن از جانب سرمایه و دولتش بایستد. معادله را باید برگرداند؛ اگر قبولانده شود که کودک نباید کار کند، اگر قبولانده شود که این جرم است، جامعه در مقابلش خواهد ایستاد. باید با فرهنگ موجود در برخورد به کودکان مقابله کرد. این قبل از همه، امر طبقه کارگر است، تنها نیرویی که به حکم موقعیت کلیدی اش در پروسه تولید در جامعه میتواند معادله را روی قاعده اش بنشاند.

باید دولت را مجبور کرد که حقوق کودکان را تامین کند. این وظیفه دولت است که هر کس که به دنیا می آید باید حقوق جداگانه اش را مستقل از جایگاه طبقاتی والدینش تامین کند. تامین امکانات مالی، بهداشت، تفریح، تحصیل و خوراک و غیره را باید بدوش دولت گذاشت. این بخشی از وظیفه دولت است که باید تامین کند. مسله این است که کودک بعنوان یک پدیده جدا از والدین، سیاست و اقتصاد و موقعیت جامعه، بعنوان یک پدیده مستقل از همه فعل و انفعالات در جامعه، حقوق خود را دارد و دولت مسول تامین این حقوق است. باید طبقه کارگر این مطالبه را در دستور خود بگذارد که نباید هیچ کودکی تا رسیدن به سن ١٨ سال کار کند و نان آور خانه باشد و تامین حقوقش را به گردن دولت بندازد. طبقه کارگر و فعالین و رهبرانش باید برای حداقل این تصویر مبارزه کنند.