نبرد چغارت، معاهده بافق!

مصطفی اسدپور

نهم شهریور ماه  ١٣٩٣!  این یک روز ویژه نه فقط در جنبش کارگری بلکه  در تاریخ معاصر  ایران است. این روزی است در یک چرخش ناگهانی رئیس جمهور و کابینه دولت، مجلس و قانون جمهوری اسلامی  کشک از آب درآمدند. این یک اصطلاح عامیانه است. اما برای آنچه که در این روز در شهر بافق گذشت چه عبارت بهتری را میتوان انتخاب کرد؟ اخبار در این روز بیانگر پیروزی اعتصاب کارگران معدن این شهر بود. "پیروزی"  به تنهایی عبارت بسیار ناقص برای توصیف رویدادهاست. باید از خود پرسید: کدام پیروزی؟ پیروزی در مقابل چه کسی؟ تا بتوان تازه به دنیای واقعیت لابلای سطور خبر نزدیک شد.

صبح اینروز محمد علی طالبی معاون سیاسی و امنیتی استان یزد در تماس با چند سایت خبری منتفی شدن واگذاری سنگ آهن بافق به بخش خصوصی را منتفی اعلام نمود. بنا به اظهارات ایشان این تصمیم در جلسه مشترک با حضور معاون امنیتی وزارت کشور و معاون فرمانده ناجا اتخاذ شده بود. شبانگاه این روز به دعوت مقامات امنیتی اعزامی از تهران  در یک جلسه شش ساعته اضطراری در پشت درهای بسته با شرکت فرماندار و امام جمعه شهر  از یک طرف و  نمایندگان کارگران معدن  از طرف دیگر شرایط پایان اعتصاب مورد مذاکره قرار گرفت. شش ساعت بعدتر در ساعت چهار صبح اعلام شد: تمام خواستهای کارگران اعتصابی، لغو انتقال معدن به بخش خصوصی، طرحهای عمرانی و بهداشتی شهر مورد قبول واقع قرار گرفته و بعلاوه پس از کشمکش دو ساعت پایانی دو خواسته دیگر کارگران یعنی عدم اخراج کارگران و آزادی همه معدنچیان اعتصابی از زندان به کرسی نشست.

به همین سادگی؟! این معاون امنیتی وزارت کشور کیست؟  این دیگر چه مقوله ای است؟ دو سال اعتصاب، حمله خونین  به اعتصابات سال ٩١، چهل روز اعتصابات اردیبهشت ماه، دور جدید از اعتصابات جاری و دستگیریها  و در اینهمه کشمکش     چرا تا بحال از ایشان خبری نبود؟ چرا گرهی  را که این جناب معاون به این راحتی با یک حرکت انگشت باز میکند تا حال داده اند که  وزیر کار و کابینه دولت  با دندان سرگرم آن شوند؟ آنهمه ارجاع به قانون خصوصی سازیها  و مصوبات و قوانین و آنهمه تهدید را باید بحساب مزاج مفرح آنها گذاشت؟  آیا به عنوان یک درس، کارگران سایر مراکز کارگری بهتر نیست از همان اول سراغ آقای معاونت امنیتی را بگیرند که اتفاقا در بافق نه فقط تام الاختیار در نمایندگی تمام حکومت و بلکه  دست بر قضا کارگر دوست دو آتشه تا حد ستایش از اعتصابیون هم ظاهر شدند؟!

پیروزی  کارگران در بافق کل جامعه ایران را منقلب ساخت. این خبر بسرعت در راس اخبار قرار گرفت. شادی عظیم در کل آن جامعه از کریدورهای احزاب چپ و آزادیخواه تا جمع کارگران زندانی در اوین تا محافل کارگری بر کسی پنهان نماند. این شادی برحق و واقعی بود. در میان موج سر به سنگ کوبیدن کارگران بدنبال حقوقهای معوقه، در میان فضای نفرت انگیز سر دواندن کارگران، در دریای عفونت سیاستها و تبلیغات ضد کارگری؛ موفقیت کارگران معدن بافق هوای تازه برای نفس کشیدن، اعتماد بنفس و ارتفاعات تازه برای حرکت طبقه کارگر در ایران به همراه داشت. تنها دو ماه پیشتر در کارخانه ذوب آهن اردبیل در یک صبح روز  معمولی کار درب کارخانه را بدون هیچ گونه توضیحی، بر روی کارگران بستند. از اینروز پرونده شغل،  دستمزدها، تامین زندگی و آینده و سلامتی و آرزوهای خانواده ٢٩٠ کارگر بسته شد. در بافق در مذاکرات در بسته رو در روی نماینده تام الاختیار دولت معدنچیان خواستهای خود مبنی بر چگونگی احداث کارخانه های مجاور سنگ معدن، پروژه های راهسازی جدید، احداث بیمارستان و خدمات شهری، تضمین شغلی برای نسلهای آینده و بعنوان نکات حاشیه ای، بر سر تضمین دستمزدهای ایام اعتصاب و آزادی کارگران زندانی را چهار میخه  میکردند.

من به هیچ کس نمیگویم سر کار بروید. اختیار با خود شماست... شب بعد و با این جمله نماینده کارگران به همراه گزارش کامل از مذاکرات با دولت، تصمیم نهایی را به مجمع عمومی کارگران معدن سپرد. اعتصاب بزرگ معدنچیان با مقابله سرسختانه دولت از انواع توطئه و سرکوب دولت و مدیران راه خود را بجلو باز کرد. چنین حرکت پرشکوهی نمیتوانست بر یک تشکل و همبستگی سازمانیافته متکی نباشد. معادن چغارت به میدان تجربه مجمع عمومی کارگری بعنوان محمل اتحاد تبدیل گردید. هیج کس باندازه کارگران واقف نیست که صدای دعای کمیل در اجتماعات کارگری و یا تاخیر نیم ساعته امام جمعه در برگزاری نماز جمعه دولت را به شکست نکشاند. این همبستگی کارگران، هوشیاری رهبران اعتصاب در خنثی کردن تشبثات ماموران و درایت آنها در گسترش اعتصاب در میان خانواده ها و همه اهالی شهر بود که تهران را در مقابل چغارت بزانو درآورد.

مطابق شرایط پذیرفته شده کارگران خصوصی سازی ٢٨ درصد مورد منازعه از سهام شرکت بطور کامل متوقف شده و باید هرگونه اثری از آن در سایت بورس تهران و تمام اعلانات دولتی حذف گردد. بعلاوه دولت اولتیماتوم  دو ماهه برای  احداث چرخه فولاد در جوار معادن  و اولتیماتوم چهار ماه برای واگذاری ١۵ درصد از سهام کارخانه را برای بهبود امکانات بهداشتی و رفاهی شهر بافق را بگردن گرفته است. همه، صغیر و کبیر میدانند و میفهمند که سر و کله ادارات امنیتی چیزی بجز کشمکشهای پیچیده تر میان کارگران و دولت را بهمراه ندارد. حکومت در مقابل اعتصاب به ذله درآمده است و سیاست سرسخت تری را در آستین دارد. اما هر چه در راه باشد طنین فریاد  معدنچیان بر فراز جامعه ایران از نفس نخواهد افتاد: معادن مال ماست، چهل سال روی آن جان کنده ایم، با خون و شیره جانمان ثروت آفریده ایم، اجازه نخواهیم داد سهم ما تداوم فقر و محرومیت باشد. اجازه ندارید!

در شادمانی امروز،  کارگران معدن رو به گذشته ماهها بیم و فرسودگی و چاره جویی و فداکاری را با خود یدک میکشند. رو به آینده هنوز مبارزات و صف آرایی سخت تر و حریف زخم دیده در انتظار نشسته است. مگر خواست این کارگران جز سازندگی و توسعه جامعه و سعادت کل شهر و مردمش نیست؟ مگر نه اینستکه تحقق مطالبات آنها تنها راه سودپرستی عده ناقابل و انگل را سد میکند؟ مگر نه اینستکه دهها سال تجربه مستقیم خود آن انسانها صد هزار بار شاهدی بر ناکارآمدی مناسبات سرمایه و سود برای ایجاد کمترین سطح رفاه و امنیت در آن جامعه است؟ مگر نه اینستکه سی سال تمام انواع سیاسیتهای اقتصادی حکومت جز تباهی و فقر و رسوایی و سودجویی متوحش چیز دیگری از آب درنیامده است؟ به سراتجام رساندن خواستهای برحق و مسلم کارگران معادن آهن بافق بتنهایی بسیار دشوار است. حمایت گسترده و طبقاتی از معدنچیان چغارت میتواند روند دیگری برای این کارگران و  برای کل طبقه کارگر در ایران بهمراه داشته باشد.  همبستگی فعال و طبقاتی چیزی است که کارگران در ایران در طول اعتصابات اخیر معدنچیان به بافقی های قهرمان عمیقا بدهکارند.

تصور کنید دهها مراکز کارگری دیگر  در ایران تجربه چغارت را در پیش بگیرند ...