مشارکت سیاسی یا آپارتاید جنسی در مشاغل

 

 

 

 

مونا شاد

 

چندی پیش دروب‌سایت‌های خبری و تحلیلی پر بود از گزارش‌هایی از حضور زنان در پست‌های مهم و مدیریتی استان سیستان و بلوچستان و این باعث واکنش های فعالان حقوق زنان و سایت ها شده بود، تا جایی که بعضی سایت ها قبل از اینکه بگویند توانایی های این اشخاص چیست بر جنسیت آنان یعنی زن بودنشان تاکید کردند. 

طبیعتا در حکومتی سرتاسر ضد زن که سعی در حذف زنان و خانه نشین کردن آنان دارد و هر روز زنان را برای زایمان های بیشتر تشویق می کند، شنیدن این خبر ظاهرا یک قدم به پیش است.  بالاخره نام سه زن را در تاریخ مدیریتی خود به ثبت میرساند. در استان محرومی چون  سیستان و بلوچستان که حضور و فعالیت زنان در عرصه های اقتصاد و کار و تحصیلی بسیار بسیار کم است و بنا به سنت های قومی و مردسالارانه ای که در این استان ها قوی تر است و اکثر دختران از تحصیل محرومند و مجبور هستند تن به ازدواج های زودهنگام بدهند، این اقدام، کار مهمی بنظر می رسد.

از دیدگاه فرهنگ مردسالار و اسلامی نقش اصلی زن خانه داری ست و به حوزه خصوصی و ملکی مردان تعلق دارد ولی با حضور نظام سرمایه داری و افزایش رشد اقتصادی با یک ضرورت تحمیلی، زنان پا به عرصه کار و فعالیت نهادند  اکنون این نظام سرمایه داری به زبان خودش و به نوعی دیگر زن را استثمار می کند هم در خانه و هم در عرصه ی اقتصادی. نظام سرمایه داری از ایجاد شکاف و دشمنی در بین زن و مرد کارگر سود میبرند و سیستم مذهبی و مردسالار برای زنده نگاه داشتن این شکاف و دشمنی، بیشترین خدمت را به نظام سرمایه داری میکند. با ایجاد رقابت و رودررو قراردادن آنها با یکدیگر، درنظام اقتصادی سودآوری های کلانی به جیب می زنند. و در عین حال دائما با کوبیدن بر طبل تاکید بر مسئولیت زن در حفظ خانه و خانواده، عملا از زن موجودی وابسته به مرد می سازند و مرد را هم کارگری در منگنه سیستم. بالاخره زندگی، رفاه و شادی هردو جنس را  وابسته به سوخت و ساز نظام سرمایه داری نگاه میدارند، از آن مداوما توسط مذهب و خرافه و مردسالاری حفاظت میکنند، و آن را بازتولید میکنند. از این طریق است که مذهب و مردسالاری به سرمایه بیشترین خدمت را میکند. باید زن مفت و مجانی در خانه امکان زنده ماندن انسانهای کارکن را فراهم کند، تا جمعیت کارکن بتواند هرروز برای تولید سود، سرکار برود. تبعیض به زن  و آپارتاید جنسی، به این دلیل به کار نظام سرمایه میخورد، که ظاهرا توسط خود مردم اجرا میشود. در "جهان متمدن"  امروز،  هیچ وسیله دیگری نمی توانست به این سادگی نقشی را که مذهب و مردسالاری ایفا میکند، بازی کند.  

تبعیض و آپارتاید جنسی از همان دوران کودکی در کتاب های درسی ابتدایی آغاز می شود، دختربچه هایی که عاشق آش پختن و کمک به مادر هستند و پسرهایی که در کنارپدر کارهای فنی می کنند تا  دانشگاهها و مراکز آکادمیک که دختران دانشجو که از انتخاب بسیاری از رشته ها محرومند و این رشته ها  مردانه محسوب می شود، ادامه دارد. طبعاً وقتی قوانینی  زن ستیز و تبعیض آمیز در تمامی عرصه های زندگی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زن تصویب شده و قانوناً علیه زن استفاده می شود نمی توان انتظار معجزه داشت.  موانع ایدئولوژیک، قانونی و فرهنگی و اخلاقی ارتجاعی که به کثیف ترین شکل آپارتاید جنسی عمل می کنند، هیچ امکانی به ارتقای این مشارکت در اقصاد و سیاست و در کار و زندکی و درامد برابر زنان با مردان، نمی دهد. حقوق و برابری کامل زن و مرد در تمامی عرصه های شغلی ، فرهنگی و سیاسی  از حقوقی برابر امکان پذیر نخواهد بود مگر اینکه تمامی قوانین  در کنار هم و به موازت هم پیش برود. 

 اگر به جایگاه زنان در حکومت جمهوری اسلامی نگاهی بیاندازیم چه در دوران روحانی و چه ریاست جمهوری های پیشین، از زنان بیشتر در مدیریت هایی مثل شهرداری و یا محیط زیست استفاده شده. نخستین زن «معصومه ابتکار» رییس سازمان محیط زیست بود و دیگری «فاطمه جوادی» در دولت نهم رییس سازمان محیط زیست شد که مدیریت ایشان دیری نپایید و جایش را به یک مرد سپرد. بعدی «مرضیه وحید دستجردی» بعنوان معاون وزیر و بهداشت  که او هم دوام چندانی نیافت و  کنار گذاشته شد . این نوع مشارکت زنان در پست های میانی مدیریت و نه در عالی ترین پست ها در دوران ریاست جمهوری های مختلف در اصل نشان دادن نوعی مرحمت و لطف به زنان است. در جایی مثل سیستان و بلوچستان که در قلب ارتجاعی ترین و عشیره ای ترین استان، تمام کرسی نشینان مجلس چشم دوخته اند تا اگر به هر دلیلی شکست ماموریت زنان را به همراه داشت، کووس رسوایی ناتوانی زنان را به رخ زنان که  نیمی از جمعیت جامعه ی  ایران هستند بکشند و بگویید دیدید ما گفتیم شما لیاقت انجام کاری را ندارید! این نمایش، در قلب یک جامعه بشدت عقب مانده و  عمیقا ضدزن، فقط برای ساکت نگاه داشتن زنان معترض است که تغییر واقعی نخواهند. نگاهی به آمار موجود شاید  گوشه ای از واقعیات را به تصویر بکشد.   

براساس آمار سال ٦٥ درحالی که تنها ٦ درصد از مردان شاغل تحصیلات عالیه داشتند اما اکثر آنها در پست های عالی حضور داشتند و در همان سال  ١٨ درصد از زنان شاغل، تحصیلات عالیه داشتند و تنها  ١٦ درصدشان پست های اداری بالا را در اختیار داشتند. براساس سالنامه آماری ١٣٨٥ مرکز آمار ایران، تعداد کل دانشجویان دختر نسبت به پسر از ٤٩ درصد در سال ٨١ -١٣٨٠ به ٥٠ درصد در سال بعد از آن به ٥٢ درصد در سال تحصیی ٨٥ -٨٦ رسیده است. طی سال های ٧٥ تا ٨٠ نشان می دهد که تعداد مدیران زن تنها ٣٢/١٠ درصد بوده. در وزارتخانه‏هاى آموزش و پرورش، دادگسترى و نفت به ترتیب درصد مدیران زن به کل شاغلان زن به ترتیب ٠٧/٠ درصد، ٥ درصد، و ٠٦/٠ درصد مى‏باشد. همین اندازه از حضور زنان در مراکز آموزشی و کاری هم، به زور و فشار از پائین صورت گرفته است. 

از آنجا که معلمان از حقوق کمتری برخوردارند. تعداد  زنان معلم نسبت به مردان معلم، بسیار بالاتر است  و این کاملا  به سود منافع  دولت است تا با دستمزدهای حداقلی آنهم  به صورت روزمزدی و یا حق التدریس زنان را در مدارس بکارگیرد، درحالیکه تربیت و مسئولیت و نگهداری فرزند تماما به عهده زن است و ستایش می شود وقتی بحث برسر مدیریت میشود دولت تماما ارتجاعی، حاضر نیست  مدیریت آموزش و پرورش و نسل های آینده جامعه  را بدست زنان بدهد! .  همانطور که تاکنون مدیریت مکان هایی مثل دادگستری و  وزارت نفت و ... را که از درآمدهای سرشاری برخوردار است بدست  زنان نسپرده و نمی سپارد.

در حکومت جمهوری اسلامی از رأس آن خامنه ای گرفته تا چاکران و خادمانش، از آنجایی که به زن نگاهی جنسیتی دارند و با تفکری مردسالارانه و مرتجع و عقب مانده به زن مینگرند، و نگاه جنسیتی به زن از مذهب و ایدئولوژی و سیستم شان است، زنان را لایق پست های مدیریتی مهم تر و بالایی نمیدانند. در حالی که این در مورد مردان صادق نیست و تنها گزینش آنها برای خدمتگزاری تام به نظام جمهوری اسلامی  و جنسیتشان (مرد) بودن کفایت می کند تا پست های کلیدی را اشغال کنند. اکثریت زنانی که در دوران ریاست جمهوری های مختلف حاکمیت، به سمت های مدیریتی منتخب شده اند در یک چیز مشترک اند. اینکه اکثر آنان در سمت های مدیریت محیط زیست و یا شهرداری انتخاب می شوند و به نظر میرسد باز، نه از سر اعتقاد و باور به توانایی های یک زن، بلکه آنجا که زنان را  "ذاتا" موظف به  خانه داری و "خوش سلیقگی" می دانند ، شاید تنها دلیل انتخاب آنان در پست های مدیریتی شهرداری می باشد!. 

 

انتخاب انگشت شمار زنان در بعضی پست های مدیریتی ، چیزی جز نمایش و اعتبار خریدن برای خود نیست. حضور زنان در تمامی عرصه های جامعه و سیاست و کارخانه ها و دانشگاه و مسئولیت سنگین تامین معیشت خانواده آشکار و غیر قابل انکار است. مشارکتی که سعی در نادیده گرفتن شان می کند. زن خانه داری که صبح تا شب در خانه میپزد و میشوید و بچه داری می کند، زن کارگری که از طلوع تا غروب خورشید در کارگاه های نمناک خیاط خانه کار می کند، زنی که با حمل بچه ای در پشتش در کوره های آجرپزی خشت میزند، اینها کارگرانی هستند که هیچ نماینده ای ندارند. طبقه ی کارگری که در هیچ سطح قدرت، سیاست و مدیریت جامعه امکانی برایش وجود ندارد. جمعیت کارکن و طبقه ی کارگری که حتی برای فروش نیروی کارش به خریداران نیروی کار (کارفرمایان و سرمایه داران)،   نمایندگان منتخبی برای چانه زنی بر سر دستمزدش ندارد. و این موقعیت برای زنان کارگر مضاعف و دو برابر تبعیض آمیزتر است. و حل این تبعیض تا حد لغو کامل آپارتاید جنسی زنان،  در گرو این است که طبقه کارگر کل این نظام تبعیض و ستم طبقاتی و جنسی را به چالش بکشد. در هر حال  بطور واقعی این یک نمایش مسخره و یک پز دادن است و بالاخره یک شفقت و مرحمت بورژوازی، آن هم به چند زن صفوف خودشان. نه به زنان کارگر، نه به جمعیت میلیونی و وسیع زنان محروم،  و نه نمایندگان واقعی زنان می باشد.

 

مونا شاد

١٢ مارس ٢٠١٤ (٢١ اسفند ٩٢)