TLogo


سلامی دوباره به دوستان قدیمی!
در حاشیه نفرت نامه سلام زیجی
فواد عبداللهی


"هيچ تنگناى فکرى و يا رنجش عاطفى از يک مقاله انتقادى ما، آنهم در باره مقولاتى چون "شرايط عينى و ذهنى انقلاب"، "استراتژى انقلاب سوسياليستى" و نظاير آن، نميتواند بخودى خود يک سازمان مدعى کمونيست بودن را به چنان موضعگيرى آشکارا ضد دموکراتيک، ضد کارگرى و عقب مانده اى، آنهم با آن لحن زننده و کينه توزانه، بکشاند. ثانياً رهائى، يعنى ارگان تئوريک "رفقاى داخل" هم منتشر شد و روى انديشه رهائى را در تمام زمينه‌ها سفيد کرد. رهائى نشان داد که وحدت کمونيستى واقعا، به اراده خود و در کمال هوشيارى سياسى تعارف را کنار گذاشته و تکليف خود را با حزب کمونيست بطور بنيادى روشن کرده است. "رهائى" گواه اين بود که اين بار وحدت کمونيستى دارد حرف حسابش را ميزند و روش‌ها و سنت‌هاى واقعى اش را به نمايش ميگذارد. اگر مقاله ما تاثيرى داشته است، حداکثر اين بوده است که وحدت کمونيستى را وادارد تا پرده تعارفات سياسى را کنار بزند و جايگاه واقعى اش در درون طيف اپوزيسيون را آشکار کند. دوره موعظه‌هاى خير انديشانه وحدت کمونيستى خطاب به "چپ" به صيغه اول شخص جمع ("رفقا بيائيم چنين و چنان نکنيم")، سپرى ميشود، پاپيون‌ها باز ميشود و خالکوبى‌ها نمايان ميگردد. شايد لااقل خود اين شناخت دستاوردى باشد، اما ما انتظار بيشترى داشتيم."  منصور حکمت درنقد وحدت کمونیستی: آناتومی لیبرالیسم چپ در ایران


"نردبان" فقط براي بالا رفتن نيست، هنگام پايين آمدن نيز لازم است. پس هرگز نبايد نردبان را شكست يا به شكسته شدن آن رضايت داد. چه كسي ممكن است پس از بالا رفتن از نردبان و به آن بالا رسيدن، احساس كند كه ديگر نيازي به وجود نردبان نيست، آن را پس بزند يا بشكند؟! معمولا آدم‌ها وقتي از نردبان بالا مي‌روند قصد جاخوش كردن و براي هميشه در همان نقطه ماندن ندارند، مي‌فهمند كه روزي روزگاري بايد پايين آمد و البته اگر مجال و امكاني تازه فراهم شود دوباره بالا بروند و حتي بالاتر از پيش. پس، وجود نازنين "نردبان" همواره بايد محفوظ و محترم بماند، چه براي بالا رفتن، چه پايين آمدن. آن كس كه نردبان را، پس از بالا رفتن و به نقطه‌اي رسيدن، مي‌شكند، در واقع زمينه شكسته شدن ستون فقرات خود را فراهم مي‌سازد، خواه قصد پايين آمدن داشته باشد يا بالاتر رفتن را اراده كرده باشد. 

سلام زیجی بالاخره بعد از چند ماه کلاغ پر رفتن، سکوت خود را شکست. زخمی که از قرار معلوم یک دهه علاج نشده، ورم کرده وعفونی شده است، سرباز کرد.  زحم از دست دادن ایرج و مجید در دوره تلاششان برای کسب خودمختاری  سیاسی و تشکیلاتی و حق السکوت گرفتن از حزب! زخم از دست دادن دوستانی چون مهرنوش و آذر ماجدی، زحم کم اهمیت شدن شخصیتهای تبعیدی و مهم شدن وزنه حزب در داخل و غیره...، پس از هفت سال سکوت امروز چنین دردناک و غم انگیز سرباز میکند.  

هم من و هم سلام نزدیک به هفت سال افتخار عضویت در کمیته مرکزی حزب حکمتیست را داشتیم، اقرار می کنم هیچگاه و هیچ جایی ابتلا سلام به چنین زخم عمیق سیاسی را ندیدم. تصور اینکه ایشان و طیف هیات دائم روزی روزگاری اینچنین به بهانه سیاست های رسمی حزب عمیق زخمی شده و لام تا کام حرفی نگفته باشند غم انگیز است. من شنیده بودم که برخی از این رفقا هفت سال است نمی دانند به چه اسناد و سیاستهائی رای داده اند و همه این مدت دیپلماتیک تشریف داشته اند اما برایم  باورکردنی نبود تا این حد شخصی دلخور شده باشند. البته طبیعی است، سیاست هفت سال خون دل خوردن و ناخن جویدن کینه شخصی را هم با خود یدک می کشد. متاسفانه باید گفت که دیر شده است و این زخم قابل التیام نیست. سلام در مصاحبه اخیر تلاش زیادی کرده است که از حزب حکمتیست و خط رسمی آن یک شیطان ترسیم کند و علل کینه شخصی و سیاسی خود را با آن توجیه کند آدم سالم اما با حزبش، با نور چشمش شوخی نمیکند. میکند؟ 

سلام زخمی دیگر٬ دیپلماسی٬ نمیشناسد و ناگفته های دل اعضا هیئت دائم را که این همه سال در محافل گفته اند با صدای بلند وسط میدان شهر جار میزند. سلام تلاش میکند یکبار برای همیشه از شر این دمل چرکین خلاص شود. به همین دلیل در این چند صباح مانده از تاریخ سیاسی اش حاضر است پیاده نظام هر مخالف یا دشمن قدیمی شود و پیه هر لجنی را به تن بمالد، دست در انبان امین صادقی ها ببرد تا ثابت کند که از همان روز اول با کورش مدرسی سر سازش نداشته است!!! پس همه با هم السلام و علیک یا اصغر کریمی، جوادی، ماجدی،  فرزاد، حسینی، مهرنوش موسوی، کومه له و ... . ای دوستان قدیمی و زخم خورده از حزب حکمتیست! دندان رو جگر بگذارید، سلام زیجی به همه تان قول داده در ثانیه به ثانیه مراسم شیطان سازی از تاریخ حزب و کورش مدرسی حضور فعال داشته و روی همه تان را ببوسد.  دلم به حال سلام و تک تک هیات دائمی ها میسوزد. آخر کدام آدم سیاسی میتواند چنین ظرفیتی داشته باشد که ۷ سال آزگار حامل چنین دمل سیاسی باشد و لام تا کام به حزب و رفقایش نگفته باشد و برای حفظ کرسی و ماندن در پست تشکیلاتی و گرفتن پز "شخصیت ها" در حزب، علیه وجدان سیاسی خود حرف بزند و فعالیت کند؟! شاید باید به این رفقا مدال ماراتن داد. استقامتی٬ که ایرج و مجید و ماجدی نداشتند! 

من تصمیم داشتم کمی در مورد مضمون مقاله سلام بنویسم اما مگر بحث سلام چقدر مضمون داشت؟ تنها پیام آن به دوستان قدیم و آینده شان است که نگران نباشید ما به سرعت خودمان را به قافله میرسانیم . به سلام زیجی و همه اعضا هیئت دائم باید گفت: خیر پیش!