TLogo



 

نکاتی پایه ای خطاب به  فعالین کمونیست جنبش کارگری

متن زیر بر اساس سمیناری که در ژانویه  سال ٢٠٠٩ برگزار شد تهیه شده است. این بحث از نظر من امروز بیش از هرزمان دیگری به نکات اساسی که باید مورد توجه فعالین و رهبران کمونیست در جنبش کارگری قرار گیرد اشاره میکند.

نکاتی در متن تغییر و یا تدقیق شده اند.

بهرام مدرسی

دسامبر ٢٠١٠

------------

قبل از اینکه بحث را شروع کنیم همه رفقا را تشویق میکنم که چند  نوشته مشخص از  منصور حکمت  در رابطه با مسائل جنبش کارگری را حتما مطالعه بکنند. اول نوشته ای است بنام  "در مورد مسائل گرهی در بحث شورا و سندیکا" که یک نوشته داخلی است و  در سال ١٣٦٥ به عنوان سند داخلی دوره حزب کمونیست ایران منتشر شده است. دوم" در مورد مسائل گره ای در بحث شورا و سندیکا" که در جلد  ٦ آثار منصور حکمت هم چاپ شده است و در ادامه نوشته های  "باز هم در مورد شورا"،" سیاست سازماندهی ما در میان کارگران"، "قطعنامه در باره تشکلهای توده ای طبقه کارگر" و" تشکل توده ای طبقه کارگر گفتگو با منصور حکمت" این متون هم  در جلد ٦ آثار منصور حکمت چاپ شده اند.همینطور  دو سمینار که فقط روی سایت منصور حکمت هست اولی "بحث در سمینار حزب کمونیست ایران در باره اتحادیه های کارگری"  و "بحث در سمینار حزب کمونیست ایران در مورد کار قانونی و علنی" از این جمله هستند.

نکات پایه ای:

نکته اول اینکه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر سنگ اول آگاهی طبقه کارگر نسبت به خودش به عنوان یک طبقه است. در جریان مبارزه اقتصادی است که طبقه کارگر موجودیت خودش را به عنوان فروشنده نیروی کار درک میکند و در جریان این مبارزه میتواند به یک درک سوسیالیستی نسبت به شرایط خودش برسد و از اینجا و در ادامه میتواند به درک عمومی و اجتماعی طبقه کارگر و ارکان جامعه سوسیالیستی تبدیل بشود. در جریان مبارزه اقتصادی است که طبقه کارگر درک عمیق تری نسبت به رابطه کار و سرمایه می تواند کسب کند و اساسا آن بنیانها و ارزشهایی که ارزشهای اجتماعی و انسانی پایه ای یک جامعه سوسیالیستی هستند فرموله شوند و بعنوان استنباط عمومی و اجتماعی طبقه کارگر و به طبع آن کل جامعه شکل بگیرند. طبقه کارگری که زندگیش را فروش نیروی کارش رقم میزند طبعا نسبت به شادی، درآن جامعه سوسیایلستی نسبت به رفاه در آن جامعه  نسبت به دخالت کردن در امورات آن جامعه  نسبت به نوع سازمانی که آن جامعه باید داشته باشد و نسبت به آن شرایطی که انسان بتواند در آن زندگی انسانی و درخور داشته باشد، نسبت به سایر طبقات اجتماعی که این رابطه را با سرمایه ندارند نگاه میکند. همین درک است که در جریان مبارزات اقتصادی طبقه کارگر میتواند و باید شکل بگیرد. مبارزه طبقه کارگر برای دفاع از سطح معیشتش، برای مقابله با حمله بورژوازی به زندگیش و برای کسب زندگی برابر از همین جا و به علت موقعیت این طبقه در تولید اساسا به همه اقشار و طبقات دیگر متفاوت است.

همین موقعیت متفاوت است که به طبقه کارگر امکان میدهد که با رهایی خود کل جامعه را از قید نکبت سرمایه داری آزاد کند و همین توضیح میدهد که چرا هنوز بورژوازی چه در ایران و چه در آمریکا و اروپا و چین حاکم است؟ دلیل آن تنها عدم آگاهی طبقه کارگر به این موقعیت خود و عدم تشکل اش برای تعییز انقلابی و سلب حاکمیت از بورژوازی است.

 به همین دلیل گفتم مبارزه اقتصادی طبقه کارگر و درکی که طبقه کارگر از دل این مبارزه اقتصادی در رابطه با موجودیتش و موقعیتش در جامعه سرمایه داری بدست میاورد، می تواند به یک درک سوسیالیستی تبدیل شود و تصویر جامعه سوسیالیستی و آن نظم نوینی را که  دیکتاتوری طبقه کارگر باید ایجاد کند را به دست بدهد. اینها همه آن نکاتی هستند که مارکس در کاپیتال و گروندریسه آنجایی که درباره ابعاد اجتماعی استثمار طبقه کارگر صحبت میکند و به از خود بیگانگی انسان میپردازد تاکید شده اند. همین اساسا نقطه اختلاف اساسی مارکس با سایر منقدان جامعه سرمایه داری را تشریح میکند. این نه فلسفه ای برای مطالعه که واقعیت زندگی و مبارزه طبقه کارگر برای دفاع از حیاتش است. مبارزات اقتصادی طبقه کارگر میتواند به این درک سوسیالیستی مسلح بشود یا نشود. همین دلیل تلاش نیروها و احزاب سیاسی مخلتف را برای دادن یک درک معین به مبارزات اقتصادی طبقه کارگر را بیان میکند. این دروغی بیش نیست که ظاهرا هرکسی که حرفی از طبقه کارگر میزند و خود را مدافع این جا یا آنجای منافع آن میداند کمونیست و یا به بیان امروزی متداول "چپ" است. مارکس در مانیفست از کمونیست ها بعنوان یک گرایش معین در جنبش کارگری نام میبرد. نادیده گرفتن این مهم به معنی از میان بردن اهداف و راه های متفاوت کمونیست ها در جنبش کارگری در مقابل نمایندگان سایر اقشار و طبقات اجتماعی در مبارزات این طبقه است.

 نکته دوم اینکه به هردرجه ای که آن درک طبقاطی بر این مبارزه اقتصادی سوار بشود به همان درجه امکان سوسیالیستی شدن آن بیشتر می شود و می تواند ما را بطور مشخص به عنوان یک حزب کمونیستی به هدفمان که  ساختمان سوسیالیزم و سرنگون کردن حاکمیت سیاسی و اقتصادی بورژوازی است، نزدیک بکند. منظورم این است که اگر حتی آن درک سوسیالیستی و مارکسیستی درباره رابطه  کار و سرمایه هم وجود نداشته باشد منتهی طبقه کارگر در ابعاد اجتماعی در مبارزه اقتصادی و دفاع از معیشتش علیه بورژوازی و دولتش شرکت کند به ما کمونیست ها امکان میدهد که  گرایشمان در طبقه کارگر را متشکل تر کنیم و مهر خود را علیه همه گرایشات بورژوایی در طبقه کارگر به این مبارزات بکوبیم. به هردرجه این مبارزات  طبقاتی تر بشوند به نفع گرایش کمونیستی در جنبش اعتراضی طبقه کارگر خواهد بود.

نوع مبارزه ای که طبقه کارگر در جریان کشمکشش با بورژوازی  بر سر خواستهای اقتصادی اش جلو میبرد هم اتوماتیک وار نوع و شکل سازمانی را که طبقه کارگر در فردای سرنگونی قدرت بورژوازی از آن استفاده میکند و جامعه را  به این اعتبارسازمان میدهد را تصویر میکند. اگر کل مبارزات اقتصادی طبقه کارگر  یک چهار چوب سندیکالیستی، که البته منظورم آن گرایش رسمی است که بنام سندیکالیسم در جنبش کارگری اروپا بخصوص شناخته میشود و با جنبش سوسیال دمکراسی اروپایی چفت است،  داشته باشد اتوماتیک وار جامعه ای که بعد از آن و در نتیجه مبارزات سندیکالیستی اگربه فرض محال بتواند بورژوازی را سرنگون کند به شکل همین سندیکاها سازمان میدهد بطوری که شکل آن و ساختمان آن نه بر اساس دمکراسی مستقیم کارگری و دخالت مستقیم طبقه کارگر با شوراها و مجامع عمومی  بلکه از طریق نمایندگان و هیئت های موئسس که هریک سر در رشته تولیدی خود دارند و عملا منافع طبقه کارگر را تکه تکه میکنند و به این اعتبار هیچ تصویری از کل مسولیتی که طبقه کارگر برای نجات خود و جامعه دارد را نمیبیند و راه را برای آلترناتیو های بورژوایی حتی به فرض محال پس از کسب قدرت سیاسی از طریق جنبش سندیکالیستی بوجود میاورد. این  همان بوروکراسی کلفت جنبش سندیکالیستی را در ابعادی اجتماعی است که امروز مشکل اصلی طبقه کارگر در اروپا است. این درتناقض با آن دنیایی است که کارگر به اعتبار رابطه اش با سرمایه میخواهد. این را قبلا توضیح دادم. این را اگر با جنبش شورایی که انقلاب اکتبر و به اعتباری حتی کمون پاریس بنیادش را نهاد بسیار متفاوت است.

نکته سوم اینکه موقعیت طبقه کارگر ایران مختصات ویژه ای به مبارزه اقتصادی طبقه کارگر میدهد. مابه کرات درباره نیروی کار ارزان طبقه کارگر و نقشی که دولت به عنوان اصلی ترین مدافع و حافظ این نیروی کار ارزان به عهده دارد صحبت کرده ایم. دولت اینجا به عنوان اصلی ترین سرمایه دار مملکت از یک طرف و از طرف نماینده رسمی کل طبقه بورژوا در حفط آن موقعیت ویژه طبقه کارگر، رابطه معینی بین طبقه کارگر و دولت را تعریف میکند که باعث می شود مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران بر خلاف اروپا یا آمریکا به سرعت و به شدت سیاسی بشود.  اعتراض کارگری در ایران در هیچ دوره طولانی مدتی نمی تواند صرفا اعتراض اقتصادی بماند و به سرعت سیاسی میشود. این را ما در همین اعتراضات پراکنده کارگری که درحال حاضر شاهد آن هستیم می بینیم. می بینیم که هر اندازه هم که اسانلو را بگیرند و خودش هم بیاید پشت تلویزیون و بگوید که آدمی است که فقط برای حق کارگر مبارزه  میکند و اصلا مخالفتی با دولت ندارد، میگیرند و به زندان می اندازند. این ویژگی موقعیتی است که طبقه کارگر در ایران دارد. این مبارزه اقتصادی و اعتراض کارگری را به سرعت و به شدت سیاسی میکند و خود این تاثیرات مثبت و منفی روی کار ما به عنوان یک حزب کمونیستی  خواهد داشت که در ادامه به آن می پردازم.

نکته چهارم اینکه  در این بحث ما چه طرفدار جنبش سندیکالیستی باشیم و چه طرفدار جنبش شورائی هیچکدام از اینها یعنی نه جنبش سندیکالیستی و نه جنبش شورائی  داده های خودبه خودی مبارزه  طبقه کارگرنیستند. بر خلاف تصور و تبلیغاتی که به طور مشخص طرفداران جنبش تریدیونیستی یا جنبش سندیکالیستی میدهند نه جنبش سندیکالیستی حاصل عمل خودبه خودی طبقه کارگر است ونه جنبش شورایی.

در دوره انقلاب اکتبرو یا حتی دوره انقلاب ٥٧  چه این و چه آن هردو نتیجه و ماحصل تبلیغات و کار سیاسی نیروهای معینی بودند که نمایندگان خود و طرفداران و هم خطهای خود را در جنبش کارگری داشتند و هرکدام سعی میکردند  جنبش خودشان را سازمان بدهند. همان طور که فمینیسم داده طبیعی و نتیجه عمل خودبخودی جنبش زنان برای رهایی نیست، به همان درجه هم سندیکالیزم ویا جنبش شورایی هم جزو داده خود بخودی مبارزه طبقه کارگر برای خواستهای اقتصادی اش نیست. اینها آلترناتیوهای نیروهای سیاسی معینی هستند که در این مورد مشخص در رابطه با جنبش کارگری تبلیغ میشوند و آنجا که توانسته اند گسترش پیدا کنند طبعا نشانه موفقیتشان بوده است. این چه در مورد قدرت بزرگ جنبش سندیکالیستی در کشورهای اروپایی و چه خیلی قوی تر و محکم تر از آن در مورد قدرت جنبش شورایی در جریان انقلاب اکتبرهم صادق است.

نکته پنجم اینکه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری و حتی در فاشیستی ترین جوامع سرمایه داری مثل ایران به هر حال یک مبارزه موجه برای بورژوازی است. طبقه کارگر بعنوان فروشنده نیروی کار خود حق دارد  بر سر قیمت کالایش مثل هر فروشنده دیگری مبارزه کند و چانه بزند. همین امروز هم اعتصاب در قوانین جمهوری اسلامی ممنوع است اما مبارزه کارگران برای اضافه دستمزد ویا برای  جلوگیری از بیکارشدنشان ویا پرداخت  حقوقهای معوقه شان اعتصاب میکنند. قانون هرچه باشد این مبارزات در جامعه سرمایه داری و در ایران بخصوص موجه بودنشان را لحظه به لحظه به بورژوازی تحمیل میکنند.  بورژوازی امکان آن را ندارد که حتی  در فاشیستی ترین حکومت ها مثل ایران هم در طولانی مدت مبارزات اقتصادی را ممنوع اعلام بکند.

درترکیه با شروع یک دوره ثبات سیاسی و اقتصادی مجبور شدند فعالیت اتحادیه های کارگری را قبول کنند، اتحادیه هایی که خوب در ادامه ضمن حفظ درجه ای از رادیکالیسم مثل اروپا به ابزار احزاب پالمانی تبدیل شدند. درجریان انقلاب ١٩٠٥ این خود تزار بود که فراخوان تشکیل "سویت" ها را برای جمع بندی و اراﺌه خواسته های کارگران را داد. چیزی که بعدا به شوراهای پتروگراد و مسکو تبدیل شدند و بورژوازی را خلع ید کردند. میخواهم بگویم که برای بورژوازی بعنوان خریدار نیروی کار طبقه کارگر درجه ای از مبارزه طبقه کارگر موجه است. اینکه این تا کجا پیش میرود در درجه اول به خودآگاهی طبقه کارگر و در درجه دوم و به توازن قوای سیاسی موجود ربط پیدا میکند.

 بنابراین طبیعی است که آن شکلی از سازمان و مبارزه که تنها خود را محدود به آن چهارچوب "موجه" میکند در دوره های غیر انقلابی شانس بیشتری برای طرح دارند. از جمله این اشکال باید به  مبارزه تریدیونیستی و مبارزه اتحادیه ای اشاره کرد. در شرایط غیر بحرانی مبارزه تریدیونیستی و سندیکالیستی بعنوان آلترناتیوهای قانونی و پذیرفته شده امکان بروز پیدا میکنند. به هر درجه که مبارزه اقتصادی طبقه کارگر با یک درک سوسیالیستی و به یک آگاهی سوسیالیستی چفت بشود و کل نظم و کل موجودیت طبقه بورژوازی را مورد حمله قرار بدهد و به این اعتبار سیاسی بشود برای بورژوازی غیر موجه و غیر قابل تحمل میشود. اینجا دیگر بحث در مورد موجه بودن و چانه زدن در مورد ارزش نیروی کار و بالا بردن دستمزدها نیست. مبارزه علیه آن بنیاد اساسی است که کل موجودیت بورژوازی در گرو آن است و به همین دلیل  ما شاهدیم که در دوره های غیر انقلابی کار کمونیست ها درمبارزه علیه کل طبقه بورژوازی با همه سازمان و احزاب و داده هایش و روشهایش و از جمله همین شورائی که خود ما هم یکی از طرفداران آن هستیم، کار و تلاش بیشتری برای اقناع  می خواهد. این نکته را به این خاطر می گویم که رشد تریدیونیسم و سندیکالیسم در دوره های غیر انقلابی هم دلیلی بر صحت و حقانیت مبارزات سندیکالیستی یا تریدیونیستی نیست بلکه به معنی استفاده ای است که این جریان رفرمیستی از اختناق بورژوازی در یک دوره معین میکند.

+          +          +          +          +          +

اوضاع  سیاسی و اجتماعی که بعد از حذف سوبسیدها ایجاد شده است مبارزه برای افزایش دستمزدها را به صدر مبارزات طبقه کارگر میراند. . حذف سوبسید ها در ضرب اول به معنی چند صد برابر شدن قیمت کالاهای اساسی است. رژیم اسلامی تلاش دارد تا با پرداخت مبالغ معینی هم قدرت خرید پاﺌین مردم را فعلا در همین سطح نگاه دارد و هم سوپاپ اطمینانی علیه شورشهای احتمالی مردم داشته باشد. سیاست حذف سوبسیدها را نمیتوانند کنسل کنند. این همانطور که خودشان هم گفته اند قدمی تاریخی برای سرمایه داری در ایران است. بنابراین تامین قدرت خرید مردم و اینجا بخصوص طبقه کارگر را مجبورند با بالا بردن سطح دستمزدها جبران کنند. این آن جنگ اصلی است که طبقه کارگر وارد آن میشود. هیچ بورژوایی داوطلبانه دستمزد کارگران را بالا نمیبرد. امروز کل طبقه بورژوا در ایران میدانند که مجبورند سطح دستمزدها را بالا ببرند، درجه و کمیت آن اما تنها به قدرت مبارزه طبقه کارگر به نمایندگی از کل جامعه کارکن بستگی دارد.

چیزی که ما در این دوره شاهد آن خواهیم بود، باز شدن کانالهایی در مبارزه برای افزایش دستمزدها و مبارزه کارگری هستند که در ٣٠ سال گذشته سابقه نداشته اند. دولت مجبور میشود که مجاری اعتراض و مبارزه برای افزایش دستمزدها را باز کند چرا که در غیر اینصورت با طغیان عمومی گرسنگان روبرو خواهد شد. خود پروسه تعیین حداقل دستمزدها هرچه بیشتر از دایره مجلس و ادارات دولتی خارج و هرچه بیشتر به توازن قوای میان سرمایه و طبقه کارگر تبدیل میشود. 

کارگران کمونیست  باید اینبار بتوانند تضمین کنند که این مبارزه به نفع کل طبقه کارگر تمام خواهد شد.