مصاحبه روزنامه شهروند کانادا به مناسبت هشت مارس ۲۰۱۳ از نظر شما مهمترین موانع در راه جنبش آزادیخواهی زنان ایران و دستیابی به حقوقشان چیست؟ حزب کمونیست کارگری – حکمتیست ثریا شهابی عضو کمیته مرکزی
ثریا شهابی: بنظر من مهمترین مانع، نظام سیاسی – اقتصادی حاکم بر ایران است. در یک نظام مبتنی بر آپارتاید، و در ایران آپارتاید جنسی، معلوم است که مانع اصلی چی است. تصور نمی کنم کسی در این مورد تردیدی داشته باشد. چرا که واقعیت زمخت بی حقوقی زنان در ایران و بانی آن چنان عیان است، که برای کسی که از حس بینایی و شنوایی و لامسه برخوردار است، اثباتی لازم ندارد. اما نفس این مسئله که چنین سوالهایی مطرح است، حکمت اش را نه از پنهان بودن موانع دستیابی زنان به حقوق شان، که از جای دیگری میگیرد. صورت مسئله این است که چرا هنگامی که همه، منجلاب زن ستیزی سیستماتیک در ایران را می بینند و از آن متنفرند، این درد کهنه قرون وسطایی، درمان نمی شود. و هنگامی که حتی برخی از عناصری که خود فعال سازمانده آپارتاید جنسی بوده اند، و امروز "نویسنده" و "هنرمند" و "روزنامه نگار" لقب گرفته اند، هم اذعان میکنند که در ایران یک حکومت آپارتاید جنسی علیه زنان حاکم است، و سی و چند سالی هم حکومت کرده است، چرا بنظر میآید که برای این طاعون درمانی نیست! به اعتقاد من این کلید حل معمایی است که بنظر غامض میرسد. اگر برای تمام ثانیه ها و لحظات بهرکشی از کارگر در پشت خط تولید و یا در خانه، و یا برای مغزشویی مردم و ساکت نگاه داشتن شهروندان، یعنی برای انجام وظایف روتین هئیت حاکمه ایران، در هرلحظه به پلیس و باتوم و زندان و .. مستقیما احتیاج نیست، برای حفظ آپارتاید جنسی و ساکت نگاه داشتن زنان، در هرلحظه به همه این اهرم ها مستقیما نیاز است. در مقاطعی ابزار سرکوب سنگین تر و در مقاطعی سبک تر! تاریخ فعالیت انواع گشت های منکراتی، دادگاههای شرع، تذکرات و اخطار ها و جریمه ها و حجاب و ... همه و همه، گواه درستی این ادعا است. به همان شکلی که در رژیم آپارتاید نژادی علیه سیاهان در آفریقای جنوبی بود. من فکر میکنم که ما در ایران و در اعماق جامعه، در شهرها و روستاها، در میان همه طبقات و اقشار، با یکی از رادیکال ترین، ماکزمالیست ترین، پرطپش ترین، و خشمناک ترین جنبش های احقاق حقوق زنان، مواجه ایم. سی و چند سال است که مواجه ایم. جنبشی که خصلت نمای وجودیش، اعتراض دختربچه ای است که نمی خواهد حجاب بسر به مدرسه برود! فریاد مادری است که از حق سرپرستی کودکش محروم است! مشت گره کرده زنی است که برای سیر کردن شکم خود و بچه اش به تن فروشی در پست ترین شرایط تن داده است، بغض زنی است که از کار و تحصیل به خاطر زن بودن محروم شده است، حسرت زنی است که در ورزشگاه و شادی به خاطر زن بودن برویش بسته شده است! خشم دختر جوانی است که عطش نافرمانی از مقررات منع عبور و مرور و شکستن مرزهای جدایی جنسی، سرتاپایش را به آتش کشیده است. صحنه هایی است که خواهران مامور رعایت موازین این آپارتاید، در گوشه و کنار، زیر مشت و لگد این دختران، پا به فرار میگذارند، نوک کوه آتشفشانی است که در اعماق میجوشد. این آن چیزی که من به آن میگویم جنبش زنان. این جنبش میتوانست دهه ها قبل، موانع رسیدن زنان و دختران در ایران را از پیش پا جارو کند، و حامیان و سازماندهنگانش را به قعر ظلمت قرون وسطی بازپس بفرستد. اینکه این اتفاق نیافتاده است، دلایل دیگری دارد. به اعتقاد من مسئله زن در ایران، قربانی پلاتفرم های سیاسی جنبش ها و احزابی شده است که برایشان مسئله زن، وسیله هرکاری دیگری است، غیر از مسئله زن. تاثیرات و نفود این جنبش ها است که جنبش زنان را، هر روز به نوعی به سازش و مدارا با این و آن پلاتفرم سیاسی که در آن حق زن کمترین جایی ندارد، کشانده است. اجازه بدهید در این مورد مثالهایی بزنم.
از "زنانه"
ترین، انجمن ها و جمعیت ها، تا "سازش ناپذیرترین"
مخالفین
جمهوری
اسلامی، هر روز حق زن را قربانی حل و فصل و دعواهای دیگری در جامعه کردند. در
انقلاب
۵۷،
که انقلابی عظیم و آزادیخواهانه بود، اغلب جریانات سیاسی اصلی در جامعه، جز
معدود سازمانهای کمونیستی - مارکسیستی، همه حق زن را قربانی اهداف
"ضدامپریالیستی"، اسلامی و غیراسلامی، کردند! همانطور که امروز آن را قربانی
اهداف امپریالیستی میکنند. هشت مارس سال
۵۸،
و اعتراض گسترده زنان به شروع تعرض به حقوقشان، از جانب بخش اعظم اپوزیسیونی که
خود را، چپ یا راست، انقلابی و مترقی میخواند، نه تنها مورد بی اعتنایی قرار
گرفت. گفتند که تظاهرات زنان توطئه و نقشه کودتا "غربی ها" است! و امروز آن را
به وسیله کمپین های امپریالیستی حمله نظامی به ایران و تحریم اقتصادی و .. کرده
اند.
روزی
رفتند دنبال خاتمی، روز دیگر رفسنجانی و کروبی و رهنورد و خانم مرکل و خانم
سارکوزی و آقای بوش! جنبش سبز، یک جنبش سرتاپا ارتجاعی و ضد زن را بعنوان جنبشی
از جمله برای رهایی زنان، قالب کردند و صدها هزار زن و دختر و جوان به تنگ آمده
و عاصی را به شکوفه دادن درخت این اسلام سبز، علیه اسلام سیاه، دنباله رو حل و
فصل تخاصمات بخش های مختلف طبقه حاکمه کردند. یکی بنام حق ملیت کرد، دیگری ترک،
دیگری عرب، یا فارس و منافع "تمامیت ارضی" و .. کارت حق زن را وسیله رقابت و
تفرقه در صفوف مردم محروم کرده اند. این دلیل مهار کردن و به ناکجاآباد فرستان
آن جنبشی است که در اعماق میجوشد. باز هم همه چیز گواه این است که برابری فوری
زن و مرد و لغو تمام و کمال آپارتاید جنسی، کار یک جنبش سوسیالیستی - کمونیستی
و کارگری است که کمترین منفعتی در حفظ ذره ای بی حقوقی زن ندارد. و پیشروی اش
در گرو پیشروی، و نه عقب نگاه داشتن، جنبش برابری زن و مرد است. جنبش زنان
نباید به هیچ دلیل و بهانه ای در خواست های رادیکال، ماکزیمالیستی و سکولار
خود، تخفیفی بدهد.
|