اوضاع سیاسی ایران و مولفه های جدید

مصاحبه با آذر مدرسی

 

کمونیست: گفته میشود دولت روحانی نماینده چرخشهای جدی در جمهوری اسلامی است. تا جائیکه به سیاست خارجی و موقعیت جمهوری اسلامی در دنیا برمیگردد سفر روحانی به نیویورک و تماس مستقیم با اوباما، ملاقات محسن ظریف و جان کری، مسئله بهبود رابطه ایران با امریکا، رفع تحریمهای اقتصادی و بیرون آمدن جمهوری اسلامی از انزوای سیاسی و اقتصادی را به امری قابل دسترس و ممکن تبدیل کرده است. سوال این است که‌فضای مذاکره با امریکا بر چه فاکتورهایی متکی است و چرا از دو طرف مورد استقبال است؟ چه عواملی در پیدایش چنین فضایی موثراند؟ این روند را چگونه می بینید؟ آیا در اوضاع سیاسی ایران چرخش هایی رخ داده است؟ آیا بهبود رابطه و لغو تحریمها و بیرون آمدن ایران از انزوای سیاسی و اقتصادی امری قابل حصول است؟ آیا سیاست اقتصادی و فرهنگی دولت روحانی ادامه قبل خواهد بود یا تغییراتی خواهد کرد؟

آذر مدرسی: تا جائیکه به سیاستهای پایه‌ای روحانی برمیگردد روحانی ادامه خط رفسنجانی است. خطی که در دوره رفسنجانی به آن خط میانه و سازندگی میگفتند و امروز اعتدال. خطی که با مشخصاتی چون بهبود رابطه با غرب، کمرنگ کردن آمریکا ستیزی جمهوری اسلامی، گسترش اقتصاد بازار آزاد، کمرنگ کردن اسلامیت جمهوری اسلامی داشت. خط و جهتی که نجات جمهوری اسلامی از وضعیت نابسامان اقتصادی و سیاسی، بوجود آوردن ثبات اقتصادی و سیاسی در ایران و بازگرداندن ایران به جامعه بین‌المللی را هدف خود اعلام کرده بود. این سیاست  بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی پس از پایان جنگ ایران و عراق است. سیاستی که محور جدال اصلی در میان جناحهای درونی جمهوری اسلامی را شکل داده است. از این زاویه روحانی نمایندگی سیاست جدید یا چرخشی در سیاستهای عمومی جمهوری اسلامی ندارد. مسئله شرایطی است که امروز فعال شدن چنین سیاستی آنهم به رهبری ولی فقیه را ممکن کرده است.

معضل و جدال اصلی جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران امروز گسترش اقتصاد بازار یا دولتی نیست. حتی بیرون آمدن از انزوای سیاسی نیست. در کنار مشکلات پایه‌ای تر و بینادی اقتصادی جمهوری اسلامی که اساساً ناشی از عدم جذب ایران در بازار جهانی است، تحریمهای اقتصادی عملاً اقتصاد جامعه و سودآوری بخشی از بورژوازی را با مشکلات جدی تری روبرو کرده بود. رابطه اقتصادی با چین و روسیه و هند و … برخلاف تبلیغات جمهوری اسلامی نمیتواند و نتوانست جمهوری اسلامی را از این انزوای اقتصادی بیرون بکشد. هنوز جذب بازار جهانی شدن یعنی جذب بازار غرب شدن است و این بدون رابطه سیاسی مناسب ممکن نیست. اینرا بورژوازی ایران و در راس آن جمهوری اسلامی از دوره خمینی تا امروز میداند و همانطور که گفتم تلاش برای متحقق کردن آن پس از جنگ ایران و عراق در جریان بوده. مسأله از جانب هر دو طرف چه ایران و چه غرب و در راس آن آمریکا بر سر شرایط متحقق شدن این رابطه و توازن قوا میان دو طرف است. ظاهراً مؤلفه های منطقه ای و داخلی هر دو طرف امروز شرایط را برای بهبود رابطه و آتش بس ممکن کرده است.

تا جائیکه به ایران برمیگردد، تحریم بانکها و نفت تعطیلی صنایع اصلی مثل پتروشیمی ها و خودروسازی ها، بیکاری  وسیع کارگران صنعتی را به همراه داشت. ادامه تحریمها میتوانست کمر اقتصاد ایران را بکشند. بیرون آمدن از این وضعیت نابسامان و سروسامان دادن به بحران اقتصادی و در عین حال پیشگیری از اعتراضات توده‌ای علیه فقر و فلاکت و بیکاری که امروز دامن بخش وسیعی از طبقه کارگران  را گرفته است اولویت کل بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی است. برای همه، از بورژوازی ایران تا طبقه کارگر، روشن بود که این مسأله بدون کم کردن تشنج با غرب و در راس آن آمریکا ممکن نیست.  در عین حال ایران موقعیت خودش را در خاورمیانه به درجه‌ای تثبیت کرده و امروز این موقعیت به درجه زیادی به رسمیت شناخته شده و جمهوری اسلامی نیازی به شلنگ تخته انداختن برای به رسمیت شناختن اتوریته اش در منطقه ندارد و از این زاویه با اعتماد به نفس بیشتری وارد رابطه و مذاکره میشود.

دولت آمریکا و اوباما هم به بهبود این رابطه نیاز دارند. ببینید در بیست سال گذشته پس از فروپاشی بلوک شرق و شروع نظم نوین جهانی خاورمیانه به میدان قلدری نظامی آمریکا و متحدینش تبدیل شده است. جنگ خلیج، حمله به افعانستان، پس از آن دخالت نظامی در لیبی. در تمام این موارد آمریکا و متحدینش به بهانه‌های مختلف به حمله یا دخالت نظامی دست زدند و همیشه هم اعلام کرده‌اند دیکتاتورها را سرنگون کرده‌اند و صدام، قذافی و بن لادن  را هم از بین بردند. اما در کنار آن میبینیم تمام این کشورها و در کنار آن سوریه به منطقه نفو‌ذ ایران یا جریانات ارتجاعی اسلامی مانند القاعده و سلفی یا جریانات و دارودسته های قومی و ملی افتاده است. هیچکدام از این کشورها تحت هژمونی غرب یا امریکا نیستند. دمکراسی که آمریکا نویدش را میداد نه فقط از نظر مردم این کشورها جهنمی سیاه تر از سابق است که از نظر معادلات بین‌المللی به نفع آمریکا نبوده. معلوم نیست چرا مردم امریکا با مشکلات اقتصادی که امروز دارد و با شکست سیاسی پشت شکست سیاسی دولتهای مختلف خود برود. چرا باید قربانی بدهد که موقعیت ایران یا القاعده در منطقه تثبیت شود؟ چرا باید هزینه‌های سرسام آور نظامی را قبول کند؟ این فشاری بود که اوباما برای حمله به سوریه با آن روبرو بود. فشار جامعه‌ای که اعلام میکند بس است. اینرا به اضافه مخالفتها یا مقاومتهایی که اروپا در مقابل آمریکا میکند و فاکتور چین و روسیه بکنید میبینید که مذاکره با ایران، نه بر سر هسته ای که بر سر بالانس قدرت میان غرب و ایران در خاورمیانه و نتیجتا بهبود رابطه با غرب، برای آمریکا هم امروز بیش از سابق موضوعیت دارد. 

چرخش در سیاست جمهوری اسلامی البته به یک معنی در جریان است. چرخش در سیاست ضد آمریکایی گری! چرخشی که روحانی و خامنه ای در راس آن قرار دارند. چرخشی که با غرولند کیهان شریعتمداری و فرمانده سپاه روبرو شده اما حمایت بخش اعظم بورژوازی در قدرت و اپوزیسیون را به همراه داشته. از خامنه ای که با اعلام نرمش قهرمانانه عملاً حکم بهبود رابطه را صادر کرد و به جناح منتسب به خودش افسار زد تا اپوزیسیون لیبرال ایران که سرمست از این چرخش آماده به پابوس رفتن ولی فقیه اند همگی این نرمش و چرخش را راه نجات از وضعیت بحرانی که جمهوری اسلامی در آن قرار گرفته میدانند.

آیا اینکه بهبود کامل و‌آشتی کامل با آمریکا اساساً ممکن است به نظر من نه! کم کردن تشنج با آمریکا ممکن است و این سیاست رسمی جمهوری اسلامی شده است. اما بهبود کامل رابطه با آمریکا منوط به فاکتورهای متعدد و منطقه ای است که متحقق شدن آن را اکنون غیرممکن میکند. منجمله ضدیت با آمریکا بخشی از هویت جمهوری اسلامی است. این دشمنی میتواند هیچ معنی عملی و سیاسی نداشته باشد اما آمریکا همیشه دشمنی است که میتوان با او دوستی محتاطانه یا‌آتش بس داشت. آمریکا و اسرائیل هم فعلاً کاندیدی بهتر و دائمی تر از ایران بعنوان خطر و دشمن را ندارند. مسأله فلسطین و موقعیت ایران در خاورمیانه و رابطه با اسرائیل همگی موانعی برای بهبود کامل رابطه ایران و آمریکا است. تا جائیکه به جمهوری اسلامی و بخش اعظم بورژوازی ایران برمیگردد همین کم کردن تشنج و لغو بخش اعظم و مهم تحریمها برای بازگرداندن ثبات به سرمایه و اقتصاد ایران کافی است و به آن راضی اند.

کمونیست: بهبود رابطه با غرب و رفع تحریمها به چه تغییرات یا بهبودهایی در زندگی مردم و بویژه طبقه کارگر منجر میشود  چه تأثیری بر جنبش کارگرى خواهد داشت؟  تأثير اين سياست بر شاخصهاى اصلى اقتصادى نظير اشتغال، قيمتها و غيره چه خواهد بود؟ آیا زندگی مادى و رفاهى مردم از اين سياست تأثير ميپذيرد؟ عکس‌العمل طبقه کارگر به دولت روحانی چه بايد باشد؟ آیا دریچه ای برای رشد اعتراض کارگری باز میشود؟

آذر مدرسی: کم شدن تشنج با آمریکا و متحدینش و بویژه رفع تحریمها کوتاه مدت درجه‌ای از فشار اقتصادی را از زندگی مردم بر میدارد. راه افتادن دوباره صنایع خودروسازی و پتروشیمی و بازگشت به کار صدها هزار کارگر قطعاً کوتاه مدت مسأله بیکاری را تخفیف میدهد. گرانی و تورم به درجه‌ای تخفیف پیدا خواهد کرد و مجموعه این‌ها کوتاه مدت فشار اقتصادی را کم خواهد کرد.

دراز مدت اما بیکاری و فقر و فشار به طبقه کارگر تغییری نخواهد کرد. روحانی نماینده همان سیاست اقتصادی است که رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد داشتند. راه اندازی اقتصاد از نظر روحانی مانند پیشینیان خود به معنی  رفع موانع موجود بر سر اقتصاد بازار و گسترش اقتصاد بازار، رابطه نزدیک با غرب و تلاش برای جذب ایران در بازار جهانی است. همگی اینها بدون فشار مضاعف بر طبقه کارگر، تشدید استثمار و بیحقوقی طبقه کارگر ممکن نیست. 

نیروی کار ارزان پیش شرط تولید ارزش اضافه در کشوری مانند ایران است. استبداد بهترین و ممکن ترین روبنای سیاسی بورژوازی در جامعه‌ای مانند ایران است. بدون این استبداد، بدون بیحقوقی مطلق طبقه کارگر و خاموش نگاه داشتن به زور سرکوب و زندان سودآوری سرمایه و حاکمیت بورژوازی ممکن نیست. این حاکمیت تحت عنوان سلطنت پهلوی است یا جمهوری اسلامی یا جمهوری لیبرالی و …. تفاوتی در نفس مسأله و استبداد عریان آن نخواهد داد.

بورژوازی تلاش زیادی میکند که روحانی را به نقطه اتصال نیاز اکثریت جامعه و بورژوازی حاکم تبدیل کند. مردمی که خواهان بهبود وضعیت فلاکت بار معیشت، که از کانال کم کردن تشنج با آمریکا و غرب و لغو یا کم شدن تحریمها میگذشت، بودند و بورژوازی ایران و نماینده آن جمهوری اسلامی که تحریم ها عملاً اقتصاد جامعه را فلج کرده و جمهوری اسلامی را با مشکلات و بن‌بست جدی روبرو کرده بود. کلید انتخاب روحانی و قبول آن از جانب ولی فقیه و جناح بیت امام در این "نیاز مشترک" است.  محاصره اقتصادی و تهدیدات نظامی، سناریوی عراق و لیبی و سوریه، به جمهوری اسلامی این امکان را داد که بعنوان تنها امکان مقابله با این سناریوها و بعنوان نماینده مدنیت در جامعه، مردم را پای صندوقهای رای ببرد. روحانی  در میان کاندیدهای موجود و تائید صلاحیت شده و برای بخش وسیعی از مردم روحانی روزنه ای برای پایان دادن به تحریمها، بهبود رابطه با غرب، گشایش سیاسی و فرهنگی و بهبود اقتصادی و تنها گزینه بود.

امروز هم بورژوازی چه درحاکمیت و چه در اپوزیسیون تلاش میکند با همین سیاست مردم محروم و طبقه کارگر را به آتش بس با دولت روحانی فرا بخواند. دامن زدن به این توهم که تغییر اساسی در زندگی طبقه کارگر چه از نظر سیاسی و چه اقتصادی در چار چوب جمهوری اسلامی تلاش اصلی نیروهای بورژوایی است که در راس آن بورژوازی ایران در قدرت و به تبع آن نمایندگان آن در جنبش کارگری و اپوزیسیون قرار دارند. تلاش میکنند فضای خوش بینی به جمهوری اسلامی، فضای انتظار و سکون، با توجیهاتی مانند: به دولت اعتدال فرصت بدهید، جبران لطمات احمدی نژاد وقت میخواهد، را به جامعه و طبقه کارگر تحمیل کنند. نتایج کوتاه مدت شل شدن تحریمها، حمایت ولی فقیه از روحانی، چراغ سبز نشان دادن دول غربی و آمریکا به کم کرد تشنج همگی دستمایه دامن زدن به این خوشبینی به جمهوری اسلامی و تحمیل فضای انتطار به طبقه کارگر و مردم محروم است.

در دنیای واقعی‌اما همانطور که اشاره کردم بازسازی اقتصادی و رشد اقتصادی که برای بورژوازی ایران به معنی سودآوری بیشتراست در گرو تحمیل بیحقوقی مطلق به طبقه کارگر و مزدبگیران این جامعه است. جمهوری اسلامی برای هر بخشی از بورژوازی بتواند فضای سیاسی را کمی باز کند برای طبقه کارگر و اکثریت محروم آن جامعه ارمغانی جز دیکتاتوری و استبداد و سرکوب ندارد. بدون این استبداد سرمایه در ایران نه امنیتی دارد و نه ثباتی میتواند پیدا کند.

از این زاویه رابطه جمهوری اسلامی با بخش محروم جامعه و طبقه کارگر در هیچ سطح و ابعاد آن تغییری نخواهد کرد. هر تغییر جدی و پایه ای در زندگی طبقه کارگر و مزدبگیران این جامعه بدون  به زیر کشیدن حاکمیت بورژوازی ممکن نیست. بورژوازی خوب و ملی و کارگری نداریم. اینرا انقلاب ۵۷ ثابت کرد. دست بدست شدن قدرت در دست بخشهای مختلف بورژوازی با سیاستهای مختلف اقتصادی باعث هیچ بهبود سیاسی و اقتصادی در زندگی طبقه کارگر و مردم محروم این جامعه نخواهد شد.   

این مهمترین مسأله ای است که هر کارگر کمونیستی باید به هم طبقه ای های خود یادآوری کند. بدون این حکم پایه‌ای طبقه کارگر میتواند هر دوره به بخشی از بورژوازی دخیل بندد.

اینکه آیا دریچه ای برای رشد اعتراض کارگری باز میشود. به نظرم حتماً. اگر فضای جنگی از سر جامعه برداشته شود و این حربه از دست جمهوری اسلامی گرفته شود. مسئله‌آزادیهای سیاسی، آزادی تشکل دوباره در سطح جامعه طرح می‌شود. کم شدن تحریمها خواست حل مسئله بیکاری، گرانی و تورم و مسکن و کل فشارهای اقتصادی را به سرعت در سطح جامعه و بویژه طبقه کارگر طرح میکند. جمهوری اسلامی دیگر بهانه‌و توجیهی برای عدم پرداخت دستمزد ها و یا برای گرانی سرسام آور و تورم ندارد. از این نظر دست رژيم در مقابله با اين اعتراضات خالى خواهد شد. نه فقط مسأله پرداخت دستمزدهای معوقه که اضافه دستمزد، بیمه بیکاری، حق اعتصاب و تشکل مشروعیت اجتماعی جدی پیدا میکند. زمانیکه جمهوری اسلامی و کل بورژوازی از بهتر شدن فضا برای خود، از رشد اقتصادی و خوشبینی به رشد اقتصادی حرف میزند. نمیتواند جلوی دهن کارگر را برای تعیین دستمزد متناسب با تورم را ببندد. نمیتواند جلوی طرح مطالبه بیمه بیکاری مکفی را بگیرد. در عین حال تقابل جدی با اعتراضات کارگری فقط دامنه و شدت این اعتراضات را بیشتر خواهد کرد. از این زاویه فکر میکنم شرایط برای طرح مطالبات جدی‌تر و پیشروی طبقه کارگر مناسبتر است. 

 طبقه کارگر و در راس آن کارگران کمونیست و رهبران عملی باید این تغییر شرایط مبارزه را درک کنند و متوجه امکانی که برای تحمیل مطالبات طبقه کارگر، چه مطالبات رفاهی و چه سیاسی، باز شده باشند. شرایطی که امکان میدهد طبقه کارگر را حول مطالبات رفاهی و مبارزات جاری برای بهبود شرایط کار و زندگی متحد و متشکل کرد. در عین حال با درک این مسأله که جمهوری اسلامی کماکان با زبانی جز زبان سرکوب با کارگر حرف نمیزند، و امکان ایجاد و ادامه کاری هیچ نوع تشکل کارگری مستقلی را نخواهد داد، متکی کردن مبارزات کارگران به مجامع عمومی شکل مناسب عمل مستقیم کارگران است. جنبش مجامع عمومی میتواند در خلاء تشکلهای کارگری جا افتاده ظرف اعتراض توده‌ای طبقه کارگر شود. مجامع عمومی که که اولاً هیچ نیرویی نمیتواند فرمان تعطیل آنرا بدهد، مگر اینکه کارخانه را به پادگان تبدیل کنند، و در عین حال در برابر جمهوری اسلامی که لحظه ای در تعرض به رهبران کارگری تردید نمیکند توده کارگران را متحد و در عین حال  رهبران عملی کارگری را از تیغ جمهوری اسلامی محفوظ نگه میدارد.

در عین حال ایندوره متحد شدن خود کارگران کمونیست و رهبران عملی رادیکال و سوسیالیست، برای این طیف از نان شب واجب تر است. بدون این اتحاد از رشد مبارزات جاری، از اتحاد میان صفوف طبقه کارگر، از تقابل با توهمات بورژوایی در میان صفوف طبقه کارگر و امید و خوشبینی نسبت به‌آینده نمیتوان حرفی زد.

 

کمونیست: نشانه‌هایی از باز شدن فضای سیاسی و فرهنگی در جامعه به چشم میخورد. بازگشت دانشجویان ستاره دار و دعوت از استادان اخراجی، باز شدن مجدد خانه سینما، طرح باز شدن مجدد خانه احزاب از نمونه‌های اخیر اعتدال دولت روحانی است.  پیشروی روحانی در نظام سیاسی ایران تا چه اندازه به باز شدن فضای فرهنگی و کم شدن فشار اسلامی کمک میتواند بکند؟

آذر مدرسی: چیزی که تحت عنوان باز شدن فضای سیاسی در جامعه طرح می‌شود در اصل باز شدن فضای سیاسی یا کم کردن فشار سیاسی و فرهنگی بر بخشی از جامعه است. مثلاً تأکید بر رعایت قانون از طرف نهادهای دولتی و بکنید و نکنید هایی که هرچند فعلاً در سطح سخنرانی، توصیه، تبلیغات و … مانده است اساسا بخشی متوجه خود بورژوازی است و اطمینان دادن از اینکه فردا سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و هر آخوندی نمیتواند به راحتی مانع کسب و کار و "راه اندختن اقتصاد" آن‌ها شود.

در عین حال کارهایی مثل بازگشت دانشجویان ستاره دارد و دعوت از استادان اخراجی یا باز شدن مجدد خانه سینِما و احزاب تلاشی است اساساً برای آشتی دادن آن بخشی از جامعه، بورژوزای و خرده بورژوازی و نمایندگان سیاسی و جنبشی آنان،  که نقطه تقابلشان با جمهوری اسلامی اساساً فرهنگی و سیاسی است. و از این طریق کم کردن فشار سیاسی و فرهنگی این بخش. بطور نمونه فمینیست اسلامی که جنبش اعتراض زنان بورژوا و خرده بورژوایی است حضور در کابینه دولتی، رنگی شدن حجاب، امکان رشد زنان در مدیریت نهادهای دولتی و خصوصی و بهبودهایی در چارچوب قوانین ارتجاعی اسلامی  را پیشروی خود میدانند و به آن راضی هستند یا طیفی از روشنفکران ناراضی را که خواهان کمی آزادی در چارچوب قانون اساسی و اسلامی جمهوری اسلامی هستند را راضی نگاه میدارد و فشار این بخش از جامعه را که دول غربی و مجامع بین‌المللی اساساً بلندگوی اعتراض این بخش از جامعه هستند را از روی خود کم میکند. بورژوازی و بخشی از خره بورژوازی ناراضی زیر سایه دولت روحانی به مشروطه خود میرسند.

از همین حالا شاهد پیوستن بخش اصلی از اپوزیسیون بورزواژیی و خرده بورژوایی به صف طرفداران دولت اعتدال و خردگرایی روحانی هستیم. بخش دیگری از نیروهای بورژوایی هم که تمام هویت خود را ضدیت با ولایت فقیه تعریف کرده بودند با بحرانی جدی روبرو شده‌اند. از این زاویه ایندوره دوره پولاریزه شدن هرچه بیشتر جامعه است. در همه جنبشها از جنبش کارگری گرفته تا جنبش حق زن و دانشجویی و … فاصله راست و چپ بسیار بیشتر و روشنتر خواهد شد. راست این جنبشها به سرعت به آغوش جمهوری اسلامی خردگرا و لیبرال خواهند رفت.

از این زاویه تا جائیکه به رابطه طبقه کارگر و مزدبگیران با جمهوری اسلامی برمیگردد این رابطه تغییری نکرده است. در جامعه ای که در آن مبارزه برای اضافه دستمزد، مسئله گوش دادن به موزیک، رعایت حجاب و ….. به یک مبارزه سیاسی و تقابل سیاسی مردم و دولت تبدیل میشود بورژوازی نمیتواند آزادی سیاسی را تحمل کند. قبول آزادی سیاسی به معنی میدان و امکان دادن به مردم محروم و طبقه کارگر برای به میدان آمدن است. بورژوازی در انقلاب ۵۷ و در تحرکات اعتراضی بعد از آن به خوبی عواقب باز شدن فضای سیاسی برای جامعه را دیده و از آن درس گرفته. اعطای چندر قاز آزادی و کم کردن فشار بر روی هم طبقه ای های خود را به اسم آزادی قالب میکنند . حاکمیت بورژوازی در ایران چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی به وجود یک دیکتاتوری مطلق گره خورده. اینرا در زمان شاه دیدیم و در زمان جمهوری اسلامی هم همینطور. هنوز مبارزه برای آزادیهای سیاسی یکی از مهمترین جدالهایی است که مردم و طبقه کارگر با جمهوری اسلامی در دولت اعتدال روحانی دارند. 

طبقه کارگر و مردم محروم نباید کوچکترین تردیدی داشته باشند که همین دولت اعتدال و خردگرایی که  قرار است برای بورٰژوازی و بخشی از خرده بورژوازی ایران فضای سیاسی و فرهنگی آزاد و گشایش سیاسی را به ارمغان بیاورد در مقابل اعتراض و خواست مردم محروم و طبقه کارگر و مزدبیگران این جامعه سرسوزنی اعتدال از خود نشان نخواهد داد. نباید تردیدی داشت که  دولت روحانی مقابله سختی با اعتراض کارگر برای بهبود شرایط زندگی، برای آزادی تشکل های مستقل کارگری، برای حق اعتصاب و بیمه بیکاری، با جنبش حق زن و اعتراض به آپارتاید جنسی و برابری زن و مرد، داشت.