TLogo


با شمشیر چوبی نمیتوان به جنگ آسیاب بادی رفت
پاسخی به فاتح شیخ


فواد عبداللهی


فاتح شیخ بالاخره از پشت پرده داستان راستان اش تحت عنوان "شورشی های ۱۴ دسامبر" به حرف آمد. معلوم شد که مهمات و منتالیته سربازانی که ملکه شان در خفا نقشه می کشد و خود را از جنگ معاف میکند، میتواند چقدر مشقی و پوشالی باشد. فاتح اینبار تصمیم گرفته به کمک٬ کاریزمای٬ خود دمی دیگر در کالبد سربازانش بدمد و از آنها بخاطر جانفشانی شان در راه مقدس حفظ تشکیلات و تاج و تخت ایشان در دنیای مجازی، قدردانی کند. تراژدی داستان اینجاست که دنیای شیرین ملکه ما تخیلی است و فاتحی ندارد. ایشان در یادداشت اخیرش احکام ضد و نقیضی را علیه خط رسمی حزب حکمتیست پرورانده است تا ۱- نتیجه بگیرد که هنوز در نزد ایشان سیاست نه اصول سازمانی و مقررات بلکه فرهنگ "بشین سر جات" فرض اطاعت کردن و شانس ماندن هر سربازی در حزب بعد از حکمتیست است ۲- از خود یک فرشته و از مقابل دیو بسازد ۳- پروسه سیاسی اختلافی را که با خط رسمی حزب داشتند و قیچی کردند بدون اینکه اجازه دهند که اختلافات سیاسی پروسه قانونی خود را طی کند مسکوت بگذارد. ایشان قول داده ادامه این مباحث را مفصلتر و هرچه سریعتر عرضه کند. هیچ ایرادی ندارد، خیلی هم خوب است، ما با کمال میل خواهیم خواند، چون برخلاف رفیق فاتح هیچ علاقه ای به بازبینی در خود نداریم. اما سوالی که برای خواننده پیش می آید این است که چرا انشعاب غیر قانونی را بر طرح شفاف اختلاف نظرتان با مصوبات رسمی حزب برای اکثریت اعضا و کادرهای حزب ترجیح دادید؟! چرا برای سیاست "تغییر ریل"تان از کنگره قانونی حزب، حقانیت کسب نکردید؟! چرا می بایست ریل واقعی این حزب در یک خیمه شب بازی توسط پلاتفرمی از جانب اقلیتی از بالای حزب به کلیت آن تحمیل گردد؟! آیا واقعا بحث سیاسی تان آنقدر نحیف و کم طرفدار بود که میبایست از قبل تشکیلات را به یک شیوه اپورتونیستی تسخیر کنید و بعد کنگره این حزب را غلام حلقه بگوش سیاستتان کنید؟!

آنچه که از قبل باید متذکر شد، نوشته اخیر ایشان میرود که ادامه مباحثاتش را لوث کند. اعطای صفت "شورشیان و نقشه ریزان" به طراح تئوریها و سیاست هایی که ایشان ۷ سال به آن سیاستها و طراح آن رای دادند، با ۷ سال بخاطر مصلحت تشکیلاتی و حفظ مقام ریاست دفتر سیاسی "دیپلمات" تشریف داشتند و سکوت کردند و صورت خوشی ندارد. اگر ایشان معتقد است که "پایه های نظری رهبری حزب" به ارکان اولیه کمونیسم کارگری پشت کرده است خواهش من این است در نوشته های بعدی فراموش نکند که تزی را در این زمینه مستقلا تنظیم کند تا حداقل بشود روشن و مشخص به آن جواب داد. چرا من علاقمند باشم که با شما راجع به چند و چون بحثهای التقاطی تان در پلاتفرمی که با آن از حزب حکمتیست انشعاب کردید حرف بزنم وقتی این مبحث قرار است از پیش برای شما ظرفی باشد که در آن "شورش پنج نفره به رهبری کورش مدرسی" را بگوش خواننده تان برساند؟ تاریخ را بدین شیوه نمیتوان توضح داد. در این دیدگاه وقتى مى پرسید چرا استالین سر کار آمد، انقلاب روسیه چه شد، چنین تحولاتى را به ایده ها و افکار افراد منتسب میکند. در نتیجه از نظر این سنت فکرى کسانى چون استالین، مائو وغیره در نظراتشان تجدید نظر کرده اند، از مارکسیسم عدول کرده اند. در این روش ریشه هر تغییرى به قلمرو اندیشه، به دنیاى ایدئولوژى مى رسد. این متد غیر ماتریالیستى، به لحاظ فکرى، سنگ بناى سیستمى است که "چپ سنتی" را فاقد توانائى درک مکانیسم هاى اجتماعى و سازمان دادن یک حزب وسیع توده اى و تحقق انقلاب کارگری کرده است. در نتیجه، برای ممانعت از عروج کسى مانند استالین و تغییر دیدگاههایش در مورد دموکراسى، سوسیالیسم و انقلاب و غیره در حزب و جامعه باید روى "افکار" بعنوان کلید مساله تمرکز کرد! از این مسیر، کم کم میرسید به داستان "انتقاد" و "انتقاد از خود"، فرهنگی در چپ سنتی که چیزى جز تفتیش عقاید نیست. حکمتیسم از همان ابتدا حرکتى بود که خود را در تقابل با این تعبیر غیر ماتریالیستى از تاریخ تعریف کرد. به "تفاوتهاى ما" از منصور حکمت رجوع کنید که در آن بر این مبنا "کمونیسم کارگرى" از "مارکسیسم انقلابى" متمایز میشود. همچنین به مباحثات کورش مدرسی در مورد انقلاب روسیه و شکست آن رجوع کنید.

هیچ یک از ما، دو طرف این شکاف، عقاید و ایدئولوژیمان را عوض نکردیم. آنچه که تغییر کرد این بود که ۸ نفر از دفتر سیاسی حزب تخلف تشکیلاتی کردند. در مقابل کلیت حزب ایستادند و غیر قانونی و غیر اساسنامه ای در پی تحمیل گرایش شان بر حزب شدند. این سنت بغیر از منافع خود تابع هیچ مقررات و قوانینى نیست و آنگونه که آشکارا اعلام کرده اند حس منفعت مشترکى با مصوبات حزب ندارد. اعلام کردند که اتوریته کنگره را که بالاترین مرجع در حزب است نمى پذیرند. این که احتیاجی به دوباره گویی ندارد. دارد؟نزد این سنت در جامعه، سوسیالیسم چیزى جز یک ایدئولوژى نیست که طبق آن میتوان رادیکال و منتظر ظهور سوسیالیسم باقى ماند و آنوقت یواشکی بر جامعه حاکم شد. در داخل حزب، "فاتحین" ما ۷ سال منتظر ماندند و تمام این حزب را از شندیدن نظرات شان محروم کردند و در عوض با چهار بند یک پلاتفرم "رادیکالیسم" سیاسی شان را به نمایش گذاشتند! در چنین سنتى سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است و دیر یا زود اتفاق میافتد چه در جامعه چه در حزب! این ذهنیت داده سوسیالیستها و مارکسیستها در تمام جهان بعد از بلشویک ها است که فاتح شیخ و هیات دایم شان هم از این مستثنی نیست. یک موضع پاسیفیستى و بنا به تعریف عقیم. تماما شبیه تفسیری از تاریخ است که مارکس در "تزهایی درباره فوئرباخ" توضیح داده است.
---------