TLogo


 

انتخابات و صفبندی جدید بورژوازی

جدال بالائی ها ربطی به مردم ندارد

آذر مدرسی

با نزدیک شدن انتخابات مجلس صفبندی های جدیدی در میان جناحهای جمهوری اسلامی شکل گرفته است. اتحادهای سابق جای خود را به شکافهای جدید داده است. شکاف، اختلاف و کشمکش در درون اصولگرایان تشدید شده و هر روز ابعاد وسیعتری به خود میگیرد. فشار طرفداران بیت امام بر احمدی نژاد و طرفدرانش دامنه گسترده تری به خود گرفته است. از طرف دیگر افشا گری احمدی نژاد از فساد مالی سپاه پاسداران، اعلام آمادگی همکاری با دولت آرژانتین برای تحقیق در مسئله بمبگذاری سال ٩٤ با علم به اینکه رفسنجانی، محسن رضائی، ..... در لیست متهمین هستند، نشان از حاد شدن این کشمکش دارد. جنگ اینبار بیش از همیشه بر سر تغییر آرایش و بالانس قدرت میان بخشهای مختلف بورژوازی در قدرت، سهیم کردن یا نکردن بخشهای دیگر بورژوازی در قدرت و بالاخره بیرون بردن جمهوری اسلامی از موقعیت نابسامان کنونی است. بدست آوردن اکثریت در مجلس بخشی جدی از این جدال است.

برای هر دو جناح تعیین تکلیف بالانس قدرت میان مجلس و دولت احمدی نژاد در دوسال ادامه حیات اش است. دو سال دیگر احمدی نژاد و طرفدارانش و جناح بیت امام باید در قالب دولت و مجلس با هم حکومت کنند. برای طرفداران بیت امام بدست آوردن اکثریت در مجلس و کنترل دولت احمدی نژاد از این طریق هدف است. متقابلا برای جناح احمدی نژاد بدست آوردن اکثریت در مجلس امکانی برای کوتاه کردن دست ولی فقیه و حامیانش و آزاد کردن دولت از کنترل دستگاه مذهبی و امکان  پیشبرد برنامه های سیاسی و اقتصادی خود است.در عین حال برتری هریک بردیگری، پیش زمینه‌ای برای موفقیت هر یک در انتخابات ریئس جمهوری دو سال آینده خواهد بود. از اینرو از هم اکنون مبارزه انتخاباتی میان این دو جناح با شدت خاصی شروع شده است. جناح بیت امام "کمیته وحدت اصولگرایان" را باهدف تعیین استراتژی خود در انتخابات تشکیل میدهد. از طرف دیگر ٥٢ مدیر دولتی طرفدار احمدی نژاد، با هدف کاندید شدن برای نمایندگی مجلس نهم، از مسئولیتهای خود استعفا میدهند.

پیش بینی اینکه سرانجام صف بندیهای این دو جناح به کجا میرسد، هنوز زودرس است. حمله ها و عقب نشینی ها، یارگیری ها و خط و نشان کشیدن ها، کماکان ادامه دارد. همه چیز حکایت از تداوم این زورآزمائی و تعیین تکلیف نشدن این جدال دارد. جدالی که هر دو جریان اذعان دارند که نباید به موقعیت جمهوری اسلامی در مقابل توده مردم منتفر از کلیت این رژیم، خدشه ای وارد کند. هردو توافق دارند که امکان کوچکترین عرض اندامی به این آتش زیر خاکستر ندهد.

هر دو جناح به روشنی میدانند افول جنبش سبز، نا امیدی مردم از سبز، نه فقط نشان خاک سپاری نفرت و خواست سرنگونی رژیم نیست، برعکس مردمی که یکبار دیگر به جدال جناح های درونی جمهوری اسلامی امید بسته بودند از این تجربه درس گرفته اند. درس پیشبرد مبارزه مستقل و با اتکا به قدرت و تشکل خود. جدال سبز و سیاه در دوره گذشته و بیگانگی و ضدیت هر دو با خواستهای رادیکال بخشهای مختلف مردم، و ماهیت ارتجاعی جریانات بورژوائی را بیش از بیش برای مردم و بویژه طبقه کارگر روشن کرد. جمهوری اسلامی به خوبی میداند که امروز با درس گیری از تجارب جنبش سبز و دوخرداد، سرها به طرف آلترناتیو چپ، آلترناتیو رادیکال و راه حل سرنگونی انقلابی همه شان، برخواهد گشت. طرفین جدال در اینکه نباید در این میان امکانی به مردم داد، تردیدی ندارند. 

بازیگران اصلی این جدال، دو بخش اصولگرایان اند. بورژوازی ایران و دول غربی بیش از هر جریانی این دو بخش، یعنی دو بخش اصولگرایان، را بعنوان طرف حساب خود تحت نظر دارند. نه صرفا به این دلیل که در حاکمیت اند. بلکه و اساسا به این دلیل که این دو بخش یک جناح، نماینده "منافع واقعی" طیف های مختلف بورژوازی ایران اند. سبز، اصلاح طلبان و خیل طرفداران غیر حکومتی و "اپوزیسیون" آنها، اساسا در شکاف این دو بخش است که امکان ایفای نقش را دارند.

موقعیت جنبش سبز، و کل اپوزیسیون سبز شده از راست تا چپ آن، در این شرایط  رقت آور و اسفبار است. پروسه تجزیه در صفوف سبز، مدتها است آغاز شده است. به میدان آمدن احمدی نژاد، بعنوان مخالف جدی و در قدرت ولایت فقیه، این جنبش را با بحران هویتی جدی روبرو و پروسه تجزیه این جنبش را تسریع کرده است.   

با شروع جدال انتخاباتی، هر یک از دو بخش اصولگرایان تلاش میکنند طیفی از این لشگر سرگردان، بی رهبر و بحران زده را به خود جلب کنند. طیفی از سبز در داخل و خارج، تلاش میکنند حول مطالباتی خود را متحد کنند. وعده "عدم حذف کامل اصلاح طلبان" برای داغ نگاه داشتن تنور انتخابات،  این صف را مجددا به میدان آورده است و مسئله شرکت یا عدم شرکت "اصطلاح طلبان در انتخابات، را در مقابل بخشی از سبز قرار داده است. گنجی یکی از استرتژیست های اصلاح طلبان، هشدار میدهد که نباید به بازیچه دست ولی فقیه تبدیل شد، و به این انتخابات مشروعیت داد. خاتمی سمبل نوسان و سانتر در جنبش "اصلاح طلبان"، به روال همیشگی قدمی به امام نزدیک میشود و پس از نقد هم جنبشی هایش "موضعی رادیکال" و سبز پسند میگیرد. این "قهرمان" و "پهلوان پنبه"  اصلاح طلبی، که بطور دائم از طرف صفوف خود مورد حمله قرار میگیرد،  مسئله رفع حصر سران سبز را بعنوان "آزادی انتخابات" و شرط شرکت در انتخابات طرح کرده است.  

رفسنجانی یکبار دیگر امکان پیدا کرده  است تا نقش متحد کننده خود را ایفا کند و برای نزدیک کردن "اصلاح طلبان معتدل" و "اصولگرایان" حول مقام رهبری، تلاش کند. بخش ناراضی تر سبز،  که به کسب چند کرسی در مجلس قانع نیست، مسئله "انتخابات آزاد" یا "تحریم انتخابات" را طرح میکنند. جریانی که تا امروز اعتراضی به مضحکه های انتخابات در جمهوری اسلامی نداشته، امروزه به یاد آزادی انتخابات افتاده و اعلام میکند انتخابات غیر آزاد مشروعیتی ندارد. جریانی که در اختناق سیاسی و سرکوب سی سال گذشته و در قدرت سهیم بوده، امروز یکباره به یاد آزادی انتخابات افتاده است. جریانی که شکست در انتخابات رئیس جمهوری امکان ابراز وجود بعنوان "اپوزیسیون" را به آن داد، امروز وقیحانه پرچم دروعین "آزادی و انتخابات آزاد" را بلند میکند. و رئیس جمهوری منتخب غیر آزاد ترین انتخابات ها، امروز قهرمان "آزادی انتخابات" میشود. و وقیحانه نام امکان شرکت خود و مشتی "اصلاح طلب" مرتجع در انتخابات را آزادی میگذارد. برادرزاده های لیبرال اینها در خارج کشور خواهان انتخابات آزاد با نظارت سازمان ملل میشوند.

بخشهای راست تری مانند نگهدار، در پی نزدیک شدن به یکی از دو جناح اصولگرایان اند. و بالاخره راست این جنبش، مانند ناسیونالیستهای پرو غرب و جریانات قومی، دوباره بسراغ سنایوری های غرب و امریکا برای تشکیل لویه جرگه افتاده اند. این بخش که غرب و در راس آن امریکا همیشه بعنوان اهرم فشار از آنها استفاده کرده، دوباره فیل شان یاد هندوستان کرده. این ها با برگزاری کنفرانسهای گوادلوپ و کنفرانس لندن، رسما از سبز قطع امید کرده اند. و به جنبشی، جنبش سبز، که قرار بود سهم آنها را در دنیای سیاست ایران روشن کند، تا اطلاع ثانوی  پشت کرده اند.  

اپوزیسیون بورژوائی از ناسیونالیستهای پرو غرب و جریانات قومی و ملی گرفته تا انواع جمهوریخواهان و لیبرالها تاریخا و سنتا حول کشمکش بخشهای اصلی تر بورژوازی در ایران صف بسته اند. در هر دوره بخشی از این اپوزیسیون به یکی از این جناح ها پیوستند. با رئیس جمهوری رفسنجانی بخشی از بورژوازی لیبرال، امثال ارسی و جمهوری خواهان با امید گشایش اقتصادی و سیاسی به صف هواداران رفسنجانی پیوستند. با عروج خاتمی و گفتگوی تمدن ها، بخشی دیگری از اپوزیسیون بورژوائی، مانند اکثریت و راه کارگر و طیفی از روشنفکران ناراضی، به بستر اصلی خود پیوست و اصلاح طلب شدند. عروج سبز اما زمین لرزه سیاسی بود و فضای جامعه را به شدت پولاریزه کرد. عروج سبز باقیمانده اپوزیسیون بورژوائی که با نام چپ و کارگر هنوز محلی از اعراب داشتند، را به آغوش گرم موسوی و کروبی پرتاب کرد. عروج سبز بیش از هر دوره ای دست دوستان دروغین مردم را رو کرد.  

انتخابات مجلس نهم محملی برای شکل دادن به صفبندی جدید میان جناحهای درون جمهوری اسلامی شده است. این صفنبدی جدید بدنبال خود آرایش نیروهای اپوزیسیون بورژوائی را هم دستخوش تغییراتی کرده و میکند. آرایشی که کماکان حول نیروهای اصلی این جدال شکل میگیرد. نهایت این صفبندی هرچه باشد،  و بخصوص تجربه عروج و افول سبز نشان داد که  امید بستن به این جدالها بیهوده است. جنگ بر سر کرسی های مجلس، جنگی واقعی میان نیروهای ارتجاعی است. برنده و بازنده این جنگ هرکه باشد، موقعیت طبقه کارگر و مردم متنفر و به جان آمده از جمهوری اسلامی، بهبودی پیدا نمیکند. بگذار جریانات بورژوائی در اپوزیسیون با شدت و حرارت هرچه تمام در این جنگ شرکت کنند. طبقه کارگر و کمونیستها از این فرصت برای قدرتمند تر کردن خود برای مبارزه علیه کل این ارتجاع متعفن استفاده میکنند. جدال بالائی ها که ربطی به مردم ندارد.

٢١ ژوئیه ٢٠١