بیانیه حزب حکمتیست
انتخابات ریاست جمهوری آنچه که هر کمونیستی لازم است برای تغییر این شرایط بداند
سرانجام مراسم انتخابات به پایان رسید. نام روحانی از صندوق های رأی بیرون آمد و بسیاری در خیابانها به جشن و پایکوبی مشغول شدند. "اصلاح طلبان" نتیجه انتخابات را "پیروزی" خود، و "اصولگرایان معتدل" آنرا نشانگر "عدم پیروزی سبز و جریان فتنه"، قلمداد کردند. در این میان "اصولگرایان افراطی" با بررسی دلایل عدم پیروزی خود در این انتخابات، خود را برای جدالهای آینده، آماده میکنند. به این ترتیب انتخابات یازدهمین رئیس جمهوری ایران بپایان رسید و "دبیر شورای عالی امنیت ملی" و "بنیان گذار قرارگاه ثارالله"، حجت الاسلام حسن روحانی، صندلی مقام امنیتی را با صندلی ریاست دولت عوض کرد. در این انتخابات حسن روحانی "معتدل" و نه "اصلاح طلب"، که برای هردو جناح هئیت حاکمه "بهترین" کاندید بود، بعنوان سمبل حفظ بالانس در میان دو جناح در هئیت حاکمه، به کرسی ریاست جمهوری نشست. انتخاباتی که در آن علاوه بر "اصلاح طلبان"، بسیج و حسین شریعتمداری و ولی فقیه و مقامات کاخ سفید هم، در آن احساس شکست نمی کنند. جهان سرمایه، بورژازی ملی و بین المللی و منطقه ای، دست راستی ترین های جهان مدرن تا متعصب ترین حزب اللهی های منطقه، انتخابات ایران را، آغاز تازه ای در مناسبات خود، اعلام کردند. و با شادمانی از بهبود در بازار سرمایه، صحبت کردند. با این انتخابات، هئیت حاکمه متشکل از دوجناح، متحد تر و یک دست تر، در مقابل اکثریت محروم جامعه، طبقه کارگر، زنان و جوانان، آرایش یافت. یک دستی و اتحادی که در عین حال شکننده است. جمهوری اسلامی با این انتخابات بار دیگر موفق شد تجدید آرایش در صفوف خود را، "بی دردسر" بگذراند، و به نیاز روز خود در مورد فراهم کردن شرایط مذاکره با دول غربی، پاسخ دهد. و هردو طرف این جدال انتخاباتی، اصلاح طلبان و طیفی از اصوالگرایان، تلاش کردند، انتخاب رئیس جمهور جدید را در راستای منافع جناحی خود قلمداد کنند و ادعاهای طرف مقابل در مورد "پیروزی" جناح خود را، پس بزنند. یکی سخنرانی های اخیر روحانی و ایراد گرفتن هایش به نحوه پیشبرد برنامه هسته ای را معیار دانست، و دیگری عملکرد روحانی و نماینده ولی فقیه بودن او در شورای امنیت ملی را گواه گرفت. از یکطرف به سپاه و نیروهای انتظامی درود فرستادند که مردمی که به جشن های خیابانی رفته بودند و تا پاسی از شب هنوز در خیابان بودند را توانستند "محترمانه" متفرق و به خانه هایشان بازگردانند، و از طرف دیگر به مردم شادباش گفتند که در انتخابات پیروز شده اند! مفسران جیره خوار و ژورنالیست های دستگاهی نیز، از طریق "بی بی سی" و رسانه های خبری جمهوری اسلامی، که همگی برای این انتخابات فعالیت زیادی کرده بودند، پیام های گوناگونی از اوباما رئیس جمهور آمریکا، تا سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان، را پخش کردند. پیروزی روحانی را به مردم ایران شادباش گفتند، و اعلام کردند که صدای رسای مردم ایران را، جهانیان شنیدند. و در این میان، اپوزیسیون راست طرفدار انتخابات، انواع احزاب و نهادهای غیرکارگری، از ناسیونالیست های و پان ایرانیست های متعصب تا چپ مایوس و "واقع بین"، که در ستادهای تبلیغاتی روحانی فعالانه برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای فعال شده بودند، انتخاب روحانی را "موفقیت" خود اعلام کردند. و خطاب به روحانی و مردم ایران، پیام های تبریک و تهنیت شان را روانه کردند. امید و هدف همه این صف، در حاکمیت و در اپوزیسیون، برآورده شده بود! "مردم در صحنه" را به "واقع بینی" کشانده بودند! و آنها را به صف طرفداران "تعمیق شکاف" در حکومت به نفع "اصلاح طلبان"، کشاندند. این اپوزیسیون موفق شد به حکومت شوندگان بقبولاند که تنها راه مبارزه، نه در تشکل و اعتراض، بلکه در هرچه طولانی تر کردن صف رای دهندگان، است! با وجود تمام اختلافاتی که در صف این مبلغین شرکت در انتخابات وجود داشت، همگی برای تحقق یک افق گردهم آمده بودند: افق ایجاد اعتبار برای انتخابات جمهوری اسلامی! تا به اکثریت محروم جامعه، و افکار عمومی جهانیان اعلام کنند که در ایران جمهوری اسلامی، انتخابات محترم است! رای مردم تعیین کننده است! و از این طریق مهر این وارونگی و دروغ بزرگ را بر پیشانی جامعه زدند که: مردم با حضور در این انتخابات و انداختن رای به صندوقها، راه فرجی پیدا کرده اند! و انتخاب یکی از نزدیک ترین شخصت های جمهوری اسلامی به ولی فقیه را، انتخاب مردم نامیدند. انتخاباتی که رفسنجانی آنرا "دمکراتیک ترین انتخابات" خواند، و سخنگویان جمهوری اسلامی در رسانه های ملی و بین المللی با غرور آن را انتخاب نماینده مردم، و توسعه دمکراسی در ایران، نامیدند. اگر رفتن توده های مردم به پای صندوقهای رای، ناشی از احساس استیصال و فقدان صف مستقل طبقاتی در میان آنها بود، برای احزاب و شخصیت های سیاسی و مبلغین شرکت در انتخابات، این امر تنها و تنها بیانگر همدستی طبقاتی روشن آنها، هم افقی طبقاتی آنها با حکومت سرمایه در ایران، و همراهی شان با جمهوری اسلامی، علیه طبقه کارگر بود. برای اکثریت محروم جامعه ایران، برای بخشی که با خودفریبی در مراسم حفظ بالانس در صفوف حاکمیت شرکت کرد، شرکت در انتخابات اما، نه به امید یک دنیای بهتر، که در هراس یک زندگی بدتر بود، هراس از فقر بیشتر، هراس از تعرض بیشتر بورژوازی داخلی و بین المللی. تلاش کردند که به اکثریت محروم مردم در ایران، به طبقه کارگر، زنان و جوانان این دروغ بزرگ را بقبولانند که ورای جدالهای انتخاباتی درون هئیت حاکمه ایران، راهی برای دخالت و تغییر وجود ندارد. برروی احساس استیصال و گرفتاری مردم، برروی فقر و محرومیت و عطش سیری ناپذیر مردم به تغییر، بر روی هراس مردم از پاشیده شدن شیرازه جامعه ایران، حساب باز کردند! و بار دیگر با براه اندختن بساط عوام فریبی دیگری، در دفاع از منافع اقلیتی استثمارگر، با اعلام منافع طبقه حاکم به نام منافع عموم٬ توده وسیعی از طبقه کارگر و محرومان جامعه را به خود فریبی کشانند! برای کمونیست ها، برای صفی از انقلابیون آگاه، که نه از "یک لحظه" و نه از "یک واقعه"، که با تعمق در روندهای موجود در جامعه، حقایق پشت رویدادها را نمایان میکنند، برای هرکسی که اخبار و گزارشات انتخابی و مهندسی شده میدیای رسمی چشم و ذهن او را کور نکرده است، برای کسانی که از دریچه واقعیات سیر پیشروی و پسروی جنبش های موجود در جامعه را می بینند، نتیجه این انتخابات اگر جز این میشد، تعجب آور بود. برای هر کمونیستی بدیهی است که در جوامع سرمایه داری، جدال جناح های مختلف بورژوازی جدالی سیاسی است. و نمایندگان جناح های سرمایه در ایران، در هئیت جمهوری اسلامی، برای بردن سهم بیشتری، با هم در جدال اند. جدالی که جوهر آن عبارت است از تلاش برای پیدا کردن دست بالا در هئیت حاکمه، و ایجاد تضمینی قانونی برای دستیابی به سهم بیشتری از ارزش اضافی تولید شده در این کشور. بعلاوه، برای هر مارکسیستی بدیهی است که سرمایه داری ایران و حاکمیت بورژوازی در این کشور، امکان هیچ گونه گشایش سیاسی واقعی، حتی در صفوف خود را ندارد. این واقعیت نه ناشی از مدیریت بد این و آن دولت، که محصول نیاز بنیادین سرمایه در ایران به حاکمیت یک دولت تماما مختنق، یک دست و متمرکز است. دولتی که بتواند با ساکت نگاه داشتن نیروی کار، شرایط امن، با ثبات و "بی مشکل" تولید و بازتولید سرمایه دارانه در جامعه را، به اتکا نیروی کار ارزان، تضمین کند. سرکوب و دیکتاتوری عریان جز لاینفکی از سرمایه داری در ایران است. بعلاوه در کشوری چون ایران، ایجاد امنیت برای سرمایه، بدون راه یافتن به بازار جهانی سرمایه، ممکن نیست. کل سرمایه در ایران خواهان رفع تمام موانعی است، که امروز در مقابل این نیاز، در مقابل پیوستن به بازار جهانی سرمایه بعنوان یک شریک "بی دردسر"، وجود دارد. شکل و آرایش حکومتی در ایران، خود جمهوری اسلامی، مشخصات روبنای حکومتی موجود، برای پاسخ گویی به این نیاز، با تناقضات و مشکلات جدی مواجه است. به این دلیل است که هر چهار سال یکبار انتحابات در ایران، به بحرانی سیاسی برای کلیت جمهوری اسلامی بدل می شود. بحرانی که هر بار، با وجود نارضایتی عمومی در ایران، جمهوری اسلامی را نیازمند وارد کردن فاکتور" رأی اعتماد" در انتخابات میکند. از این روست که شورای نگهبان از پیش با درنظر گرفتن شرایط روز، امکانات و قواعد پیشبرد انتخابات و نامزدها را، در بین نمایندگان سیاسی جناح های گوناگون سرمایه در حکومت، هربار تعریف و باز تعریف می کند. برمتن این واقعیت است که سیاست تائید و رد صلاحیت نامزدهای انتخاباتی در هر دوره توسط شورایی انتصابی، شورای نگهبان، برای جمهوری اسلامی ضرورت پیدا میکند. تا بتواند با دست بازتری از لیست کاندیداها، حذف و یا به آن اضافه کند. بدین معنی، جایگاه ویژه شورای نگهبان، نه بدلیل قدرت اسلامی آن و یا "عقب افتادگی نظام"، که ریشه در نقش آن برای ایجاد ضمانت کافی در رعایت قواعد بازی، دارد. قواعدی که کل جناج ها، بایستی به آن تمکین کنند و پایبند بمانند. بنابراین یکی از پیش شرطهای هر گونه انتخاباتی در ایران جمهوری اسلامی، رسیدن به نتیجه ای مورد قبول (نه پس از انتخابات، که پیش از آن) بین خودشان در حکومت است، و به هیچوجه منتج از آرا داده شده نیست. به این دلیل است که اقدام هر جناحی برای گرفتن سهم بیشتری از قدرت سیاسی، اگر خارج از قواعد تعیین شده باشد، بلافاصله با سوت یا فتوای "خروج از میدان" روبرو میشود، و مهر "فتنه" بر پیشانی آن میخورد. در انتخابات قبلی، جدال میان نمایندگان سرمایه در حکومت ایران، بازتاب اجتماعی وسیعی پیدا کرد. جناحی آن را تحرکی علیه "دیکتاتوری ولی فقیه" نامید! تلاش کردند که با "سبزپوش" کردن مردم، آنرا به نام مبارزه با دیکتاتوری و برای آزادی به خورد همان مردم دهند! مردم را به بهانه "اعتراض" به اصول گرایان و عقب راندن ولی فقیه، و به امید گشایش سیاسی از این طریق، به پای صندوق های رای فراخواندند. و بخش زیادی از اپوزیسیون چپ و غیر کارگری نیز، شتابان براه افتاد و عملا در حمایت جناحی از سرمایه رکاب زد تا شاید "فرجی" باز شود! درحالیکه همه دیدند که چگونه اهداف جناح سبز را نه موسوی، بلکه احمدی نژاد بود که می توانست عملی کند. در انتخابات این دوره هم از ابتدای تقابل جناحها، به روشنی مشهود بود که روحانی معتدل، کسی که نماینده امام در شورای امنیت ملی بود و هست، نه عنصری برای گشایش سیاسی و یا حتی مخالفت با ولی فقیه، که پدیده ای است در ادامه همان راه کارهای قبلی ریاست جمهوری ها. راه کار هایی که چه در دوره خاتمی و چه در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، قالب بندی شده است. در این انتخابات روحانی بعنوان نماینده تعادل و تعامل در میان جناح های مختلف بورژوازی، و کسی که میتواند بخش وسیعی از بورژوازی، از اصلاح طلبان معتدل تا اصولگرایان معتدل را متحد کند، مرکز توجه قرار گرفت. اعتدال روحانی برخلاف تبلیغات رسانه ها و ....، نه اعتدالی در حاکمیت جمهوری اسلامی و رابطه آن با مردم، که نماینده اعتدال درونی بورژوازی ایران، و نماینده اتحاد هرچند موقت، در میان جناحهای جمهوری اسلامی است. امروز روحانی، بمراتب فراتر از احمدی نژاد، بعنوان نماینده مستقیم تر ولی فقیه، قدم به صحنه گذاشته است. این امری نبود که کارت سوخته ای چون رفسنجانی بتواند متحقق کند. به همین دلیل رفسنجانی کنار گذاشته شد، و در اعتراض به آن جز غرولندهای پراکنده، عکس العمل جدی در صفوف جمهوری اسلامی، صورت نگرفت. در این شرایط روحانی آن نماینده ای بود ، که بر اساس روندهای امروز، می بایست از صندوق های رای بیرون آید. رئیس جمهوری که با چاشنی "برخی انتقادات" به "برخی روشها"، نماینده مستقیم ولی فقیه، و ایجاد تعادل در جناح بندیهای حاکمیت است. طیفی از اپوزیسیون چپ و غیر کارگری، تلاش میکند که این انتخابات را تکرار مکرر و مراسمی پیش پا افتاده و "مهندسی" شده، و "دعوای زرگری" معرفی کنند. دعوایی که برای آنها تنها شانس شرکت در یک قرعه کشی کور را باز میکند. با سهل انگاری در درک مقتضیات و شرایط جدال جناحها و قواعد آن، آن را به طبقه کارگر نامربوط میدانتد. و به این ترتیب از جمهوری اسلامی و حکومت سرمایه در ایران، تاریخ و تقابل های سیاسی و اجتماعی در ایران و جهان، تصویری ایستا، یک جانبه و غیرواقعی بدست میدهد. تصویری که طبقه کارگر را در مقابل رویدادهای سیاسی، عملا بی نقش و بی وظیفه میکند. اما این انتخابات، ورای جدال جناحها، در شرایط معین جهانی – منطقه ای صورت گرفت. شرایطی که رنگ خود را به جدال درونی بخش های مختلف بورژوازی، وضعیت طبقه کارگر و به شرایط عمومی جامعه زد. تحریم اقتصادی، اکثریت مردم را در منگنه فشار اقتصادی خردکننده ای قرار داده است. در این دوره در جغرافیایی که در آن بهار عرب بوقوع پیوست، سناریوهای لیبی و سوریه و نقش دول امپریالیستی و جمهوری اسلامی در آن، توازن قوای طبقاتی در جامعه را بشدت تحت تاثیر قرار داده است. موقعیت امروز بورژوازی و سرمایه در جهان، بطور ویژه ضد حمله بورژواـ امپریالیستی در کشورهای منطقه، شرایطی را تحمیل کرده است که در فقدان یک نیروی کمونیستی مدعی قدرت سیاسی در صحنه، اعتراض و خواست انسانی مردم را میتوان وسیله ای برای دامن زدن به جنگ نیروهای سناریو سیاهی و تحمیل تباهی به مردم محروم این کشورها، کرد. این شرایط برای جمهوری اسلامی ایران، فرصت هایی برای ایفای نقش بعنوان یکی از نیروهای اصلی در منطقه را فراهم کرده است. بعلاوه وضعیت اقتصادی و تحریم های دول غربی، برای جمهوری اسلامی این امکان را فراهم کرده است که هرگونه اعتراض به شرایط موجود را، به بهانه تحریم "دول خارجی" ساکت کند، و فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم و ادامه آن را، مستقیما به طبقه کارگر در ایران منتقل کند. این شرایط طبقه کارگر را در موقعیتی از نظر اقتصادی بشدت آسیب پذیر و از نظر سیاسی "دست به عصا" و "ساکت"، نگاه میدارد. جناح های رنگارنگ بورژوازی در ایران، ملی و قومی، بزرگ و کوچک، پذیرفته اند که در این مقطع، مناسب ترین امکان گسترش سرمایه، از کانال جمهوری اسلامی می گذرد. پذیرفته اند که اختلاف بر سر سهم خواهی سیاسی بیشتر خود را، در "کریدورهای" رسمی جمهوری اسلامی حل و فصل کنند. تلاش میکنند که این تصویر از "جدال برای تغییر" را در جامعه رواج دهند. آن را بعنوان "عاقلانه ترین و واقع بینانه ترین" راه برای "تغییر برای همه"، در مقابل طبقه کارگر و اکثریت محروم جامعه، بگذارند. امروز تبلیغات وسیع جنبش های ناسیونالیستی، قومی، پرو غرب بورژوازیی، علیه هر نوع اعتراضی خارج از چهارچوب جمهوری اسلامی، ناشی از این سازش پایه ای در صفوف خودشان است. تلاش میکنند که افق پیشروی خود را، بعنوان افق هر نوع آزادیخواهی و اعتراض در جامعه، قلب کنند. بر این بستر، تلاش میکنند که جمهوری اسلامی بعنون یک کلیت را، بعنوان تنها نیرویی که "عملا" می تواند اوضاع را بهبود دهد، تبلیغ کنند. و این دریچه را بعنوان تنها روزنه ممکن برای ایجاد گشایشی در اوضاع، اینبار تحت نام "اعتدال" در گفتمان ها و مذاکرات با آمریکا، در مقابل جامعه قرار داده اند. کلیه نیروهای سرمایه این تصویر را پذیرفتند. برای انتخابات تبلیغ کردند وتمامی میدیای درون و برون مرزی، نیز به این خواست "لبیک" گفت! تلاش کردند که به مردم بقبولانند که به پای صندوق های رای بروند و پیروزی روحانی را به امید باز شدن این دریچه جشن بگیرند. و یکباردیگربا جشن و پایکوبی، توده های مستاصل را با اعلام نتیجه انتخابات، خوشحال و سرشار از امید به تغییر، به خانه هایشان فرستادند. و نهایتا از این طریق فرصتی برای جمهوری اسلامی خریدند. با وجود کوهی از ناباواری عمومی به کلیت جمهوری اسلامی، برخلاف انتخابات های دهه گذشته، این تصویر توسط تمامی نیروهای سرمایه تبلیغ شد! کل بورژوازی ایران و احزاب رنگارنگ آن، سعی کردند که به کارگر بقبولانند که اگر گشایشی در اوضاع فعلی می خواهد، بایستی چشم امید خود را، به نماینده اعتدال جمهوری اسلامی، ببندد. این شرایط اما، نه ابدی است و نه غیرقابل تغییر! ماه عسل مقطعی جناح های سرمایه و حکومتشان، بسر خواهد رسید! اتحاد عمل، و بده بستان های جناح های سرمایه، تنها پاسخی به شرایط امروز است، و با کمترین تلنگر واقعی، می شکند. اما شکستن قطعی این اتحادها و پایان یافتن حیات نظام کارمزدی، تنها و تنها زمانی ممکن است که طبقه کارگر، بمثابه یک نیروی طبقاتی عمل کند و به میدان بیاید. کارگر کمونیستی که در این شرایط خواهان تغییر است، تنها و تنها با رفع موانعی که در مقابل بدیل طبقاتی او برای رهایی خود و جامعه وجود دارد، میتواند تغییرات مورد نظر خود را از پائین ممکن کند. این امر بدون متحد و متشکل شدن کارگران کمونیست در همه سطوح، از محل زندگی و کارخانه تا در حزب کمونیستی خود، ممکن نیست. بدون حضور متشکل و قدرتمند طبقه کارگر، انتخابات های جمهوری اسلامی میتواند همچنان میدانی برای تحرک بورژوازی علیه کل جامعه و علیه طبقه کارگر باشد. این انتخابات و محصولات آن، باید یک بار برای همیشه پرونده فریب و توهم اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران، را ببندد. حزب حکمتیست تلاش میکند که همراه همه کمونیستهای، همراه رهبران آگاه طبقه کارگری٬ پرده از عوامفریبی گروگانگیرهای ملی و بین المللی٬ و روشنفکران قانونی و مجازی که بازار این عوامفریبی ها را گرم نگاه میدارند، بردارد و در مقابل تکرار چنین سناریوهایی، سد ببندد. این وظیفه جنبش ما، جنبش کمونیستی و سوسیالیستی طبقه کارگر است، که در مقابل راه حلهای کل بورژاوزی٬ در پوزیسیون یا اپوزیسیون٬ افق رهایی واقعی٬ افق سوسیالیستی طبقه کارگر را، در مقابل جامعه بگذارد. طبقه کارگر انتخاب خود را پس از مرگ جمهوری اسلامی و کوتاه شدن دست ارتجاع داخلی و بین المللی از زندگی مردم در ایران، به امید یک دنیای بهتر، برگزار خواهند کرد.
مرگ بر جمهوری اسلامی زنده باد آزادی ، برابری، حکومت کارگری hekmatist.com ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ۱۷ ژوئن ۲۰۱۳
|