پیامدهای ”نظم جدید“ آقا

 فواد عبداللهی

گرچه ایران در اوضاع بحرانی عراق، دولت مالکی را از دست داد اما کماکان حزب الدعوه و شیعیان عراق را با خود دارد و مهمتر از همه می رود که کردستان عراق را فتح کند. رقص و پایکوبی قاسم سلیمانی در میان فرماندهان عراقی در جریان آزادسازی امرلی بدنبال بمباران مواضع داعش توسط جنگنده های آمریکا، کمک تسلیحاتی جمهوری اسلامی به نیروهای دولت اقلیم کردستان و همزمان سخنرانی خامنه ای در مجلس خبرگان حول ”شکل گیری نظم جدید“ در دنیا، و جایگاه و اقتدار ایران در شکل دهی به این ”نظم“ در منطقه، بار دیگر نشان داد که بورژوازی ایران یک پای معادله و قدرت در منطقه است. دولت آمریکا و آقای اوباما رسما اعلام کرده اند که ”خبر خوب این است که برای اولین بار کاملا مشخص است که مشکل پیشروی دولت های عربی که بسیاری از آنها از متحدان آمریکا هستند، ایران یا موضوع شیعه و سنی نیست، بلکه افراطگرایی سنی است که خود را به شکل داعش نشان داده و بزرگترین خطر پیش رو است.“

حال این سوال پیش می آید که این بساط از کجا سرچشمه می گیرد؟ چرا و به چه دلیل آمریکا که تا پارسال رسماً ایران را به حمله‌ نظامی تهدید می‌ کرد، امروز ژست‌ دیپلماتیک گرفته؟ چه شده که ناگهان ایران که بر اساس اظهارات پیشتر اوباما می بایست ”تنبیه“ می شد، امروز در مرکز توجه عالیه قرار گرفته و سخن از همکاری با آن جهت ”مبارزه با داعش و باز گرداندن صلح و ثبات در منطقه“ به میان می آورند؟ چه شده، که جمهوری اسلامی امروز عزیزدردانه خبرسازان و خبرتراشان رسانه های دول غربی می شود و دمب سران رژیم در رادیو تلویزیون های اینان مرتبا در بشقاب می افتد؟ فهرست این پرسش ها زیاد است اما چند نکته در همین رابطه و در جواب آنها لازم و ضروری است.

١- شکست آمریکا در خاورمیانه عملا باد آقایی آمریكا را در جهان خالی كرد. پوزه‌شان آنچنان به سنگ خورد که امکان مهار لیبی و مصر و تونس و عراق و سوریه را هم از دست دادند. آمریکا نه از سرنوشت مردم عراق و منطقه نگران است و نه از عملکرد داعش؛‌  نگرانی آمریکا از فروپاشی استیلای‌اش بر دنیا و بین النهرین است. و جهت ممانعت از این رسوایی آشکار،‌ بر خلاف میعادهای دیگر که تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و دفاع از حقوق‌بشر دست به سازماندهی کودتا و تسلیح ”انقلابیون“ القاعده ای می‌ زد،  اینبار به بهانه ”افراطی گرایی سنی“ به توجیه عقب نشینی خود و واگذاری ”آبرومندانه“ خاورمیانه به دست قدرت های منطقه ای از جمله ایران روی آورده است. آمریکا دیگر محلی برای ماندن ندارد؛ نه اینکه نمی‌خواهد، دیگر نمی‌تواند! به همین دلیل نیز تمامی تلاش خود را به خرج داده تا به رژیم ایران نزدیک شود و همچون نمونه ویتنام که با چین از در دوستی درآمده بود، راه را برای دوستی با ایران بگشاید! تلاشی که در شرایط امروز به دلیل تغییرات استراتژیک جهانی امکانپذیر است.

این واقعیت مسلماً دیر یا زود خود را به منصه ظهور خواهد رساند. تمام تلاش ما حکمتیست ها در این چند ساله اخیر این بود که به جامعه ایران هشدار دهیم که امید به فشار امریکا علیه ایران توهم است، امریکا می رود و همراه با خود افق اش را نیز میبرد و باتلاقی از استیصال و ارتجاع بر جایی خواهد گذاشت و چنین هم شد.

٢- ما به ازای هر درجه پیش روی جمهوری اسلامی در عراق و منطقه، چیزی نیست جز تحکیم و تضمین ادامه سرکوب طبقه کارگر و به حاشیه راندن مبارزات زنان و حمله به جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران و در عین حال دامن زدن به فضای هراس، استیصال و بی افقی در داخل. تعرض رو راست و بدون ابهام دولت لجام گسیخته ای است که بر متن هزیمت آمریکا و ماجرای ”مبارزه با داعش“، احساس قدرت کرده و می خواهد ادامه حیات خود را به نوعی روی پای خود مستقر و مقتدر کند؛ نعره های خامنه ای در دفاع جانانه از دولت ”اعتدال و امید و اقتدار ایران“ بر متن این اوضاع قابل فهم است. ”پیشروی در سیاست خارجی“، مقدمه و آغاز تعرض در داخل است. تعرضی مستقیم به معیشت و قابلیت مبارزه و سازمان یابی طبقه کارگر در داخل! جمهوری اسلامی می رود حسابش را با کارگر شرکت نفت، با کارگر صنایع کلیدی، با کارگر معادن، روشن کند! می رود که با جنبش رهایی زن و فعالین آن، با عدالتخواهی در جامعه تعیین تکلیف کند!

٣- نباید میدان مبارزه علیه داعش را به جمهوری اسلامی واگذار کرد. هم اکنون چهره ”ناجی“ و ”صلح طلب“ و ”امپراتور منطقه“ این رژیم بر در و دیوار دولت های غربی و ژورنالیسم نان به نرخ روز خور آویزان است. در حالیکه آخرین خشت توهمات به دولت امید و اعتدال در داخل از جا کنده می شوند، در حالیکه دولت در مقابل مطالبات اقتصادی، مسله زنان، دستمزد، حق تشکل و اعتصاب گز نکرده جر داده، از آن طرف احساسات ناسیونالیستی و میهن پرستی را بار داده اند. قاعدتا موقعیت امروز جمهوری اسلامی را باید به همه ناسیونالیست‌های عزیز، میهن پرستان، کسانی که فکر میکنند ایران نه تنها سوزن درست میکند، بلکه فردا سفینه هم هوا می کند و قدرت منطقه شده است و غیره تبریک گفت. جمهوری اسلامی بدرستی روی همین فضا سرمایه گذاری کرده و منفعت ناسیونالیستی بورژوازی ایران را جای منفعت طبقه کارگر و زحمتکشان ایران نشانده است. فقر از سر و کول مردم بالا رفته؛ فلاکت، بیکاری و اختناق در می زند؛ سوال این است: عزت و اقتدار ایران یا زندگی مردم؟ استثمار یا افتخارات ملی؟ آپارتاید جنسی یا نیروی هسته‌ای؟ کدام مسئله اصلی جامعه ایران است؟

برای جنبشی که نقطه شروع اش خاک و آب، ملیت، تمامیت ارضی، صنعتی شدن، و اقتدار ملی و همه چیز، غیر از انسان است، برای سنتی که حاضر است ”ملت“ ایران در چشم جهانیان مقتدر و بزرگ شود، پول دار ها و سرمایه دار ها و مفت خور ها، ثروت و قدرت‌شان وسیعتر شود، برای دولتی که قرار است حساب های بانکی اش  پُـر‌تر شود و روی خانه خرابی مردم جیبش پر شود، به تمکین کشاندن طبقه کارگر در مقابل بورژوازی از جان انسان واجب تر است. برای طبقه کارگری که آزادی و برابری انسان، از میان برداشتن کار مزدی و استثمار و سود و سرمایه هدف است، برای جنبشی که از اقتدار امروز ایران در منطقه نه تنها احساس غرور و ترس نمیکند بلکه نفرت اش از جمهوری اسلامی را بیشتر میکند، و بالاخره برای جنبشی که میداند عزت و احترام آقای روحانی و خامنه ای در منطقه یا دنیا، عزت و احترام بورژوازی ایران است، در بر پاشنه دیگری می چرخد. اینها حقایق آن جامعه اند. جامعه ای که باید تنها توسط جنبش طبقه کارگر و کمونیست های این طبقه زیر و رو شود.