جزیره مرگ قتلگاه جوانان چپ آذر مدرسی طی یک هفته گذشته میلیونها انسان در سراسر دنیا با چشمان ناباور شاهد لحظه به لحظه یکی از وحشیانه ترین کشتارها در نروژ بودند. بمبگذاری در مرکز شهر اسلو و قتل عام وحشیانه بیش از ٨٠ جوان و نوجوان در جزیره اوتویا، "جزیره مرگ"! جزیره اوتویا جزیره ای شناخته شده برای اتحادیه های کارگری اسلو و سازمانهای چپ در نروژ، در عرض ٩٠ دقیقه به حمام خون و قتلگاه جوانانی تبدیل شد که برای شرکت در مدرسه تابستانی سازمان جوانان حزب کارگر به آنجا رفته بودند. میلیونها نفر با دیدن تصاویری وحشتناک و دلخراش از جوانان بیدفاع و بیگناهی که به خون آغشته شده و یا هراسناک برای نجات جان خود به دریا پناه برده بودند یا در میان صخره های جزیره سنگر گرفته بودند، در دلهره، هراس، خشم و شوکی که به مردم در نروژ وارد شد سهیم شدند. تعقیب کردن کل صحنه های دلخراش این جنایت و سنگدلی غیر قابل تصور قاتل، بدون ریختن اشک و سهیم شدن در درد و غم کسانی که فرزند خود را در این ترور برنامه ریزی شده از دست دادند غیر ممکن بود. اما یک هفته پس از این فاجعه اذهان مردم نروژ و دنیا یکبار دیگر متوجه خطر نژاد پرستی، راسیسم، فاشیسم، نئونازیسیم، ابعاد و ظرفیت تروریستی آن شد. سوال اینکه چرا در نروژ که به جزیره صلح و آرامش پس از جنگ دوم معروف است چنین جنایتی با این درجه از سبعیت اتفاق می افتد، اینکه آیا این جنایتی از روی جنون فردی یک راسیست منفرد است و بالاخره اینکه آیا کشتار ٢٢ ژوئیه رعد و برق در آسمان بی ابر در نروژ بود؟ در ذهن هر کسی بوجود آمد. گزارش پلیس و اعترافات "برویک" مبنی بر ارتباط او با جریانات دست راستی در اروپا و بویژه در انگلیس، اعلام اینکه در این جنایت تنها نبوده و دوستانش در نروژ و سوئد آماده انجام کشتارهائی مشابه هستند، همگی حاکی از این واقعیت است که این قتل عام برنامه ریزی شده، سازمان یافته و در کمال خونسردی و حسابگرانه انجام گرفته است و انتخاب قربانیان اتفاقی نبود. امروز سازمان یافتگی این جنایت، ابعاد راسیسم و فاشیسم در اروپا، زمینه های آن، راههای مقابله با آن نه فقط روی میز دول ارتجاعی غرب که روی میز تک تک شهروندان اروپا رفت. این بعد و ظرفیت جنایتکارانه از جریانات راسیستی برای مردم اروپا ناشناخته و غیر قابل لمس بود. برای مردم اروپا هالوکاست متعلق به تاریخ و فاشیسم هیتلری بود. ظاهرا دنیا از این تجربه تلخ درس گرفته و تکرار آن غیر ممکن بود. هالوکاست اوتایو این واقعیت تلخ را در برابر چشمان ناباور مردم نروژ و اروپا قرار داد که فاشیسم و نئونازیستها هنوز ظرفیت ایجاد هالوکاستهای دیگر و در ابعادی به مراتب فاجعه بارتر را دارند. نشان داد نئونازیسم صرفا از مهاجر، سیاه پوست، مسلمان و یهودی قربانی نمیگیرد. نشان داد فقط محلات مهاجر نشین، قبرستان یهودیان و مساجد مسلمانان نیست که مورد حمله راسیستها قرار میگیرد، نشان داد این فاشیسم امروزهم مانند اسلاف خود اولین قربانیان خود را ابتدا از میان کمونیستها، و هرچه خود را با کمونیسم و مارکسیسم تداعی کند، میگیرد. جرم قربانیان جوان و بیدفاع هالوکاست اوتایو چپ و کمونیست بودنشان و قتلگاه مدرسه تابستانی سازمان جوانان حزبی که جامعه آنرا چپ میداند، بود. با روشن شدن هویت سیاسی قاتل و اینکه وی بیش از ده سال عضو حزب نژادپرست "ترقی" (که در حال حاضر در نظرسنجیها حدود ٢٠ درصد رای دارد) بوده، موج اظهار نگرانی از رشد "بیگانه ستیزی" و تقابل "بیگانه ستیزان" با مهاجرین و در درجه اول با مسلمانان مهاجر از طرف سران مرتجع دول غربی شروع شد. و البته در کنار آن اقداماتی در جهت هرچه بیشتر پلیسی کردن جامعه، افزایش کنترل پلیسی بر زندگی مردم تحت عنوان مقابله با "بیگانه ستیزی" در همه کشورهای اروپائی شروع شد. سران دول ارتجاعی تلاش میکنند ابعاد خطر نئونازیسم را به ضدیت "مسیحیان افراطی" و "بیگانه پرستان" با مسلمانان و مهاجرین محدود کنند اما انتخاب محل و قربانیان به روشنی نشان از ضدیت راسیسم دولتی و غیر دولتی نه فقط با مسلمان و مهاجر بلکه با چپ، که تاریخا مورد تعرض فارشیسم و نازیسم بوده، میدهد. میدیای نوکر طبق معمول بعنوان بلندگوی ارتجاع یکصدا از "برویک" بعنوان "تفنگچی دیوانه" نام میبرند تا جنبشی که "برویک" به آن تعلق دارد را مصون نگه دارند. "برویک" عنصر افسار گسیخته با ظرفیت جناتکارانه جنبشی است که کامرون ها، مرکل ها، سارکوزی ها، اوباما ها در راس آن اند. سران دولتی، "سیاستمداران"، میدیا و لشگری از "محققین و کارشناسانی" که خود تئوریزه کننده، خط دهنده و منشاء راسیسم و ورژن فوکول کراواتی "برویک" اند، کسانیکه هر روزه از بلندگوی دولت و میدیا خطر گسترش مهاجرت و پناهندگی را "خاطر نشان" میکنند، با آمار و ارقام متکی بر تحقیقات خود میزان "بالای" جنایت در میان مهاجرین به جامعه یادآوری میکنند. کسانیکه خطر رشد کمونیسم در میان جوانان ناراضی و مقابله با آنرا تحت عنوان چپ افراطی را مداما جار میزنند، یکباره به یاد مقابله با "بیگانه ستیزی" افتاده اند. این شارلاتانهای سیاسی حتی از نام بردن از راسیسم، نازیسم و نئونازیستها ابا دارند. "برویک" و برویکها بر شانه این قدرتگیری راست ارتجاعی رشد کرده و میکنند. بی دلیل نیست "فرانسیسکو اسپرونی" یکی از وزرای سابق "برلوزکونی" رسما از قتل عام نروژ بعنوان "تلاشی برای دفاع از تمدن غرب" دفاع میکند. کشتار ٢٣ ژوئیه نروژ زنگ خطری برای کل اروپا بود اما بطور واقعی قدرتگیری جریانات نئونازیست و راسیست مدتها است شروع شده است. صاحب نماینده شدن احزاب راسیستی چون "حزب سوئد"، "فنلاندیهای واقعی"، "حزب آزادی" هلند، "جبهه ملی" فرانسه، در پارلمانها، حضور"حزب مردم" دانمارک در دولت ائتلافی این کشور، وجود ۳۹ نماینده از احزاب راسیست در پارلمان اروپا اولین زنگ خطر و نشان از رشد راسیسم در اروپا بود. خطری که مردم بشردوست اروپا آنرا ندیده گرفتند و چشم بر آن بستند واحزاب محافظه کار و دول غربی تلاش کردند این جریانات را "کنترل" و "رام" کنند. حمام خون اوتویا مردم اروپا را در کمال ناباوری درمقابل این واقعیت تلخ و هراسناک قرار داد. دولتهای ارتجاعی جنجالهای تبلیغاتی در مورد ضرورت مبارزه علیه تروریسم را راه اندخته اند و این فرصت را غنیمت شمرده و با نشان دادن ضرورت کنترل بیشتر دولت و ماشین پلیسی آن بر زندگی مردم، تعرض به حقوق مدنی شهروندان و پلیسی کردن فضا تحت عنوان دفاع از شهروندان و مبارزه علیه تروریسم را عملی کنند. سوال این است آیا طبقه کارگر و مردم متمدن و بشر دوست اروپا یکبار دیگر فریب این تبلیغات را میخورند و مبارزه با راسیسم را به دولتهای خود واگذار میکنند یا خود را برای مقابله ای سازمان یافته و متحد علیه این راسیسم لجام گسیخته آماده میکنند.
|