TLogo


نیازهای یک قیام و انقلاب پیروزمند

نباید با قیام بازی کرد!

 

گفتگوی مظفر محمدی با ریبوار احمد در باره جنبش اعتراضی و انقلابی در عراق و کردستان

 

مظفر محمدی: برزمینه فقر و بیکاری و تبعیض و نابرابری و استبداد سیاسی و با الهام از انقلابات و جنبش های انقلابی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، در عراق و کردستان عراق، جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه آغاز شده است. اولا این جنبش با انقلابات جاری  خاورمیانه چه شباهت و یا چه تفاوت هایی دارد؟ دوم اینکه ابعاد و شکل ومحتوای این جنبش در بعد سراسری عراق با کردستان یکی است و هماهنگ است و یا اگر نیست، تفاوت ها در کجا است ؟

ریبوار احمد: شباهت برجسته جنبش آزادیخواهی در عراق و کردستان با جنبش های انقلابی تونس و مصر در این است که همگی، جنبش و خیزش توده های کارگر و زحمتکش و جوانان تنگدست از پایین علیه ظلم و زور و ستم وعلیه تبعیض و فساد و سرکوب اند. در مجموع می توان گفت که بازگشتن اراده  و اعتماد به نفس مردمی است که می خواهند زندگیشان راتغییر داده و سرنوشت خود را تعیین کنند. همزمان آنچه که اکنون در عراق و کردستان می گذرد با تونس و مصر، هم در اشکال جنبش ها و هم خواست و اهداف و همچنین شرایطی که در آن قرار داردند، تفاوتهایی هم دارند.. در تونس و مصر، مستقیما یا به سرعت سرنگونی رژیم به شعار اصلی تبدیل شد و از این طریق راه را برای تغییرات جدی گشوده  و توانایی به پیروزی رساندن  جنبش شان را هم کسب کردند. آنچه که در عراق می گذرد، سرنگونی بلافصل حاکمیت را در دستور قرار نداده و در حال حاضر از این توانایی و آمادگی نیز برخوردار نیست. بخصوص مساله حاکمیت در این کشورها با هم تفاوت دارند. جنبش اعتراضی درعراق و کردستان از آغاز مجموعه ای خواسته های سیاسی و اقتصادی را دارد که در قدم اول می خواهد  با تحقق آن ها تغییراتی بوجود آورده و فشار ستم و سرکوب را بر سر جامعه کم کند. اینکه در قدم های بعدی این جنبش به کجا می رسد و چه خواستهای دیگری را در دستور می گذارد به  فاکتورهای زیادی بستگی دارد که می توان در ادامه گفتگو به آن  پرداخت.

در باره رابطه  جنبش در عراق و کردستان هم می توانم بگویم که هماهنگی قابل توجهی وجود ندارد. تا کنون نه میان  سازماندهندگان و رهبران جنبش هماهنگی و ارتباط تنگاتنگ وجود دارد و نه خواستها یکی هستند. در مورد زمینه های این جنبش همچنانکه در مورد مصر و تونس صادق است، این شباهت میان جنبش در عراق و کردستان بیشتر است. اما در عمل مثل یک جنبش هماهنگ و با خواستهای مشترک و رهبری مشترک نیستند.

جنبش ابتدا از کردستان آغاز شد و بلحاظ رهبری و خواستهایش تا حدودی پخته تر و در همان حال متشکل تر و رادیکال تر است. انجمن میدان آزادی که بیشتر به عنوان سخنگوی جنبش شناخته می شود، همزمان که  گرایشات گوناگونی در آن حضور دارند، از اسلامی ها و ناسیونالیست ها و کمونیست ها، اما حول خواستهایی نوعی هماهنگی و یکدستی در درون جنبش توده ای بوجود آمده است.

 اما در عراق هنوز جنبش بیشتر جنبه خودبخودی دارد و  خواستها از محلی تا محل دیگر و از یک میتینگ تا میتینگ و تظاهرات دیگر متفاوت است. برای مثال خواستی که به شیوه   خودبخودی بیشتر مطرح می شود، با الهام از بخشی از جنبش های اعتراضی کشورهای دور و بر، بیشتر حول اصلاح نظام است. و در بعضی موارد هم شعار سرنگونی مطرح می گردد. در کردستان، به دلیل حضور احزاب معین، جنبش بیشتر پلاریزه شده و بخصوص تا کنون چند حزب سیاسی هرچند با حرف و افق و سیاست متفاوت، اما در عمل حرکت هماهنگی را به پیش می برند. اما در عراق بجز حزب کمونیست کارگری عراق، کنگره آزادی و اتحادیه های کارگری که همه در یک جبهه قرار دارند، بقیه جریانات سیاسی در حمایت از جنبش و شرکت و رهبری آن مصمم نیستند. نقش حزب و تشکلهای دیگر هم  در آن حد نیست که بتواند جنبش را هماهنگ و متشکل کند و هنوز نوعی از اشکال خودبخودی بر آن مسلط است.  

 

مظفر محمدی: دو دهه است که احزاب بورژوایی و ناسیونالیست درکردستان عراق بر سرکاراند. در آغاز، این حاکمیت، خودی نامیده شده و از پشتیبانی قابل توجه مردم متوهم برخوردار شد. آیا جنبش عتراضی توده ای کنونی به معنی پایان این توهم است؟ در حالی که جناح های دیگر بورژوازی ناسیونالیست کرد در هدایت و رهبری این جنبش دست دارند، میزان این توهم زدایی در چه حدی است؟  آیا خواست مردم انتقال قدرت از بخشی از بورژوازی وناسیونالیسم به بخش دیگر است و یا اساسا خواهان تغییرات بنیادی تراند؟ 

ریبوار احمد: قبل از این تحولات هم و در مدت ٢٠ سال اخیر سرکوب و ستم و زورگویی بیش از حد و غارت ثروت های جامعه توسط حاکمیت بورژوازی کرد، نقش زیادی در ریختن توهم و خوشباوری مردم به ناسیونالیسم کرد داشته است. جنبش کنونی قطعا  گام بزرگ تری در این روند است. اما این که این به معنای پایان توهم به ناسیونالیسم و یا افق آن تلقی شود، از نظر من  اشتباه است. تا هم اکنون هم در حد قابل توجهی حتی توهم به حاکمیت و احزاب درقدرت وجود دارد. این واقعیت دارد که مردم از عملکرد اتحادیه میهنی وحزب دمکرات "پارتی" عصبانی و حتی به شدت متنفر اند، اما هنوز این دوحزب ظرفیت  خاک پاشیدن به چشم مردم و فریب شان را دارند. برای مثال در این مدت شواهد نشان می داد که در شهر کرکوک جنبش اعتراضی وسیع توده ای برپا می شود. بخصوص در این شهر حاکمیت این احزاب محرز نیست و مانند سلیمانیه و اربیل بر اوضاع کنترل ندارند. در نتیجه، پیش بینی می شد که مردم به خیابان بریزند.  احزاب ناسیونالیست برای جلوگیری از این اقدام، به تبلیغات وسیعی دست زدند که این توطئه ناسیونالیسم عرب  است که می خواهند به این بهانه و با استفا ده از تظاهرات مردم، به کرکوک حمله کرده و کردها را از آنجا بیرون کنند! به این ترتیب نیروی پیشمرگ را روانه این شهر کردند و فضا را آلوده و  جنبش اعتراضی را در نطفه خفه کردند. به این دلیل، تا کنون،  کرکوک یکی از آن شهرها است که جنبش اعتراضی در آن در عمل تضعیف شده است.

علاوه بر این، توهم به بورژوازی ناراضی که جنبش "گوران" آن را نمایندگی می کند خیلی بیشتر است. هنوز این جریان بورژوا ناسیونالیستی که در اساس هیچ تفاوتی با اتحادیه میهنی و پارتی ندارد، نقش اصلی را در جنبش کنونی به عنوان نماینده افق سیاسی ناسیونالیستی در جنبش اعتراضی کنونی در کردستان ایفا می کند. درحالی که تا چند سال قبل رهبران این جریان از مسوولان اصلی در حاکمیت بودند.

من  معتقدم که نهایتا  باید با جا انداختن یک نقد اساسی و به میدان آمدن بدیل واقعی و بویژه کمونیستی، خورشید ناسیونالیسم کرد غروب کند. و این کار کمونیسم است. بدون آماده شدن بدیلی که پا پیش گذاشته و جامعه را از سنت و تفکر و قدرت ناسیونالیسم کرد نجات دهد، ناسیونالیسم مدام می تواند با استفاده از توهمات توده های ناآگاه هر بار در لباس جدید به میدان بیاید. خلاصه کنم، هم تجربه ٢٠ سال اخیر و هم خیزش توده ای کنونی نقش اساسی در زدودن توهم وخوشباوری نسبت به ناسیونالیسم کرد و آن چیزی که "حاکمیت خودی" نامیده می شود، داشته و دارد. اما این کاری است که تاکنون و هنوز به سرانجام نرسیده است.

مردم کردستان خواهان تغییر زیربنایی در زندگیشان هستند. مطالباتی که اکنون مطرح شده اند از نظر من خواستهای اولیه  این جنبش است. اگر در این مرحله به پیروزی برسند، توقعات مردم بالا رفته و تغییرات بیشتری می طلبد. اما هنوز افق روشنی در مورد چگونگی این تغییرات گام به گام وجود ندارد. در جنبش اعتراضی از حرف بر سر اصلاحات تا سرنگونی درمیان است. اما این جنبش تا حد زیادی زیر نفوذ جنبش "گوران" قرار دارد. این هم در عمل می تواند نتیجه اش انتقال قدرت از بخشی از بورژوازی به بخش دیگر باشد.

جریانات بورژوا اسلامی و ناسیونالیست های درون جنبش تنها تغییرات جزئی و ظاهری از حاکمیت می خواهند. اما در حقیقت جنبش اعتراضی به درجه ای رادیکال است که "گوران" و اسلامی ها برای این که از قافله عقب نمانند خود را به آن آویزان کرده و دنباله رو آن شده اند. در آغاز  اتحاد اسلامی "به کگرتوی ئیسلامی" مستقیما در کنار حاکمیت ایستاد و جنبش "گوران" هم از زبان رهبری اش، انوشیروان مصطفی گفت، ما در تظاهرات شرکت نکردیم و برای همکاری با دستگاههای حاکم  و جلوگیری از "اغتشاش گران"، آماده ایم. اما وقتی دیدند که جنبش رادیکال است و ان را نمی پذیرد، ناچار به دنباله روی شده و موضعشان را تغییر داده و طرفدار شرکت و حمایت از تظاهر کنندگان شدند.  اکنون که در میان جنبش اعتراضی اند، در آینده و نتیجه آن  نقش و تاثیر خود را می گذارند.   

 

مظفر محمدی: همانظوری که می بینیم، رهبری جنبش و رهبری اعتراض میدان آزادی سلیمانیه در دست نیروهای ناسیونالیست، اسلامی ها و رهبران و فعالین کمونیست و بویژه حزب کمونیست کارگری عراق است. انجمنی که برای این کار تشکیل شده این احزاب و روشنفکران سکولار و بعضا ناسیونالیست را در خود جمع کرده است. نقاط مشترک این جریانات چیست؟ درحالی که "گوران " خواستار اصلاحاتی درقانون اساسی و از بالا به نفع خود، اسلامی ها خواستار دخالت بیشتر اسلام درزندگی و در سیاست و کمونیست ها خواستارتغییرات بنیادی ترند، این اتحاد چقدر پایدار و یا شکننده است؟

ریبوار احمد: اساس شرکت جریانات سیاسی متفاوت در رهبری جنبش و در انجمن میدان  آزادی سلیمانیه هم، تقویت جنش برای تغییراست. تا کنون در انجمن،  به لحاظ شیوه راه اندازی جنبش،  مطالبات آن و سراسری کردنش، نوعی توافق وجود دارد. شکی نیست که روزمره بر سر هر مساله و  اتفاقی که پیش می آید، جدال و کشمکش و تعارض وجود دارد و هر جریانی می خواهد خط خود را بر جنبش غالب کند. اما نهایتا بر سر ایجاد تغییراتی و تحقق خواستهای مردم توافق و همدلی هست. به نظر من، ضرورت جنبش این را طلبیده و تحمیل کرده است. در حال حاضر برای تقویت جنبش در برابر توطئه و نقشه های حاکمیت برای سرکوب، این توافق، از اختلافات میان اپوزسیون مهم تر است. در همان حال تفاوت عمیقی بین جریانات و سنتهای سیاسی گوناگون وجود دارد. این اختلافات باید برای مردم روشن باشد و سیاستهای متفاوت تبلیغ شوند.

باید توده های مردم کردستان به صراحت تفاوتها را بشناسند که کدامند و بر سر چه هستند. روشن شود که هر جریانی چه سیاست و برنامه و افقی برای جنبش دارد. هر کدام در مقابل مسایل ومعضلات جامعه، در مورد سیستم حاکمیت، آزادیهای سیاسی، مساله زن و تقسیم طبقاتی جامعه ...، چه می گویند. تفاوت های گرایشات مختلف نباید زیر سایه اتحاد عمل جریانات سیاسی گم گردند. در نتیجه یک آگاهگری صریح و روشن در جنبش همگانی، کارگران و مردم زحمتکش باید بتوانند صف مستقل خود را تشکیل و متشکل و متحد شوند. اما حفظ هماهنگی و یکدستی جنبش بویژه در حال حاضر بسیار اهمیت دارد.

چیزی که شما به عنوان اتحاد میان ناسیونالیست ها و اسلامی ها و کمونیست ها نام می برید، اتحاد نیست. بخصوص در بعد حزبی هیچ ارتباطی بین حزب کمونیست کارگری و دو جریان دیگر وجود ندارد، تا چه رسد به اتحاد. اما به دلیل واقعیات موجود و شرکت این جریانات در جنبش، میزان نفوذ هر کدام از آنها و جمع شدن رهبران و شخصیت ها و فعالینشان...، همگی در انجمن میدان آزادی حضور یافته  و نقش خود را ایفا می کنند.

من این را معضلی نمی دانم که کسی در انجمن چه فکر می کند و چه اعتقاداتی دارد یا  نه، آنچه که مهم است پافشاری بر سر خواستهای مردم و منافعشان است. و این که برای تقویت جنبش تلاش شود. این یک نقطه مشترک است. و این مبنای تداوم این همکاری و یا بهم خوردن آن در میان فعالین جنبش  است. بیگمان  هر جریانی می خواهد جا پایش را در این جنبش محکم کند تا بتواند نهایتا آن را به طرف اهداف خود هدایت کند.

جریانات ناسیونالیستی و اسلامی درون جنبش به عنوان نمایندگان بخشی از بورژوازی ناراضی از سهمش در قدرت و ثروت جامعه و  از نتیجه و حاصل کار کارگر، می خواهند جنبش را به سمتی ببرند که به اصلاحاتی در حاکمیت منجر شده و موقعیتشان را در جهت سهم بیشتر، تحکیم و تقویت کنند. جنبش جاری برای این بخش بورژوازی ناسیونالیست عامل فشاری است برای تحمیل این اصلاحات به رژیم.

 اسلامی ها هم نقش و دخالت بیشتر اسلام در قدرت و قانون و زندگی مردم را تعقیب می کنند. کمونیست ها هم در این جنبش، خواستار تغییرات بنیادی در جامعه و در زندگی مردم و نهایتا تغییر نظام و سیستم سیاسی و اقتصادی به نفع کارگران و زحمتکشان اند. نهایت این امر، سرنوشت رهبری و آینده جنبش را تعیین خواهد کرد. اما تا زمانی که هر جریانی منفعت خود را در این ببیند که در کنار جنبش و پشتیبانی از آن وخواستهای برحقش بایستد، این وضع می تواند ادامه یابد. همزمان وظیفه کمونیست ها است که این ها را برای کارگران و توده مردم زحمتکش به روشنی بیان کنند و ناپیگیری جریانات بورژوایی درون جنبش انقلابی را مورد نقد صریح قرار داده و راه سازش و معامله را بر سر خواستهای مردم، بر آن ها ببندند.

 

مظفر محمدی: در حالیکه شهرهای جنوبی تر کردستان و منطقه تحت نفوذ اتحادیه میهنی را اعتراضات گسترده در برگرفته است، در شهرهای اربیل و دهوک و مناطق تحت نفوذ پارتی  اوضاع کنترل شده است. آیا شما پیشروی و پیروزی جنبش را در یک منطقه، بدون پیوستن مناطق دیگر ممکن می دانید؟ راه سراسری شدن این جنبش در کردستان چیست؟

ریبوار احمد: سراسری شدن جنبش، فاکتوری حیاتی برای پیروزی آن است. فکر کنم هم اکنون نه تنها رهبران و فعالین جنبش، بلکه حتی هر تک شرکت کننده ناراضی هم این واقعیت را آشکارا می بیند و بیان می کند. همه می دانند که یک نقطه ضعف جنبش، محدود ماندن به بک بخش از کردستان است. این در بعد سراسری عراق کم تر دیده می شود. جنبش اعتراضی در عراق به درجه ای سراسری است. از این بابت تلاشهای زیادی برای سراسری شدن جنبش کردستان در جریان است. مردم منطقه تحت تسلط پارتی هم تلاش می کنند به جنبش مناطق سلیمانیه بپیوندند. اما سرکوب شدید و  کنترلی که از جانب پارتی اعمال شده است مانع این کار مردم است. از طرف دیگر جریانات اپوزیسیون درون جنبش از نفوذ کم تری در منطقه تحت تسلط پارتی برخوردار هستند. هم چنین فاکتورهای تاریخی و میزان رشد جبنش سیاسی در آن منطقه هم بر این اوضاع تاثیر دارد.

اما اینکه گفتم سراسری شدن جنبش یکی از فاکتورهای اساسی پیروزی است، به این معنا نیست که بدون آن، جنبش به جایی نمی رسد و یا دستاوردی نخواهد داشت. تا همینجا هم دستاورد خودش را داشته و توازن قوای بین مردم  و حاکمیت را تغییر داده است. هر ناظر آگاهی به سادگی این تغییر را در سیمای آشفته طالبانی و بارزانی و سران قدرت در هر دو  حزب مشاهده می کند. این ها بهنگام ظاهر شدن و حرف زدنشان معلوم می شود که دست و پایشان را گم کرده، تعادل را از دست داده و زبون شده اند. هرچند از تهدید و خط و  نشان کشیدن دست بر نداشته اند. اما الان طوری حرف می زنند که پیشتر نمی زدند. همین حالا احزاب در قدرت، هر چند به شیوه ناروشن  و مبهم، اما در مقابل بخشی از خواستهای مردم تسلیم شده  و زانو زده اند. این ابهامات هم به این دلیل است که با احتمال ضعیف شدن جنبش یا کاهش اعتراضات، آنها زیر وعده هایشان بزنند و یا به کم ترین آنها رضایت دهند. در هر حال موقعیت ضعیف و عقب نشینی شان آشکار است. قصد من این است که بگویم در همین حد هم پیشروی جنبش معلوم است. و این پیشروی جنبش و تامین خواستها و دستاوردهایش، تاثیر تعیین کننده ای براراده انقلابی مردم مناطق دیگر تحت تسلط پارتی  و در نتیجه سراسری شدن جنبش خواهد گذاشت. نمی شود از تاثیر انقلابات مصر و تونس بر بغداد و سلیمانیه حرف زد اما جنبش اعتراضی در سلیمانیه واطراف تاثیر بیشتری بر اربیل و زاخو دهوک نداشته باشد!

اما آنچه که مهم است که سراسری شدن جنبش شرط بسیار مهم پیروزی آن و به دست آوردن خواستهای بزرگ تر است. باید بطورنقشه مندی برای این هدف کار کرد. یک راه تاثیرگذاری این است که جنبش در منطقه ای که جریان دارد از هر لحاظ  تحکیم شود. افق و سیاست آگاهانه ای برای گام به گام پیش بردن آن به طرف پیروزی لازم است. باید پیروزی جنبش معنی شود وتاکتیک های درستی برای پیشروی گام به گام آن تعیین گردد.

باید از هر گونه ماجراجویی و برداشتن گام هایی که در توان جنبش نیست پرهیز کرد، مطالبه درست را بموقع پبش پا گذاشت و گام زودرس و بدون زمینه بر نداشت. از همه مهمتر برای متحد و متشکل کردن مردم و اعتراضاتش باید نقشه داشت...

 بخش عمده این مساله به نقش کمونیست ها گره خورده است. پیشروی در همه این عرصه ها، هم مردم مناطق دیگر را با استفاده از تجارب جنبش و برای به میدان آمدن مصمم و آماده می کند و هم از توان صاحبان قدرت  برای سرکوب می کاهد.

در همان مناطق هم لازم است تاکتیک های مناسب که در توان مردم باشد اتخاذ شود. الزامی نیست بهمان شیوه شروع کرد که در سلیمانیه شروع شد. برای مثال در آن مناطق می توان به جای تظاهرات، اعتصاب سازمان داد. تجمع های متنوع کارگران و زنان و جوانان تشکیل شده و  در میان مردم کار سازماندهی و تبلیغ بیشتری به انجام برسد. من فکر می کنم این زمینه وجود دارد و هم اکنون می شود در آنجا گروه های جوانان انطورکه در مصر و سلیمانیه تشکیل شده اند، بوجود آید. کارگران قبل از اینکه تظاهرات  و آکسیون کنند که دست حاکمیت برای سرکوب آن بازتر است، می توانند اعتصاب کنند و با خواستهای معینی به میدان بیایند و  اعتراض کنند. از طرف دیگر، می بایست، چه در داخل کردستان و عراق و چه در ابعاد جهانی سیاستهای سرکوبگرانه پارتی تحت فشار قرار بگیرد تا  نتواند با قلدری و در ابعاد وسیعی هر صدای نارضایتی  و اعتراض را سرکوب کند.

 

مظفر محمدی: میدان آزادی سلیمانیه به قلب جبنش تبدیل شده است. این در حالی است  که در مراکز کارگری و در محلات و مدارس و ا دارات، جنبش و جوش کم تری در جریان است. آیا میدان آزادی می تواند نقشی را که میدان تحریر مصر بازی کرد، بازی کند؟ اگر نه،  راه دخالت وسیع تر توده های کارگر و زحمتکش و زنان وجوانان در محل های کار و زندگیشان کدام است؟ آیا تحرکاتی در این بخش در زمینه اتحاد و تشکل و خودآگاهی و آماده کردن خود، شروع شده و یا دیده می شود؟

ریبوار احمد: میدان آزادی سلیمانیه یا میدان تحریر بغداد، در بعد محدودتر و ازبعضی جهات الگویش را از میدان تحریر مصر گرفته است. استفاده از این تجربه، نقطه مثبت و قدرتمند جنبش انقلابی است. اما بدلیل تفاوتهای موقعیت جامعه کردستان و مصر، تفاوت اهمیت و جایگاه قاهره و سلیمانیه در هردو این جوامع و تفاوت های جبنش کردستان  و مصر و نوع حکومت هایشان، این الگویی کاملا منطبق بر دیگری نیست. دراینجا اضافه کنم که در مصر هم میدان تحریر تنها سنگر انقلاب نبود. قبل از آن و حتی از 2-3 سال قبل تر، جنبش وسیع کارگری آغاز شده بود. سالانه ده ها و صدها حرکت کارگری وجود داشت. در مبارزات و اعتراضات کارگری ده ها کرگر جان باختند، زندانی شده و یا از کاراخراج گشتند. گروه جوانان 6 اوریل دردل آن اعتراضات کارگری و برای حمایت از آن بوجود آمد...

میخواستم بگویم که میدان تحریر مصر آغاز کار نبود، بلکه جنبش های کارگری و اجتماعی در مصر سابقه قدیمی ترداشته و گام های مهمی ازپیش برداشته است. مانع و محدودیت و نقطه ضعف برجسته جنبش انقلابی کردستان این است که از میدان آزادی بیشتر فرا نرفته است. هر چند در دانشگاه ها تحرکات و اعتراض و تظاهرات محدودی وجود داشته است، اما تا کنون در کارگاه ها و محلات و ادارات دولتی نشانه قابل توجهی از تحرک دیده نمی شود. حتی جنب و جوش محدودی برای سازمانیابی توده ای در این مراکز کار و زندگی مردم به چشم نمی خورد.

ما بر این واقفیم که، بدون متشکل شدن در تشکل های توده ای و حزبی، درب پیروزی به روی تود های مردم باز نمی شود. بخصوص نقش طبقه کارگر حیاتی است. بدون حرکت و نقش برجسته این طبقه جنبش دچار خلا شده و نقطه ضعف بزرگی خواهد داشت و پیروزی اش سخت و دشوار خواهد بود. تجربه مصر و تونس این حقیقت را آشکا را به ما نشان می دهد. برای مثال در مصر علاوه بر اعتراضات کارگری سالهای قبل، چیزی که در نهایت توازن قوا را به نفع جنبش تغییر داد و مساله سرنگونی رژیم مبارک را تعیین تکلیف کرد، به میدان آمدن قدرتنمد طبقه کارگر بود. این واقعیتی غیر قابل انکار است که زمانی طبقه کارگر به حرکت در آمد و بخصوص کارگران کانال سوئز قیام کردند، رژیم مبارک را به زانو در آورده و وادار به تسلیم نمود.

در عراق و کردستان هم این مساله ای بسیار حیاتی و در همان حال امکان پذیر و سرنوشت ساز است که طبقه کارگر به میدان بیاید. این در ابعاد بزرگی هم ضامن پیروزی و هم ضامن رادیکال شدن و تعمیق محتوای انقلابی جنبش اعتراضی کنونی است.   

اکنون زمان آن فرا رسیده است که کارگران و مردم در کارگاه و محله و اداره و دانشگاه و هر جای دیگر، دور هم جمع شوند، مجامع عمومی خود را برپا کنند و مشکلاتشان را با هم در میان بگذارند و متشکل شوند... اکنون زمان آن فرا رسیده است تا شوراهای محلات و کارگاه و دانشگاه ها تشکیل و تشکلهای متنوع دیگر مانند سندیکا های کارگری، تشکل جوانان و زنان بوجود آیند و سر بر آورند.  بیانیه و مطالباتشان را مطرح واعلام کنند و راه پیشروی شان را تعیین وهموار سازند.

 کسب دستاوردهای بزرگ برای این جنبش، بدون تشکل های قوی توده ای و حزبی بسیار سخت است و خطر شکست تهدیدش می کند. رفع این خطر و این نقطه ضعف قبل از هر کس و هر چیز بر عهده کمونیسم و کمونیست ها و بطور مشخص وظیفه حزب کمونیست کارگری است. کمونیسم و این حزب اکنون در بوته آزمایش است. اگر کمونیسم و کمونیست ها برای جبران این کمبودها نقشه نداشته باشد، اگردر عمل و سریعا دست به اقدام نزند، اگر روزمره در این مسیر و با معیارهای قابل اندازه گیری پیش نرود، بویژه بلحاظ سازماندهی کارگران و توده های مردم زحمتکش و جوانان و آزادیخواه و زنان، بدور حزب و کمیته های حزبی در کارخانه و محله دانشگاه و راه نشان دادن و راهگشایی برای ایجاد تشکل های توده ای در همه آن مراکز ...، به این معنی است که حزب بزرگ ترین فرصت تاریخی را از دست می دهد. در این صورت، حزب از جواب به بزرگترین شرط پیروزی جنبش عاجز و در آینده هم کم ترین فرصت و مجال برای نقش خود باقی می گذارد.

این کارها اگر در شرایط روتین چند سالی طول بکشد، اما درشرایط انقلابی برای انجام این کارها، چند روز و  هفته وماه فرصت هست. اگر انجام نشوند، شرایط و جبنش به راه دیگر کشیده می شود. راهی که نه برای کمونیسم دستاوردی داشته و نه به نفع کارگران مردم  تمام خواهد شد. این یک هشدار جدی برای ما کمونیست ها و حزب کمونیست کارگری است.

 

مظفر محمدی: از نظر شما تحولاتی که در کردستان عراق در جریان است یک قیام و انقلاب است یا جنبش اعتراضی برای خواستهای معینی؟ شما خواستار قیام وانقلابی بلاواسطه و فوری و در کوتاه ترین مدت هستید و یا تحقق خواستها و کسب پیروزی هایی ولو کوچک که راه تغییر بنیادی را هموار کند؟ بطور کلی ظرفیت و توان این جنبش برای تحقق خواستهایش و یا یک تغییر بنیادی را چگونه می بینید؟ و موانع ومحدودیت های جنبش در کردستان عراق را چگونه ارزیابی می کنید؟  شما پیروزی جنبش را چگونه تعریف می کنید  و پروسه به پیروزی رساندن جنبش را چگونه می بینید و یا چگونه باید باشد؟ خواستهایی که به تحقق این پیروزی کمک می کنند کدامند؟

ریبوار احمد: تا کنون اینجا و آنجا هم مقوله قیام و هم انقلاب از جانب ما بکار برده شده است. اگر زیاد به مقولات نچسپیم هر نوع به میدان آمدنی ممکن است قیام مردم نامیده شود. یا هر جنبش انقلابی به شیوه دلبخواهی انقلاب تعبیر گردد. اما اگر بخواهیم آن مفاهیم را با دقت بکار ببندیم  و جنبش کنونی را با آن بشناسیم، آنطور که مورد نظر سوال شما است،  جواب من به سوال شما این است که آنچه که امروز در عراق و کردستان در جریان است را نمی توان قیام و انقلاب به معنای خیزش توده ای برای به زیر کشیدن و سرنگونی قدرت  نامید. به آن معنا که در مصر و تونس گذشت و سرنگونی رژیم را در دستور خود گذاشته باشد و توانایی این کا ر را داشته باشد.                   

اجازه بدهید کمی بیشتر این را بشکافم. قیام به معنای حرکتی برای سرنگونی رژیم، به درجه بالایی از به میدان آمدن توده ای نیاز دارد. یک رهبری انقلابی می خواهد که سرنگونی را در دستور داشته باشد. اندازه ای از جمع شدن مردم حول حزب سیاسی پیشرو و انقلابی  خود و در  تشکلهای توده ای می خواهد و بسیج مردم حول یک خط و پلاتفرم سیاسی برای سرنگونی. و بالاخره خواست سرنگونی از آرزوی مردم به تصمیم آنها برای سرنگونی تبدیل شود.

به نظر من، هیچکدام از این شرایط  در جنبش کنونی عراق و کردستان فراهم نیست. به میدان آمدن مردم در مقایسه با نیازهای یک انقلاب محدود است. مردم از حاکمان عصبانی اند و تغییر قدرت را دوست دارند اما تصمیم به سرنگونی و اقدام به آن را در دستور خود نگذاشته اند. مردم مجموعه ای خواست معین حال کم یا زیاد در دستور قرار داده که می خواهد از طریق تحمیل این خواستها به حاکمان کنونی، تغییراتی به نفع زندگی خود ایجاد کند. همچنین تا کنون در عمل رهبری انقلابی معینی برای جنبش تامین نشده است که بخواهد و بتواند حاکمیت را بزیر بکشد. برای مثال در کردستان 3 جریان سیاسی در جنبش و در رهبری آن قرار دارند. جنبش "گوران" که وزن بیشتری دارد، به هیچوجه خواستار سرنگونی حاکمیت احزاب نیست و آشکارا اعلام کرده است که خواهان اصلاح حاکمیت از طریق انحلال دولت و پارلمان کنونی و برگزاری انتخابات دیگر است. جریان اسلامی هم خواستار سرنگونی و تغییر حاکمیت نیست. این ها حتی خواهان تغییرات کم تری هستند. جریان کمونیستی در این جنبش معتقداست که جامعه نیازمند تغییرات بنیادی است و این از راه انقلاب ممکن است. اما این کمونیسم ضعیف ترین جریان درون جنبش است. وزن کمونیسم در رهبری جنبش ضعیف است. با وجود نقش کمونیسم، درسیاست و افق و پلاتفرم جنبش، جایی برای انقلاب باز نشده است. کمونیسم به لحاظ سازماندهی حزبی و  توده ای هم ضعیف است... به همه این دلایل می گویم که شرایط برپایی یک انقلاب فراهم نشده است.

با توجه به دلایلی که گفتم، من طرفدار این نیستم  که یک قیام فوری و کوتاه مدت در دستور جنبش اعتراضی کنونی مردم گذاشته شود. از نظر من این یک اشتباه تاریخی بزرگ است. نباید با قیام بازی کرد! این بازی خطرناکی با سرنوشت جنبش و مردم این جامعه است. این کار بیش از آن که تجربه مصر و تونس را تکرار کند، خطر تجربه خونین  لیبی را خاطرنشان می سازد. در ادامه هم به جای اینکه مردم به نقش اراده و تصمیم انقلابی وتوانایی خود بنازند و افتخارکنند، بعید نیست به موقعیتی بیفتند که بچه هایشان از سر زبونی، پلاکاد تمنا از جنابان سرکوزی و کلنتون و غیره  دست بگیرند و بخواهند که آنها به دادشان برسند. باید این حقیقت را متوجه باشیم که قیام زودرس و بی موقع این خطر را دارد که کردستان را به طرف شرایطی مانند لیبی بکشاند. رفتاری که اکنون قذافی با مردم دارد، به همان شیوه واندازه از بارزانی ، تالبانی، مالکی، صدر و حکیم و علاوی و احزابشان انتظار می رود. حاکمیت در عراق و کردستان قدرت میلیشیا، طوایف و عشایر است. پیش بینی می شود که قدرتمندان در جنگ نهایی تا آخرین گلوله شان را برای ریختن خون مردم و حفظ حاکمیتشان شلیک کنند.

من برعکس معتقدم که روند درازمدت تر و آرام تر به نفع روند انقلاب است. گام های آرام اما محکم تر بیشتر کارساز است. در روسیه قدیم، انقلاب در فوریه شروع شد که بلشویک ها در اقلیت بودند و تا اکتبر به درازا کشید که بلشویک ها در جریان آن قوی ترشدند و توانستند فرمان قیام بدهند و رهبری اش را به دست بگیرند. ما هم اگر این شانس را داشته باشیم که تجربه و شیوه بلشویک ها را پبش بگیریم، و تا ماه فوریه و مارس آینده هم به جایگاهی که بلشویکها در اکتبر به آن رسیدند، برسیم، مسیر بسیار موفقی را به نفع کمونیسم و سازمان دهی انقلاب و تغییر نظام سیاسی طی خواهیم  کرد.

این را باید به روشنی پیش چشم داشت که کمونیسم می تواند تضمین کند که جامعه عراق و کردستان و جنبش های انقلابی کنونی راه و مسیر درست را طی کرده و از خطر تبدیل شدن به نوع لیبی این تجارب، که تاثیر مخربی بر منطقه و جهان هم خواهد داشت، دور شود.

قبلا هم گفته و نوشته ام و بخصوص در "یک قیام و سه تاکتیک" گفته ام  که راه پیروزی و پیشروی جنبش در گرو این است، مسیری را طی کند که در آن فضای سیاسی جامعه تعمیق شده، آگاهی مردم  بالارفته به طوری که ظرفیت و آمادگی آن را بدست بیاورند که میان آلترناتیوهای سیاسی در صحنه جامعه با هوشیاری کامل انتخاب سیاسی خود را بکنند. صفوف مردم متحد و متشکل شود و در گام های اول خواستهای معینی متحقق شوند که هم اعتماد به نفس مردم بالا رفته و تقویت گردد و هم فضا برای پیشروی بیشتر جنبش باز شود، و هم دست حاکمان را برای سرکوب ببندد. از این بابت من حتی این را یک نقطه ضعف و تاکتیک غلط تلقی می کنم که جنبش و روند تظاهرات ها به مسیرخشونت آمیز کشانده شوند، حتی اگر پرت کردن سنگ به طرف مقر و دفتر یک حزب هم باشد.

این تنها به حاکمان  بهانه سرکوب زودرس می دهد. در حال حاضر اگر جنبش بتواند در  زمینه هایی خواستهایش را به حاکمان تحمیل کند، گام بزرگی به جلو برداشته است و راه را برای گام ها بعدی هم هموار کرده است.

برای مثال خواستهایی چون:

- آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی و توده ای و حزب و تشکل درست کردن و آزادی نقد و ابراز نارضایتی و اعتراض واعتصاب. از این لحاظ ضروری است بویژه قانون پارلمان برای تظاهرات و قوانین احزاب و قوانین دیگر در جامعه الغا گردند و آزادی بی قید وشرط سیاسی اعلام گردد.

- جلو فساد و غارت و دزدی ها گرفته شود. از جمله، هم میزان دارایی و ثروت مسوولان حزبی و حاکمان برملا شده و هم منبع این ثروت که از کجا آورده اند به مردم اعلام گردد.

- بر اساس استاندارد زندگی مدرن جهان امروز، حد و مرز حقوق ماهانه مسوولین تعیین شده که حداکثر، از دو برابر ماهانه کارگران و کارمندان متوسط بیشتر نباشد.

- همه کسانی که مستقیم یا غیرمستقیم در تیراندازی و کشته و زخمی کردن مردم و حمله به مراکز نشر و اطلاع رسانی ...، دست و شرکت داشته اند، شناسایی و محاکمه شوند.

- رفاهیات ابتدایی و حیاتی مانند آب، برق ، سوخت، بهداشت،  دکتر و درمان و رفاهیات دیگر...، در حد رفع کامل نیازمندیهای مردم، تامین گردند.

- بیمه بیکاری یا شغل  و دستمزد متناسب با نیاز خانوار کارگری و میزان تورم و گرانی تامین گردد.

این مطالبات یا حتی چند مطالبه از میان آنها، اگر در گام اول به حاکمیت تحمیل شوند، هم در توان و ظرفیت جنبش  و توازن قوا است و هم گام های آینده ما را برای تغییر زیربنایی، تسهیل می کند.

 

مظفر محمدی: در کردستان عراق مردم دست رد به سینه احزاب بورژوایی و ناسیونالیست کرد و حاکمیت و مشروعیت آن زده اند. آیا این به معنای بی اعتبار شدن و افول جنبش کردایه تی و احزاب نماینده آن در کل منطقه است؟ عکس العمل احزاب راست و قومی و ناسیونالیست در کردستان ایران نسبت به تحولات کردستان عراق چگونه است؟ "چپ" ها چه می گویند؟ و یا میزان همبستگی مبارزاتی مردم کردستان ایران از کردستان عراق تا کنون، چه از جانب احزاب و جریانات و چه کارگران و مردم، چقدر وچگونه است؟ انتظارات شما چیست؟ از حزب برادر، حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست و کمیته کردستان آن در تحقق این همبستگی راضی هستید؟

ریبوار احمد: احزاب جنبش "کردایه تی" در منطقه، در این 20 سال که ناسیونالیسم در کردستان عراق رونق داشت، همیشه خود را هم ملت، هم جنبشی، برادر و خواهر و هم سرنوشت تعریف کرده اند. این مفاهیم ورد زبانشان شده و در هر پیروزی و دستاوردی که با اتکا به قلدری دولت امریکا و دخالت ارتجاعی ترین جنبش و احزاب و دولت های منطقه حاصل شده،  پیام تبریک و حمایت فرستاده و در شادی و پایکوبی هایشان بگرمی شرکت داشته اند. این جریانات همواره پشت حاکمیت میلیشیا و فاسد و ستم کار را گرفته اند. اما دوستی و برادری و هم سرنوشتی دوطرفه است. نمی شود شریک خوشی ها و پیروزی ها بود اما در ناخوشی ها و شکست ها شریک نشد. حتی مردم این بی انصافی را از آنها نمی پذیرند! و امکان این مانور را به آنها نمی دهند. بی اعتبار شدن و از دست رفتن رونق ناسیونالیسم و "کردایه تی" در کردستان عراق، همان نتیجه و تاثیر را بر جنبش کردایه تر در کل منطقه خواهد داشت. حال ممکن است همه در یک حد نباشند. مردمی که 20 سال است تحت حاکمیت ستمکارانه بورژوازی ناسیونالیست کرد در کردستان عراق زندگی می کنند و رنج می کشند، با مردمی که دورادور این تجربه را می بینند،  تفاوت دارد و یک جور فکر نمی کنند. اما در هر حال اگر چه به یک میزان و حد نیست اما تاثیر بزرگی خواهد داشت.

 موضع احزاب و جریانات ناسیونالیستی درون جنبش "کردایه تی" در ایران و منطقه، در مقابل جنبش اعتراضی مردم کردستان عراق بسیار آشکار و روشن است. دل نگرانی هایشان نشان از این است که، شکست ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق، در همان حال، شکست آنها هم هست. به همین دلیل خیلی زود عکس العمل نشان دادند و بیانیه حمایت از حاکمیت فاسد اتحادیه میهنی و پارتی صادر کردند و در سنگر مقابل و بر علیه جنبش انقلابی مردم ایستادند. من زمانی پیام شان را دیدم، یاد موضع قذافی در مقابل انقلاب تونس افتادم. قذافی می دانست که انقلاب تونس، مردم لیبی را به انقلاب علیه او تشویق می کند. به  همین دلیل با نگرانی و دلهره به سرزنش مردم تونس پرداخت و گفت چرا بن علی را نمی خواهند و علیهش قیام می کنند، مگر رهبری بهتر از او را پیدا می کنند! به جای پایین کشیدن او می بایست می گفتند، تا آخر عمر رهبرشان باشد!

 برای همه آشکار بود که این حرفهای قذافی که در ظاهر خطاب به مردم تونس بود، اما در واقع مخاطبش مردم لیبی بود که آنها این رفتار را با  او نکنند. جریانات ناسیونالیست کرد منطقه هم همین رفتار را در مقابل حاکمیت و جنبش انقلابی مردم دارند. نمونه ای از قذافی کردی شده اند. شکی نیست مردم کردستان عراق و کردستان ایران و منطقه، این موضع را فراموش نمی کنند و این رفتار بر جایگاه و موقعیت و آینده آنها در منطقه تاثیر خواهد داشت. هم شکست تجربه بورژوا ناسیونالیستی کرد در عراق و هم موضع نیروهای ناسیونالیسم کرد در منطقه در دفاع از این تجربه فاسد و ارتجاعی و ظالمانه، در افول و شکستن اعتبار و پایگاه اجتماعی این نیروها و همه ناسیونالیسم کرد تاثیر به سزایی خواهد داشت.

در میان جریانات چپ منطقه موضعگیری کومه له بسیار جای توجه است. کومه له به شیوه شرمگینانه، موضعی چنان آبکی گرفته تا در واقع، حاکمیت بورژوازی ناسیونالیست کرد را راضی کند. در مقابل سرکوب و کشتار مردم، دستگیری و ربودن فعالین کارگری و مردم چیزی نمی گویند، و به شیوه ای مبهم می گویند، از بعضی جوانب اتفاقات نگران اند! معلوم نیست منظورشان سنگ باران کردن مقر پارتی و تظاهرات بر علیه حاکمیت کردی است یا کشتار کودکان و  نوجوانان! به نوعی خواستهای مردم را عادلانه می نامند که جلال طالبانی و مسعود بارزانی هم میگویند و در این هنری دیده نمی شود. کومه له موضع خود را چنین توجیه می کند که آنها نیرویی خارجی اند و به خود اجازه نمی دهند موضعگیری بیشتر و یا دخالت کنند. اما در 20 سال اخیر این ها با فرستادن پیام به حاکمان ستمکار و فاسد کردستان و نشان دادن دوستی و احساسات و تبریک گویی و اعلام موضع در قبال پیروزی های ناسیونالیسم کرد، هیچ وقت آن محدودیت ها را برای خود قائل نشده اند.

اما وقتی نوبت مردم  و نارضایتی هایشان و جنبش شان علیه حاکمان و سرکوب فعالین و کمونیست ها می رسد، آنها نیرویی خارجی اند که گویا نباید دخالت کنند! در حقیقت موضعگیری تا کنونی آن ها در این شرایط، نوعی توجیه مشروعیت حاکمیت احزاب ناسیونالیست  و به دست آوردن دل آنها است.

در رابطه با انتظارات و توقعات می توان گفت، متاسفانه  تا کنون در سطح آشکار و علنی، نشانه ای برجسته از حمایت مردم کردستان ایران از مردم عراق و کردستان دیده نمی شود. آشکار است که مردم کردستان ایران بطور کلی و عموما حامی اند. اما هنوز این  قالب اقدامات معینی به خود نگرفته است.  می شود گفت به عمل در نیامده است.

حزب کمونیست کارگری- حکمتیست موضع روشن و صریحی داشته و بطور جدی و محکم پشت مردم و جنبش و  خواستهایشان را گرفته است. وبرای هرگونه همکاری با حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان و در جهت تقویت و به پیروزی رسیدن جنبش اعلام آمادگی کرده است.

انتظار می رود که حزب حکمتیست، مردم ایران و  کردستان را برای همبستگی و حمایت از جنبش انقلابی در عراق و کردستان به حرکت در آورده و  صدای حمایت صریح و آشکار مردم بلند گردد. همچنین موضع جریانات ناسیونالیست در پشتیبانی از حاکمیت فاسد وستمکار اتحادیه مهینی و پارتی را در میان توده های مردم ایران و کردستان افشا و رسوا کند.

از همه مهمتر این است که حزب حکمتیست نقش مهمی در انتقال تجارب این جنبش به میان مردم کردستان ایران و سراسر ایران ایفا کند و در آنجا هم جنبش توده ای به شیوه ممکن، حول خط وافق پیشرو و خواستهای معین سازمان یابد. این خود، نیرو و توان بیشتری به جنبش در عراق و کردستان هم می بخشد.

همجنین ضروری است که در ابعاد ایران و جهان، پرده سرکوب حاکمیت درعراق و کردستان  را کنار زده و افشا کند. در فعالیت های خارج کشور حزب حزب کمونیست کارگری عراق و  کردستان شرکت فعال داشته باشد. این فعالیت ها نقش مهمی در محدود کردن و ممانعت کردن از سرکوب حاکمان عراق و کردستان داشته و پشتیبانی و همبستگی بین المللی از جنبش را جلب  می نماید.

سرانجام، انتظار من این است که حزب حکمتیست هم بلحاظ هماهنگی سیاسی و هم نیروی عملی برای همکاری دو حزب عراق و کردستان، هر کاری می تواند انجام دهد. آنچه که تا حال انجام شده در بعد حمایت سیاسی و معنوی، قابل ستایش است. اما از جنبه های دیگر هنوز در سطح بسیار ضعیفی است.