مصاحبه کمونیست با مظفر محمدی در باره انتخابات رییس جمهوری اسلامی ایران

 

کمونیست : اساسا انتخابات در جمهوری اسلامی چه مکانیسمی در حفظ و بالانس قدرت در حاکمیت ایران است؟ چه نقشی در کشمکش های جناحهای حاکم دارد؟ در مورد اینکه گفته میشود انتخابات در جمهوری اسلامی فقط یک معرکه و یک بازی برای سرگرم کردن مردم و یا صرفا یک نمایش سیاسی است نظرتان چیست؟

مظفر محمدی: انتخابات در جمهوری اسلامی  همواره نقش جدی ای در توازن قوای نیروهای بورژوازی در قدرت و در اپوزیسیون داشته است. انتخابات در جمهوری اسلامی هم مانند همه انتخاباتهای بورژوایی در کشورهای پیشرفته و کم پیشرفته و عقبمانده، اهدافی را تعقیب می کند و آن آرایش جدید بورژوازی وجناح هایش ویا تحکیم و تداوم آرایش کنونی (انتخاب مجدد) در جهت پیشبرد سیاست یا سیاستهای معینی به نفع طبقات حاکمه است.

در ایران هم مانند همه جای دیگر احزاب و جریانات و گرایشات و حتی شخصیتهای معین، منافع بخش یا بخشهایی از بورژوازی را نمایندگی می کنند. انتخابات بورژوایی، انعکاسی از رقابتهای بخشهای مختلف بورژوازی و خرده بورژوازی در جامعه است. رقابت و تلاش برای سودآوری بیشتر، تلاش برای به انحصار در آوردن منابع و بخشهایی از اقتصاد جامعه و...، همه در سیاست و در انتخابات منعکس می شود.  بهمین اعتبار جناح های گوناگون بورژوایی تلاش می کنند به ابزارهای قدرت سیاسی بیشتری دست یابند. ابزارهای قدرت سیاسی در واقع ابزار گسترش نفوذ اقتصادی و دستیازی به منابع سرشارتر و در نتیجه سودآوری بیشتر سرمایه در عرصه های تولید و تجارت وصادران وواردات و غیره است.

برای مثال هنگامی که رفسنجانی در قدرت بود، حوزه های نفوذ اقتصادی خود و وابستگانش را بطور سرسام آوری گسترش داد. کم تر عرصه ای بود که در انحصار این "تراست مالی" قرار نداشته باشد. آمار و ارقام این حوزه های اقتصادی را خود بورژواهای رقیب بخوبی می دانند. احمدی نژاد بارها حرف از نگفته هایی دارد که یکی از آنها همین گسترش دستیازی "تراست مالی" رفسنجانی و رفیقدوست ها و سرداران سپاه و غیره است. از جمله دست داشتن   پاسداران در کار قاچاق مواد مخدر به ایران و از انجا به کشورهای دیگر... داستان کامیونی از طلا، که در ترکیه کشف و ضبط گردید هنوز سرنخ واقعی اش را نمی خواهند معرفی کنند.

بنا بر این، هرکاندید ریاست جمهوری مهر بخش یا بخشهایی از این بورژوازی در جامعه را بر پیشانی دارد و اگر رای بیاورد به معنی این است که سیاست یا سیاستهای معینی در جهت سودآوری بیشتر سرمایه در عرصه های معینی را تضمین کرده است. اگر این رییس جمهوری از جناح سپاه پاسداران باشد، حداقل برای ۴ سال تضمین می کند که حوزه های اقتصادی سپاه پاسداران که عرصه عظیمی از اقتصاد ایران را قبضه کرده است کار کند و گسترش یابد و سود بیاورد وبه کسی هم حساب پس ندهند...

در نتیجه بخشهای دیگر سرمایه داران بزرگ و کوچک دربخشهای صنعت و تجارت و بازار و بورژوازی متوسط، در این مدت که دستشان از قدرت کوتاه است یا ضعیف است، بنهمان اندازه هم دستشان از سودآوری افسار گسیخته سرمایه هایشان هم کوتاه تر است و عرصه های کم تری از حوزه اقتصاد را در انحصار خود دارند...

این معادله، در امریکا و اروپا و دیگر جوامع بورژوایی امروز همینطور است. چیزی که فرق می کند، روش و شیوه های کار است. در جایی قانونمندتر و بظاهر متمدنانه تر و بقول خودشان دمکراتیک این جابجایی و تغییر آرایش و یا تثبیت مجدد آرایش کنونی انجام می گیرد و در جای دیگر به شیوه دیگر وحتی در بعضی کشورها مثل عربستان و کشورهای خلیج و غیره انتخاباتی هم در کار نیست یا در رژیم شاه هم ایشان مادام العمر رییس مملکت بودند. شکل فرق می کند اما هدف یکی است. در کشورهای پیشرفته و باصطلاح دمکراسی های غربی احزاب نهادینه شده و جامعه هم بدرجه ای بین احزاب تقسیم شده است. احزابی منافع جناح راست تر بورژوازی را نمایندگی می کنند و حزب یا احزاب دیگر نماینده جناح چپ بورژوازی اند. احزابی که حتی نام خود را حزب کارگر یا دمکرات یا سوسیال دمکرات می نامند. اما نه دمکرات اند، نه سوسیالیست و نه سر سوزنی به منافع  کارگر ربط دارند.

احمدی نژاد زمانی که به جلو صحنه آورده شد، با شعار مستضعف پناهی و اینکه  دست آقازادگان را از ثروت جامعه کوتاه می کند و پول نفت را  سر سفره مردم فقیر می برد سر کار آمد. اما درعمل دیدیم که سیاستهای اقتصادی او از جمله حذف یارانه ها، آزادسازی قیمت ها و ... در واقع اجرای سیاست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول از طرفی و باز گذاشتن دست سرمایه داران در تعرض به  معیشت طبقه کارگر بود. این دوره را میتوان یکدوره انکشاف و شکوفایی سرمایه داری ایران و سودآوری بالای آن بحساب آورد. اما همین رشد و گسترش سرمایه در ایران علیرغم تبلیغات پوپولیستی احمدی نژاد، گشایشی در زندگی طبقه کارگر و معیشت خانواده های کارگری و مردم زحمتکش ایجاد نکرد. جواب احمدی نژاد به تورم و فقر فزاینده تا حد فلاکت مردم، یارانه های نقدی بود که آنهم علاوه بر اینکه کارامد نبود، درنیمه راه با سد مخالفت جناحهای دیگر بورژوازی برخورد کرد و به شکست انجامید.

میخواهم بگویم انتخابات در جمهوری اسلامی معنایی جز این تغییرو تحولات در چرخاندن چرخهای سرمایه داری برای سودآوری کلان تر و رضایت بورژوازی ای که در این میدان پیروز در آمده و نماینده خودرا در عرصه سیاست و قدرت دارد، نداشته است. جناح های گوناگون بورژوازی همگی تلاش دارند بیشترین نمایندگان و سخنگویان و مدافعین منافعشان را به مجلس بفرستند و در قوه قضاییه و سپاه پاسداران بگمارند و داشته باشند و رییس حمهور مورد نظرشان را از صندوق در بیاورند...

از این لحاظ از نظر من انتخابات جمهوری اسلامی یک معرکه یا برای سرگرم کردن مردم نیست. اگر اینجور بود، شخصا فکر می کنم اگر بگذارند همینجوری احمدی نژاد یک یا دو چهار سالی دیگر هم میماند و در جامعه هم درب بر همین پاشنه می چرخد که حالا می چرخد. اینجور نیست که اگر جناح های ناراضی  بورژوازی نخواهند احمدی نژاد را بردارند مردم قیام می کنند و او را پایین می کشند...من فکر می کنم هنوز هم پوپولیسم احمدی نژآد و مخالفتهای کنونی اش با خامنه ای ومجلس و غیره بر سر یارانه ها و سر اینکه بقول خودش حرفهای نگفته دارد، درمیان بخشهای عقبمانده جامعه توهم زا است

 

کمونیست: توسط بعضی ها در اپوزیسیون گفته میشود کشمش جناحها کشمکش تعدادی باند جنایتکار و حاکم در جمهوری اسلامی است. اگر چنین نیست، در انتخابات پیش رو کدام گرایشات بورژوازی حاکم به رقابت با هم روی می آورند؟ این جناح ها صرفنظر از عناوینی که معمولا برایشان انتخاب میشود، منافع کدامین جناح های بورژوازی ایران را نمایندگی میکنند؟  چرا از احمدی نژاد به عنوان فتنه بعدی نام برده میشود

مظفر محمدی: در تبلیغات سطحی و ضدرژیمی صرف میشود هر چیز را گفت. مثل باند، مافیا، آخوند و غیره... در جواب سوال قبلی گقتم که انتخابات بورژوازی در جمهوری اسلامی هم مانند همه جای دنیا  برای سرگرم کردن کسی نیست. یک تغییر آرایش است. بنا بر این دعوای چند باند مافیایی هم نیست. جدال و دعوای بخشهای مختلف بورژوازی  هرکدام برای فرستادن نماینده خود به راس قدرت است.

در هیچ کجای دنیا اینجور نیست که بورژوازی از انجا که یک طبقه است بنا بر این همه یکدست و یک حرف و همه چیز را بطور مساوی بین خود تقسیم کرده اند. شرکت کوکاکولا میخواهد سر به تن شرکت پپسی کولا نباشد. "اپل" اگر می توانست "سامسونگ" را ورشکست کند، تولیدش از ۴۰ میلیون به دوبرابر می رسید و سود سالانه اش از ۱۳ میلیون دلار به ۲۶ میلیون دلار می رسید.. یا شرکتهای هواپیمایی و کشتی رانی و صنایع نظامی و دیگر صنایع تولیدی کلان و متوسط و کوچک یا مسکن سازی و غیره... بطور مساوی دست بورژوزی نیست.

بورژوازی جهانی و در یک کشور، در یک چیز بطورقطع شریک و متحد و یکدل و کاملا هم منفعت هستند و آن استثمار و سرکوب طبقه کارگر است. حتی در این زمینه هم گوی سبقت را از همدیگر می ربایند. هرکدام که با کم ترین دستمزد به کارگر بیشترین سود را حاصل کنند، باهوش تر، زرنگ تر و قهرمان اند. اکنون بورژوازی چین و هند و بنگلادش و... این نقش را دارند. بورژوازی غرب و امریکا با مشاهده این موفقیت هم طبقه ای هایشان در ان گوشه های دنیا آب از لب و لوچه شان اویزان است و سرمایه ها و ماشین های تولیدشان را به آن کشورها منتقل می کنند.

میخواهم بگویم رقابت در عرصه سیاست و قدرت، هیچ مغایرتی با منافع طبقاتی سرمایه داران ندارد. رقابت هم در  عرصه اقتصاد و هم سیاست ذاتی نظام سرمایه داری است. اما برای طبقه کارگر در این رقابت آبی گرم نمی شود. بورژواها صندلی هایشان را در ریاست جمهوری و در پارلمان ها بهمدیگر می دهند ولی درب جامعه بر همان پاشنه می چرخد که قبلا بود و شاید بدتر از قبل. و بهبود و یا رفاهی در کار نیست.

حتما دولتی که به نام دمکرات سر کار می آید از دولت فاشیست بهتر است یا بدتر نیست. دولت فرانسوا اولاند حتما بدتر از سارکوزی نیست. حتی اگر دولت اولاند سن بازنشستگی را بالا نبرد، اما از نظر طبقه کارگر و مردم زحمتکش فرانسه چیزی عوض نشده است. جناحی از بورژوازی کم تر هار سر کار آمده همچنانکه خیلی ها از سر کار امدن خاتمی خوشحال شدند و متوهم بودند که در دوره خاتمی زندگیشان بهتر می شود یا احترامشان بالاتر می رود. اما دیدیم این اتفاق نیفتاد. مساله این نیست که خاتمی میخواست و دیگران نمی گذاشتند. اگر اینطور بود خاتمی وسط کار می امد و می گفت، مردم من می خواهم مردم آزاد باشند و مرفه باشند و خوشبخت و قابل احترام اما خامنه ای یا سپاه پاسداران یا حوزه های آخوندها و غیره نمی گذارند، بنا براین من استعفا میدهم و شما فکری بحال خودتان بکنید یا به خیابان بیایید ... اینطور نیست. خاتمی هم به همان اندازه دلسوز جمهوری اسلامی سرمایه داران است که خامنه ای و جنتی و سرداران سپاه. بهمان اندازه از نارضایتی پایین علیه جمهوری اسلامی وحشت دارد که آنها... حفظ نظام رمز مشترک همه جناح های جمهوری اسلامی است. حفظ نظام  قبل از هر چیز یعنی حفظ مناسبات سرمایه دارانه. یعنی حفظ و تقدس مالکیت خصوصی، یعنی مقبولیت تقسیم جامعه به کارگر و سرمایه دار، به  مستضعف و مستضعف پناه. گویا آقایان آمده اند به مردم بیشتر صدقه و ...بدهند. حفظ نظام بر خلاف تصورات عقیم و عقبمانده خیلی ها تنها حفظ اسلام نیست. چندین قرن است اسلام بطرق مختلف حفظ شده است. شاه بیشتر و بهتر از خامنه ای و جنتی حافظ اسلام بود. بهتر از انها از مقبره امام رضا حفاظت می کرد و از ان پول در می آورد... حفظ نظام یعنی حفظ سیستم سرمایه دارانه و استثمار طبقه کارگر و حفظ بردگی مزدی...

اما درجواب بخش دوم سوالتان، من هم مثل شما، فکر می کنم قبل از اینکه به عناوین جناح بندیهای درون و بیرون جمهوری اسلامی بپردازیم بهتر است ببینم اقتصاد ایران و به تبع آن بخشهای گوناگون بورژوازی، چگونه آرایش و سازمان یافته است؟ اگر چه بحث انتخابات است و نمیتوان وارد تجزیه وتحلیل اوضاع اقتصادی ایران شد، اما حد اقل و در همین سطح اشاره به این روند لازم است.

 در دو دهه اول جمهوری اسلامی اساسا اقتصاد دولتی بود. به این معنی که منابع انرژی بطور کلی وصنایع سنگین و ماشین سازی ها و پتروشیمی وحمل ونقل و ساخت و ساز یا باصطلاح عمران و آبادانی در شهر و روستاها و صنایع نظامی وغیره در دست دولت متمرکر و قبضه شده بود. در نتیجه، بنگاه های اقتصادی عظیم وابسته به نهادهای دولتی تاسیس شدند. بنیادمستضعفان و  صدها و هزاران شرکت .... از ان جمله اند..

با روی آوری جمهوری اسلامی به خصوصی سازی ها بجز منابع انرژی و صنایع نظامی و ازاین قبیل، صنایع و منابع و عرصه های دیگر اقتصادی به بخش خصوصی واگذار شد. در بیشتر این موارد خود وابستگان به دولت بعنوان سرمایه دار خصوصی وارد این بازار شدند و کارخانجات و موسسات اقتصادی بزرگ را که درواقع اکثرا چوب حراج زده شده بودند را صاحب گردیدند...

از اینجاست که رقابت جناح های گوناگون بورژوازی که گسترش و سودآوری سرمایه هایشان اساسا به نهادهای قدرت وابسته بود شروع شد. هر جناحی از بورژوازی که در سپاه و بسیج و مجالس خبرگان و شورای اسلامی و تشخیص مصلحت نظام و در دولت و قوه قضائیه و ...، بیشترین نماینده و سخنگو و واسطه و دلال داشت بیشترین سود را از آن خود می کرد...

این صفبندی و جناح بندی به تدریج در سطح جامعه جا و مکان خود را یافتند و در صفوف بورژوازی حاکم اصلاح طلبی، اصولگرایی، میانه روی ولیبرالیسم، نظامیگری، پوپولیسم و غیره بیرون داد.

این گرایشات درون بورژوازی اکنون و در انتخابات آتی، در سه جناح و جبهه اصلی در مقابل همدیگر قرار گرفته اند:

- اصلاح طلبی (بمعنی اصلاح رژیم در جهت منفعت بخش مغبون بورژوازی؛ نه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بنفع مردم)، گرایش بخشی از بورژوازی متوسط  و اقشار میانی جامعه است که دستش از دستگاه های قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی کلان  بریده و سرش بی کلاه مانده است. بازار از موسوی وجنبش سبز حمایت کرد. خرده بورژوازی که در غیاب طبقه کارگر قدرتمند و با فاصله زیادی از بورژوازی بزرگ و در قدرت خود را دید نیز، پشت جنبش سبز ایستاد... هنوز هم این جناح بندی صرفنظر از قدرت و ضعف جنبش سبز یا اصلاحات، بقوت خود باقی است. هنوز هم موسوی را ازاد کنند این نیروی اجتماعی و طبقاتی را پشت سر خود دارد. زمانی خمینی نماینده اصیل بازار معرفی می شد الان هم موسوی در ابعاد دیگری این نقش را دارد.

خاتمی در این جناح چهره ای متفاوت است. او نماینده روشنفکران نق نقوی ناراضی است. هیچ خط سیاسی و اقتصادی روشنی ندارد. تنها مهری که بر پیشانی دارد همان سیدخندان و لیبرالی است که دل کسی را نمی رنجاند از جمله دل آغا رو دارد و چشمش هم به دهان رفسنجانی است. این شخصیت بی خاصیت بورژوازی  مهره سوخته ای بیش نیست.

رفسنجانی را هم جزو سران اصلاحات بحساب می آورند. اما رفسنجانی هنوز هم بورژوای عاقل صحنه سیاست ایران نامیده می شود. او بورژوای شیادی است که حفظ ثروت عظیم باد آورده اش از طرفی و حفظ صندلی قدرت را هر دو درمماشات با راس قدرت یعنی خامنه ای ممکن می داند. هنوز هم ولش کنی، بهتر از همه اصولگراها جمهوری اسلامی را پاس می دارد. اینکه از بحرانهایش نجاتش می دهد بحث دیگری است و پیشبینی نمیتوان کرد. ایا خامنه ای اگر کفگیرش به ته دیگ بخورد که به نظر می رسد الان درچنین شرایطی است، نجات کشور را به رفسنجانی نمی سپارد؟ این یک احتمال است ولو ضعیف بنظر بیاید.

- جناح دیگر، سپاه و بسیج است. سپاه تنها یک نهاد نظامی و دولتی نیست. یک بنگاه عظیم اقتصادی هم هست. بنگاهی که هم پول دارد و هم اسلحه. فکر کنم در امریکا هم وجود چنین نیرویی نه الزاما عینا و بهمین شکل، وجود دارد. برای مثال لابی اسراییل در امریکا،علاوه برمجلس در پنتاگون و در میان ژنرالهای امریکایی و سازمان سیا کم نیرو و آدم و طرفدار ندارد.

با این جناح بورژوازی که لباس نظامی هم بر تن دارد، نمیتوان شوخی کرد. این ابزار دست خامنه ای و یا باصطلاح بیت رهبری هم هست. خامنه ای دیگر نقطه تعادل جناح ها نیست بلکه خود جبهه وجناحی در جمهوری اسلامی است. خامنه ای اکنون و اساسا به  ابزار سپاه متکی است و در نتیجه، بخش عظیمی از اقتصاد و زراد خانه نظامی کشور را در دست دارد. مهم نیست خود خامنه ای چقدر ثروت دارد. اما او منافع این بخش بورژوازی را که عمدتا در سپاه است را تماما نمایندگی می کند. بخشی که  ثروت و سود افسانه ای می اندوزد، بدون اینکه قابل کنترل باشد و یا مالیاتی بپردازد...

- جناح وجبهه دیگر احمدی نژاد پوپولیست و دولتش است. در دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، بین خامنه ای و سپاه از طرفی و دولت احمدی نژاد شکاف ایجاد شد. یک دلیل اصلی این شکاف عدم تمکین سپاه  و بنگاه های اقتصادیش به دولت و قرار گرفتن در چهار چوب برنامه ریزیهای اقتصادی دولت احمدی نژاد است. همانطوریکه تراستهای مالی رفسنجانی و رفیقدوست و غیره هم خودمختارند. بنا بر این احمدی نژاد نه تنها با خود خامنه ای و سپاه بلکه با کلیه وابستگان به این صدر قدرت، درمجلس و قوه قضائیه... در افتاده است.

در انتخابات ریاست جمهوری، بین سه جناح و جبهه بورژوازی در قدرت ودر اپوزیسیون، جدال و کشمکشی در جریان است. جناح اصلاح طلب که اساسا ولایت فقیه را در مقابل خود می دید، اکنون که احمدی نژاد باخامنه ای در افتاده است و برای حرفهایش تره خرد نمی کند، قاعدتا می بایست به طرف احمدی نژاد متمایل می شد. اما اصلاح طلبان بنا به ماهیت بورژوازی متوسط و بخشا خرده بورژواییشان فرصت طلب اند. آنها حتی در شکاف و اختلاف دولت احمدی نژاد و خامنه ای، خامنه ای را به خود نزدیک تر می دانند تا احمدی نژاد انهم نه بخاطر اینکه منافعشان انجا است بلکه فکر می کنند دولت و قدرت احمدی نژاد عمر کوتاهی دارد و بنا بر این بهتر است به او پشت نبندند.

اما برخلاف این تصور، جناح احمدی نژاد از پایگاه اجتماعی وسیعتری از اصلاح طلبان برخوردار است. پوپولیسم و مستضعف پناهی او و بخصوص مدعی ایستادن در مقابل سرمایه داران بزرگ و آغازاده ها و پرداخت یارانه نقدی و غیره، او و دولتش را از حمایت و سمپاتی بخشهای محروم  و متوهم جامعه برخوردار کرده است. همین باعث شده است که نه خامنه ای و نه مجلس نتوانند او را برکنار و یا دولتش را متزلزل کنند. بدلیل همین پایگاه اجتماعی احمدی نژاد ودولتش است که او را فتنه دوم مینامند. بنظر می رسد، آنها پیشبینی می کنند که اگر با احمدی نژاد و جناحش درگیر شوند نیروی بیشتری از جنبش سبز به خیابان بیاورد. یکپارچگی دولت احمدی نژاد و موسسات تحت اداره دولت در همه استان ها هم نشان نفوذ این بخش بورژوازی که در دولت متشکل شده  است، می باشد. وگرنه تا کنون در نتیجه این مخالفتها و بحران ها دولتش از درون می پاشید...

بنا بر این سه جناح و جبهه اصلی بورژوازی  درانتخابات ریاست جمهوری اسلامی، هر کدام درتدارک و بسیج نیرو و زورآزمایی در مقابل همدیگر قرار گرفته اند.  برای جناح مسلط تر از لحاظ قدرت و ثروت و اسلحه، (خامنه ای و سپاه) حذف هر کدام از جناح های دیگر آسان نیست. هر نوع ایستادگی آشکار و حذف علنی، معنایی جز کودتای سپاه و خامنه ای نخواهد داشت.

 

کمونیست : آیا جناح های حکومتی قادر به کشاندن اقشار و طبقاتی از جامعه به دخالت در انتخابات هستندد؟ کدامین جناح ها احتمال بیشتر جلب مردم به دور خود را دارند؟

مظفر محمدی: از نظر من متاسفانه جواب مثبت است. اگر کسی غیر از این فکر میکند در دنیای تخیلات کودکانه خودش سیر می کند. در بالا گفتم که اگر موسوی وکروبی را آزاد کنند اگر نه بهمان ا ندازه قبلی اما نیروی قابل توجهی پشت سرشان قرارخواهند گرفت. مردم  اصلاح طلبی جناحی از جمهوری اسلامی را به معنای  اصلاحات و رفاه  و آزادی خود تصور می کند. اصلاح طلبی به معنای رفاه طلبی و ازادیخواهی در خون مردم است. کسی که این پرچم را در دست داشته باشد ولو با ریاکاری و فریب، این مردم را هم با خود خواهد داشت.  ما در جریان جنبش سبز گفتیم پرچم این جنبش  دست جناحی از بورژوازی و جناحی از جمهوری اسلامی است. به ما گفتند شما کورید و مردم رانمی بینید! اما آنها خود رابه نفهمی زدند و صاحب پرچم و رهبر جنبش را ندیدند و انجا هم که دیدند آن را خودی تلقی کردند و گفتند با او کشتی نمی گیرند! این دسته از تحلیلگران و رهبران چپ متاسفانه به چشم مردم خاک پاشیدند و رهبران جنبش سبز این جانیان قتل عام مردم را تقدیس و تبرئه کردند! شکی وجود نداشت که ان یک میلیون ویا بیشتر که به خیابانهای تهران سرازیر شدند، خواستها و ارزوهای انسانی داشتند. آزادی می خواستند و احترام به حقوقشان و انسانیتشان .. اما رهبری این ارزوها دست بورژوازی بود که انها را به خیابان می کشاند به نماز جمعه می برد به عزاداری تاسوعا و عاشورا می هدایتشان میکرد. لاپوشانی این حقیقت مثل انکار نور آفتاب بود.

این نه از نفهمی یا بدفهمی کسی، بلکه از منفعت جنبشی بود که این اپوزیسیون چپ و راست خود را بخشی از آن می دانستند. این ها  دنباله رو جنبشی شدند که خود را متعلق به ان می دانستند. جنبش اصلاحات که پرچم و رهبریش دست نه تنها جناحی از بورژوازی بلکه جناحی از رژیم بود. پرچمی که  دست طبقه کارگر، دست سکولارها و یا دست کمونیست ها...  نبود. و این انتخابی بود که انها کرده بودند و کاریش نمیشد کرد. 

جبهه احمدی نژاد راهم اگر ازاد بگذارند، بخش کم تری از جناح اصلاحات از مردم فقیر و متوهم را به میدان نخواهد آورد.

شاید جای تعجب باشد که چرا پس از دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد و این همه جنایت نسبت به طبقه کارگر و این همه اعدام  و کشتار و سرکوب و این هم فقر و فلاکت کنونی چرا هنوز بخشی از جامعه به پوپو.لیسم او باور دارند؟ جواب به سادگی این است که همین مردم آلترناتیو دیگری در مقابل نمی بینند. اصلاح طلبان را به  قدرت نزدیک نمی بینند و بین سپاه و خامنه ای  با احمدی نژاد،  هنوز احمدی نژاد را انتخاب می کنند. مساله انتخاب بین بد و بدتر نیست. مساله این است که  مردم اگر شانسی برای گشایشی ولو ناچیز در سفره خالی خود می بینند در روی کار آمدن جناح کسی است که از یارانه نقدی و درضدیت با میلیاردهای نشسته بر طلا و ارز و منابع مالی سپاه و امثال رفسنجانی و ...حرف می زند. دروغ می گوید و فریب میدهد؟ حتما دروغ میگوید. اما کسی، جریانی، جنبشی باید برود و این را به این مردم ثابت کند. بایستد و بگوید مردم با من بیایید  با رفرم خواهی من، با آزادیخواهی و سکولاریسم من، با انقلابیگری من، با کمونیسم من.   و طبقه کارگر را برای  این هدف متشکل و متحد و بسیج کند.

 

کمونیست: در مورد انتخابات آزاد که امروز همه بجز جناح خامنه ای تکرار می کنند چه میگویید؟

مظفر محمدی: تصور اینکه در جمهوری اسلامی انتخابات ازادی برگزار شود، تصور محالی است. انتخابات آزاد از نظر جناح خامنه ای یک توطئه است. ترس از کلمه آزاد و آزادی حتی اگر از زبان همپالگی خودشان هم در بیاید، در جمهوری اسلامی پیشینه طولانی دارد.  طبیعی است جناحی که زورش کم است در مقابل جناح پرزور و مسلط  خواست و شعار انتخابات آزاد را مطرح میکند. این خواست فی النفسه ایرادی ندارد. از یک کارگر هم بپرسند که نظرش در مورد انتخابات چیست بدوا میگوید انتخابات آزاد نیست. کارگری که نان سفره بچه ها و حیاتش در گرو جمهوری اسلامی است نمی تواند بیاید و حرف آخرش را اول بگوید. بگوید من چون جمهوری اسلامی را قبول ندارم و میخواهم سر به تنش نباشد. یا چون این رژیم سرمایه داری است پس در انتخابات شرکت نمی کنم... میگوید انتخابات ازاد نیست. اگر ازاد بود ۴۰ میلیون کارگر و خانواده کارگری به نماینده و کاندید خودشان که طبیعتا از رهبران کارگری اند،  رای می دهند. تازه آزادی انتخابات همان شب قبل از انتخابات تامین نمی شود. باید از پیش کارگر بتواند واجازه داشته باشد سندیکا و شورا و حزب کارگری و کمونیستی اش را داشته باشد. امکان و تریبون تبلیغات کارگری اش را داشته باشد... آنوقت معلوم می شود که می برد و که می بازد. اما جمهوری اسلامی این ظرفیت را ندارد، دولت استبدادی است و خودش می برد و خودش می دوزد... این استدلال کارگر است به نظر من. نه اینکه میگوید انتخابات ازاد توطئه امریکا وغرب است... یا توطئه اصلاح طلبان  و...

 

کمونیست: جناح هایی از حاکمیت مدعی اند که در پروسه انتخابات مسئله نان و معیشت عمده میشود، معنای عملی این چیست؟ یعنی چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟

مظفر محمدی: این را همه می گویند چرا که همه می بینند که مدتها است نان و معیشت مساله اصلی و حیاتی و مماتی اکثریت عظیم مردم ایران است. در اینجا نمیخواهم ابعاد این مساله را بازگویی کنم. از هر انسانی از زن و مرد و جوان و نوجوان کارگر و زحمتکش جامعه ایران بپرسی، ابعاد فقرو گرسنگی و نداری و بی دارویی و  بیکاری  و اعتیاد و فحشا ...را به شما خواهند گفت. اما اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد؟

اولین اتفاقی که دارد می افتد این است که هر جناحی این وضعیت را به رخ دیگری میکشد. یکی دولت احمدی نژاد را مسبب این وضعیت می داند و احمدی نژاد هم مجلس و سپاه را مقصر میداند که مجلس سیاستهای دولت را تایید نمی کند و سپاه سرمایه اش را در جهت منافع دولت بکار نمی اندازد. جناح اصلاحات هم یکی به نعل می زند و یکی به میخ و هر دو را مقصرمی داند. اما این وسط مردم قرار است چکار کنند، در بالا گفتم که بخشهایی از جامعه بین جناح اصلاحات و جناح پوپولیست احمدی نژاد تقسیم می شوند. حال چه بصورت پاسیو و چه با شرکت در انتخابات و رای دادن به جناح مورد نظر خود.

اما اگر قرار است طبقه کارگر و مردم زحمتکش که بیشترین قربانی این وضعیت فلاکتبار هستند کاری بکنند،  این را دیگر باید از رهبران و فعالین طبقه کارگرو از فعالین و نمایندگان واقعی مردم در میان اقشار مختلف اجتماعی در محل های کار و در محلات زندگی و در ادارات ومدارس و دانشگاه ها و از جمله در میان زنان برابری طلب و خانواده های کارگری که رنج فقر و گرسنگی فرزندانشان را هر روزه حس می کنند... پرسید.

برای مقابله با این وضع فلاکتبار کسی نمی تواند منتظر انتخابات بشود. اگر اقدامی و کاری علیه این وضع و برای بهبودی در سطح معیشت خود باید کرد از خیلی وقت پیش و از همین حالا باید کرد. اما اگر بحث بر سر روزهای انتخابات است، اینجا دیگر مساله ابعاد دیگری دارد. اگر در ان روزها، به فراخوان این و ان جناح بورژوایی و یا برای شنیدن سخنرانی احمدی نژاد و کف زدن برای او یا شنیدن سخنرانی قبل از خطبه نماز جمعه قالیباف یا یک اصولگرای میانه و اصلاح طلب ملایم... در نماز جمعه حاضر شد و به خیابان آمد، این همان تکرار سناریوی انتخابات قبلی است. این شرکت در پروسه انتخابات و در انتخابات است. این چیزی است که باید ارزو کرد و خواست که تکرار نشود.

 باید تلاش کرد اتفاق دیگری بیفتد. تصور کنید، همزمان با روزهای انتخابات، اعتصابات کارگری در کارخانه ها و مراکز بزرگ کارگری علیه تورم و گرانی و دستمزد کم و فقر و فلاکت جامعه برپا شود. یا در میان اقشار دیگر اجتماعی از قبیل معلمان و پرستاران و کارمندان تحرکات اجتماعی علیه گرانی و گرسنگی اغاز شود و یا در محلات تجمعات توده ای زنان و مردان، نمایندگانی  را برای  تامین معیشت خانواده های مردم گرسنه به مراکز دولتی شهر سرازیر کنند. این تحرکات  حتی اگر مستقیما به انتخابات مربوط نشود اما در حقیقت رشته انتخابات را پنبه خواهد کرد.

 

کمونیست: رفتار اپوزیسیون راست و چپ بورژوایی در برخورد به این انتخابات  را چگونه ارزیابی میکنید؟ طبقه کارگر کجای این کشمکش ها قرار میگیرد یا میتواند بگیرد؟

مظفر محمدی: در توضیحات بالا سعی کردم بگویم که درجامعه همه چیز طبقاتی است. انتخابات هم عرصه ای از مبارزه طبقاتی است. عرصه ای که بورژوازی می خواهد در ان تجدید آرایش کند، ابزارهایش را حدادی می کند، با قدرت و اعتماد بنفس بیشتر و با سر کار امدن هر جناحی باسیاستهای معین  سراغ جامعه می رود.

از طرف دیگر، درست است که  انتخابات دست یک طبقه است. خودش قانون و مقرراتش را می نویسد، کاندیدهای ریاست جمهوری اش را غربال می کند، برگزاری انتخابات دست خودش است و پول و امکانات و تریبون انتخابات دست بورژواها است، اما با وصف همه اینها اگر طبقه کارگر و مردم زحمتکش در این انتخابات شرکت نکنند، دنبال بورژواها روان نشوند و به انها رای ندهند، انتخاباتی برگزار نمی شود. یا اگر مدعی باشند که برگزار شده همه به انها می خندند. رییس جمهوری که از صندوقهای خالی در بیاید مترسکی بیش نیست. چنین ادمی حتی در استبداد جمهوری اسلامی هم چهار روز دوام نمی آورد. مگر این که کودتای نظامی کنند و بگویند انتخابات بی انتخابات...

تفاوتی که این انتخابات با دوره قبل دارد این است که در آن دوره کاندیداهایی اصلاح طلبان بودند و توهم مردم به اصلاح طلبان بود و نهایتا جنبش سبز عروج کرد و بهانه ای شد برای اپوزیسیون چپ و راست و حتی انهاییکه خود را کمونیست می نامیدند که بگویند این جنبش مردم است و یا انقلاب مردم است و به این ترتیب رهبری جنایتکار این جنبش را تطهیر کردند. بنظر می آید که این اتفاق این بار نمی افتد و انتظار نمی رود که از اصلاح طلبان کاندیدی را بپذیرند تا این سناریو تکرار شود. و در نتیجه این بار و تا کنون اپوزیسیون بدون کاندید و بدون جنبشی مانند جنبش سبز است که دنبالش بیفتد..  

اما در شرایط امروز ایران اپوزیسیون چپ و راست جمهوری اسلامی از آنچه که از حالا پیدا است، اولا می گویند در این انتخابات جمهوری اسلامی سرنگونی می شود. حتی اگر مردم هم کاری نکنند، بین خود بالایی ها دعوا می شود و رژیم از بالا فرو می پاشد. و این ها شعار "انتخابات آزاد" را در خدمت این جنگ بالایی ها موثر می دانند و از این لحاظ است که می گویند این شعار مورد حمایت امریکا هم هست و به این معنی گویا این هم توطئه یا نقشه امریکا است برای فروپاشاندن رژیم جمهوری اسلامی.

دسته دیگری می گویند مردم در جریان انتخابات شورش می کنند و در نتیجه رژیم سرنگون می شود.. می گویند محاصره اقتصادی، تهدیدات نظامی و   تورم و گرانی به شورش گرسنگان میانجامد و مساله  انتخابات این اتفاق را تسریع می کند و حول و حوش ان و به بهانه آن مردم سر به شورش بر می دارند.

چیزی که در میان اپوزیسیون مشترک است، این است که در مقابل فروپاشی یا شورش مردم، در نتیجه باید شوراهای ملی و ائتلاف ها و وحدت های فوری و ضربتی شکل بگیرند و همه اختلافات کنارگذاشته شوند تا همه با هم برویم و قدرت را بگیریم.

این واقعیت را نمی توان انکار کرد که اگر رژیم فرو بپاشد ۲۴ ساعته از صحنه روزگار پاک نمی شود بلکه جناح های مختلف علیه همدیگر تاپای مرگ خواهند جنگید و اکثرا تا دلتان بخواهد پول واسلحه هم دارند. اما اپوزیسیون فکر این را هم کرده است، که شورای ملی یا شوراهای ملی شان پول واسلحه امریکا و اروپا را خواهد داشت. از جمله مجاهدین از همین حالا دست به ماشه است و قوم پرستان و فدرالیستها لب مرزها منتظرند. این همان سناریوی سیاهی است که برای جامعه ایران پیش بینی وتدارک دیده می شود.

 آیا میتوان جلو این سناریو را گرفت؟ جواب این سوال در ظرفیت این مصاحبه نیست. این خطری است که باید در مقابل آن سدی بست. شوراهای ملی تشکیل شده ویا در حال تشکیل نه برای بستن این سد و نجات جامعه ایران از جنگ گانگسترهای نظامی جمهوری اسلامی و قوم پرستان و اسلامیون سلفی و غیره است، بلکه برای باز کردن جبهه ای در میان این جنگ است. اگرانتظار این است که سازمانی چون مجاهدین و یا قوم پرستهای کرد و ترک و عرب و یا سلفی ها نیروی نجاتبخش جامعه ایران باشند، باید این اتفاق در لیبی و سوریه و عراق می افتاد... 

 

در سناریوی دوم هم مردم شورش می کنند و در نتیجه جمهوری اسلامی سرنگون می شود. مردم زحمتکش و گرسنه حق دارند هر وقت خواستند شورش کنند. اما رهبران کارگران و مردم اگر شورش را سازمان ندهند، اگر رهبری اش را تامین نکنند، اگر نیروی اماده برای مقابله با حمله نظامیان را از پیش سازمان نداده باشند، آنچه که ما گارد آزادی می نامیم، باید منتظر یک فاجعه انسانی عظیم باشیم. اتفاق مصر در ایران نمی افتد. سپاه پاسداران مثل ارتش مصر میانجی نمی شود.

حتی اگر شورشهای پی در پی جمهوری اسلامی را سرنگون کند، جناحهای مسلح نظامی و سپاه پاسداران و حزب الله به راحتی صحنه را ترک نخواهند کرد. در چنین اوضاعی باز نیروهای سناریوی سیاه چون مجاهدین و فدرالیستهای قومی و اسلامیون سلفی و غیره هم به صحنه خواهند پیوست.

در هر دوحالت احتمالی، اگر همه نیروهای سناریوی سیاه، توسط کارگران و کمونیست ها و  مردم مسلح و احزاب وجریانات آزادیخواه، سکولار، غیرمذهبی و غیرقومی جارو نشوند،  شاهد سناریوی عراق و لیبی و سوریه خواهیم بود. آیا این نیرو هم اکنون در میان مردم سازمان یافته است؟ اگر از شورش کور بپرهیزیم و شورشی را خود مردم و رهبرانشان سازمان بدهند باید از پیش در فکر همه اینها باشند.

صرفنظر از احتمالات و پیش بینی ها، شرایط تا کنونی نشان می دهد که جمهوری اسلامی در دل همه بحران های اقتصادی و سیاسی و حکومتی که با آن روبرو است، با همه توان تلاش می کند انتخاباتش را برگزار کند. تا آنجا که به طبقه کارگر و مردم زحمتکش بر میگردد، نباید در این انتخابات شرکت کرد. نباید دنبال هیچ جناحی از بورژوازی لیبرال، اصلاح طلب، اصولگرا وغیر اصولگرا و یا جناح احمدی نژاد رفت، نباید سرباز هیچ جنبش بورژوایی شد.

جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست. اما رفرم و بهبود شرایط زندگی و معیشت کارگران و زحمتکشان امری ممکن و فوری است. از فرصت و فضای انتخابات و جدال درون جمهوری اسلامی و اپوزیسیون آن، میتوان برای پس زدن بورژوازی و دولتش درتعرض به سطح معیشت خود سدی بست. میتوان برای افزایش دستمزدها که فصلش فرا رسیده مبارزه ای توده ای کارگری را سازمان داد. میتوان تحرکات اجتماعی توده ای برای تامین معیشت خانواده های گرسنه را سازمان داد. میتوان فضای انتخابات را به فضای تحرکات اجتماعی آگاهانه و سازمانیافته تبدیل کرد. میتوان بازار تبلیغات مسموم بورژواها برای تجدید ارایش و تجدید قوا را با این تحرکات کساد کرد.

 این دوره دوره تدارک، سازمان دادن و اتحاد و تشکل و تحرکهای کارگری واجتماعی است. اگر اپوزیسیون چپ و راست دارند شوراها ی ملی و ائتلاف ها و تدارک ورود به جنگ داخلی ایران را می بینند،  طبقه کارگر میتواند برای تغییر جبهه جنگ بورژواها و نیروهای سناریوی سیاه به جبهه مبارزه ی سازمانیافته، اعتصابات کارگری و اعتراضات توده ای رهبری شده  آماده شود. این وظیفه ای حیاتی و سرنوشت ساز در مقابل فعالین و رهبران کارگران و اقشار گوناگون مردم زحمتکش و انسانهای ازادیخواه و برابری طلب و سکولار جامعه  در مقابل شرایط پیچیده و مخاطره آمیز کنونی ایران و از جمله مساله انتخابات جمهوری اسلامی است.

5 بهمن 91 (24 ژانویه 2013)