زنگ خطر پاکسازی زنان از مشاغل دولتی!

مونا شاد

 

حمله به موقعیت و شرایط زنان شاغل از پایه ای ترین طرح های جمهوری اسلامی ایران ست. اولین حمله اش از پاکسازی زنان بی حجاب در اداره ها شروع شد به شکلی که  سهم اشتغال زنان از جمعیت شاغل کشور از ۸/۱۳ درصد در سال ۱۳۵۵ ، به ۸ درصد در ۱۳۶۵ رسید.

زمان جنگ  و بعد از آن  برای پر کردن خلاء و نبود مردان، زنان فرصتی یافتند که حضور بیشتری در کارخانه ها و ادارات داشته باشند. همچنین به خاطر فشار اقتصادی و گرانی و تورم رو به رشد هرساله، دیگر درآمد تنها یک نفر پاسخ گوی هزینه ها  مخارج سنگین خانواده ها  و اجاره خانه ها نبود.  

از سوی دیگر زنان با وجود تمام تبعیض ها و نابرابری ها، سعی کردند موانع و سدها را بشکنند و خود را بر قوانین تبعیض آمیز و آپارتاید گسترده جنسیتی تحمیل کرده و  بخشی از اقتصاد جامعه را در دست گرفتند. آمار سال های ۱۳۸۰ تا  ۱۳۸۴نشان می دهند تعداد کل زنان تحصیل کرده  به مراتب بیشتر از فارغ­التحصیلان مرد رشد داشته است . درحالی که نرخ بیکاری در میان زنان از ۹/۱۹ درصد در سال ۱۳۸۰ به ۱۷ درصد در سال ۱۳۸۴ رسیده است. با تمام این اوصاف وضعیت اشتغال زنان ایران بحرانی ست.  

۵۷ تن از نمایندگان مجلس  درخواست اولویت دادن به بررسی "لایحه کاهش ساعات کار زنان" را تسلیم هیئت رئیسه مجلس کرده‌اند.  بر اساس این لایحه زنان باید تا ۱۲ سالگی فرزندشان، به صورت پاره‌وقت کار ‌کنند. این لایحه به دنبال طرح تحمیلی و اجباری افزایش جمعیت و تشویق زنان برای زایمان های متعدد و  داشتن حداقل ٤ تا ١٢ فرزند را توصیه می کنند و دولت تهدید کرده است که موارد خلاف یعنی استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری جریمه های سنگینی تا ٥ سال زندان دارد.  با این وصف تمام عمر مفید زن باید صرف بزرگ کردن  و بچه داری شود و از داشتن شغل و استقلال اقتصادی و حضور در جامعه محروم باشد.  

نظام سرمایه داری ایران از زیر بار مسئولیتی که به گردن خودش است شانه خالی می کند. امروزه در کشورهای پیشرفته، دولت ها موظفند  برای زنان شاغلی که دارای فرزند هستند موسساتی از اماکن غذاخوری و مهدکودک ها دایر  کنند. کشور آلمان برای تشویق زنان  به فرزند دار شدن، تا سه سالگی به مادر ماهانه پول پرداخت می کند و میتواند زمان مرخصی زایمان تا سه سالگی بین پدر و هم مادر تقسیم شود تا مسئولیت نگهداری بردوش هر دو باشد. با این وجود، هنوز نتوانسته اند زنان آلمانی را مجاب به بچه دار شدن کنند زیرا زنی که در مرخصی زایمان بسر می برد حقوقش به حداقل و پایه حقوق  کاهش می یابد.  

واقعیت این است که همه جا، و در همه نظام های سرمایه داری، از ایران تا آلمان، این کار و  میزان پرداختی و دستمزد و هزینه زندگی است، که مدل و اندازه خانواده، عشق و حتی داشتن و نداشتن کودک که قاعدتا امر بسیار شخصی انسانها است، را معلوم میکند. همه جا، انسان، زن و مرد، برده مزد است. اما در کشورهایی چون آلمان و سایر کشورهای  پیشرفته غربی، دستآوردهای جنبش های پیشرو، محدودیت هایی به افسار گسیختگی سرمایه در سواستفاده از بردگی انسان، و بخصوص بردگی زنان، زده است. ایران یکی از افسار گسیخته ترین نظام های سرمایه داری در جهان معاصر است و تعرض امروز جمهوری اسلامی به زنان، وجهی از این افسار گسیخته گی است.   

حذف زنان از پست‌هایی همچون منشی گری، تایپیست و مسئول دفتری در شهرداری ، طبقه بندی و جنسیتی کردن اولویت های استخدام برای مردان متاهل و بعد زنان،  خصوصا زنان مجرد را از بازار کار حذف می کند. ممنوعیت کار زنان در قهوه خانه ها و کافی شاپ ها، یکی از نمونه های آن است. حتی  زنانی که تقاضای اخذ پروانه کسب قهوه‌خانه دارند باید مردانی را به عنوان مباشر خود در این اماکن معرفی کنند. چراکه طبق قانون، تردد و اشتغال زنان حتی اگر صاحب پروانه کسب نیز باشند، در داخل قهوه خانه‌ها ممنوع است. با توجه به اینکه بخش وسیعی از زنان سرپرست خانواده ها، که برای سیرکردن شکم فرزندانشان در این مکان کار می کنند، با اجرای این طرح بخش اعظم این زنان به خیل عظیم زنان بیکار، دستفروش یا تن فروش اضافه می شوند. و دولت هیچ پوشش حمایتی را برای آنان ندارد.  

بر اساس  آمار دولتی بیش از دو و نیم میلیون زن سرپرست خانوار در کشور زندگی می‌کنند که معادل ١٢.١ درصد کل خانوارهای کشور هستند. این در حالیست که تعداد زنان سرپرست خانوار در سرشماری سال ٨٥ حدود یک میلیون و ٦٠٠ هزار نفر برآورد شده بود یعنی طی پنج سال جمعیت زنان سرپرست خانوار بیش از ٩٠٠هزار نفر افزایش یافته اما تعداد زنان تحت پوشش سازمان‌های حمایتی به این میزان افزایش نیافته است.  

آنچه را که آمار و ارقام دولتی نشان می دهد تمام واقعیت نیست، رژیم زن ستیز دست هایش را دور گردن زنان حلقه کرده و هر روز بیشتر و بیشتر میفشارد. دولت اعتدال وامید آقای روحانی لوایح و قوانینی را به اجرا می گذارد و تثبیت می کند که حداقل های قدرت مالی زن را هم محدود و تحت کنترل درآورد. زیرا نیاز مالی یکی از پایه ای ترین چیزی ست که باعث اطاعت و فرمانبری می شود و این زنان را در موقعیتی نابرابرتر و تحقیرآمیزتر قرار می دهد. باید مانع استقلال مالی زنان شد، باید آنها را تحقیر و تحت انقیاد بیشتر قرار داد، تا بتوان به سهولت طرح هایی چنین ضدزن را به اجرا درآورد. طرح هایی که امروز برای نظام از نظر اقتصادی، منفعت دارد.  

رژیم درمانده از جوابگویی به  نیازها و خواسته های جوانان جویای کار، با بی شرمی تمام تعرض عظیمی را علیه زنان شاغل و کارگر به راه انداخته وزنان را مسبب افزایش بیکاری می داند و به مردان متاهل و مجرد اعلام می کند که این زنان هستند که مقصر هستند و از خانه ها بیرون آمده اند و جای شما را در پست ها اشغال کرده اند، باید آنها را از میدان باید بدر کرد! 

عملاً زنان شاغل با چنین لایحه ها و طرح های عقب مانده ای  از پست ها و مراکز دولتی حذف می شود. شرایط اشتغال  هر روز برای زنان سخت تر می شود. این وضعیت برای زنان زنگ خطر بیکاری بیشتر و حضور کمتر در جامعه را به همراه دارد.  از سوی دیگر، فقر و بدبختی و فلاکتی که دامن جامعه ایران را گرفته، خانواده نیازمند کار زن است، و بسیاری از "زنان مطلقه" و مجرد برای  تامین مخارج خانواده و کودکانشان باید کار کنند.  

این شرایط به نحوی است که زنان حذف شده از مراکز دولتی را مجبور می کند تا در مراکز تولیدی و کارگاه های  کوچک و یا شرکت های خصوصی، بدون هیج امنیت آتی شغلی و عدم پرداخت بیمه  از سوی کارفرما، کار کنند. تا در چنین تنگنایی زنان با حداقل دستمزدها  راضی به کار شوند.  

اشتغال غیر رسمی زنان، رشد فقر بیشتری را برای  آنان به همراه دارد. درآمد اندك زنان نيز به همان دليل تقسيم جنسيتى كارها،  اغلب با خرج زندگى مطابقت ندارد و فقر گريبان خانواده را گرفته و تنش ناشى از کارهای سخت و نگرانی نه تنها بيماري‌هاى روحى و جسمی ناشی از کار، بلکه خطر روی آورن زنان برای تامین مخارج به تن فروشی را افزایش میدهد. و آنها را به سمت این شغل به سهولت در دسترس و فراوان، سوق می دهد تا به بی رحمانه ترین شکلی زنان را استثمار کنند.  

این رژیم هرگز نه اصلاح پذیر بوده است و نه هرگز امکان اصلاح آن وجود داشته است. تنها چاره اش این است که به تمام تحقیرها، توهین ها،  نابرابری، استثمار و در یک کلام به این زندگی سگی  خاتمه داد. مداخله ي زنان و مردان كارگر در مبارزه ی طبقاتی دیگر نه یک امر تجملاتی ست و نه آرمانگرایی ست، بلکه یک نیاز و ضرورت است که طبقه ی کارگر برای موفقیت و نجاتش از این بردگی و تحقیر رها یابد. شرکت و مداخله زنان کارگر همراه دیگر رهبران سوسیالیست کارگری این امکان را می دهد که قدرت بگیرند و کارگران باید باور کنند که بدون وجود زالوصفت نظام سرمایه داری، بدون آنکه برده کار مزدی باشند زندگی بهتری خواهند داشت و این تنها با سازماندهی و تشکل و اعتراضات و شورش علیه همه بیدادگری ها و انقلاب محقق خواهد شد.