معمای اعتصاب در کوشک!

 مصطفی اسدپور

اعتصاب کارگران معدن کوشک بافق انعکاس وسیعی در افکار عمومی و رسانه ها پیدا کرد. دویست و شصت معدنچی، نود درصد آنها مشمول قراردادهای موقت، سه ماه حقوق معوقه، شرایط نامناسب کار، تجمع مکرر و اعتراض بیحاصل به کارفرما؛ اینها دیگر جزو داده های شرایط کار در ایران است. دهها هزار مرکز کارگری دیگر با این خصوصیات ابدا اغراق نیست. بدنبال وعده های کارفرما و پس از پنج روز کارگران بر سر کار بازگشتند. در مقابل یک سناریوی عادی، تکراری و با پایان قابل پیش بینی؛  اما  یک سوال هر بار سمج تر از گذشته خود را مطرح میکند و جواب میخواهد: سحر نهفته در یک اعتصاب کارگری در چیست؟ یک جامعه با قوانین و نظم و نسق اما هر بار با یک اعتصاب تشتت همه جا را فرا میگیرد؟

در گرماگرم اعتصاب پنج روزه معدنچیان کوشک روال کاری مقامات و ادارات دولتی و امنیتی از بافق و یزد تا تهران بهم خورد. جلسات فوق العاده و حضور در جمع کارگران و اظهار نظرهای مربوط و نامربوط را فراوان میشود سراغ گرفت. اما در این میان باید آقای دشت آبادی رئیس اداره کار شهرستان بافق را بعنوان شوخی سال بخاطر سپرد: پیگیری خواسته‌های صنفی نباید همراه با اخلال در امور باشد و کارگران نباید بدون هماهنگی با کارفرما کار را به تعطیلی بکشانند؛ در هیچ کجای قانون بحث اعتصاب پیش بینی نشده و تنها اعتراض صنفی در شرایط خاص بدون اخلال در امور مشروع است.

بنا به فیش حقوق ماهانه ایشان،  کارگران در زمانیکه در شرایط برده دارانه و با دستمزدهای زیر خط فقر، در شرایط مرگبار امنیتی کار میکنند، سه ماه یکبار دستمزدهایشان پرداخت نمیشود تا آنجایی که کارفرما شکایتی نداشته باشد؛ قانون در حال اجراست. مطابق این قانون کارگران در چهارچوب صنفی حق دارند ناراضی باشند و غر بزنند، آنهم به شرطی که با کارفرما هماهنگ شده باشد و اخلالی در امور بدنبال نیاورد!  خالی از لطف نمیبود اگر پوزخند رئیس بخش امنیتی شهر  ضمیمه این گزارش منتشر میشد. اما  جا دارد بابت  تفسیر روشن قانون از ایشان متشکر بود. موضوع اینجاست که با اعتصاب کارگران از این قانون جز یک قاب دستمال بی ارزش چیزی باقی نمیماند. با این اعتصاب منطق، استدلات، سلسله مراتب، انتظارات و چشم اندازها و همه چیز رنگ دیگری میشود. از همان دریچه محدود شش گزارش خبری منتشر شده توسط ایلنا میتوان به دینامیزم و تاثیرات اعتصاب کارگری پی برد.

با اعلام شروع اعتصاب دنیای متفاوتی بر روی کارگران باز شد. در این دنیا حفظ اتحاد سنگ بنا بود. سازمان نقش هوا و تنفس برای زنده ماند را داشت. معدن دیگر نه جایی برای فرسودگی و استثمار  بلکه محل و ابزاری برای ابراز قدرت را یافته بود. "شصت سال است ما و پدرمان در این معادن جان میکنیم، چرا سهم ما از زندگی اینست؟" در یک چشم بهم زدن موضوع دستمزدهای عقب افتاده تبدیل به یک لیست بلند بالا میگردد، سطح دستمزدها، ایمنی کار، مزایا، ساعات کار، مسکن، تحصیل کودکان و ... از صبح روز اعتصاب باید با کارگر مذاکره کرد، باید دفتر و دستک کارخانه و سود و زیان آنرا رو کرد. ابدا اتفاقی نیست که هر اعتصابی پای دولت را بمیان میکشد. قدرتی که کارگران از اتحاد خود لمس میکنند با صغرا کبرای رئیس اداره محلی اداره کار و با خط و نشان کشیدن ماموران امنیتی عقب نمیشیند. قانون اولین قربانی مصافی است که کارگر اعتصابی به آن وارد میگردد.

دو کلمه، اعتصاب و بافق کافی بود که خواب را به بزرگان حکومت  حرام کند. وزرای معادن و مسئولان وزاتخانه های بغلی بهمراه یک دوجین نماینده مجلس آماده پذیرش کارگران و نمایندگانشان شدند. ماموران ویژه اعزام شدند تا گوش جناب صاحب معدن را بکشند و هر چه زودتر غائله خوابانده شود. نیازی به هوش و ذکاوت و سوابق امنیتی مسئولان حکومتی نیست که تشخیص داد این اعتصاب در بستر اعتصاب بزرگ معادن چغارت و توطئه های سردواندن کارگران منطقه باروتی است که میتواند منطقه را بپوشاند. چند روز اعتصاب مجال زنده شدن سوالات و مباحث مهمی در میان کارگران معادن منطقه بود: اگر کارگران کوشک از اعتصاب معدنچیان چغارت حمایت کرده بودند ... اگر کارگران یکی دو معدن دیگر از کوشک حمایت کنند ...

اعتصاب معدنچیان کوشک با موفقیت پایان نیافت. این حرکت فرصت نکرد، از  تمایل و بلند پروازی و انسجام و اعتماد بنفس لازم برای دستیابی به خواستهای ضروری کارگران  برخوردار نبود. اما اهمیت و موفقیت این اعتصاب را باید در فضای سیاسی ایران جستجو کرد. ایکاش کارگران معدن کوشک یک گوشه کوچک از پژواک سیاسی حرکت خود را در دل همگی احزاب، رسانه ها، محافل کارگری و صد البته در واکنش دستگاهها دولتی لمس کرده و در محاسبات خود برای اعتصاب و رسیدن به خواستهایشان وارد میساختند.

بروایت تصاویر در گذر پنجاه سال از کوههای بلند کوشک گودال عظیمی به عمق ششصد متر بجا مانده است. دویست و پنجاه کارگر هر روز خود را به کف بخش رو باز  معدن  رسانده و سپس 42 کیلومتر تونل بخش زیر زمینی را پشت سر میگذارند. نفس این ارقام شگفت آور بنظر میرسد.  تصاویر یکی پس از دیگری نه گویای قدرت فکری و تکنیکی انسان و یا پیروزی ماشین بر سر سختی طبیعت، هرگز، بلکه گویای دست و پنجه نرم کردن کارگرانی است که به قیمت فرسودگی شدید و با تحمل ریسک بسیار از جان خود مایه میگذارند. هر وجب این خاک بوی خون و عرق با بوی زننده سرب خام نیستی و تباهی را به ذهن متبادر میکند. در سایت سازمان بورس تهران معادن کوشک جزو سهام کم ریسک بحساب آمده  و با قریب دو میلیون تن دخیره سرب و روی چشم انداز خوبی برای این معادن پیش بینی میشود. سود و چشم انداز روشن ذکر شده تنها از طریق کارگر ارزان استوار است.

کوشک نمونه گویای شرایط جهنمی کار طبقه کارگر ایران در سر پا نگه داشتن سود و سرمایه و دولت آنهاست. سوال اینستکه چرا طبقه کارگر باید به نکبت این حکومت و "چشم اندازهای روشن" بورس آن تن بدهد؟ تا کی؟ طبقه کارگر در ایران تنها نیرویی است که میتواند و چاره ای ندارد که کل این نظام را بگور بسپارد. نجات معدنچیان کوشک از جمله با بستن این معادن در طی یک انقلاب کارگری ممکن خواهد شد.

15 دسامبر 2014