مذاکرات هسته ای با و بر سر طبقه کارگر
مصطفی اسدپور
درس اول مارکسیسم روشن ساختن مبارزه طبقاتی بعنوان دینامیسم جامعه است. طبقه
کارگر، جایگاه و سهم این طبقه مضمون گریز ناپذیر کشمکشها و تحولات جامعه است.
دوره اخیر تعرض بی امان نئولیبرالهای بورژواهای افسارگسیخته، در بطن تحمیل عقب
نشینیهای بزرگ به طبقه کارگر اما دنیا شاهد "تولد" مجدد مارکس و مانیفست
کمونیست شد. ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در سال ٢٠١٤ در متن پر تلاطم ترین
کشمکشهای سیاسی یک بار دیگر طبقه کارگر و با شفافیتی خیره کننده، مارکس را در
کلاسیک ترین هیبت خویش به صدر افکار رانده است.
مذاکرات هسته ای یک تند پیچ مهم در حیات سیاسی جمهوری اسلامی است. این پدیده نه
یک چانه زدن نمایشی دیپلماتیک بلکه یک سر فصل در تصفیه حسابها، باز تعریف مواضع
و جابجا کردن توازن قواست. تحولات جدی در منطقه و تغییرات مهم در سیاستها و
مواضع ایران و طرف حسابهایش میبایست در متن مذاکرات اتمی تثبیت شود. ظاهرا این
جمهوری اسلامی پرقدرت تر از همیشه، با هیئت حاکمه ای منسجم، در معیت طبقه
بورژوازی هم خط، دولتی در بهترین موازنه قدرت منطقه ای، همه و همه با تشریفاتی
عظیم در زیر تابلوی "مذاکرات اتمی" در کریدورهای دور دست دیپلماتیک جولان دار
صحنه بود. در دنیای واقعی نفس مسایل هسته ای و نفس مذاکره هیچکدام پدیده تازه
ای در کل در رابطه میان جمهوری اسلامی و طرف حساب امریکایی – غربی نبوده است.
در ده سال اخیر مذاکرات و توافقها و سعی در تفاهم و همکاری در میان طرفین هیج
گاه قطع نشده است. سیاست امریکا در سازش با جمهوری اسلام هیچ گاه باین اندازه
جا افتاده نبوده است. ابعاد فعالیتهای هسته ای ایران و تمایل بر سر کنترل بین
المللی و توافق بر سر آن بر دوست و دشمن روشن تر از این نمیتوانست باشد. در این
بستر اما پیچیدگی این کشمکش در جای دیگر نهفته است.
مذاکرات هسته ای، در واقع مذاکره ای بر سر طبقه کارگر در ایران و بر سر طبقه
کارگر در ایران است. مطلوبیت و هسته اصلی این دوره مذاکرات برای جمهوری اسلامی
بلاواسطه تولید و مشخصتر از آن بر سر طبقه کارگر در ایران بوده است. البته که
رفع تحریمها هدف رسما اعلام شده جمهوری اسلامی در این دور مذاکرات را تشکیل
داده است اما در این میان مشخصا آزادسازی سرمایه های خارجی در عرصه تولیدی در
مرکز قرار گرفته است. در این مذاکرات جمهوری اسلامی قدرت نمایی و مطلوبیت و همه
برگ برنده اش در یک جمله خلاصه میشد: یک طبقه کارگر ارزان و سرکوب شده، آیا
خریداری هست؟ مذاکرات هسته ای برای جمهوری اسلامی کشمکشی همزمان در دو جبهه
بوده است. اگر مذاکره و سازش، وعده و وعید، اگر تهدید و گرو کشی از اجزای طبیعی
این پروسه است، حادترین جلوه هایش را در رفتار جمهوری اسلامی با طبقه کارگر
میتوان سراغ گرفت.
دور اول مذاکرات را باید با فشار و تمرکز جنون امیز تبلیغاتی ، روانی و سیاسی
خطاب و علیه کارگر بازشناخت. پیروزی، اگر پیروزی در کار میبود میبایست در راه
افتادن چرخهای تولید در خدمت سرمایه های خارجی و توسط ارزانترین، مطیعترین و
پرسودترین بخش طبقه کارگر در منطقه و جهان خود را نشان دهد. رذالت و دشمنی
جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه دار در ایران همه مرزهای چرکین تاریخ را پشت سر
گذاشته است. دوره دوره رقابت بر سر جذب سرمایه است اما هنوز بسختی بتوان دستگاه
دولتی و رسانه ها و خیل پژوهشگران خیر خواه سرمایه را سراغ گرفت که چنین جنون
آمیز فقر و استیصال یک طبقه دهها میلیونی را از زبان آمارها و رپرتاژها جار
بزنند و بدون وقفه تباهی طبقه کارگر را در قانون چهار میخه کنند. راستی منت "تدبیر"
اینها بر سر طبقه کارگر برای چیست؟ کدام نعمت، کدام امنیت، کدامین رفاه، کدام
آسایش، کدام آینده!؟
در آستانه دور دوم مذاکرات اتمی از هر دو طرف هشدار و ضرورت واقع بینی بگوش
میرسد. امروز دیگر اثری از هیاهوی اولیه و روده درازیهای ژورنالیستی باقی
نمانده است. امروز نسیم "سازندگی بجای تخاصم" از نفس افتاده است و بازار "تدبیر
و امید" گرم نیست. در آمادگی مواجهه با شکست احتمالی مذاکرات، مقامات جمهوری
اسلامی مراقبند که پلها خراب نشود، راه بازگشت را باز میگذارند، مبادی آداب
هستند. اما در مقابله با طبقه کارگر در ایران سر سوزنی کوتاه نمیایند. در
مباحثات امروز از هزار کانال طبقه کارگر را به دالانهای دنیای سیاسی و دیپلماسی
دعوت کرده و با بازگویی سخاوتمندانه جزییات مذاکرات اصرار دارند به کارگران
بقبولانند که جمهوری اسلامی همه تلاش خود را صورت داده است، به همه شرایط طرفین
مذاکره گردن نهاده است و در بن بستی که امریکا و طرفین ایجاد کرده اند، طبقه
کارگر باید به میدان بیایید، کمبودهای ناشی از تداوم محاصره اقتصادی را جبران
کند و با همت خود صنعت و اقتصاد را با فداکاری ملی خود براه بیاندازد. مساله
محوری پرونده اتمی و کشمکشهای حول آن بر سر طبقه کارگر در ایران است. صلح اینها
بدون گردن گذاشتن طبقه کارگر به چند نسل از کار و تباهی مفت نمی ارزید. شکست
مذاکرات فقط از آنجایی موجب نگرانی است که طبقه کارگر را به جای تسلیم به صرافت
مبارزه مستقل بیاندازد.
قرار بود پروسه مذاکره بمثابه اهرم تقویت موقعیت جمهوری اسلامی در مقابل
کارگران عمل کند. قرار بود بحران کمر کارگر در ایران را بشکند، قرار بود فقر و
تباهی کارگر را به انتظار و تسلیم وادارد ... اما پروسه مذاکرات دور تازه تری
از اعتراضات کارگری را بهمراه آورد. اعتراضاتی که نه برای وعده حقوق بشر آمریکا
تره خرد میکرد و نه حاضر بود در مقابل وعده سر خرمن رشد آینده اقتصادی از حقوق
و دستمزد امروز خود بگذرد.
امروز و در پس تب و تاب مذاکرات هسته ای و در بهبوهه تلاطم های سیاسی حاد در
جمهوری اسلامی، زمانیکه حکومت و طبقه سرمایه در ایران همه توان و ظرفیت خود را
بکار گرفته اند، سوال اساسی در مقابل آن جامعه اینستکه طبقه کارگر چه آینده ای
را در مقابل جامعه قرار میدهد؟ میخواهد با آن جامعه چه کند؟ در این فاصله تک تک
اعتصابات کارگری و در راس همه اعتصاب معادن آهن بافق در مواجهه با این سوال بر
تامین فوری منافع طبقاتی خود پافشاری کردند. این راهی است که طبقه کارگر و کل
آن جامعه را میتواند نجات دهد.
١٧ نوامبر ٢٠١٤
|