قابل توجه: این قطعنامه حداقل احتیاج به دو حمایت کننده دارد

در صورت حمایت لطفا حداکثر تا ١٢ اکتبر اطلاع دهید.

قطعنامه

اوضاع سیاسی ایران، "رئوس یک سیاست کمونیستی – کارگری"

پیشنهادی به کنگره ٦ حزب حکمتیست

مظفر محمدی

مقدمه:
مهمترین معضل جنبش و تحزب کمونیستی طبقه کارگر در ایران، پراکندگی صفوف کارگران است. بدون رفع این مانع و دستیابی به خودآگاهی طبقاتی، سازمان دادن انقلاب پرولتری و بنای جامعه سوسیالیستی ممکن نیست.

فائق آمدن بر این مانع تنها یک امر آگاهگرانه نیست، مهمتر از آن یک امر مبارزاتی است. سرنگونی جمهوری اسلامی پیش شرط انقلاب سوسیالیستی است. طبقه کارگر و کمونیسم اش باید نیروی محرکه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی باشد به نوعی که بیشترین امکان برای انقلاب سوسیالیستی تضمین گردد. کمونیست ها  برای یک انقلاب بیوقفه تلاش می کنند.

کمپ بورژوازی در قدرت و بحران

جمهوری اسلامی با بحران متولد شده است. بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، اختلافات جناحی، تهدیدات و فشارهای بین المللی و غیره از جمله آنها است. ماهیت بحران ها و به تبع آن جدال های صفوف بورژوازی حاکم و اپوزیسیون، هم ریشه در بحران های پایه ای جمهوری اسلامی داشته و هم خصوصیت هر دوره جدید را با خود دارند.

در یک دهه اخیر و بویژه در شرایط کنونی، یکی از مهمترین معضلات جمهوری اسلامی و محور اصلی تقابل ها و کشمکشهای درون و بیرون بورژوازی حاکم، بر سر چگونگی تامین و تضمین سودآوری هرچه بیشتر و انباشت سرمایه  و رشد و انکشاف آن بوده است. و این جز با استبداد و سرکوب عریان از طرفی و تامین کار ارزان و تحمیل یک قانون کار ضد کارگری  تامین نشده است.

جمهوری اسلامی بویژه در دو دهه اخیر موانع جدی بر سر راه رشد و توسعه سرمایه داری و تضمین سود آوری کلان را از طریق رابطه اش با قطب های جدید سرمایه جهانی، خصوصی سازی ها، حذف یارانه ها، حذف کنترل دولتی و آزاد سازی قیمت ها و اخیرا اصلاح قانون کار به نفع  بورژوازی و تضمین پایه ای سطح نازل دستمزد طبقه کارگر برداشته است.

این وضعیت، هم تقابل جمهوری اسلامی با طبقه کارگر صنعتی، لشکر بیکاران، حقوق بگیران جزأ و توده های زحمتکش و کم در آمد را توضیح می دهد و هم رابطه جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران با بورژوازی بین المللی  و حکامشان را. دولت بورژوایی حاکم در ایران پس از سه دهه سازماندهی و مدیریت جامعه، سازماندهی اقتصاد و سیاست و سازماندهی جنگ و سرکوب، تضمین سودآوری بالا و انباشت سرمایه، به دولت  نماینده منافع اقتصادی و سیاسی بخش اعظم بورژوازی ایران تبدیل شده است.

این در شرایطی است که روبنای سیاسی- فرهنگی جمهوری اسلامی هنوز به عنوان مانع  سرازیر شدن سرمایه جهانی  به ایران و ادغام بیشتر در بازار آزاد جهانی عمل کرده است. جدال بر سر منطبق کردن روبنای سیاسی جمهوری اسلامی، زدودن اسلامیت آن،  جدالی است برای جواب دادن به این نیاز پایه ای تر بورژوازی ایران.

علاوه بر آن، بحران اقتصادی جهانی، محاصره اقتصادی، عدم دسترسی کامل به فناوری، مقاومت بخشی از بورژوازی  که در عین حال غول های اقتصادی هم هستند به مثابه روبنای سیاسی قدرت دولتی و... نیز همراه با ناامنی کل خاورمیانه از موانع رشد بیشتر سرمایه داری ایران و ادغام کامل آن در بازار جهانی است.

از نگاه طبقه کارگر و در رابطه با بحرانهای اقتصادی و سیاسی و حکومتی جمهوری اسلامی، عواقب و نتایج این کشمکش ها هر چه باشد، یک واقعیت غیرقابل انکار وجود دارد که،

اولا مسیری را که بورژوازی ایران در جهت رفع موانع رشد بیشتر سرمایه داری و انباشت آن  در پیش گرفته و مطلوب او است، ادامه می دهد. هر جریان و طیفی که با این روند به مخالفت بپردازد، در خانواده بورژوازی جای مقبولی نخواهد داشت.

دوما هیچ جناحی در جمهوری اسلامی اختلاف درونی و تخاصم با دول غربی فعلا تا حد تضعیف کامل نظام و خطر فروپاشی و یا سقوط جمهوری اسلامی پیش نخواهد برد. بخشهای مختلف بورژوازی اگر بر سر تقسیم قدرت با هم جدال داشته باشند در حفظ نظام جمهوری اسلامی و ضدیت با مردم و طبقه کارگر اتحادی نامقدس دارند.

طبقه کارگر ضمن اینکه با چشمان باز به این تحولات می نگرد، از هر فرصتی در نتیجه تضعیف دولت سرمایه داران برای تغییر توازن قوا به نفع خود استفاده می کند.

از زاویه مبارزه طبقاتی و رابطه کار و سرمایه وانباشت وسودآوری آن ، محور جدال های اجتماعی امروز در ایران، مبارزه دو طبقه اصلی جامعه (پرولتاریا و بورژوازی) است. این مبنای دعواهای میان جناح های بورژوازی، نگاهشان به سیاست و روبنا و نیازشان به سرکوب و رقابتشان بر سر تقسیم قدرت و ثروت است.

طبقه کارگر قدرتمند تر

رشد و گسترش سرمایه داری ایران، همزمان طبقه کارگر وسیع تر، متمرکزتر و قدرتمند تری را بویژه در مراکز بزرگ صنعتی بوجود آورده است. طبقه ای که در مقابل کار ارزان و سودآوری سرمایه از قبل خون و عرق خود، ساکت ننشسته و مقاومت کرده است. اعتراضات و اعتصابات مکرر کارگری، تلاشهای جدی فعالین طبقه کارگر برای متحد و متشکل کردن کارگران، دخالت فعالین کارگری در تحولات سیاسی و اعلام مواضع کارگری، حفظ استقلال طبقه کارگر در مقابل جنبشهای بورژوایی و قومی و ناسیونالیستی، ولو با بی اعتنایی به این جنبشها...، همگی نشان از درجه ای خودآگاهی طبقاتی در صفوف فعالین و رهبران و شبکه های محافل کارگری است. کارگران رادیکال و کمونیست در راس این جنبش طبقاتی قرار دارند.

در نتیجه این توازن قوای طبقاتی، بورژوازی حاکم و جناح هایش در مقابل خطر جنبش عظیم طبقه کارگر علیه کار ارزان و بی حقوقی و استثمار شدید، محافظه کار و دست به عصاتر و به نسبت انقلاب ۵۷ بالغ تر و هشیارتر است. توازن قوای کنونی بین بورژوازی حاکم و طبقه کارگر، توان و قدرت سرکوب عریان مبارزات کارگری توسط بورژوازی را تضعیف کرده است. به رسمیت شناختن این توازن قوا و استفاده از فرصت های آن برای فعالین و رهبران کارگری بسیار حیاتی است.

از فاکتورهای دیگر موثر در وضعیت طبقه کارگر، تحولات خاورمیانه و نقش طبقه کارگر در این تحولات و تلاش ارتجاع محلی و بین المللی در سترون کردن این انقلابات است. به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی در مصر و تونس و لیبی نشان داد که کارگران کمونیست به شرط  جمعبندی واقعی از این اوضاع، می توانند از خوشبینی و امیدواری که در نتیجه این تحولات بوجود آمده و همراه با کشمکشهای جناحهای جمهوری اسلامی،  به عنوان فرجه ای برای متحد کردن طبقه کارگر و آمادگی آن استفاده کنند. تجارب تا کنونی این تحولات نشان داده است که در غیاب آمادگی طبقه کارگر و صف مستحکمی از رهبران و آژیتاتورهای کمونیست و در غیاب تحزب کمونیستی طبقه، هر تحولی می تواند به ضرر و یا کم ترین نقش و تاثیرو سهم طبقه کارگر در کسب قدرت سیاسی  تمام شده و تعیین تکلیف گردد.

عامل اصلی تداوم حیات جمهوری اسلامی و حاکمیت بورژوازی در ایران، پراکندگی و عدم آگاهی صفوف طبقه کارگر است. نهایتا سرنوشت جدالهای طبقاتی به نفع طبقه کارگر و کل جامعه را، خاتمه دادن به این پراکندگی و درجه بالاتری از آگاهی و اتحاد و تشکل کارگری و بویژه تحزب کمونیستی طیقه کارگر تعیین می کند.

اپوزیسیون  بورژوایی

با عروج جنبش سبز، جریانات ملی- مذهبی، لیبرال های ناراضی درون و بیرون حکومت، ناسیونالیسم راست پرو غرب تا فدرالیستهای قومی زیر پرچم جنبش سبز موسوی متحد شدند. نه تنها جریانات بورژوایی اپوزیسیون، بلکه جنبشهای اجتماعی متوهم به اصلاحات از جمله جنبش علیه تبعیض جنسی و دخالت مذهب در زندگی مردم، جنبش  خلاصی فرهنگی جوانان و غیره در جامعه بدنبال حمله به کمونیستها در دانشگاه و عقب راندن فضای انقلابی٬ با عروج جنبش سبز در آن ادغام و با امید بهبودی در معیشت و گشایشی سیاسی سرباز این جنبش شدند. زخمی و کشته دادند و نهایتا در عمل و تجربه دیگر خود به پوچی آن پی بردند و تاوانش را هم پرداختند. این توهم،، به این اعتبار، برای حکومت اسلامی سرمایه در ایران وقت خرید.

با شکست جنبش سبز اگر چه تجربه دیگری به تجارب کارگران و مردم از طرفی و  اپوزیسیون چپ و راست افزوده شده است، اما به دلایل زیادی هنوز جامعه  در مقابل تداوم و تکرار چنین تحولاتی قرنطینه نیست.

هنوز اپوزیسیون بورژوایی و خرده بورژوایی از چپ و راست، پوپولیستها، لیبرال ها و ملیون و مذهبیون بیرون و درون حاکمیت جمهوری اسلامی ظرفیت تغییر و تحول در جمهوری اسلامی و اصلاح از بالا و از درون آن را توقع دارند و انتظار می کشند. هنوز قرار گرفتنشان در کنار این و آن جناح جمهوری اسلامی و کشاندن بخشی از مردم پشت آنان منتفی نیست.

در رابطه با تلاشهای بورژوازی بین المللی و در راس آن دولت آمریکا برای فشار بر ایران، از جمله تشدید محاصره اقتصادی به بهانه های مختلف و تهدیدات نظامی، جریانات اصلی جامعه ایران، ناسیونالیسم بورژوایی و طبقه کارگر به عنوان دو جریان و نیروی اصلی جامعه، در مقابل این تمهیدات قرار دارند. قوم پرستان و دیگر جریانات خرد و ریز بورژوایی از چپ و راست که منتظر دخالت نظامی آمریکا و بخشی از اپوزیسیون راست و چپ که مشکلی با تشدید تحریم اقتصادی ندارند، در این رابطه، نیروی قابل اعتنایی نیستند. با وجود این، پتانسیل سناریوی سیاهیشان را نباید دستکم گرفت، و این با قدرت اجتماعی که فاقد آن هستند، متفاوت است.

نهایتا دول غربی و امریکا خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند. سیاست آلترناتیو سازی این دولت ها و به بازی گرفتن اپوزیسیون بورژوایی، صرفا عامل فشاری بیش نیست. 

اپوزیسیون بورژوایی هم که از انقلاب کارگران و مردم بیشتر از جمهوری اسلامی هراس دارند، بهیچوجه خواستار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی نیستند. سرنوشت این اپوزیسیون و هویتش را بازی در شکاف تخاصمات قدرتهای خارجی با جمهوری اسلامی از طرفی و یا در جدال جناح های درون خود جمهوری اسلامی است.

 کمونیست ها و طبقه کارگر، باید با چشمان باز به این تحولات نگریسته و پروپاگاند جنگی امپریالیست ها و سیاست انتظار ناشی از آن و استفاده جمهوری اسلامی از این موقعیت به نفع خود را افشا و خنثی کنند.

کمونیسم بورژوایی

علاوه بر لشکر اپوزیسیون راست، در جبهه چپ بورژوازی نیز کمونیسم بورژوایی قرار دارد که  پشت جنبش ارتجاعی جناحی از بورژوازی، صف آرایی کرد و تحرکات اخیر را انقلاب نام نهادند. تلاش کردند تا مردم را بفریبند که گویا این تحرکات تحت رهبری جنبش سبز نیست و انقلاب مردم است. به مردم چنین القا کردند که اعتراض و مبارزه مردم و خواستهایشان ربطی به جنبش سبز و  انتخابات ندارد. و بدتر و شورتر این که  رهبری ارتجاعی سبز را برسمیت شناختند و به آن آتش بس داده و سیاهی لشکرش شدند.  بخشی از همین چپ  در این زمین مانور کردند و زیگزاگ رفتند و گفتند اعتراضات در آغاز تحت رهبری جنبش سبز و برای خواستهای آن بوده اما بعد راه خود را جدا کرده است و سیاست حمایت و انتظارشان را توجیه کردند.

جریاناتی که از چپ و راست به جامعه القا می کنند که هر تحرکی به هر بهانه ای و با هر رهبری  و شعاری برای سرنگونی جمهوری اسلامی است، یا از بحرانهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی سرنگونی خودبخودی آن را نتیجه می گیرند و وعده خیزش توده ها را می دهند، در حقیقت خاک به چشم جامعه می پاشند و آن را در انتظار نگه می دارند. تبلیغ و تهییج  برای کشاندن طبقه کارگر بدون سازمان و آمادگی٬ بدون رهبری و افق روشن و پرچم سیاسی کارگری٬ به خیابان،  تبدیل کردن نیروی پراکنده کارگران به سرباز جنبشهای بورژوائی است. کاری که به نام "انقلاب در راه است٬" سرنگونی به زودی اتفاق میافتد، از چپ و راست به جامعه القا میشود. این سیاستی ضد کارگری و ضد کمونیستی است.

این تحرکات در حقیقت ضربه بزرگی به جنبش اعتراضی مردم برای سرنگونی و اعتراضات و مبارزات رادیکال مردم برای آزادی و برابری زد  که جامعه ما تنها گوشه ای از آن را در جنبش آزادی برابری در دانشگاه ها و "داب" ،شاهد بود. این تحرکات و صف بندیهای مردم و اپوزیسیون پشت آن، جمهوری اسلامی را از زیر ضرب مبارزات مردم خارج کرده و تطهیر نمود. مشروعیت جناحی از جمهوری اسلامی را تایید کرد. این در حقیقت و عمل، تقابلی بورژوایی است با اعتراضات و مبارزات رادیکال کارگری برای بهبودی در شرایط کار و زندگی و جنبش برابری زن و مرد و  مبارزات جوانان برای خاتمه دادن به دخالت مذهب در زندگی خود و جامعه و خلاصی فرهنگی...

چشم اندازمبارزه طبقاتی

جامعه ايران يکي از دوره های حساس  مقاطع تاريخ اخير خود را می گذراند.  از طرفی چند سال پیش جامعه شاهد شکست و تسلیم سیاسي و ايدئولوژيک ناسيوناليسم عظمت طلب پرو غرب  در هیبت رضا پهلوی و همراهان جنبشی آن، در مقابل سیاست عملی جمهوری اسلامی به سرکردگی  بخش اصلی آن در هیبت  احمدی نژاد (و توافقات آن با خامنه ای)  بود که بخش زیادی از افکار، انتظارات، اميد ها و توقعات اپوزیسیون سیاسی  این بورژوازی را در مقابل جمهوري اسلامي رقم می زد. فراتر از این شکست اين جنبش اساسا و ناکارآمدی جنبش اصلاحات، قطع امید مردم از سبز، استیصال و ناکارآمدی و شکست و حاشیه ای شدن جنبش اصلاحات نه فقط در اعتراض مردم بلکه در جدالهای بورژوازی در ایران، جامعه را در مقابل انتخاب های دیگری قرار داده است.  آلترناتیو  کارگری و کمونیستی علیه کلیت بورژوازی  چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون  و علیه راه حل های  گوناگونی که این کمپ در هر دوره پیش روی جامعه می گذارد، یک  سد و یک شانس پیشروی و پیروزی طبقه کارگر و اکثریت زحمتکشان جامعه در مقابل استثمار و استبداد و تبعیض و برای تحقق آزادی و برابری است.

چشم اندازی که امروز در مقابل طبقه کارگر وجود دارد، عروج یک مبارزه طبقاتی بلاواسطه علیه جمهوری اسلامی و سیاستهای اقتصادی و سرکوبگریهای سیاسی است. چشم اندازی که در آن طبقه کارگر به مثابه طبقه و بدوا در یک مبارزه سراسری و سازمانیافته اقتصادی برای به عقب نشاندن تعرضات سرمایه داران به سطح معیشت کارگران به میدان می آید. اما این چشم اندازی محتوم نیست. این واقعیت را نباید نادیده گرفت که در غیاب کمونیسم و تحزب کمونیستی، احتمال تسلیم شدن طبفه کارگر به مجادلات درونی بورژوازی وجود دارد. این خطری است که همیشه  طبقه کارگر و کمونیسم را تهدید می کند.

تلاشهایی که هم اکنون در صفوف طبقه کارگر در جنبش مجامع عمومی و برای ایجاد سندیکاهای مستقل کارگری در جریان است و تا آنجا هم که به چنین تشکلاتی دست یافته است، طلیعه و نمونه هایی از حضور طبقه کارگر و اهمیت این حضور در شکل دادن به طبقه کارگر به مثابه طبقه متحد و متشکل است. جنبش طبقاتی کارگران علیه بورژوازی در کلیت آن و با همه جناح هایش اگر به کمونیسم مسلح شود، اگر تحزب کمونیستی طبقه کارگر و جنبش کمیته های کمونیستی عروج کند، ما شاهد دور جدید و افق جدیدی کاملا متفاوت با دوره های قبل خواهیم بود. این آن چشم اندازی است که در مقابل طبقه کارگر و کل جامعه قرار دارد که در صورت تحقق آن، با اتکا به طبقه کارگر متشکل و قدرتمند، جنبشهای اجتماعی دیگر،  جنبش برایری زن و مرد و خلاصی فرهنگی جوانان، شانس عروج و کسب دستاورد و پیروزیهایی را پیدا خواهند کرد.

در شرایط  بحران اقتصادی کنونی و خطر فلاکت با هر درجه اتحاد و دخالت از پايين كارگران و مردم، باید جلو تعرض سرمايه داران و دولت به زندگي و سفره مردم، سدي بست.

با برگزاري  مجامع عمومي كارگري و اتحاد كارگري عليه بيكاري  افزايش دستمزدها به تناسب تورم و بيمه بيكاري مكفي براي همه بيكاران را ميتوان و بايد در دستور مبارزه اي بي امان و ميليوني طبقه كارگر اعم از شاغل و بيكار قرار داد. 
دولت و بورژوازي با دامن زدن به تورم و گرانی و گرسنگي دادن مردم، جامعه را به طرف سقوط ارزشهاي انساني و مرگ و میر در نتيجه اين شرايط سوق ميدهد.

براي  دفاع از سلامت جامعه و جلوگيري از خطر فلاكت و گرسنگي بايد مردم مستقيما و با ابتكارات توده اي به ميدان بيايند. 

در رابطه با اوضاع سیاسی و مبارزه طبقاتی در ایران نکات زیر، رئوس یک سیاست کمونیستی را تشکیل می دهند:

- جدال کنونی جامعه، جدال طبقه کارگر و جنبش کمونیستی طبقه کارگر در ایران، در مقابل کل جبهه بورژاوزی از راست تا چپ آن  است. تعیین تکلیف نهائی جامعه بر سر آزادی و برابری، تعیین تکلیف میان طبقه کارگر و بورژوازی برای کسب قدرت سیاسی است. این از مهمترین مصاف های سیاسی جنبش کمونیستی کارگری در دور آتی است.

- کسب قدرت سیاسی بدون ایفای نقش حزب طبقه کارگر، در پر کردن شکاف میان کمونیسم و جنبش کارگری، بدون شکل دادن به تحزب کمونیستی در میان طبقه کارگر، و بدون ایفای نقش جدی طبقه در جدال جامعه با جمهوری اسلامی بر سر خلاصی فرهنگی، آزادیهای سیاسی، جنبش دفاع از حقوق زن و تبدیل پرچم سیاسی طبقه کارگر علیه بورژوازی به پرچم اعتراض مردم، ممکن نیست!   

- طبقه کارگر و جنبش کمونیستی ایران زیر فشار دائم داده ها، سنت ها و توهمات بورژوازی قرار دارد. ایجاد صف طبقاتی کارگری و کمونیستی، نیازمند مبارزه دائم با این داده ها، باورها،  توهمات و توجیهات تئوریک متناظر با آن ها و یک فعالیت مبارزاتی و در نقد گرایش های بورژوایی است. طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه بیش از هر جا در متن مبارزه اقتصادی و سیاسی است که میتوانند خود و جریانات بورژوایی را بشناسند. طلیعه این چشم انداز را در گسترش مبازرات اقتصادی سازمانیافته طبقه کارگر، اعتصابات پیروزمند کارگری، اعلام سیاست های کارگری در قبال تحولات سیاسی و... می بینیم.  ارتقای این تلاشها به خودآگاهی بخش وسیع تر پرولتاریای صنعتی و تحزب کمونیستی بر محور کمیته های کمونیستی کارگران،  در دل این شرایط، از وظایف مهم جنبش کمونیستی کارگری است.

- سرنگونی فوری کلیت جمهوری اسلامی پیش شرط هر تحول جدی در زندگی مردم است، باید با هر تلاش نیروهای درون و بیرون حکومت و تقلای همه جریانات بورژوایی برای جرح و تعدیل این حکومت ضد مردمی و تحمیل آن در بسته بندی جدید به مردم مقابله کرد.

مظفر محمدی – اکتبر 2012