توافقات در مذاکرات اتمی و منافع طبقه کارگر

مصطفی اسدپور

مذاکرات میان جمهوری اسلامی از یک طرف و هیئت  دول غربی در ژنو دور تازه ای را از سر گرفته است. اخبار و تفسیر روند مذاکرات تمام فضای سیاسی ایران را به خود اختصاص داده است. با وجود شواهد ضد و نقیض گفته میشود این میتواند دور پایانی مذاکرات باشد. ناگفته پیداست که مذاکرات امروز در امتداد ”جنگ“ و دشمنی چند ساله اخیر طرفین قرار میگیرد. پر واضح است تصویری که طرفین از مذاکرات، روند آن و نتایج دلخواه خویش بدست میدهند در ادامه همان جنگ تبلیغاتی دیروزشان به پیش میرود و در این میان خیل رسانه ها و بنگاههای تولید افکار عمومی  عقبه دار این کشمکش مثل همیشه ”بیطرفانه“  به وظایف ”دمکراتیک“ خود مشغولند. همه دارند از منافع مردم و مشخصا مردم ایران از نتایج این مذاکرات میگویند. نزد هر عقل سلیم مذاکره و صلح میان دو هیولای ترور و کشتار، میان امریکا و جمهوری اسلامی، صد البته بر جنگ میان آنها ارجحیت دارد؛ و این برای مردم ایران که قربانیان خط اول این فضای جنگی بوده اند صدق میکند. مردم در ایران حق دارند که با امید به یک توافق، پایان فضای جنگی و پایان محاصره اقتصادی به مذاکرات چشم بدوزند. اما در زیر پوشش تب داغ توافقنامه ”هسته ای“، صحنه سیاسی ایران میدان مانور یک جماعت شارلاتان سیاسی و پاشیدن خاک بر چشم مردم زحمتکش تبدیل شده است. هنوز اثری از توافق احتمالی در هفت آسمان هویدا نیست، اما از پیش دارند تصویر یک امریکای منجی صلح، تصویر یک طفل معصوم اسیر جناح تندرو از جمهوری اسلامی، فضایی مملو از مسئولیت و آرامش و ثبات تولید در آینده نزدیک را جلوی افکار عمومی قرارمیدهند! لب کلام، قرار اینستکه مذاکره و توافق احتمالی باید مجرای ادامه حیات و تقویت جمهوری اسلامی و طبقه حاکم بر ایران باشد؛ و در اینگونه حماسه ها مگر میشود فرخ نگهدار در جلو صف نایستاده باشد؟

وفاداری به رژیم جمهوری اسلامی رکن اساسی فلسفه زندگی فرخ نگهدار و ابواب جمعی اخویهای سیاسی اوست. مفاهیم پایه ای انسانی  و  سیاسی از جمله آزادی، حقیقت و شرافت، وجدان و تمدن  تا آنجایی برد دارند که بگونه ای برای ادامه حیات رژیم او مفید واقع شوند. این یک باتلاق سیاسی تمام عیار است، اما هر چه هست این مرد در ثبات قدم و تعمیق در مکتب سیاسی اش شایسته طلایی ترین مدالهای قهرمانی است. اظهارات اخیر وی، تحت عنوان ”وین در انتظار برد – برد“ در سایت اینترنت روزآنلاین، مبین اوج شعف و شادمانی وی از چرخش بزرگ سیاسی است که در آن جمهوری اسلامی ایشان بعنوان یک قدرت بزرگ منطقه ای از طرف امریکا برسمیت شناخته میشود، حکومت ایران برای حل بغرنجی های منطقه خاورمیانه ببازی گرفته خواهد شد، شکاف دولت – ملت کاهش مییابد، و در سطح داخلی از یکسو دستگاه رهبری و از سوی دیگر بخش ناراضی درون و پیرامون نظام را به واقع بینی و اعتدال میکشاند. این بهشت موعود فرخ نگهدار و مسیر رسیدن به آنست. در هیچ کجای این مسیر که از سیاه ترین دوره های تاریخ بشری و مملو از بربریت و سرکوب و چرک و خون است نیازی به اشاره به مسببین آن در دو طرف میز مذاکره آقای نگهدار دیده نمیشود.  در این توصیف قصه وار از یک روند سی و چند ساله پرتنش، چند واقعیت ”کوچک“ به  ”فراموشی“ سپرده شده است که یادآوری آن نشان میدهد که هدف و مضمون مواضع امروز فرخ نگهدار و شرکا کدامست.

اول، مذاکرات امروز امریکا بدلیل تجدید نظر در سیاستهای ضد مردمی و قلدرمنشانه او در منطقه نیست. اوباما سیر منطقی جرج بوش، تعقیب همان سیاستها در قالب دیگری است. امروز قرار است جای نیروهای زمینی را هواپیماهای بدون سرنشین پر کند که همان جنایات را با هزینه کمتر به اجرا درآورد. امروز قرار است ارتجاعی ترین نیروها را با پول و از راه دور سازمان داده و بجان مردم منطقه انداخت. کسی که سپردن سرنوشت مردم در عراق و افغانستان و لیبی و سوریه بدست دستجات ادمکش اسلامی و ناسیونالیستی و بیلان هر روزه حکومتشان را نشانه ملایمت سیاسی امریکا بحساب میاورد، واقعا چه میتوان نامید؟

دوم، اینهمه هلهله برای  ”برسمیت شناختن قدرت حکومت ایران در منطقه“ برای چیست؟ کسی میتواند بیلان قدرت این حکومت برای مردم خود را به زبان عربی برای مردم بصره توضیح دهد؟ آیا کسی را که گسترش سایه کثیفترین نیروهای سیاه اسلامی در منطقه توسط جمهوری اسلامی را مثبت میخواند با کدام لقب میتوان همراهی کرد؟

سوم، سرکوب طبقه کارگر و عقب راندن تمام توقعات این طبقه اساس هر گونه برسمیت شناسی جمهوری اسلامی توسط دول غربی و مذاکرات امروز است. آیا فهمیدن این آنقدر دشوار است؟ کسی که خود را به نفهمی میزند را چه باید نامید؟ کل مقامات رژیم صراحتا از بن بست اقتصادی رژیم در مصافهای اقتصادی میگویند. خود را مجبور به امتیاز دهی به غرب در مقابل رفع تحریمها دیده و در عین حال مهار طبقه کارگر در چنگال بیحقوقی و کار ارزان را برخ میکشند. عالی جنابانی که بهای سنگین و کمر شکن طبقه کارگر را یکسر قلم میگیرند و بجایش به لفاظی های پرهیجان از اختلافات مسببین این سرنوشت میپردازند را چه میتوان نامید؟

بعد از چهار صفحه صغرا کبری نوبت به ماحصل کلام ایشان میرسد:

شهروندانی که ایران را دموکراتیک و سرفراز می‌خواهند، هرگاه بخواهند در راستای این ایده‌آل نیک خویش گام بردارند باید بر دو اصل بنیادین تکیه کنند: اول این که باید این مسیر را لزوماً صلح‌آمیز بخواهند، یعنی برای کاهش شکاف دولت-ملت، از طریق افزایش سطح مشارکت شهروندان، از طریق تقویت نقش و تاثیر انتخابات در حیات کشور اقدام کنند. دوم این که درک کنند که پی‌گیری این ایده‌آل شریف با شیوه‌های صلح‌آمیز، بدون نوعی تعامل با اصلی‌ترین صاحبان قدرت در دستگاه حاکم نامیسر است."

همین چند جمله کافی است تا درک کرد چرا محافل حکومتی بقول خود فرخ نگهدار معتدل ، مواضع و نوشته های ایشان را لایق زباله دانی سایتهای خویش هم نمیدانند. نگهدار مختار است سقف آزادیها و لیاقت فردی و زندگی شایسته خود و فرزندانش در سایه حکومت جمهوری اسلامی را هر چقدر کوتاه که مایل است تنظیم کند. اما ظاهرا حتی در قالب همین رژیم انسانها و شهروندان از شعور و حرمت بالاتری برخوردارند که بتوان هر اراجیفی را در مورد آنها سر داد. آیا شرافت بیشرفترین سودجویان سرمایه دار که حقیقت تداوم سالهای طولانی از محرومیتهای کارگران را قابل پنهان نمیداند در مقابل خونسردی سطور فوق در وصف ایران دمکراتیک و سرافراز و ایده آلهای نیک ارجحیت ندارد؟  پس از پنج صفحه تحلیل چگونه است نصایح عالیجنابانه دال بر ”شیوه های صلح آمیز“ دست بر قضا یکبار دیگر متوجه مردم است و (با معذرت از بکارگیری کلمه خشونت امیز) سرکوبگران جمهوری اسلامی را نمیگیرد؟

مذاکرات وین علاوه بر جمهوری اسلامی و غرب طرف سومی هم دارد که طبقه کارگر در ایران است. اینده این مذاکرات در راه ایجاد یک ”جمهوری اسلامی با قدرت منطقه ای“ که آب از لب و لوچه کل طبقه سرمایه دار و امثال فرخ نگهدار آویزان کرده است منوط به یک طبقه کارگر سرکوب شده و مطیع است. امروز طبقه کارگر را در اسارت یک سیکل معیوب کار ارزان و  بیکاری، در چنبره یکی از سیاهترین سرکوبها کت بسته در مقابل صندوق  رای و انتخاب میان احمد نژاد و روحانی قرار داده اند. برداشتن سایه جنگ، پایان  محاصره اقتصادی و گردش چرخ اقتصاد خواست قلبی مردم زحمتکش در ایران است. حکومت جمهوری اسلامی در مقابل یک طغیان توده ای اجتناب ناپذیر به زانو درآمده است.  کسی از رژیم که حاضر به سازش بیشتر با غرب باشد میتواند از حمایت فعالتری برخوردار گردد. تشخیص روندها تا اینجا نیازی به عقل سرشار ندارد. مساله محوری اینستکه آیا فردای مذاکرات طبقه کارگر به رویاهای از نوع فرخ نگهدار برای ایران سرافراز با دستگاه رهبری و تعادل دلخواه ایشان میان  نیروهای تند رو و میانه رو تن خواهد داد؟ ناروشنی در پاسخ به این سوال است که پیچیدگی در روند توافقات را موجب گشته است.