TLogo


دولت در تبعید از رویا  تا واقعیت

تلخیصی ازگفتگوی رادیو پرتو با خالد حاج محمدی

رادیو پرتو: فیلمی به نام "الماسی برای فریب" پخش شده از تلویزیون جمهوری اسلامی٬ به صدر مباحث و مجادلات سیاسی ایران تبدیل شد و توجه کل اپوزیسیون را به خودش جلب کرد٬ ماجرا از چه قرار است؟

خالد حاج محمدی: فیلم "الماسی برای فریب" داستان تلاش جمهوری اسلامی برای نفوذ در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی و دستگاههای اطلاعاتی دول غربی است. طبق این فیلم در چند سال گذشته جمهوری اسلامی یکی از عناصر خود را به نام محمد رضا مدحی به قصد نفوذ در اپوزیسیون و مراکز امنیتی غرب٬ به عنوان تاجر الماس به بانکوک فرستاده و سرانجام دولت آمریکا با او رابطه میگیرد. در طی تماسهای مکرر و همکاری های دو طرفه و دیدارهای مقامات آمریکائی٬ طرح دولت در تبعید با همکاری مدحی که مدعی بوده ٢٠ هزار نیرو در ایران و در میان سپاه پاسداران٬ دارد ریخته میشود. بعد از چندین نشست مقامات امنیتی آمریکا با مدحی و افرادی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی و توافقات حاصله٬ در دسامبر ٢٠١٠ ٬ تصمیم به کنفرانسی در گوادالوپ فرانسه برای شکل دادن دولت در تبعید میگیرند. در این کنفرانس بخش زیادی از "اپوزیسیون" جمهوری اسلامی از سبز و سلطنت طلب تا جریانات قومی و ناسیونالیستی و عناصر پراکنده دیگر شرکت میکنند. قرار بود محمد رضا مدحی در راس این دولت و جهانشاهی جانشین او باشد. فیلم کنفراس توسط جمهوری اسلامی از تلویزیون ایران پخش شد. این خلاصه دولت در تبعید به ریاست مدحی است.

رادیو پرتو: شایعات زیادی حول این مسئله هست٬ چقدر این می تواند ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی باشد؟ مثل انواع سمومی که برعلیه اپوزیسیون همیشه پرتاب میکند.  دلایل این چیست؟

خالد حاج محمدی: اینکه جمهوری اسلامی تلاش میکند از این ماجرا نهایت استفاده را بکند٬ و قدرت مراکز جاسوسی و اطلاعاتی خود را به رخ بکشد و همزمان از آن به عنوان حربه ای علیه مردم و کل اپوزیسیون استفاده کند و به آن آب و تاب دهد٬ امری مسلم است. اما اینکه کل این ماجرا ساخته و پرداخته باشد٬ واقعی نیست. فیلمی که پخش شده است معلوم است یک سری از شخصیتهای "اپوزیسیون" از جمله جهانشاهی٬ خوانساری٬ سازگارا از سبزها٬ نماینده حزب دمکرات٬ نوری زاده٬ عبدالله مهتدی و تعدای از ناسیونالیستهای ترک و عرب و بلوچ و... دیده میشوند که همه با هم در انتهای کنفرانس سرود ای ایران ای مرز پرگهر میخوانند. بعد از این اتفاق کنفراسنی دیگر در ٢٥ و ٢٦ ماه ژوئن در لندن و باشرکت همین افراد و تقریبا کل جریانات ناسیوانلیستی٬ قومی و .. صوت میگیرد که در حقیقت ادامه همان برنامه اما بدون مدحی است.

در مورد دلایل این ماجر چند مسئله را باید در نظر گرفت. یکی موقعیت جنبش سبز است و ناامیدی که در این صف ایجاد شده٬ وضعیت رهبران این جنبش٬ موسوی و کروبی را همه میدانند. بعد از گذشت دو سال از عروج جنبش سبز و ناکامیهای حاصله٬ این جنبش دچار مشکلاتی شده و صفوف سبز سرخورده است. پرچمی که جنبش سبز به عنوان جنبش بورژوازی لیبرال ایران٬ برداشت چیزی جز اهداف ناسیونالیسم پرو غرب نبود. اکنون جناح احمدی نژاد با شعار ایرانیت و حکومت قانون و کاستن از نقش ولی فقیه٬ با کل برنامه های اقتصادی و.. زیر پای جنبش سبز را خالی کرده است. این ماجرا و ناکامیهای این جنبش و سرخوردگی و فروکش کردن کامل تحرکات خیابانی که سبز فراخوان میداد٬ سبز را کلا با یک بحران هویتی روبرو کرده است. بخشی از سبز در خود ایران و از رهبران قدیمی جمهوری اسلامی٬ به خامنه ای نزدیک شده اند. مسئله پیوستن به جناح احمدی نژاد در مقابل بخشی از جنبش سبز یک گزینه واقعی است و راه دیگری ندارند. پیوستن به احمدی نژاد و خامنه ای برای بخشهائی از جنبش سبز که تاریخا به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی شناخته شده اند و بر نفرت مردم از جمهوری اسلامی سرمایه گذاری کرده اند٬ هم ممکن نیست. این بخش هم از جناح چپ تا راست آن در فکر راهی برای جمع کردن نیروی خود و گذاشتن راه حلی در مقابل آن و تلاش برای جذب پایه های سبز است. ماجرای دولت در تبعید و کنفرانس لندن٬ تلاش بخشهائی از سبز است که نه امکان پیوستن به جناحهای جمهوری اسلامی را دارد و نه در شرایط کنونی این راه حل حتی اگر مقدور باشد را به صرفه میداند. کل جریانات ناسیونالیستی٬ قومی٬ سلطنت طلب و افراد پراکنده از این طیف و بخشی از سبز در خارج کشور٬ تلاش میکنند به کمک دولتهای غربی کار کنند. اینها امیدوارند در دوره ای که کل خاورمیانه دچار بحرانهای انقلابی است و جمهوری اسلامی دچار انشقاق در بالا است٬ در شرایطی که توافقی هم با غرب صورت نگرفته است٬ خود را به عنوان گزینه مناسب به غرب قالب کنند. توجه غرب را جلب کرده و آمادگی خود را برای پیشبرد پروژه های غرب علیه جمهوری اسلامی یا جناح حاکم به امید دخالت غرب و کمک به این "اپوزیسیون" دنبال کنند. جناح چپ سبز هم در این دوره تلاش کرد با پروژه های خود بخش ملیتانت و ناراضی سبز را به خود جلب کند. برای نمونه حزب کمونیست کارگری ایران در همین دوره و تازه وقتی که تحرکات جنبش سبز فروکش کرده است٬ منشور سرنگونی میدهد. تلاش میکند منشور خود و اهداف اعلام شده حزب خود را به صورتی تقلیل دهد که با اهداف پایه ملیتانت سبز در تناقض نباشد. محور منشور آنها مخالفت با ولی فقیه است٬ چیزی که یکی از محورهای اتفاق جنبش سبز بود.

همزمان همه اینها میدانند که غرب و جمهوری اسلامی کماکان تخاصمات خود را دارند. ادامه تحریمها علیه ایران٬ تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی بعد از تحولات خاورمیانه و سوریه و..٬ ماجرای اتمی٬ مسئله حماس و فلسطین و عراق و تشدید دعوای غرب و جمهوری اسلامی٬ زنده شدن مسئله هسته ای و حقوق بشر و انواع کمپین های غرب علیه جمهوری اسلامی و تبلیغات متقابل ایران علیه غرب٬ از نظر این اپوزیسیون فرصت خوبی است برای جلب توجه غرب.

رادیو پرتو: آیا شما فکر میکنید این یک بازی است یا واقعاً این مسئله مطرح است ؟ تا آنجا که به جمهوری اسلامی مربوط باشد شما توضیح دادید. از زاویه آمریکا و غرب این مسئله چه نقشی را ایفا میکند٬ ما نقشه های حمله نظامی از جانب آمریکا را داشتیم و تا آستانه آن حتی رفتیم مسئله محاصره اقتصادی را داشتیم و مسئله اینکه اپوزیسیون را جمع بکنیم داشتیم ولی این نوع آن تا این سطح که اپوزسیون جمع بشوند یک نقشه سازمان یافته بنظر میرسد و این تازگی دارد حتی شما گفتید در کنفرانس لندن هم ادامه داشته است٬ این چه چیزی در مورد آمریکا و در مورد غرب نسبت به جمهوری اسلامی میگوید؟

خالد حاج محمدی: آمریکا یک دوره گزینه نظامی در دستورشان بود که واقعی نبود٬ چون نه موقعیت آمریکا این موقعیت بود و نه ایران٬ افغانستان یا حتی عراق بود که به آن حمله نظامی کنند. در دوره بوش هم که گزینه نظامی روی میز بود٬ بخش زیادی از همین اپوزیسیون آماده بود و از حمله نظامی استقبال میکرد و همه امید خود را به تبدیل ایران به عراق از کانال حمله نظامی بسته بود. اینها حاضر بودند در خدمت بوش باشند و اوامر پنتاگون را یک به یک اجرا کنند٬ کیسه دوخته بودند که آمریکا پول و امکانات در اختیارشان بگذارد. آلان خود غرب میداند که حتی در موقعیت دوره بوش نیست. قدرقدرتی آمریکا شکسته است و  به همین دلیل آمریکا هم در دوره اخیر تا جائی که به جمهوری اسلامی برگردد تلاش کرد فشار سیاسی بیاورد. تلاش کرد  موقیعت جمهوری اسلامی را به عنوان یکی از بازیکنان اصلی در منطقه برسمیت بشناسد. اما نه شرایط آمریکا برای جمهوری اسلامی قابل قبول بود٬ و نه غرب حاضر به تن دادن به شرایط ایران بود. غرب اهداف خودش را دنبال میکند٬ تحولات منطقه در جریان است٬ بالای جمهوری اسلامی شاهد انشقاقها هستیم٬ غرب تلاش میکند از این اپوزیسیون هم به عنوان فشاری علیه جمهوری اسلامی در کنار تحریم و... استفاده کند. این اپوزیسون همیشه آماده بوده است که غرب بازیش بدهد.

این اپوزیسیون خواهان جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه است. میخواهد از اسلامیت آن کاسته شود و خواهان رابطه حسنه با غرب است٬ میخواهد بدون حضور مردم در صحنه٬ جمهوری اسلامی تعدیلاتی کند٬ این اپوزیسیون بورژوائی هم سهمی داشته باشد٬ جنبش سبز جایگاهی و وزنه ای باشد. میخواهند کل نظام و سیستم را حفظ کنند و از اسلامیت رژیم بکاهند. معلوم است غرب هم خواهان این تعدیلات در جمهوری اسلامی است.  هر چند اپوزیسیون جمهوری اسلامی آرزو داشت ایران هم لیبی شود٬ اما اکنون و با تحولات کشورهای عربی و با توجه به موقعیت غرب٬ گزینه نظامی از دوره قبل هم نامحتملتر است٬ لذا فشار سیاسی و افزایش دامنه تحریمها را دنبال کرده اند. جمع کردن این اپوزیسیون در کنار بقیه اقدامات غرب٬ بخشی از این اهرم فشار از جانب غرب٬ علیه ایران و با هدف وادار کردن جمهوری اسلامی به پزیرش شرایط غرب صورت میگیرد.

رادیو پرتو: شما درنوشته اخیرتانً اپوزسیون فاسد را اسم بردید ! اعتراض شما به شرکت اینها و این کنفرانسها و گوادلوپ ٢ چه هست ؟

خالد حاج محمدی: اپوزیسیون بورژوائی ایران فاسد است٬ ماهیتا فاسد است. شرکت یا عدم شرکت آنها در گوادلوپ دوم و بدنبال کنفرانس لندن تغییری در ماهیت آنها ندارد. تاریخ این اپوزیسیون امید به دولتهای مرتجع و کمک آنها برای رسیدن به قدرت یا سهیم شدن در آن است. جریانات سهیم شده در کنفرانس گوادلوپ و دولت در تبعید٬ در حقیقت طیف متنوعی از لیبرال ها و ناسیونالیسم ایرانی٬ تا قومی و .. را شامل میشوند. هسته اصلی اشتراک آنها ضدیت با انقلاب و حضور طبقه کارگر و دخالت این طبقه و مردم در تحولات سیاسی جامعه است. آنها نه با استبداد و نه با اختناق سیاسی٬ نه با فقر و بردگی کارگر و آپارتاید جنسی و .. مشکل ندارند. به همه طرحهای اقتصادی جمهوری اسلامی هم جهت هستند. حفظ جمهوری اسلامی با تعدیلاتی و ممانعت از دخالت مردم در سرنوشت خود٬ هسته اشتراک آنها است. بخش اعظم این صف همیشه آماده نوکری بوده است. هر دولتی نانی به آنها داده دستش را بوسیده اند. هر مامور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تا کارمند سفارتخانه آمریکا در هر کشوری توانسته است٬ آنها را به بازی بگیرد. از این سر فاسد و پخمه و بی مایه اند. اینها به همت میدیای فاسد غربی و در سایه اختناق حاکم بر ایران٬ به نام نماینده مردم "ترک"٬ "کرد"٬ "بلوچ" و.. معرفی میشوند یا خود را معرفی میکنند٬ این هم از شیادی و حقه بازی کل این صف ناشی میشود.

رادیو پرتو: به عنوان سوال آخر٬ چنین طرحهائی چه اندازه امکان و شانس پیروزی دارد؟ مردم آزادیخواه در ایران چگونه باید به این مسئله و این پدیده نگاه کنند و آیا می شود به اینها امیدی بست یا و چه چیزی هست که اینها حلقه گم شده این گونه پروژه ها است ؟

خالد حاج محمدی: هیچ حلقه گمشده ای درون این پروژه ها نیست٬ به طور واقعی این پروژه ها٬ پروژه هائی اپوزیسیون و دولتهای مرتجع غربی است که هیچکدام دنبال منفعت مردم نیستند. همه این جریانات٬ بخشهای مختلف بورژوازی ناراضی هستند. جنگ آنان برای سهم بردن و قبول شراکتشان در قدرت و ثروت جامعه است. وجود آنها با هم حول منافع مشترکی است که دنبال میکنند٬ دلیل این نیست که اختلاف ندارند٬ اینها حتی می توانند روزی لشکرکشی علیه هم بکنند و همدیگر را بزنند و همدیگر را قلع و قمع کنند. اما  نانی از اینها برای کارگر در نمی آید٬ و نانی از اینها حتی اگر به قدرت برسند٬ برای مردم ایران درنمی آید. امید بستن به این اپوزیسیون به همان اندازه مهلک است که امید بستن به جنبش سبز و امید بستن به احمدی نژاد یا فلان جناح و عنصر جمهوری اسلامی. اینها در نهایت ماهیتا با هم فرقی ندارند. هرکدامشان سرکار باشند٬ استبداد سرجایش هست. ممکن است اختلاف سر درجه اسلامیت و ولی فقیه داشته باشند٬ اما استبداد درون جامعه ایران را حل نمی کند و کارگر و مردم آزادیخواه از اینها به بهبودی در زندگی نمیرسند. اینها همگی از دشمنان قسم خورده طبقه کارگر و مردم آزادیخواه هستند و خواهان استثمار و حکومت بورژوائی در جامعه ایران هستند. اینها نه حقوق زن را تامین میکنند و نه آزادی سیاسی و نه بیکاری و فقر و فلاکت در این جامعه را از بین میبرند٬ و روی همان سیستم هستند. اینها جناحهای دیگری از بورژوازی هستند که تازه به نظر من شانس زیادی برای قدرت گیری ندارند. اینها دو سال گذشته در جنبش سبز٬ آزمایش خودرا پس داده اند. اکنون این صف به عنوان بخشی از جنبش ناسیونالیسم پروغرب در حال عقب نشینی است و صفوفش در تفرقه و تشتت است. درنتیجه اگر شانسی هم در گذشته داشتند٬ الان ضعیف تر است و در موقعیت بدتری قرار گرفته اند. به همین دلیل هر شاخه ای از چپ و راست اش دنبال این است که راه خودش را جدا کند و صف خودش را تشکیل بدهد و راهی در مقابل نیرویش بگذارد.