کمونیسم قبل و بعد از منصور حکمت
سخنرانى در مراسم بزرگداشت منصور حکمت
کورش مدرسى

٢٨ ژوئیه ٢٠٠٢


از همه شما عزیزانى که امروز حضورا در این مراسم شرکت کرده‌اید و همه کسانى که با تعقیب این مراسم از طریق اینترنت، بخصوص از فضای اختناق زده ایران، عملا در این مراسم شرکت میکنند از جانب حزب و همچنین شخصا تشکر میکنم. تردید ندارم که اگر این اجتماع، همین امروز، اجازه برگزاری در ایران را مییافت ما با جمعیت میلیونى روبرو بودیم.
امروز ما در مراسم برزگداشت زندگى و دست‌آوردهای کسى جمع شده‌ایم که موافق و مخالف اذعان دارند که کاری که کرد و تاثیری که در زندگى زمانه خود گذاشت از همه شخصیت‌های تاریخ چپ و جنبش سوسیالیستى در ایران متمایز تر و برجسته تر بود. رد پایش را همه جا میبیند، حتى در ادبیات تند ترین مخالفینش. کسى که تاثیر وجودش را، فراتر از مباحثات سیاسى و تئوریک، در زندگى هزاران انسان میبیند. کسى که هزاران نفر نه تنها زندگى فیزیکى‌شان، بلکه شرافت و حرمت انسانى خود را مدیون منصور حکمت میدانند. ملیونها نفری که از طریق منصور حکمت چشمشان بر یک آینده مدرن، شاد، زنده، برابر و انسانى باز شد. ملیونها نفری که آرزویشان را از زبان و قلم منصور حکمت تازه بازشناختند.
یاد کردن از دست آوردهای زندگى چنین کسى در مدتى کوتاه اصلا ممکن نیست. آیا باید از ژوبین با همه جذبه و طنز و شادی و دوستیش که دنیائى، و واقعا دنیائى، بود حرف زد؟ آیا باید از منصور حکمت شحصیت تئوریک و سیاسى حرف زد که به هر آنچه بود نه گفت و بخصوص بعد از سقوط بلوک شرق عملا یک تنه در مقابل هجوم راست به ایده‌های برابری طلبانه و انسانى و تسلیم خیل خیل روشنفکران و متفکرین به ارزشهای لیبرالى و ریاکارانه و نسبیت فرهنگى ایستاد؟ و بزرگترین، مدرن ترین، انسانى ترین و میلیتانت ترین حزب تاریخ اپوزیسیون ایران، و اجازه میخواهم بگویم ٨٠ سال گذشته در جهان را بنا گذاشت؟ یا از نادر حرف بزنم؟ کسى که یار غمخوار و شریک مشکلات همه در حزب بود و برای فعالیت با نرمى انسانى برای همه در حزب راه پیدا میکرد. کسى که بخش زیادی از کسانى که این جا هستند میتوانند دهها خاطره از نقشش در زندگى سیاسى و حتى شخصیشان تعریف کنند؟ کسى که بقول خودش حواسش بود که در پرت ترین حلقه حزب لحاف از روی پای چه کسى کنار رفته است؟


این کار عملى نیست ناچارا باید روی یک جنبه متمرکز شد.
رفقای هیات دائم دفتر سیاسى و بخصوص آذر ماجدی از ما که قرار بود در این مراسم صحبت کنیم خواستند که اگر میتوانیم صحبتمان را با طنز خود ژوبین و با جلوه‌هائى از شخصیت و کاراکتر تیز او همراه کنیم. شاید بهتر بتوانیم او را آنطور که واقعا بود گرامى بداریم. با معذرت از همه رفقا من قادر به انجام این کار هم نیستیم. طنز و تیز بینى ژوبین را که ندارم. برگشتن و ارجاع دادن به لحظات خیلى فردی او بلحاظ عاطفى برایم ممکن نیست. من هم مثل بسیاری از شما قبل از تحقق این کابوس یک زندگى داشتم و امروز یک زندگى دیگر. و نکته تلخ این است که بلحاظ احساسات و عواطف و بلحاظ شخصى شباهت اندکى بین این دو زندگى هست. برگشتن به آن گذشته، لااقل فعلا، برای من ممکن نیست. نتوانستم چنین سخنرانى را آماده کنم، سعى کردم، نشد. میبخشید. در نتیجه من صحبتم را کوتاه در مورد یک جنبه از دست آورد عظیم منصور حکمت متمرکز میکنم. کمونیسم قبل و بعد از منصور حکمت. خیلى خلاصه میخواهم اشاره کنم قبل از منصور حکمت ما، چه در ایران و چه در سطح جهان، چه کمونیسمى داشتیم و امروز به همت او چه کمونیسمى داریم. کمونیسم قبل و بعد از منصور حکمت بشدت متفاوت است هیچ شباهتى بهم ندارند.


در گذشته‌ای که امروز دیگر خیلى دور بنظر میرسد، حدود بیست و چند سال پیش در آستانه انقلاب ایران، اگر از کسى میپرسیدید کمونیسم چیست، شوروی یا چین را نشانتان میداد، رادیکالترین‌هایشان از دوران شیرین مائو یا استالین یاد میکردند. سیستمى که صنعتى کردن به قیمت تباهى فیزیکى و معنونى میلیونها نفر را در مقابل جامعه قرار میداد. "آزادی برای خلق و سرکوب برای ضد خلق" میخواست. کمونیسم تهى شده از محتوای انسانیش. کمونیسمى که به پرچم صنعتى شدن، استقلال، ضدیت با امپریالیسم تبدیل شده بود. به پرچم جنبش ناسیونالیستى تبدیل شده بود که انسان و حرمت و خوشبختى و شخصیتش جائى در آن ندارد، جنبشى که صنعتى شدن روسیه بشیوه ساختن اهرام ثلاثه را دست آورد خود میدانست و میخواست آنرا اینجا تکرار کند. کمونیسم که پرچم ترقیخواهى فرهنگى و معنوی بود به پرچم دفاع از عقب ماندگى، مذهب، ملیت پرستى و در بهترین حالت "فرهنگ خلق" تبدیل شده بود.
این کمونیسم، از یک طرف پرچم انزجار دانشجوی شهرستانى از فقر و عقب ماندگى صنعتى بود که با کوله‌باری از آهنگ‌ها و فرهنگ ملى عاشیقلر و لری و کردی و پوسترهای دست بریده عباس در کربلا همراهى میشد. کمونیسم ضد زن، کمونیسم مداح آفتابه مسى بعنوان سمبل فرهنگ خلق در مبارزه با غرب زدگى. کمونیسم سرمایه‌داری ملى و خوب و خوش خیم. با این یکى مشکل زیادی نداشتند. کمونیسمى که درباره همه چیز بود جز رهائى انسان. جز خوشبختى بشر، جز شادی مردم، جز برابری انسانها در برخورداری از نعمات زندگى. کمونیسم از معنى انسانى، ترقى خواهانه، مدرن، ضد استثمار تهى شده بود. کمونیسمى که در آن آرمان از هرکس باندازه توانش و به هرکس به اندازه نیازش به آرمان روز قیامت و عروج مهدی ماتریالیست های نیم بند تبدیل شده بود.


از طرف دیگر رادیکالهایش آنرا به پرچم خلع کردن کارگران از هویت انسانیش تبدیل کرده بودند. آزادی سیاسى به کارگر مربوط نیست، اینکه در مدرسه چه خزعبلاتى به بچه‌اش درس میدهند بى ربط است، اینکه نیمى از طبقه کارگر بجرم زن بودن از تبعه درجه دهم هم پائین تر هستند فعلا اهمیتى ندارد. کارگر باید برود سندیکا و تشکل صنفى‌اش را درست کند، در مورد دستمزد و ساعت کار آموزش ببیند و چانه بزند. و سیاست و سرنوشت جامعه را بدست احزاب دیگر بسپارد. کارگری که قرار بود ناجى بشریت باشد، کارگری که قرار بود با آزادی خود انسان را رها کند.


کمونیسم از کارگر تهى شده بود و کارگر از کمونیسم خالى.
"چپى که میبایست نجات بدهد، آزاد کند، آموزش بدهد و روشنگر باشد" بقول ژوبین "میبایست اول خود نجات داده میشد، آزاد میشد، آموزش میدید، و روشن میشد." منصور حکمت با این پدیده درافتاد. از بحث اسطوره بورژوازی ملى و مترقى تا جزوه حل امپریالیستى مسله ارضى، از آناتومى لیبرالیسم چپ و بحث نقد تجربه شوروی تا بحث‌های کمونیسم کارگری و از نقد ناسیونالیسم و دمکراسى تا مباحث مربوط به فعالیت نظامى در کردستان و جدال با آل‌احمدهای پلاستیکى و مبارزه برای ممنوعیت حجاب برای دختران زیر ١٦ سال و بحث سقط جنین این خط جاری است. انسان رشته‌ایست که همه اینها را بهم میبافد. کمونیسم او جنبش رهائى انسان، جنبش تعالى انسان است که ارزش دادن به انسان و خوشبختى، رفاه و آزادی او محور است. میپرسند چگونه‌ منصور حکمت توانست همیشه بزرگترین نیرو را بگرد خود جمع کند. پاسخ من این است که او در وهله اول به این تز مارکس پایبند بود که: "تئوری هنگامى میتواند توده گیر شود که بعنوان مساله‌ای مربوط به انسان عرضه گردد. و تئوری هنگامى میتواند به عنوان مساله‌ای مربوط به انسان عرضه گردد که رادیکال گردد. رادیکال بودن یعنى دست به ریشه مساله بردن. اما ریشه انسان خود انسان است." منصور حکمت کمونیسم را مجددا به مساله‌ای مربوط به انسان ‌تبدیل کرد.


اما منصور حکمت یک تئوریسین یا فیلسوف آکادمیک با تخصص در مورد مسائل انسانى نبود. این هم یک نکته تمایز او از کمونیسم ماقبل خودش بود. منصور حکمت از این سر هم کمونیسم و مارکسیسم را احیا کرد و بلکه پیشتر بود. به همان کمونیسم عتیقى که در باره‌اش صحبت میکردم برمیگردم. برای آن کمونیسم، اگر کسى حرفشان را میفهمید، دنیا قانونى داشت. اول برده‌داری بعد فئودالیسم، بعد سرمایه داری و آخر سوسیالیسم. از یک طرف سوسیالیسم درست مثل محشر و قیامت اجتناب ناپذیر و حتمى بود و از طرف دیگر فعلا مقدور نبود یا بدلیل اینکه سوسیالیسم در یک کشور ممکن نیست یا اینکه هنوز وقتش نشده و فعلا باید از خمینى یا بنى صدر حمایت کرد و یا با خرده بورژوازی انقلاب خلقى کرد. کسى اگر هم تئوری سوسیالیستى داشت، همانقدرش را هم که داشت، قصد تغییر دنیا را نداشت. در نتیجه این چپ، تا آنجا که چپ بود، قصد تغییر بنیادی چیزی را نداشت. لای دست و پای جامعه همیشه خرد میشد. همیشه صف قربانیان آدمکشان بعدی را تشکیل میدادند. بین تئوری و فکر با عمل یک دره عظیم بود. نظاره گران قوانین از پیش تعیین شده‌ای بودند که در بهترین حالت میخواشتند نقش مثبتى در این سیر ایفا کنند. منصور حکمت از ریشه فکری مارکس بود که گفت "فلاسفه تنها دنیا را بطرق مختلف تفسیر کرده‌اند، اما نکته بر سر تغییر آن است." قابلیت انسان در تغییر، اجتناب ناپذیری هیچ چیز و عدم اعتقاد به قیامت سیاسى یک جزء اساسى تفکر او بود. پراتیک انسان منشا تغییر بود. قبلا گفته‌ام که برای او آینده صفحه نوشته نشده‌ای بود که انسانهای امروز میتوانند با اراده و آگاهى خود آنرا بنویسند. اراده انسان را منشا تغییر میدانست و نه قوانین کور را. برای او بقول حمید تقوائى فهمیدن قانون جاذبه کشف دوباره آئین راه رفتن نبود فرار از جاذبه یعنى پرواز بود. و چه بلند پرواز بود. در تمام دوره زندگیش آینده را شکل میداد و میساخت. کمونیسم منصور حکمت کمونیسم پراتیک بود. کسى که بخواهد دنیا را تغییر دهد برای او بناچار به عرصه سیاست، جائى که قدرت دست بدست میشود و دنیاها ساخته و ویران میشوند، کشیده میشد. درست مثل مارکس. و ابزار دخالت در سیاست قدرت و حزب سیاسى است. اینها دو مفهوم کلیدی در کمونیسم منصور حکمت بودند همانطور که در سیستم مارکس و لنین بودند. چقدر زیبا، عمیق و روشن در نوشته لنینیسم و پراتیک انقلابى و همینطور در بحث دولت در دوره‌های انقلابى به این مساله میپردازد و بعدا در مباحث کمونیسم کارگری و حزب جامعه و حزب و قدرت سیاسى به آن بازمیگردد. کمونیسم منصور حکمت کمونیسم تغییر در زندگى بشر همین امروز و در همین دوره بود. کمونیسم پراتیک بود.


کمونیسمى که امروز در ابعاد وسیع از زبان منصور حکمت معرفى شده هیچ شباهتى به کمونیسم قبل از آن ندارد. کمونیسم انسانى، کمونیسم رهائى، کمونیسم برابری انسان، کمونیسم آزادی، کمونیسم شادی، کمونیسم مدرن، و کمونیسم پراتیکى است که همه اینها را همین امروز میخواهد. کسانى که این‌ها را رویا میدانند باید ببینند که چه نیروی عظیمى فى‌الحال بگرد این کمونیسم گرد آمده است. کمونیسم دنیای بهتر.منصور حکمت بر شانه‌های مارکس و لنین ایستاده است. اما قامت خود او به روشنى مشهود است. دولت در دوره‌های انقلابى را کنار دولت و انقلاب بگذارید، بحث رابطه احزاب، طبقات و جنبش های اجتماعى را کنار ایدئولوژی آلمانى قرار دهید و دنیای بهتر، برنامه کمونیسم کارگری را با مانیفست مقایسه کنید متوجه قامت عظیم منصور حکمت میشوید.


قلب منصور حکمت از حرکت ایستاد اما منصور حکمت نمرده است. منصور حکمت با ایده‌هایش با آرمانش و با کمونیسمش چهره تابناک جنبش برابری انسانها و جنبش سوسیالیستى باقى خواهد ماند.


زنده باد منصور حکمت