TLogo


سازمانیابی کمونیستی

برمبنای  یک سمینار حزبی در دسامبر ٢٠١٠

بهرام مدرسی

آنچه که تاریخا بعنوان "فعالیت کمونیستی" در ایران شناخته میشود نتیجه پراتیک جنبشی است که از سالهای ١٣٢٠ تا امروز، علیرغم استثنا های معینی، ادامه داشته است. این جنبش نقطه تلاقی  "کمونیسم روسی" پس از سالهای ١٩٣٠ از یکطرف و "ناسیونالیسم بورژوایی ایرانی" از طرف دیگر بوده است. تلاقی این دو جنبش نتیجه اش شکل گرفتن جبهه ملی و حزب توده میشود.

انقلاب ٥٧ نیروهایی  که حول یکی از این جناح های مطرح "چپ" در ایران شکل گرفته بودند را پلاریزه میکند. جریان فدایی و آنچه که بعدها به خود نام "خط ٣" را داد نیروهای اصلی بودند که بعد از انقلاب ٥٧ از دل آن سنت مشترک "چپ" بیرون آمدند.

اگر انقلاب ٥٧ آلترناتوهای متفاوت رشد سرمایه داری در ایران را از "اپوزسیون" به "پوزسیون" داد و طیف وسیعی از آن "چپ" و کمونیسم مطرح آن دوره را  به بحران کشاند و عملا نابود کرد، پرچم کمونیسم را هم برای دوره معینی از بستررسمی و قابل قبول آن "چپ" خارج کرد و به جریانی سپرد که نتیجه تبعی تحرک طبقه کارگر در جریان انقلاب ٥٧ بود و حیات سیاسی خود را با نقد آرا و افکار این چپ شروع کرد. این اتحاد مبارزان کمونیست و بعد ها حزب کمونیست ایران بودند.

طی تمام این دوران از ابتدای شکل گیری محافل اولیه چپ بعد از سرکوب حزب کمونیست ایران توسط رضا شاه تا مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران پس از انقلاب ٥٧  بقول منصور حکمت: اگر "براى مارکس و انگلس، کمونيسم "دکترين شرايط رهايى پرولتاريا" بود، وسيله‌اى که از طريق آن کارگران ميتوانستند "عليه سازمان اجتماعى کهن" نه بعنوان افراد بلکه "در ظرفيتشان بعنوان انسان" اعتراض کنند يک قرن بعد، کمونيسم تقريبا همه چيز بود بجز اين. کمونيسم به چهارچوبى ايدئولوژيک و سازمانى براى بيان نارضايتى طيف وسيعى از تمايلات فردى، ناسيوناليستى و محلى عليه جنبه‌هايى از "سازمان اجتماعى کهن" تغيير يافت"" (حکمت-ناسیونالیم چپ و کمونیسم طبقه کارگر)

از آنجا که این کمونیسم امرش و اساسا دلیل وجودیش نه رهایی پرولتاریا و ویرانی کل سازمان کهن اجتماعی بلکه به سرانجام رساندن تحول ناتمام سرمایه داری در ایران بود، رجوعش به طبقه کارگر و آنچه که بنام "کار کمونیستی" در این رابطه تعریف میکرد هم منتج از همین هدف سیاسی بود. تمام مباحث مربوط به "سبک کار کمونیستی" که طی سالهای پس از تاسیس حزب کمونیست ایران و حتی پیش از آن از طرف منصور حکمت مطرح میشوند، تلاشی هستند برای شکل دادن به یک پراتیک کمونیستی که فاصله اش از آن بستر رسمی  چپ بورژوایی تنها در تﺌوری باقی نمی ماند و حزب کمونیستی را به بستر اصلی اعتراض طبقه کارگر تبدیل میکند. شکست این تلاش در حزب کمونیست ایران دلیل تاسیس حزب کمونیست کارگری است. با تاسیس حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست ایران به آن بستر رسمی و سنتی "چپ" باز میگردد.

حزب کمونیست کارگری به نظرمن بعنوان پروژه ای که قرار بود کمونیسم در ایران را به بستر اعتراض اصلی طبقه کارگر و حزب کمونیستی را به ظرف این اعتراض تبدیل کند، شکست خورد. تنها جریانی که امروز به نظر من تلاش میکند که کمونیسم در ایران را به  ابزار اعتراض روزانه طبقه کارگر تبدیل کند حزب حکمتیست است. حزب حکمتیست امروز چه سیاستا و چه عملا فاصله خود را با آن بستر رسمی چپی که امروز متاسفانه قطور تر از مقطع سال ٦١ است نشان داده است.

آنچه که امروز وظیفه ما است کمک به شکل گرفتن یک تحرک همه جانبه کمونیستی در طبقه کارگر است. کمونیسم ما یکی از گرایشات مطرح در طبقه کارگر است. این کمونیسم باید راه های پیشروی خود را به خود و به همه فعالین کمونیست طبقه کارگر نشان دهد.

 این دلیل مراجعه مجدد ما به مباحث سبک کاری و نقد روش هایی که سنت آن چپ بورژوایی در جنبش طبقه کارگر هستند را باید توضیح دهد. در همین رابطه بحث سازمان حزبی از نظر کمونیست ها و نشان دادن و نقد فشار آن سنت رسمی فعالیت "چپ" ها بر فعالین کمونیست طبقه کارگر امروز بخصوص بسیار مهم است.

+          +          +

وقتی ما از سازمان کمونیستها صحبت میکنیم منظورمان چیست؟ کمونیست ها جمع میشوند و خود را سازمان میدهند تا در جامعه  معینی، در عرصه  معینی و در محیط جغرافیائی معینی مبداء یک تحرک یا یک جابجائی قدرت به نفع مبارزه طبقه کارگر بشوند. طبقه ای که در منتهی الیه داستان باید چنان آماده باشد که بتواند از بورژوازی خلع ید بکند.

در سنت کمونیسم بورژوایی سازمان به معنی متشکل کردن نیروهای خود است. در این سنت طبقه کارگر نه هدف که ابزار فشار است و "سازمان" تا آنجا که به این فشار محتاج است به این طبقه رجوع میکند. "سازمان" طبقه کارگر را برای اهداف خود متشکل میکند. این تشکل در هیچ مقطعی از حیات این چپ بورژوایی ربط مستقیمی به زندگی و مبارزات طبقه کارگر نداشته است. طبقه کارگر رشد میکند، سرکوب میشود، اعتصاب میکند، اخراج میشود و غیره و ما شاهد هیچ تاثیری از این سر بر آن سازمان نیستیم. اما اگر کانون نویسندگان جایی بهش فشار بیاورند و یا دانشگاه ها سرکوب شوند و غیره شاهد جابجایی در آن سازمان میشویم. "تشکل طبقه کارگر" و آن چه که در رادیکالترین آنها بعنوان سازمان و تشکل کمونیستی از آن نام برده شد ابزاری برای احراز اهداف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هستند که ربطی به انقلاب پرولتری ندارند. جمهوری خلق، جمهوری دمکراتیک خلقی، حکومت انسانی، دمکراسی، پارلمانتاریسم و غیره ظرفهایی هستند که در آن سازمان طبقه کارگر دربهترین حالت بعنوان نیروی "تا آخر انقلابی" برای تحول سیاسی مد نظر اینها معنی پیدا میکند.  

شکل امروزی این سازمان یابی از طرف چپ بورژوایی انواع و اقسام تشکل ها و نهادهای سیاسی هستند که به نام و به قیمومیت از طبقه کارگر تشکیل شده اند. جمع های سیاسی که بخود نام های اتحادیه  و کمیته فلان را داده اند و خود را در شورترین شکل آن بعنوان تشکل توده ای طبقه کارگر اعلام میکنند.

کمونیسم ما وظیفه اش سرنگونی حاکمیت سرمایه است و هر سازمان یا تاکتیک یا اظهار وجودش تنها در خدمت آماده کردن طبقه کارگر برای این امر خواهد بود و به این اعتبار کمونیسم طبقه کارگر و فعالین آن است. تحزب سیاسی این جریان از این نظر باید جمع عددی تشکل های کمونیستی در طبقه کارگر باشد.

برای فعال کمونیست در جنبش کارگری و برای حزب ما به طبع آن بنابراین سازمان کمونیستی نمیتواند مبنای اولیه اش سازمان "رفقای خودمان" باشد. سازمان کمونیستی متشکل کننده کمونیست هایی  و یا جمع هایی است که خود راسا و ابتدا پیش از اینکه وارد هیچ سازمانی بشوند در محیط خود در کارخانه یا محله، در دانشگاه ها یا مراکز دیگر مبنای تغییری یا چیزی به نفع آن مبارزه اصلی طبقه کارگر هستند.

اینجا ما شاهد دو تصویر هستیم. از یکطرف هسته ها و کمیته ها و تشکل هایی که: هیچ ربطی به مبارزات روزمره طبقه کارگر ندارند، هیچ تاثیری در محل کار و زندگی خود ندارند و تبلیغات و پروپاگاندهایشان تاثیری در طبقه کارگر ندارد. میتوان حزبی را برمبنای چنین سازمان هایی تشکیل داد. تصویر دیگر کمیته هایی هستند که فعالین و رهبران کمونیست طبقه کارگر در محیط را در خود متشکل کرده اند و در مبارزات روزمره کارگران محل کار و زندگی خود تاثیر گذارند. حرفشان در محل کار و زندگی شان تاثیر میگذارد و غیره، همین در مورد کمیته های متشکل از کمونیست ها در دانشگاه ها و مراکز دیگر هم صادق است. میتوان حزبی را هم بر مبنای چنین سازمانی تشکیل داد.

به نظر من تصویر ما از حزب خودمان باید دومی باشد. کل مباحث مربوط به کمیته های کمونیستی تلاش ارزشمندی در این رابطه هستند.

سازمان کمونیستی و تحزب کمونیستی نمیتواند چیزی جدا از این تصویر دوم باشد. هرتلاش کمونیستی با همه فاصله ای هم که با آن بستر سنتی چپ بورژوایی که قبلا به آن اشاره کردم داشته باشد. مادام که مبنای تحزبش همین تصویر دوم نباشد، حداکثر بعنوان یک تلاش خوب جایی ثبت میشود اما مبنای تحرک کمونیستی در دنیای واقعی مبارزه کارگری نخواهد بود.

سوالی که امروز مقابل حزب ما مطرح است این است که چطور خود را به بستر اصلی خود وصل کند؟ چطور کمونیسمش به کمونیسم مطرح میان رهبران و فعالین جنبش کارگری وصل شود. من آگاهانه میگویم وصل چرا که فکر میکنم کمونیسم به همین معنی که ما میگوﺌیم یک گرایش مطرح در میان فعالین و رهبران طبقه کارگر است و اگر تاکنون بیان حزبی بعنوان یک تشکل سراسری پیدا نکرده است دلیل آن فشار کمونیسم بورژوایی است. اینجا به نظرمن فشار پلیسی رژیم اسلامی نقشی ثانوی دارد. این کمونیسم بورژوایی است که فعال کمونیست در طبقه کارگر را فلج کرده است. همین امروز رفقای خودمان اگر دقت نکنند در کارشان همان سنت های این کمونیسم بورژوایی را اجرا میکنند. میروند جمع میشوند و کار سیاسی میکنند که هیچ ربطی به کارخانه و محل زندگیشان ندارد. فشار همین سنت است که جنبش ما را علیرغم همه آن مباحث "سبک کار کمونیستی" مداما به عقب هل میدهد.

بنابراین اگر حزب کمونیستی و اینجا منظور حزب حکمتیست است،  باید در ساده ترین شکل خود حتی جمع عددی محافل، تشکل ها و کمیته های کمونیستی در کارخانه ها و محلات باشد، باید مشغله اش، نوع دخالتش و اساسا تصویری که ازخودش میدهد مستقیما به زندگی روزمره و مبارزات روزمره طبقه اش مربوط باشد. باید نبض این حزب، بالا و پاﺌین رفتنش و بود و نبودش تاثیری در مبارزات روزمره طبقه کارگر و تقویت یا تضعیف داشته باشد. حزب ما به نظر من تا اینجا قدمهای قابل افتخاری را در این رابطه برداشته است. این اما ابدا کافی نیست.  دخالت در مبارزات روزمره طبقه کارگر نمایندگی کردن منفعت کل طبقه کارگر در این مبارزات روزانه و تلاش در تهیه ماتریال کافی برای فعالین و رهبران کمونیست در مبارزه و مباحث روزمره شان از این جمله اند. نشریه سازمانده کمونیست به نظر من باید به این خدمت کند.