TLogo



بمناسبت هفته منصورحکمت

گفتگوی اسماعیل ویسی با مظفر محمدی

 

اسماعیل ویسی: بحث و تز " حزب و قدرت سیاسی " یکی از  مباحث اساسی و بر جسته منصور حکمت می باشد. در این بحث منصور حکمت جدا از اینکه بر حزبی قدرتمند، مطرح و غیر قابل  حذف و قابل انتخاب در ابعاد اجتماعی که ایفاگر نقشی اساسی و تعیین کننده  در صحنه سیاست در ایران باشد، تاکید میکند، بلکه بر  تصرف قدرت سیاسی و قدرت دولتی توسط حزب  نیز تاکید میکند. مخالفین این حهت سیاسی - پراتیکی بر" تصرف قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر " تاکید دارند. " طبقه کارگر " در تم و  جهت سیاسی - پراتیکی منصور حکمت اساسا  چه جایگاهی دارد؟

  

مظفر محمدی: مباحث حکمت از حزب و قدرت سیاسی شروع نمی شود . اگر کسی قرار است حکمت را بشناسد باید برود و دیدگاه های این انسان مارکسیت بزرگ را در مورد انقلاب ٥٧ ، بورژوازی ملی و مترقی، در رد پوپولیسم، علیه ناسیونالیسم، علیه مذهب و اسلامی سیاسی، بحث دوجناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی، لیبرالیسم چپ...، کمونیسم اجتماعی، تفاوت های ما، تشکیل حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران، برنامه یک دنیای بهتر،  بحران خلیچ، دنیا پس از ١١ سپتامبر، حزب و جامعه و کوهی ادبیات مارکسیستی و کمونیسم دخالتگر حکمت را بخواند.

وقتی به حزب و قدرت سیاسی می رسیم، یعنی بدوا امر دخالتگری کمونیستی را تامین و در همه عرصه های جدال کمونیسم و بورژوازی، از مبارزه اقتصادی طبقه کارگر تا مبارزه سیاسی، علیه سیاستها و افکار و آرای بورژوازی در میان طبقه کارگر و مردم شرکت داریم. هیچ حزبی شب نمی خوابد و صبح بیدار شود و قدرت را بگیرد.

حزب و قدرت سیاسی برای ما جواب به این سوال است که،  کمونیست ها و کارگران این جدال های اجتماعی را تا کجا ادامه می دهند و به کجا می رسانند. هدف چیست؟  حزب کمونیست ایران برای چه؟ حزب کمونیست کارگری ایران برای چه؟ چرا طبقه کارگر حزب لازم دارد؟ نهایتا این تلاش ها و جدال ها به کجا می انجامد...

و منصور حکمت جواب می دهد، حزب کمونیستی کارگران برای تصرف قدرت سیاسی، برای خلع ید از بورژوازی با انقلاب کارگری و ایجاد حکومت کارگری، لغو کار مزدی و برقراری جامعه برابر و آزاد...

 

 همه احزاب سیاسی قدرت را می خواهند. از همان بدو تشکیل یک حزب بورژوایی جهتش به طرف قدرت سیاسی است. شرکت در قدرت سیاسی است. و برای این کار هم، راه و روش و سیاست و  تاکیتکهای خودشان را دارند. کسی به یک حزب بورژوایی نمی گوید بورژوازی حزب لازم ندارد، خودش قدرت را می گیرد. و یا به حزب بورژوایی ولو تازه تشکیل شده و کوچک، نمی گوید تو اول برو همه بورژواها را با خودت بیاور بعد ادعای قدرت کن. او جواب می دهد با همین  اندازه نیرو هم که دارم می خواهم در قدرت شریک شوم و نهایتا قدرت سیاسی را بطور کامل و با سیاستهای خودم یک کاسه و قبضه کنم... این برنامه اقتصادی من، این برنامه سیاسی من، این هم تاکتیکها و روش مبارزه من. در انتخابات شرکت می کنم و رای می آورم و می روم به قدرت. فعلا هر اندازه باشد، تا بعدا هر جا توانستم  حزب قدرت بشوم و رقبای دیگر را کنار بزنم...

 

این مساله صرفنظر از تفاوت راه و روش ها، برای طبقه کارگر هم صدق می کند. طبقه کارگر بدوا حزبش را می خواهد. کمونیست های طبقه کارگر چه در میان کارگران و چه در بیرون از آن اول باید حزب کمونیستی کارگری را داشته باشند. حزبی که از همان بدو تولد چشم به قدرت دوخته و در هر فرصتی و با هر اندازه نیروی ممکن اگر بتواند قدرت را  بگیرد. حال امروز ممکن است بخشی از قدرت باشد اما نهایتا کل قدرت را برای اهدافی که در بالا گفتم، خلع ید از بورژوازی، می خواهد...

چپی که معیارش بازی اقلیت و اکثریت و الگوی پارلمان های بورژوازی است، حق دارد بگوید حزب کمونیستی کارگری نمی تواند و نباید با اقلیتی قدرت را بگیرد. از نظر این چپ طبقه کارگر همین راه را باید طی کند و به الگوی بورژوایی کسب رای اکثریت برای گرفتن قدرت تاسی کند. از نظر این چپ انقلاب کارگری ممکن نیست. طبقه کارگر هم باید در زمین بورژوازی بازی کند. به قوانینش پایبند باشد تا به قدرت و شرکت در پارلمان و سیستم دمکراسی بورژوازی دست یابد. اما برای طبقه کارگر بازی اکثریت و اقلیت و دمکراسی بورژوایی یک ریا کاری تمام عیار و سرپوشی بر سیستم دیکتاتوری طبقه بورژوا برای حفظ نظام سرمایه داری و جلوگیری از انقلاب کارگران علیه این نظام است.

 

گفتم، احزاب بورژوایی برای رسیدن به قدرت، سنت ها و مکانیسم و راه و روش خود را دارند. طبقه کارگر و حزب سیاسی کمونیستی اش هم برای کسب قدرت سنت، مکانیسم و راه و روش های خود را دارد.

بحث حزب و قدرت سیاسی حکمت، به همه آن تئوری و سیاست ها و برنامه و راه حل و نقشه عمل و تاکتیک متکی است. بحث توانستن یا نتوانستن امروز نیست. بحث افقی است که  ناظر بر مبارزه روزمره طبقه کارگر است. افق قدرت سیاسی. و بحث بر اسر اتکا به و استفاده از همه آن سنت و مکانیسم و راه و روش های مختص به  طبقه کارگر است.

چپ های سنتی، پوپولیست ها، کمونیسم بورژوایی و غیرکارگری این سنت و مکانیسم و سیاست و راه و روش را نمی بینند، آن را نمی شناسند و در نتیجه می آیند و می گویند، حزب قدرت را نمی گیرد. کارگران خود قدرت را می گیرند. از نظر این ها حزب یک طرف است و کارگران طرف دیگر.

حزب و کارگر دو مقوله و دو پدیده جدا درذهن چپی است که کمونیست نیست. از نظر حکمت حزب و کارگر یکی است. هیچکدام بدون این یکی نمی شود. حزب بدون کارگر هر اندازه دوز کمونیستی اش هم بالا باشد، کارگری نیست. و کارگر هم بدون حزب  سیاسی خود، مبارزه اش در سطح صنفی و حداکثر رفرم باقی می ماند تا چه رسد به کسب قدرت.

 

این از یک طرف . از طرف دیگر، بخشی از این چپ،  علیرغم ابراز علاقه به سوسیالیسم و کمونیسم و کارگر، اما اساسا به قدرت گرفتن طبقه کارگر در زمان معینی و طبق برنامه و سیاست و نقشه و عمل معینی، اعتقاد ندارد. یا اگر حتی نگاهی به آن هم داشته باشد، اینقدر دور و دور از دسترس و پیچیده و غیر عملی است که حالا حالاها نباید حرفش را زد. بهمین دلیل هم، از نظر این ها کارگر حزب نمی خواهد و از طریق سندیکاها و اعتصابات و نهایتا قیام به جایی می رسد و نیازی به حزب نیست.

یا می گویند کمونیست ها در میان کارگران خرد  خرد مشغول تبلیغ و ترویج وسازماندهی می شوند و طی پروسه ای (نامعلوم) کارگران خود حزب کمونیستی شان را می سازند. در این جا فعلا بحثی از قدرت سیاسی نیست. و قدرت سیاسی هم اگر در کار باشد موکول به زمانی است که این کارهای خرد خرد  به بار بنشینند. به این ترتیب عملا مساله قدرت سیاسی طبقه کارگر منتفی است. از نظر این ها کارگر مبارزه اقتصادی می کند، به سیاست کاری ندارد. دنیا را آب ببرد به کارگر مربوط نیست و او در کارخانه اش مشغول کار و مبارزه و اعتصاب و مبارزه اقتصادی است.

بخش دیگر این جریانات و احزابی که کارگری هم هستند اما حزب و مبارزه کارگر را برای شریک شدن در قدرت و بهمراه بورژوازی مد نظر دارند. این جریان ولو کارگری، کارگر را با  خود می خواهد تا به حزبش رای بدهند وارد پارلمان های بورژوازی بشود،  در ائتلاف و یا در اپوزیسیون احزاب بورژوایی دیگر در قدرت. به نام کارگر و حتی کمونیسم، رفرم و اصلاحاتی برای طبقه کارگر می خواهد و می خواهد در چارچوب نظام سرمایه داری بخشی از ارزش اضافه  ای که کارگر تولید می کند به خودش برگردانده شود و سرمایه داری سرجایش با قی بماند.

 

ریشه تاریخی و اجتماعی این تفکرهای بورژوایی و خرده بورژوایی و پوپولیستی وغیرکارگری و غیر کمونیستی به بیش از نیم قرن اخیر برمی گردد. به زمانی که انقلاب اکتبر شکست می خورد و سرمایه داری دولتی به نام کمونیسم به خورد طبقه کارگر داده می شود. زمانی که طبقه کارگر و کمونیست ها دیگر کارشان می شود همزیستی طبقاتی با بورژوازی و یا در حاشیه جامعه وول خوردن. و طبقه کارگر برای چندین دهه از حزب سیاسی کمونیستی خود و مبارزه برای قدرت سیاسی محروم می شود.

 در ایران حزب توده  یک حزب کارگری و از این دست بود. احزاب چپ و سوسیال دمکرات کشورهای اروپایی هم همین نقش را داشته ودارند.

 

بنا بر این، وقتی حرف از حزب و قدرت سیاسی است، منظور حزب کمونیستی کارگری است. حزبی که هم  بنا به تعریف مارکس کمونیست است و هم حزب کارگران است و کارگر را با خودش دارد. حزبی که علاوه بر مبارزه اقتصادی طبقه کارگر، سازماندهی اعتصابات بزرگ و کوچک کارگری برای مطالبات رفاهی فوری و بهبود سطح معیشت خانواده های کارگری، به همه عرصه های مبارزه اجتماعی کار دارد. و همه را عرصه مبارزه طبقه کارگر علیه بورژوازی می داند.

کسانی که معیار را برای حزب و قدرت سیاسی احزاب چپ موجود می گذارند، صرفنظر از هر غرض و مرض و رقابتهای فرقه ای درون چپ، معنی اش این است که حزب قدرت سیاسی حکمت را نمی شناسند.

با آن خصوصیات و آنچه که حکمت، حزب و قدرت سیاسی می نامد، هیچکدام از احزاب چپ و به نام کمونیست کنونی فاقد آن خصوصیت حزب کمونیستی کارگری و حزب قدرت سیاسی طبقه کارگر نیسیتند.  بخشا اساسا کمونیست نیستند و کمونیسم شان بورژوایی و غیرکارگری است و بخشا علیرغم هر اندازه تعلق خاطر به کارگر و یا سیاست درست در برخورد به مسایل جامعه، کارگر را با خود ندارند. بدون کارگر و رهبران کارگران در عمل و در محل، هر جریان کمونیستی ولو بسیار نزدیک به منافع طبقه کارگر، حزب کارگری نیست.

 

حزب و قدرت سیاسی از نظر حکمت حزبی است که همانطور خودش می گوید، طیفی از فعالین و رهبران کارگری و آژیتاتورهای کمونیست کارگران را با خود دارد.  و می گوید بدون این، نه گرفتن قدرت ممکن است و نه حفظ آن. چرا که این طیف است که می توانند در کشمکش قدرت، توده وسیع کارگران را پشت حزبشان بیاورند و بسیج کنند.

اما جوهر بحث حکمت پاسخ به این مساله بدیهی نیست که حزب کمونیستی باید مال کارگران باشد و کارگر را با خود داشته باشد و ... جوهر بحث حزب و قدرت سیاسی این است که حزب کمونیستی کارگری، درهمه جدال های سیاسی و اجتماعی و طبقاتی جامعه حضور دارد. هیچ امری در جامعه  از آزادیهای فردی و اجتماعی، تبعیض و نابرابری، برابری زن و مرد، حقوق کودک تا دفاع از محیط زیست و غیره ، نیست که به کارگر مربوط نباشد و پیروزیش در گرو حضور طبقه کارگر و حزبش در همه این جدال ها نباشد. حزب کمونیستی کارگری در همان حال و در همه این جدال های سیاسی، فکری و جنبش های اجتماعی، کل منافع طبقه کارگر را نمایندگی می کند. چنین حزبی در هر تند پیچ سیاسی و در هر توازن قوای معینی که دست بدهد، قدرت سیاسی را مد نظر دارد. چنین حزبی با هر اندازه نیرو بتواند، دست به قدرت می برد.

مبحث و راه حل "حزب و قدرت سیاسی" پرچم یک انقلابیگری کمونیستی و  کارگری است که  در بیش از نیم قرن اخیر از دست طبقه کارگر گرفته شده است. طبقه کارگر از دست  بردن قدرت که سهل است، حتی از حرف زدن در مورد آن هم منع شده است. قدرت سیاسی بورژوازی و دمکراسی بورژوایی و پارلمان، نظام مطلوب جوامع بشری امروز و ازلی و ابدی قلمداد شده است. کمونیسم و کارگر هم در حاشیه جوامع بورژوایی و نظام سیاسی و اقتصادی بورژوازی به اعتصابات مکرر و پایان ناپذیر و مبارزه اقتصادی برای رفرم و بهبودی در وضعیت معیشتی خود مشغول گشته است.

حزب و قدرت سیاسی حکمت، آغاز پایان این دوره طولانی و دردناک است. دورانی که جریانات و گرایشات بورژوایی تحت نام چپ و کمونیسم،  بر مبارزه طبقاتی و تلاش های طبقه کارگر هژمونی داشته است. 

ناباوری به کسب قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی کارگران، با هر اندازه نیروی ممکن، ادامه همان سیاست چند دهه کمونیسم بورژوایی و غیر کارگری و در خدمت آن است.

طبقه کارگر اولا باید حزبش را داشته باشد. حزب کمونیستی مارکسیست و ماکزیمالیست متشکل از فعالین و رهبران کارگری کمونیست و سوسیالیست درون خود.  دوما در هر مبارزه روزمره برای بهبود سطح معیشت خود و در هر مبارزه اقتصادی، افق کسب قدرت و خلعید از بورژوازی و قدرت و حکومت کارگری را گم نمی کند. در همین رابطه لازم به تاکید است که روشنفکران کمونیست طبقه کارگر، نقش مهمی در خودآگاهی طبقه کارگر و افق کمونیستی ومارکسیستی اش داشته   و دارند. در نتیجه نقش تعیین کننده ای در تحزب کمونیستی طبقه کارگر دارند. همزمان، طبقه کارگر، کارگران کمونیست و رهبران عملی خود را دارد. به این معنا ماتریال حزب سیاسی خود و حزب قدرت را دارد. هر زمان این طیف رهبران کارگری کمونیست، به ایجاد حزب کمونیستی کارگری خود اقدام کردند، هم پیروزی مبارزات جاری و اقتصادی طبقه کارگر تضمین می شود و هم  عروج طبقه کارگر به مثابه یک طبقه اجتماعی تولید کننده نعمات جامعه و صاحب جامعه برای کسب قدرت، امکان پذیر می گردد.

 

خرداد ٩٠ ژوئن ٢٠١١